تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

غزوهٔ حمراء الأسد

ورود پیامبر به مدینه

رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- شامگاه همان روز- روز شنبه هفتم ماه شوال سال سوم هجرت- به مدینه رسیدند. وقتی نزد خانوادهٔ خود بازگشتند، شمشیرشان را به فاطمه دخترشان دادند و گفتند:

«اغسلی عن هذا دمه یا بنیة، فوالله لقد صدقنی الیوم»

«این را خون‌هایش را بشوی، که بخدا امروز برای من شمشیر خوبی بود!»

علی بن ابیطالب نیز شمشیرش را به وی داد و گفت: این را هم، خون‌هایش را بشوی، که بخدا امروز برای من شمشیر خوبی بود! رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمودند: اگر امروز تو نیک کارزار کردی، سهل بن حنیف و ابودجانه نیز همراه تو نیک کارزار کردند! [1]


شمار کشته‌شدگان طرفین

بیشتر روایات یک سخن‌اند بر اینکه کشته‌شدگان سپاه اسلام در جنگ احد هفتاد تن، و بیشتر آنان از انصار، بوده‌اند؛ زیرا، از انصار، در این جنگ شصت و پنج نفر کشته شدند، چهل و یک تن از خزرج، و بیست و چهار تن از اوس؛ یک نفر نیز از یهودیان کشته شد؛ و شهدای مهاجرین فقط چهار تن بودند.

اما، درمورد کشته شدگان سپاه مشرکین، ابن اسحاق آورده است که بیست و دو تن بوده‌اند. ولی، شمارش دقیق، با تأمل و دقت در تمامی تفاصیل جنگ احد که اهل مغازی و سِیر نوشته‌اند، و باتوجه به کشته‌شدگانی که از مشرکان در مراحل مختلف جنگ نام برده شده‌اند، نشان می‌‌دهد که کشتگان مشرکین سی‌وهفت تن بوده‌اند، نه بیست و دو تن؛ والله اعلم! [2]


حالت آماده باش در مدینه

مسلمانان رزمنده، آن شب- شب یکشنبه هشتم ماه شوال سال سوم هجرت- را پس از بازگشت از جنگ احد، به حالت آماده‌باش گذرانیدند. در تمامی طول شب، با وجود آنکه خستگی آنان را از پای درآورده بود، و بسیار آنان را درهم فشرده بود، نقب‌های زیرزمینی منتهی به مدینه و دروازه‌های مدینه را کاملاً زیرنظر داشتند و حراست می‌کردند، و به ویژه، از جان فرمانده بزرگشان رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- حفاظت به عمل می‌آوردند؛ زیرا، از هر سوی شبهه و احتمال پیش‌آمدهای ناخواسته به اذهانشان راه می‌یافت.


غزوهٔ حمراء الاَسد

تمام شب را رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- دربارهٔ آن وضعیت موجود می‌اندیشیدند. آنحضرت خوف آن را که مبادا مشرکان چنین بیاندیشند که از این فتح و پیروزی که در میدان جنگ به دست آورده‌اند، نتوانسته‌اند بهرهٔ قابل توجهی ببرند، و دچار پشیمانی بشوند، و از نیمهٔ راه بازگردند تا دو مرتبه بر مدینه یورش برند؟! این بود که تصمیم گرفتند عملیات تعقیب لشکر مکه را فوراً به مرحلهٔ اجرا درآورند.

حاصل مطلب صاحبان مغازی چنین است:

نبی اکرم -صلى الله علیه وسلم- در میان مردم ندا دردادند، و آنان را برای عزیمت بسوی برخورد مجدد بادشمن فراخواندند. این فراخوان، بامداد روز بعد از جنگ احد یعنی روز یکشنبه هشتم ماه شوال سال سوم هجرت بود. پیامبر بزرگ اسلام فرمودند:

«لا یخرج معنا إلا من شهد القتال».

«بجز کسانی که در عرصه نبرد حاضر بوده‌اند، کسی نباید همراه ما بیاید!»

عبدالله بی ابی گفت: من همراه شما سوار شوم و بیایم؟ فرمودند: نه! مسلمانان رزمنده با آن جراحت‌های شدید که برداشته بودند، و آن بیم و هراس فراوان که داشتند، دعوت پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- را اجابت کردند و گفتند: سمعاً و طاعتاً! جابربن عبدالله از ایشان اجازه خواست و گفت: ای رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- من دوست می‌داشتم که شما در هیچ عرصه‌ای حاضر نشوید مگر آنکه من همراه شما باشم؛ اما پدرم مرا سرپرست دخترانش قرار داده بود؛ اینک به من اجازه دهید که همراه شما بیایم! پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- به او اجازه دادند.

رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- و مسلمانان رزمندهٔ همراه ایشان، شتابان حرکت کردند و طی مسافت کردند تا به حمراءالاسد، واقع در هشت میلی مدینه رسیدند، و در آنجا اردو زدند.

در آنجا، مَعبد بن ابی‌مَعبَد خزاعی به نزد رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- آمد و اسلام آورد.. بعضی نیز گفته‌اند که همچنان بر شرک خویش باقی بود، اما خیرخواه رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- بود، زیرا خزاعه هم‌پیمانان بنی‌هاشم بودند. به هر حال، گفت: ای محمد، هان بخدا، مصیبت‌هایی که به یاران شما رسید بر ما سخت گران آمد! و بسیار خرسند شدیم که خداوند شما را به سلامت نگاه داشت! رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- به او دستور دادند که خود را به ابوسفیان برساند، و او را از اجرای نقشه‌ای که در سر پرورانده است بازدارد.

بیم و هراس رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- از اینکه مشرکان به فکر بازگشت به مدینه بیفتند کاملاً بجا بود. قریشیان، وقتی که به روحاء- واقع در سی و شش میلی مدینه- رسیدند، زبان به ملامت یکدیگر گشودند. به یکدیگر گفتند: هیچ کاری نکردید! قدرت و شوکت ایشان را درهم شکستید، و رهایشان گردید؛ سران ایشان همچنان زنده و پابرجای مانده‌اند، و بار دیگر در برابر شما صف‌آرایی خواهند کرد! بازگردید تا آنان را ریشه‌کن سازیم؟!

ظاهراً، این پیشنهاد به صورت سطحی، از جانب کسانی مطرح شد که برآورد صحیحی از قدرت رزمی و روحیه و تاب و توان معنوی طرفین نداشتند. به همین جهت، یکی از سران و پیشوایانشان، صفوان بن امیه، با آنان مخالفت کرد و گفت: ای خویشاوندان من، چنین نکنید! من می‌ترسم آن کسانی که از عزیمت به عرصهٔ جنگ- همراه سپاهیان مسلمانان در جنگ احد- خودداری کردند، با آنان بر علیه شما همدست شوند! حال که دولت فتح نصیب شما شده است، بازگردید. من هیچ ایمن نیستم از اینکه اگر شما به مدینه بازگردید دولت فتح نصیب دشمنان شما نگردد! این رأی، در برابر رأی اکثریت قریب به اتفاق مردود گردید، و لشکر مکه یک سخن شدند بر اینکه بسوی مدینه رهسپار گردند.

اما، پیش از آنکه ابوسفیان با لشکریانش از جایگاه خویش حرکت کنند، معبدبن ابی‌معبد خزاعی- که ابوسفیان خبر از اسلام آوردن وی نداشت- به نزد ابوسفیان آمد. ابوسفیان گفت: چه خبر؟ معبد؟! معبد که بنا داشت یک جنگ روانی- تبلیغاتی شدید را بر ابوسفیان و همراهانش تحمیل کند- گفت: محمد با یارانش به راه افتاده‌اند و در تعقیب شما هستند؛ با سپاهی که تاکنون همانند آن را هرگز ندیده‌ام! از کینه‌توزی نسبت به شما یکپارچه آتش‌اند. همهٔ آن کسانی نیز که در صحنهٔ نبرد با شما حاضر نشده بودند، به او پیوسته‌اند، و از بابت موقعیت که از دست داده‌اند سخت پشیمان شده‌اند. آنچنان خشم و کینه‌ای نسبت به شما دارند که هرگز تاکنون همانند آن را ندیده‌‌ام!

ابوسفیان گفت: وای بر تو؛ چه می‌گویی؟!

مَعبَد گفت: بخدا، جز این نمی‌بینم که همینکه به سوی مدینه حرکت کنی، پیشقراولان لشکر وی را خواهی دید که از پشت این تپه به سوی شما می‌آیند!

ابوسفیان گفت: بخدا، ما یک سخن شده‌ایم که بار دیگر بر آنان حمله بریم، و آنان را ریشه‌کن سازیم!؟

مَعبد گفت: چنین مکن! من خیرخواهم!

با این ترتیب عزم و ارادهٔ لشکر مکه بر بازگشت به مدینه سست گردید، و ترس و وحشت لشکریان ابوسفیان را دربرگرفت. ابوسفیان طریق عافیت را همانا در پیگیری انصراف از بازگشت به مکه دید. البته، ابوسفیان نیز دست به یک جنگ روانی- تبلیغاتی بر علیه سپاه اسلام زد؛ شاید بتواند آن سپاه از نو سازمان یافته را از پیگیری تعقیب لشکر مکه بازدارد، تا درنتیجه، بطور طبیعی، در جهت پرهیز از برخورد با آن سپاه موفقیتی کسب کرده باشد. کاروانی از عبدالقیس عازم مدینه بود. ابوسفیان گفت: شما یک پیام از من به محمد می‌رسانید؟ تا در عوض، من هم هرگاه به مکه آمدید، در بازار عکاظ این شتران شما را مویز بار کنم؟! گفتند: باشد! گفت: به محمد این پیام را از من برسانید که ما قصد حملهٔ مجدد به آنان را داریم، تا او و یارانش را ریشه‌کن کنیم!

کاروانیان در حمراءالاسد به رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- و یارانشان رسیدند، و سخن ابوسفیان را برای ایشان بازگفتند، گفتند: ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم! اما، این سخنان بر ایمان مسلمانان رزمنده افزود، و گفتند: حسبنا الله و نعم الوکیل! چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

{الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِیلُ (173) فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ}[3].

«آناکه مردم به ایشان گفتند: اینک مردمان برعلیه شما همدست شده‌اند؛ از آنان بهراسید! اما این سخنان بر ایمان آنان افزود و گفتند: خداوند ما را بس است، و او کارگزار بسیار خوبی است! از این رو، در پرتو نعمت الهی و فضل خداوند بازگشتند، و هیچ بدی به آنان نرسید، و همه جا در پی رسیدن به خشنودی خدا بودند، و خداوند صاحب فضل عظیم است!»

پیامبر گرامی اسلام، روز یکشنبه بود که به حمراءالاسد رسیدند. روزهای دوشنبه و سه‌شنبه و چهارشنبه- نهم و دهم و یازدهم ماه شوال سال سوم هجرت- را نیز در آنجا اقامت فرمودند، و سپس به مدینه بازگشتند. پیش از بازگشت به مدینه، حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- ابوعزّهٔ جُمَحی را دستگیر کردند. وی همان کسی بود که در جنگ بدر اسیر شده بود و رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- بخاطر مستمندی و تعدد دخترانش، او را بدون فدیه آزاد کرده بودند، و در برابر، وی متعهد شده بود که هیچکس را بر علیه آنحضرت حمایت و پشتیبانی نکند، اما او نقض عهد کرد و مردم را توسط اشعارش بر ضد نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- و مسلمانان تحریک و تشویق می‌کرد؛ چنانکه پیش از این گذشت. در جنگ احد نیز شرکت کرد. وقتی رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- دستور بازداشت او را صادر کردند، گفت: ای محمد، مراببخش، و بر من منت بگذار، و مرا برای دخترانم زنده واگذار؛ من نیز با تو عهد می‌کنم که این کردار خود را هرگز تکرار نکنم! رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمودند:

«لا تمسح عارضیک بمکة بعدها و تقول: خدعت محمداً مرتین؟! لا یلدغ المؤمن من جحر مرتین!»

«از این پس دست به گونه‌هایت نخواهی کشید در مکه و نخواهی گفت که من محمد را دوبار فریب دادم؟! انسان با ایمان از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود!!»

آنگاه زبیر- یا عاصم بن ثابت- را امر فرمودند تا گردن وی را بزند.

همچنین، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- حکم اعدام یکی از جاسوسان مکه را صادر فرمودند. وی معاویه بن مغیره بن ابی‌العاص، جد مادری عبدالملک بن‌مروان بود. داستان وی از این قرار بود که پس از بازگشت مشرکان از میدان جنگ احد، این معاویه نزد پسر عمویش عثمان‌بن عفان آمد. عثمان از رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- برای او درخواست امان‌نامه کرد. پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- به او امان‌نامه دادند، مشروط بر اینکه اگر بیش از سه روز در آن حوالی یا در مدینه بماند، او را خواهند کشت.

وقتی مدینه برای بار دوم از لشکر اسلام خالی شد، بیش از آن سه روز که به او مهلت داده شده بود در مدینه ماند و برای قریشیان جاسوسی می‌کرد. وقتی لشکر رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- عازم بازگشت به مدینه شد، معاویه از مدینه گریخت. رسول ‌خدا -صلى الله علیه وسلم- زیدبن حارثه و عمار بن یاسر را به تعقیب او فرستادند؛ آندو نیز او را تعقیب کردند، و همینکه او را گرفتند، درجا کشتند [4].

بدون تردید، غزوهٔ حمراءالاسد یک غزوهٔ مستقل نبوده است. این غزوه، در واقع، بخشی از جنگ احد است، و تتمهٔ آن، و صحنه‌ای از صحنه‌های آن به حساب می‌آید.

غزوهٔ احد را با تمام مراحل و طول و تفصیل آن از نظر گذرانیدیم. محققان از دیرباز پیرامون سرنوشت این جنگ گفتگو داشته‌اند که بالاخره به شکست مسلمانان منتهی گردید یا نه؟ بی‌شکّ، در مرحلهٔ دوم جنگ احد، برتری نظامی و رزمی از آن مشرکان بود، و ساعتی مشرکان به طور کامل صحنهٔ جنگ را در اختیار گرفته بودند، و در این مرحله، خسارت‌های جانی و روانی در جبههٔ لشکر اسلام بیشتر و کارسازتر بود. همچنین، به طور قطع، گروهی از مسلمانان از میدان جنگ گریختند، و به طور موقت گردونهٔ جنگ به نفع لشکر مکه گردش کرد؛ اما، با این همه، مسائل دیگری نیز در کار بوده است که مانع از این می‌شود که ما از این سلطهٔ موقت نظامی با عنوان فتح و پیروزی تعبیر کنیم.

تردیدی در این نیست که لشکر مکه هرگز نتوانست اردوگاه مسلمانان را در عرصهٔ کارزار احد حتی برای چند دقیقه اشغال کند. از سوی دیگر، با وجود آنکه نابسامانی و درهم ریختگی و آشفتگی به شدت لشکر مدینه را تهدید می‌کرد، عدهٔ قابل توجهی از سپاهیان اسلام حاضر نشدند به فرار از میدان جنگ تن دربدهند، و با شجاعت هرچه تمام‌تر مقاومت کردند تا پس از ساعتی پیرامون مقرّ فرماندهی رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- به یکدیگر پیوستند.

سپاهیان اسلام در هیچیک از مراحل این جنگ در وضعیتی گرفتار نیامدند که لشکر مکه آنان را تعقیب کند؛ همچنین، حتی یک تن از رزمندگان لشکر مدینه به اسارت کفار مکه درنیامد! کما اینکه لشکریان مکه به هیچ غنیمتی از سپاه اسلام دست نیافتند. این نیز نکتهٔ مهمی است که کفار مکه همینکه در مرحله دوم به نحوی احساس پیروزی و تسلط کردند، تا مرحلهٔ سوم جنگ به کارزار خویش ادامه دادند، در حالیکه سپاه مدینه همچنان در اردوگاه خودش مستقر بود؛ همچنین، سپاه مکه- چنانکه معمول فاتحان آن روزگار بود- یک یا دو یا سه روز پس از پایان جنگ در صحنهٔ نبرد نماندند، بلکه شتابان بازگشتند، و عرصهٔ کارزار را رها کردند و رفتند، پیش از آنکه مسلمانان صحنه راترک کرده باشند. حتی، جرأت نکردند پای به مدینه بگذارند و به غارت و چپاول اموال و زنان و کودکان مدینه دست بزنند؛ با آنکه چند قدم بیشتر با مدینه فاصله نداشتند، و دروازه‌های مدینه به رویشان گشاده بود، و از لشکر و نیروهای رزمی نیز مدینه بکلی خالی شده بود!

تمامی این قرائن و شواهد حاکی از آنند که شتاب و دستپاچگی ابوسفیان برای بازگشت و خروج از معرکهٔ جنگ، به خاطر آن بوده است که ابوسفیان می‌ترسید که اگر لشکریانش به مرحلهٔ سوم جنگ پای گذارند، شکست و ننگ و عار به بار آورند؛ به خصوص، وقتی موضعگیری ابوسفیان را در برابر غزوهٔ حمراءالاسد بررسی می کنیم، بر یقین و باورمان نسبت به این برداشت و نتیجه‌گیری افزوده می‌گردد.

با این ترتیب، می‌توان گفت جنگ احد عبارت از یک جنگ پایان نایافته است. هر یک از طرفین، بهرهٔ خودش را از موفقیت در میدان جنگ برده، و خسارت خودش را هم دیده است، و بدون آنکه هیچیک از طرفین به طور کامل از عرصهٔ کارزار بگریزد، و اردوگاه خویش را در اختیار اشغال نظامی دشمن قرار دهد، هر دو طرف دست از نبرد کشیده‌اند؛ و این، معنای یک «جنگ پایان نایافته» است.

سخن خداوند متعال به همین نکتهٔ مهم اشاره دارد، آنجا که می‌فرماید:

{وَلاَ تَهِنُواْ فِی ابْتِغَاء الْقَوْمِ إِن تَكُونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ یَرْجُونَ وَكَانَ اللّهُ عَلِیماً حَكِیماً}[5].

«در ارتباط بااین جماعت دچار سستی نشوید؛ اگر شما ناراحتی‌هایی دیده‌اید، اینان نیز ناراحتی‌هایی دیده‌اند و می‌بینند همانگونه که شما ناراحتی می‌بینید؛ اما، شما از خداوند امیدها دارید که اینان ندارند!»

در این آیهٔ شریفه، خداوند هر یک از این دو سپاه را به آن سپاه دیگر از جهت آزار رسانیدن و آزار دیدن تشبیه می‌کند و همانند اعلام می‌کند. از این بیان استفاده می‌شود که موقعیت هر دو سپاه یکسان بوده است، وهر دو سپاه در حالی که عملاً پیروز و غالب نبوده‌اند بازگشته‌اند.


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام
IslamAge.com


[1]- سیرهٔ ابن‌هشام، ج 2، ص 100.

[2]- نکـ: همان، ج 2، ص 122-129؛ فتح الباری، ج 7، ص 351؛ غزوهٔ احد، محمد احمد باشمیل، ص 278-280.

[3]- سوره آل عمران، آیات 173-174.

[4]- تفصیلات جنگ احد و غزوه حمراءالاسد را عمدتاً از سیرهٔ ابن‌هشام (ج 2، ص 60-129)؛ زادالمعاد (ج 2، ص 91-108)؛ فتح الباری همراه با متن صحیح بخاری (ج 7، ص 345-377)؛ و مختصر سیرةالرسول، شیخ عبدالله نجدی (ص 242-257) گرفته‌ایم؛ مآخذ دیگر این فصل را در جاهای خودشان ارجاع داده‌ایم.

[5]- سوره نساء، آیه 104