|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
عبدالملک بن مروان (65-86 هجری) قسمت دوم | |||
پایان خلافت عبدالله بن زبیر، و آغاز خلافت عبدالملک بن مروان مطلب اول: پایان خلافت امیر المؤمنین، عبدالله بن زبیر بعد از شهادت مصعب بن زبیر در کوفه، عبدالملک جبهه ی حجاز، را بارها مورد حمله قرار داد، این درگیری بین عبدالملک و ابن زبیر ادامه یافت. او در این حملات هر بار، فرمانده جدیدی را انتخاب می کرد، اما همه این حرکات، توسط ابن زبیر خنثی می شد. 1)- سقوط خلافت عبدالله بن زبیر عبدالملک بعد از کشتن مصعب، تقریبا مقدمات سقوط دولت ابن زبیر را فراهم کرده بود. وبیشتر نقاط را تحت تصرف خود قرار داده بود. دولت عبدالله بن زبیر بعد از شهادت مصعب، فقط در سرزمین حجاز خلاصه می شد، و این سبب شد، تا از قدرت و توان این دولت کاسته شود. عبدالملک بعد از قتل مصعب، فرصت را از دست نداد، بارها به سوی حجاز لشکرکشی کرد، او سر انجام برای پایان دادن به خلافت ابن زبیر، لشکری را به رهبری حجاج بن یوسف ثقفی عازم سرزمین حجاز کرد، این لشکر در طائف استقرار پیدا کردند. حجاج بن یوسف ثقفی، در مرحله اول، عبدالله بن زبیر را تحریم اقتصادی کرد، تا جایی که گفته شده ابن زبیربرای رفع گرسنگی یارانش، اسب خود را ذبح کرد. حجاج بن یوسف در مرحله دوم، منجلیق را بر کوه های مکه نصب کرد، او برای حمله ی نهایی به ابن زبیر، نامه ی را به سوی عبدالملک نوشت، و از او اجازه خواست، تا وارد میدان نبرد شود؛ عبدالملک در جواب او نوشت: هر آنچه مصلحت دیدی، انجام بده. این جواب او، در حقیقت موافقت برای شروع نبرد بود. حجاج با لشکرش به طرف مکه حرکت کرد، وبا منجلیق که بر کوهها نصب کرده بود، به ابن زبیر حمله کرد. حجاج به شکل متواصل وپشت سر هم ابن زبیر و مسجدالحرام را به منجلیق بست. ابن عمر رضی الله عنه وبعضی از بزرگان مکه نزد حجاج رفتند، و از او خواستند، تا از منجلیق استفاده نکند، چرا که باعث ویران شدن، مسجد الحرام می شود؛ اما حجاج در جواب به آنها گفت: به خدا قسم، من چنین چیزی را نمی خواهم، اما چه کار کنم، او به آنجا پناه برده است. و روایت شده در همین زمان، گروه های مختلف از نقاط مختلف وارد مکه شده بودند، اما حجاج بن یوسف آنها را از ورود به مسجد الحرام منع کرد، تا از خطر منجلیق در امان بمانند. ابن عمر رضی الله عنه بار دیگر به حجاج نامه نوشت و گفت: از خدا بترس، همانا در ماه حرام، و در بلد حرام قرار گرفتی، و مردم برای فریضه حج به اینجا آمده اند. این نامه ابن عمر، حجاج را وادار کرد، تا پایان موسم حج، دست از قتال بردارد. اما او بلافاصله بعد از اتمام اعمال حج، ندا زد تا همه به وطن خود برگردند، چرا که می خواست قتال و جنگ علیه ابن زبیر، را دوباره از نو شروع کند. ابن زبیر با آن ایمان قوی واعتقاد راسخی که داشت، مقاومت ورزید، و بر قتال و نبرد با حجاج اصرار ورزید، و تسلیم خواسته های آنها نشد. عبدالله قبل از شهادتش، نزد مادرش اسماء دختر ابوبکر صدیق رفت، و آخرین وداع را با مادر خود انجام داد، و به اوگفت: الان آخرین روزهای عمرم هست، مرا نصیحت کن، و نزدیک بیا تا با تو وداع گویم، دستان مادر پیرش را بوسید و از نصایح و گفته های او بهره برد؛ مادرش اسماء، اعتقاد و تقوای والای فرزندش، را باور داشت، به همین خاطر، اعمال و فعل او را سنجیده تلقی می کرد، و آن را می ستود. 2)- شهادت عبدالله بن زبیر رضی الله عنه ابن زبیر در آخرین نماز صبح، برای یاران خود، خطبه ی بلیغی ایراد کرد، سپس یارانش را به ثبات و پایداری در میدان نبرد دعوت کرد. ابن زبیر رضی الله عنه با تمام قدرت با لشکر حجاج جنگید، ولکن لشکر حجاج با پافشاری و اصرار تمام در میدان نبرد، سر انجام او را به قتل رساندند. عبدالله بن زبیر در روز سه شنبه، ماه جمادی الاخر، در سن 73 سالگی به شهادت رسید؛ و سر او به نزد حجاج بن یوسف برده شد.روایت شده است، وقتی که ابن زبیر را به صلیب کشیدند، از او رائحه و بوی مسک به مشام می رسید. مادرش أسماء رضی الله عنها، بر جنازه ی فرزندش حاضر شد، اما ایمان والای او، هر نوع جزع و فزع، را از این مادر پیر گرفته بود. و به تقدیر و قضای خداوندی راضی شده بود. روایت شده است: عبدالله بن عمر رضی الله عنه،بعد از شهادت ابن زبیر، بر جنازه ی ابن زبیر حاضر شد، و گفت: السلام علیک یا أبا خبیب، به خدا قسم، من تو را از این واقعه نهی کردم. 3)- ابن عمر رضی الله عنه و حجاج بن یوسف بعد از شهادت عبدالله بن زبیر، مردم با عبدالملک بن مروان بیعت کردند، ابن عمر نیز به عبدالملک نامه ی نوشت، و گفت: همانا من با امیرالمؤمنین عبدالملک بن مروان بیعت می کنم،تا بر سمع و طاعت باشم، مادامی که خلاف شرع و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم نباشد. حجاج بن یوسف بعد از کشته شدن ابن زبیر، والی مکه شد، و ابن عمر او را امر به معروف و نهی از منکر می کرد، و هروقت حجاج در حکم شرعی مرتکب خطا، یا اشتباهی می شد، با تمام قدرت به او تذکر می داد. مطلب دوم : دوران خلافت امیرالمؤمنین عبدالملک بن مروان بعد از به قتل رسیدن عبدالله بن زبیر، امت اسلامی با عبدالملک بن مروان بیعت کردند، و بدینوسیله خلافت او، شرعی و رسمی گشت. او اولین خلیفه ی بود که خلافت را با زور شمشیر و قتال بدست آورد. مورخان شروع رسمی عهد عبدالملک بن مروان را بعد از شهادت ابن زبیر می دانند. و گفته شده، او برای رسیدن به قدرت منهج ملوک و پادشاهان را جایگزین شورا کرده است. او توانست با قتال و جنگ یکپارچگی را دو باره به امویان باز گرداند، به همین خاطر عبدالملک بن مروان را مؤسس دوم دولت اموی می دانند. عبدالملک توانست امنیت را دوباره به سرزمینهای اسلامی باز گرداند. و قاعده فقهی به ما می گوید: " الضرورات تبیح المحظورات" یعنی وقتی انسان در اضطرار و ضرورت واقع شود، محظورات برای او جایز می شود، وچه بسا عبدالملک برای دفع ضرر و جلوگیری از هم پاشیدگی امت اسلامی از این قاعده استفاده کرده است. از دیدگاه اهل سنت؛ عبدالملک بعد از عبدالله بن زبیر، خلیفه ی رسمی مسلمین گشت، و امامت بعد از اینکه غالبیت مردم، با او بیعت کردند صحیح می باشد. او توانست در عصر، بر حرکتهای مختلف داخلی و خارجی غلبه کند، و حرکتهای مانند ازارقه و صفریه و ابن اشعث(بعضی از علماء در این حرکت بودند) را خنثی سازد. 1)- نطام اداری در عهد عبدالملک بن مروان: عبدالملک اهتمام خاصی به نظام اداری داشت، بر طریقه و روشی که معاویه رضی الله عنه برای اصلاح موسسات و ادارات دولتی بکار برده بود، استفاده کرد. او در این زمینه تلاش و جهد بسیار کرد، تا جایی که توانست نظام اداری قوی را سر و سامان دهد، اما او در نظام دولتی بیشتر آنچه که از دیدگاه خودش، صحیح بود، عملی می ساخت، و از نظریات مختلف که به او عرضه می شد، پرهیز می کرد. در عهد عبدالملک انواع دیوان ها، در نظام دولتی بوجود آمدند، مانند دیوان رسائل، دیوان عطاء، دیوان خراج، دیوان طراز، دیوان برید، و ... وجود این دواوین سبب شد، تا سیستم و نظام دولتی فعالیت بهتر و بیشتری داشته باشد. از سیاست عبدالملک این بود، که دستگاه دولتی را کاملا عربی نگه دارد، و از ورود هر نوع اجنبی به سیستم دولتی پرهیز می کرد، چرا که ورود لغات اجنبی در دستگاه دولتی، به وحدت و یکپارچگی نظام ضربه وارد می کرد، و از طرف دیگر، شعوب و قبایل مختلف که به اسلام رو می آوردند، نیاز به تعلیم قرآن و لغت عربی پیدا می کردند، و اگر دستگاه دولتی از نطر لغت ضعیف باشد، به قدرت اسلام ضربه وارد می کرد. سیاست عربی کردن دستگاه دولتی سنتی بود که عبدالملک از خود به جا گذاشت، و دیگران بعد از او این روش را ادامه دادند، این فکره سبب شد تا زبان عربی که زبان قرآن است بر دیگر زبان های اجنبی مانند فارسی و یونانی و قبطی غلبه پیدا کرده، و به مرور زمان سبب شد، تا علماء زیادی از غیر عرب، به نحو احسن این لغت را فرا بگیرند، و تألیفاتی را از خود به جای بگذارند. 2)- وضعیت اقتصادی و عمرانی در عهد عبدالملک بن مروان در عهد عبدالملک، زکات ، خراج ، جزیه ، خمس غنائم و... از مهمترین مصادر دخل دولت اموی به شمار می رفت. نظام جزیه که از غیر مسلمین گرفته می شد، در عصر او ادامه داشت. او از اهل نجران جزیه می گرفت، همان طور که رسول الله و خلفاء پیشین از آنها جزیه می گرفتند. در عهد عبدالملک زمینهای کشاورزی و زراعی رو به افزایش یافت، و سبب شد، تا نظام مال و اقتصادی پیشرفت بیشتری کند. در عهد عبدالملک تجارت داخلی و خارجی به خاطر نارامی ها، وجنگهای داخلی رو به ضعف گذاشت، اما در مرحله دوم از خلافت، که امنیت و یکپارچگی در بلاد اسلامی حاصل شد، تجارت نیز به نوبه خود، در اوج پیشرفت قرار گرفت. ضرب سکه اسلامی در عصر عبدالملک، از جمله عواملی بود،که در پیشرفت تجاری و اقتصادی نقش بسزایی ایجاد کرد. ضرب سکه توسط دولت اموی سبب شد، تا آنها دیگر احتیاجی به سکه های روم و فارس نداشته باشند. عبدالملک دستور داد، تا ضرب سکه کاملا اسلامی و عربی باشد، و از نوشتن هر نوع کلمات اجنبی بر آن پرهیز شود. در این عصر از خلافت اموی، حرفه ها و صنعتهای مختلف، ایجاد شد. صنعت نساجی در این عصر به اوج شکوفایی رسید. طراحی و دوخت لباسهای مختلف، برای دستگاه دولتی و امراء و والیان، از جمله ابتکارات آنها بود. صنعت نطامی نیز در این عهد رو به پیشرفت گذاشت. ساخت کشتی های جنگی نمونه ی بارزی از این پیشرفت می توان شمارد. ساخت و ساز خانه ها به شیوه ها و معماری های مختلف، در آبادی و عمران شهرها و مدن های این عصر نقش بسزایی داشت. ساخت و ساز مساجد یکی از کارهای مهم دولت اموی در این عصر بود، که نمونه بارز آن مسجد قبة الصخره است که بدست عبدالملک بن مروان ساخته شد. بنای شهرها و روستا های مختلف، معماری و تاریخ این عصر را زنده نگه داشته، وقدرت و اقتدار دولت اسلامی را به نمایش می گذارد. مطلب سوم: وصیت عبدالملک و وفات او روایت شده است، که عبدالملک در آخرین روزهای عمرش، از گذشته خود متأثر شده، و می گفت: دوست داشتم همان طور که روز به روز قوت و قدرتم افزایش پیدا می کرد، به همان اندازه به عبادت پروردگارم مشغول می شدم. او در روز جمعه برای مردم خطبه ی بلیغی ایراد کرد، سپس خطبه اش را قطع کرد، و بسیار گریست، و گفت: پروردگارا! گناهان من بسیار بزرگ است، و همانا کمترین بخشش تو، بزرگتر از گناهان من است؛ پروردگارا با قطره ی از بخشش خودت، گناهان زیاد من را ببخش. روایت شده است، وقتی این خبر به گوش حسن بصری رسید، به گریه افتاد و فرمود: اگر قرار است سخنی را با طلا بنویسند، باید این سخن را بنویسند. عبدالملک در لحظات پایانی عمرش، فرزندانش را به تقوای خدا وصیت کرد، و آنها را از اختلاف و دو دستگی بر حذر داشت، اکرام به برادرانش و به والیان اموی از جمله حجاج بن یوسف، را به آنها توصیه کرد. و خطاب به ولید گفت: بعد از دفنم، بلافاصله بر منبر برو، و مردم را به بیعت کردن با خودت دعوت کن. او سر انجام در ماه شوال، سال 86 هجری، در روز جمعه و در روایتی روز چهارشنبه، دار فانی را وداع گفت.و در دمشق، بین باب جابیه و باب صغیر، دفن کرده شد. پسرش ولید بن عبدالملک که ولی عهد او بود، بر او نماز گزارد. او در سن شصت سالگی و در روایتی شصت و سه سالگی از دنیا رفت، که روایت اولی بر اساس سال تولدش، که 26 هجری بوده است، صحیح تر می باشد. مهر انگشترش، آیه ی "آمنت بالله مخلصا" بود. مورخان خلافت شرعی و رسمی او بعد از شهادت عبدالله بن زبیر، می شناسند. پایان خلافت عبدالملک بن مروان
ترجمه و تحقیق : أبو أنس سايت عصر اسلام مراجع و مصادر : 1 -الدولة الأموية_ تألیف دکتر علی محمد صلابی2- سير أعلام النبلاء - تأليف : الذهبي - تحقيق شعيب الأرناؤوط3- سایت موسوعة الأسرة المسلمة التاریخ الإسلامی- موسوعة الحرة4- تاريخ الإسلام السياسي والديني والثقافي والاجتماعي - تألیف : دکتر حسن ابراهيم حسن 5- البدایة و النهایة - ابن کثیر |