تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

تشکیل شورای عالي دفاع در مدینه ـ آماده‌سازی و حرکت لشکر اسلام

نیروهای اکتشافی- اطلاعاتی مدینه لحظه به لحظه اخبار مربوط به لشکر مکه را به پیامبر گرامی اسلام در مدینه می‌رسانیدند، تا آنکه این خبر اخیر، حاکی از اردو زدن لشکر مکه در کنار کوه احد به آنحضرت رسید. رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- بی‌درنگ، یک انجمن مشورتی- نظامی در سطح عالی تشکیل دادند، و به منظور دست یافتن به یک تصمیم و موضعگیری صحیح با اعضای آن شورای عالی به رایزنی پرداختند، و آنان را از رؤیایی که مشاهده کرده بودند، با خبر ساختند. پیامبر اکرم فرمودند:

«إنی رأیت والله خیراً: رأیت بقراً یذبح؛ ورأیت فی ذباب سیفی ثلماً؛ ورأیت أنی أدخلت یدی فی درع حصینة».

«باری، خواب خوبی دیدم: در خواب دیدم که گاوی را ذبح می‌کنند؛ و بر لبه شمشیرم سوراخی مشاهده کردم؛ و نیز، در عالم خواب دیدم که دستم را در زره‌ای سِتَبر و محکم داخل کردم!»

آنحضرت، قربانی شدن گاو را به شماری از یارانشان که کشته خواهند شد، تعبیر کردند؛ و سوراخ لبهٔ شمشیرشان را چنین تعبیر کردند که مردی از خاندان ایشان کشته خواهد شد؛ و زره را به مدینه تعبیر کردند.

آنگاه، نظر خودشان را برای صحابه مطرح کردند، مبنی بر اینکه از مدینه خارج نشوند و در آن متحصن شوند؛ اگر مشرکان همچنان در اردوگاهشان ماندند، با بدترین وضعیت اقامت خواهند کرد، و هیچ بهره‌ای از اقامتشان نخواهند برد؛ و اگر به مدینه درآمدند، مردان مسلمان بر سر کوچه‌های مدینه، و زنان مسلمان از بالای بام‌ها با انان درگیر خواهند شد؛ و این تنها برنامهٔ درست بود. عبدالله بن ابی بن سلّول- سرکردهٔ منافقان- که به عنوان یکی از سران خزرج در آن شورای عالی شرکت کرده بود، با نظر آنحضرت موافق بود.

البته، ظاهراً؛ موافقت او با رأی نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- به خاطر آن نبود که از نقطه‌نظر نظامی رأی درستی بود؛ بلکه می‌خواست خود و هوادارانش حتی‌الامکان از کارزار با مکیان طفره بروند، اما، به گونه‌ای که هیچکس باخبر نشود! خدای نیز چنین خواست که عبدالله بن ابی و هوادارانش- برای نخستین بار- در برابر مسلمانان رسوا شوند، و از پس پرده‌ای که کفر و نفاق آنان را پوشانیده است بیرون آیند، و مسلمانان در بحرانی‌ترین موقعیت خودشان این مارهای سمی و خطرناک را که زیر جامه‌ها و درون آستین‌هایشان می‌خزیدند، بازشناسند.

جماعتی از افاضل صحابه که بعضی از آنان عملاً از عزیمت به جنگ بدر محروم شده بودند، چنین نظر دادند که نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- رزمندگان مسلمان را به بیرون شهر اعزام کنند، و بر این پیشنهاد اصرار ورزیدند، تا آنجا که سخنگویشان گفت: ای رسول‌خدا، ما آرزوی چنین روزی را داشتیم، و برای رسیدن به آن دست دعایمان به درگاه خدا بلند بود؛ اینک خدا این تمنای ما را برای ما برآورده کرده، و مسافت ما تا میدان جنگ را نیز کوتاه گردانیده است؛ بسوی دشمنانمان حرکت کنید؛ نبینند که ما از آنان ترسیده‌ایم!؟

پیشاپیش این دلیر مردان رجزخوان، حمزه بن عبدالمطلب، عموی رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- بود که بهترین وجهی در جنگ بدر حماسه آفریده بود. خطاب به پیامبر گرامی اسلام گفت: سوگند به آنکه بر تو کتاب نازل فرموده است؛ لب به غذا نخواهم زد، تا آنکه با این شمشیر خودم بیرون مدینه با آنان کارزار کنم![1]

سرانجام، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- به منظور مراعات رأی ونظر این دلیر مردان پاکباخته، و حماسه‌آفرینان دلباخته، از رأی خودشان انصراف حاصل کردند، و نتیجهٔ شورای مذکور بر تصمیم به خروج از مدینه و برخورد با دشمن در میدان پهناور جنگ قرار گرفت.


سازماندهی لشکر اسلام

پیامبر گرامی اسلام ظهر روز جمعه نماز را با مردم به جماعت خواندند، و آنان را موعظه کردند، و به جدیت و کوشش سفارش فرمودند، و برای آنان بازگفتند که پیروزی در ازای صبر و شکیبایی، از آن ایشان است؛ و سفارش کردند که در برابر دشمن آماده باشند. مردم با شنیدن نویدهای آن حضرت بسیار شادمان شدند. آنگاه نماز عصر را با مردم خواندند. همهٔ اهل مدینه گرد آمده بودند، اهل بالای مناطق مدینه نیز در این نماز جماعت شرکت کرده بودند.

آنگاه رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- به خانه رفتند. دو یار وفادار ایشان ابوبکر و عمر آنحضرت را همراهی می‌کردند. عمامه بر سر پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- نهادند، و جامه‌های ایشان را بر اندام مبارکشان آراستند. آنحضرت کاملاً مسلح شدند، و دو زره روی هم پوشیدند، و شمشیر حمایل کردند، و آنگاه بسوی مردم آمدند.

مردم در انتظار عزیمت رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- به خارج از شهر بودند. سعد بن معاذ و اُسیدبن حضیر خطاب به مردم گفتند: رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- را با اکراه بر خروج از مدینه واداشتید! سررشتهٔ کار را به دست آنحضرت بسپارید! مردم همگی از کردهٔ خویش پشیمان شدند. وقتی که پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- از خانه بیرون آمدند، خطاب به ایشان گفتند: ای رسول‌خدا، ما حق نداشتیم و روا نبود که با نظر شما مخالفت کنیم؛ اینک هرچه خواهید عمل بفرمایید! اگر می‌خواهید در مدینه بمانید، همین کار را بکنید! رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمودند:

«ما ینبغی لنبی إذا لبس لامته أن یضعها، حتى یحکم الله بینه وبین عدوّه».

«برای یک پیامبر سزاوار نیست، گاهی که زره پوشد و اسلحه برگیرد، سلاح را بر زمین نهد، تا آنکه خداوند میان او و میان دشمن او داوری کند!» [2]

پیامبر گرامی اسلام لشکر خود را به سه گردان تقسیم کردند:

1) گُردان مهاجرین؛ که لوایش را به دست مُصعب بن عٌمیر عَبدَری دادند؛

2) گُردان اوسِ انصار؛ که لوایش را به دست اُسید بن حُضیر دادند؛

3) گردان خزرج انصار؛ که لوایش را به دست حُباب بن منذر دادند؛

لشکر نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- از یکهزار تن مرد رزمی تشکیل شده بود که تنها یکصد تن از آنان زره داشتند، و حتی یک تن سواره در میان آنان نبود[3]. آنحضرت امّ‌مکتوم را در مدینه به عنوان امام جماعت بر جای نهادند تا با کسانی که به جبههٔ جنگ نیامده‌اند نماز بخواند؛ و کوس رحیل را نواختند. لشکر به سمت شمال مدینه حرکت کرد، و دو سعد پیشاپیش نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- زره پوشیده می‌دویدند.

هنگامی که لشکر اسلام از ثنیه‌الوداع گذشت، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- فوجی مجهز و نیکو مسلح شده را جدا از سیاهی لشکر مشاهده کردند. از حال و وضع آنان سؤال فرمودند، گفتند: اینان از یهودیان اطراف مدینه، هم‌پیمانان خزرج‌اند[4] و مایلند که در کارزار بر ضد مشرکان سهیم گردند! پرسیدند: «هل اَسلَموا؟» آیا اسلام آورده‌اند؟ گفتند: نه! پیغمبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- مدد جستن از اهل کفر را برای مبارزه با اهل شرک نپذیرفتند.


سان دیدن لشکر

پیامبر گرامی اسلام، وقتی که به موضعی به نام «شیخان» رسیدند، لشکر خویش را سان دیدند. از میان افراد لشکر نوجوانانی را که به نظرشان کم سن و سال می‌آمدند، و آنان را برای جنگ توانمند نمی‌دیدند؛ از جبههٔ جنگ بازگردانیدند؛ از جمله: عبدالله پسرعمربن خطاب؛ اُسامه بن زید؛ اُسیدبن ظُهیر؛ زیدبن ثابت؛ زیدبن ارقم؛ عرابه بن اوس؛ عمرو بن حزم؛ ابوسعید خدری؛ زیدبن حارثهٔ انصاری؛ و سعدبن حَبَّه. در میان این نوجوانان بُراء بن عازب را نیز نام برده‌اند؛ اما، حدیث وی در صحیح بخاری دلالت بر آن دارد که وی در جنگ احد حضور داشته است.

درعین حال، پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- رافع بن خَدیج و سمره بن جندب را با وجود کمی سن و سالشان اجازهٔ شرکت در جنگ دادند؛ زیرا، رافع بن خدیج در تیراندازی مهارت داشت، و پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- به او اجازهٔ جنگ دادند. سَمُره نیز گفت: من از رافع نیرومندترم؛ من او را بر زمین می‌زنم! خبر به رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- رسید؛ امر فرمودند آندو با یکدیگر کشتی بگیرند؛ و سمره رافع را بر زمین زد؛ و آنحضرت سَمُره را نیز اجازهٔ کارزار فرمودند.


بیتوته در اثنای راه

در همین موضع شیخان، روز به پایان رسید. حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- نماز مغرب را خواندند، و نماز عشا را نیز در پی آن خواندند، و همانجا بیتوته کردند. آنحضرت پنجاه تن از مردان جنگی سپاه را برای پاسداری و حفاظت از اردوگاه برگزیدند که پیرامون لشکر گشت بزنند. فرماندهٔ این پاسداران محمدبن مسلمهٔ انصاری، قهرمان سریهٔ اعزامی برای قتل کعب بن اشرف بود. پاسداری و حفاظت از شخص نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- را در طول آن شب ذکوان بن عبد‌قیس بر عهده گرفت.


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام
IslamAge.com


[1]- السیرة الحلبیة،  ج 2، ص 14.

[2]- این روایت را امام احمد (ج 3، ص 351) و نسائی و حاکم نیشابوری و ابن اسحاق آورده‌اند؛ بخاری نیز در کتاب الاعتصام در توضیح عنوان باب 28 آورده است.

[3]- ابن قیم در کتاب الهُدی (ج 2، ص 92) گفته است: پنجاه سوار داشته‌اند. ابن حجر گوید: این اشتباهی آشکار است؛ موسی بن عقبه به جزم و یقین گفته است که در جنگ احد در میان لشکر اسلام اثری از اسب نبوده است؛ هرچند، واقدی آورده است که یک اسب رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- سوار بودند، و یک اسب نیز ابوبُردهٔ (فتح الباری، ج 7، ص 350).

[4]- این روایت را ابن سعد آورده است. در روایت وی آمده است که این یهودیان از بنی قینقاع بودند (طبقات ابن سعد، ج 2، ص 34)، در صورتی که معلوم است بنی قینقاع اندکی پس از جنگ بدر از مدینه و اطراف مدینه آواره گردیدند.