|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
طليحهي اسدي و فرجام كارش |
بسم الله الرحمن الرحیم
طليحهي اسدي، سومين شخصي بود كه در اواخر زندگاني رسولخدا صلی الله علیه وسلم ادعاي پيغمبري كرد. طليحه بن خويلد بن نوفل بن نضلهي اسدي، يكي از ده نفري بود كه از قبيلهي اسد در عام الوفود در سال نهم هجري به حضور رسولخدا صلی الله علیه وسلم رفتند و پس از سلام بر آن حضرت صلی الله علیه وسلم با منت گفتند: «ما به حضور تو آمدهايم كه گواهي دهيم خدايي جز خداي يگانه نيست و تو، بنده و فرستادهي او هستي. تو كسي را به جانب ما نفرستادي و خود ما آمديم تا اسلام بياوريم و از جانب قوم خود اظهار مسلماني كنيم.» خداي متعال، دربارهي سخنان منتبار نمايندگان قبيلهي اسد كه طليحه نيز در زمرهي آنان بود، آيه فروفرستاد كه: « يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» سورهي حجرات- آيهي17 یعنی:«آنان، بر تو منت ميگذارند كه مسلمان شدهاند! بگو: با مسلمان شدن خود، بر من منت مگذاريد؛ بلكه خدا، بر شما منت ميگذارد كه شما را به سوي ايمان آوردن، رهنمود گرديده است، اگر (در ادعاي ايمان) راست و درست هستيد.» پس از آنكه نمايندگان اسد از مدينه بازگشتند، طليحه مرتد شد و ادعاي پيغمبري كرد. وي در مكاني به نام (سميراء) لشكري گرد آورد و عدهي زيادي از تودهي مردم، از او پيروي كردند و كارش بالا گرفت. نخستين عاملي كه سبب شد مردم به او فريفته شوند، اين بود كه او به همراه عدهاي در بيابان بود؛ آنها بيآب و تشنه شدند. طليحه، در قالب كلماتي مسجع به آنان سخناني گفت كه معنايش، از اين قرار است: «سوار بر اسب شويد و مقداري كه جلوتر برويد، آب مييابيد.» همراهانش چنين كردند و اتفاقاً آب هم ديدند و همين، سبب شد اعراب در فتنه بيفتند و چنين بپندارند كه طليحه، غيب ميداند. يكي ديگر از ياوهكاريهايش، اين بود كه سجده را از نماز برداشت و مدعي شد كه از آسمان بر او وحي ميشود. به عنوان مثال او ادعا كرد كه بر من اين كلمات نازل شده است: «سوگند به كبوتر خانگي و كبوتر چاهي و سوگند به باز شكاري كه سالها پيش از شما، ضمانت شده كه پادشاهي ما، به عراق و شام خواهد رسيد.» طليحه، به خود فريفته گشت و كارش نيز بالا گرفت. رسولخدا صلی الله علیه وسلم با شنيدن خبر طليحه، ضرار بن ازور اسدي رضی الله عنه را به جنگ با طليحهي اسدي فرستاد. اما از آنجا كه قبايل اسد و غطفان به طليحه پيوسته بودند، ضرار نتوانست با طليحه روبرو شود.( أسد الغابة (3/95)) در دائرة المعارف اسلامي دربارهي طليحه چنين آمده كه او، در شعرسرايي و سخنوري به قدري توانمند بوده كه ساعتها و بدون آمادگي قبلي، راحت و بدون هيچ، گيري، شعر ميسروده و سخنراني ميكرده است. او كه مدعي پيشگويي بوده، صفات و ويژگيهايي چون فن شعر، خطابت و جنگاوري نيز داشته و در رهبري قبيلهاي بر اساس باورها و عادتهاي دورهي جاهليت، سرآمد و توانا بوده است. از اين نوشتار دائرةالمعارف، بوي آن ميآيد كه در پي تعريف و تمجيد از طليحه ميباشد و با تكيه بر توانايي شعرسرايي و سخنوري وي به عنوان دو هنر باارزش درميان اعراب آن روز ميكوشد تا طليحه را شخصيتي بنام و سرآمد معرفي نمايد كه البته چنين شيوهاي، از اين دانشنامه بعيد نيست؛ چراكه با اندك توجهي در آن ميتوان دريافت كه اين دانشنامه، اسلوب و روش خاصي در جهت خردهگيري بر اسلام دارد…. رسولخدا صلی الله علیه وسلم پيش از آنكه غايلهي طليحه را از بين ببرند، وفات نمودند. ابوبكر صديق رضی الله عنه به خلافت رسيد و پس از بستن درفشها و پرچمهاي جنگي و تعيين فرماندهان، لشكري را به فرماندهي خالد بن وليد رضی الله عنه براي سركوبي طليحه اعزام نمود. امام احمد رحمه الله روايت كرده است: …زماني كه ابوبكر صديق رضی الله عنه درفش خالد رضی الله عنه را براي جنگ با مرتدها بست، گفت: من از رسولخدا صلی الله علیه وسلم شنيدم كه فرمودند: (نِعْمَ عبداللّه و أخو العشيرة خالد بن وليد، سيف مِن سيوف اللّه سلّه اللّه علي الكفار و المنافقين) يعني: «خالد بن وليد، چه بندهي نيكي براي خدا و چه آدم خوبی است. او، شمشيري از شمشيرهاي خدا است كه خداوند متعال، آن را بر ضد كفار و منافقان از نيام بيرون كشيده است.»( مسند أحمد (1/173)؛ شيخ احمد شاكر، سند اين حديث را صحيح دانسته است.) هنگام حركت خالد رضی الله عنه از ذيقصه به سوي مقصدش، ابوبكر صديق رضی الله عنه ضمن خداحافظي با او، براي ايجاد ترس و دلهره درميان اعراب، چنان وانمود كرد كه آهنگ خيبر دارد و به او خواهد پيوست. ابوبكر صديق رضی الله عنه به خالد رضی الله عنه دستور داد تا ابتدا به سراغ طليحه برود و سپس به سوي بنيتميم روان شود. طليحه در ميان بنياسد و غطفان بود و بنيعبس و ذبيان نيز به آنان پيوستند. وي، كساني را به پيش جديله و غوث كه دو طايفه از طي بودند، فرستاد و از آنها خواست تا به او بپيوندند. آنان دعوت طليحه را پذيرفتند و عدهاي از اين دو طايفه، شتابان به طليحه پيوستند. ابوبكر صديق رضی الله عنه پيش از آنكه خالد رضی الله عنه را اعزام كند، به عدي بن حاتم طائي رضی الله عنه فرمود: «سريع خودت را به قبيلهات برسان و آنان را از پيوستن به طليحه برحذر دار كه پيوستن به طليحه، سبب نابودي و هلاكتشان خواهد بود.» عدي رضی الله عنه به سراغ قبيلهاش (طي) رفت و از آنان خواست تا با ابوبكر صديق رضی الله عنه بيعت كنندو دوباره به دين خدا بازگردند. اما آنان از پذيرش بيعت با ابوبكر صديق رضی الله عنه امتناع كردند. عدي رضی الله عنه آنان را از فرارسيدن لشكريان ابوبكر رضی الله عنه و فرجام بدِ راهي كه در پيش گرفته بودند، به قدري ترسانيد كه نرم شدند. خالد رضی الله عنه از راه رسيد و ثابت بن قيس بن شماس رضی الله عنه زيردست خالد رضی الله عنه و فرماندهي آن دسته از انصار بود كه در لشكر خالد رضی الله عنه بودند. خالد رضی الله عنه عكاشه بن محصن و ثابت بن اقرم را به عنوان پيشرو و جلودار لشكر فرستاد. طليحه و برادرش، سلمه به همراه عدهاي براي بررسي اوضاع و احوال بيرون آمده بودند كه عكاشه و ثابت را ديدند و با آنها درگير شدند. عكاشه، حبال بن طليحه را كشت؛ طليحه بر عكاشه حملهور شد و او را از پاي درآورد. سلمه نيز ثابت بن اقرم را كشت. خالد بن وليد رضی الله عنه و سپاهيانش رسيدند و ديدند كه عكاشه و ثابت شهيد شدهاند. اين موضوع بر مسلمانان سخت و سنگين تمام شد. هنگامي كه خالد رضی الله عنه آهنگ بنيطي را كرد، عدي بن حاتم رضی الله عنه پيش خالد رضی الله عنه رفت و گفت: «به من سه روز مهلت بده. آنان از من خواستهاند كه دست نگهداريم تا خويشاوندانشان را كه قبلاً به طليحه پيوستهاند، فرابخوانند و آنان را برگردانند؛ آنها، از اين ميترسند كه چون به تو بپيودند، طليحه خويشاوندانشان را در اردوگاهش بكشد. بنابراين دست نگهدار كه اين، بهتر از آن است كه در سركوبي و كشتنشان شتاب كني و آنان را به دوزخ افكني.» عدي رضی الله عنه پس از گذشت سه روز به همراه پانصد تن از افرادي كه به حق بازگشته بودند، به خالد ملحق شد و لشكر اسلام افزايش يافت. خالد رضی الله عنه به قصد طايفهي بنيجديله حركت كرد. عدي رضی الله عنه گفت: «به من مهلت بده تا پيش آنها بروم؛ شايد خداي متعال،آنان را نيز همانند طايفهي غوث نجات دهد.» عدي رضی الله عنه به نزد طايفهي غوث رفت و آنقدر با آنان گفتگو كرد كه دعوتش را پذيرفتند. عدي رضی الله عنه خبر مسلمان شدن غوث را براي خالد رضی الله عنه آورد و هزار سوار از ايشان به لشكر اسلام پيوستند. عدي رضی الله عنه بهترين و خجستهترين كسي بود كه در قبيلهي طي زاده شد و براي آنان مايهي خير و نيكي بود.( البداية و النهاية (6/322))
جنگ بزاخه و پايان كار طليحهي اسدي خالد رضی الله عنه لشكرش را در (اجأ) و (سلمي) براي نبرد، بسيج كرد و در (بزاخه) با طليحه و همراهانش برخورد نمود. بسياري از طوايف و قبايل عرب بيطرف ماندند تا ببينند نتيجهي جنگ چه ميشود. طليحه، خود را در عبا پيچيده بود و به گمان باطلش براي مردم پيشگويي ميكرد و از وحيي سخن ميگفت كه مدعي آن بود. عيينه بن حصن به همراه هفتصد نفر از بنيفزاره در لشكر طليحه بود و به شدت ميجنگيد و هر از چند گاهي كه جنگ شدت مييافت، پيش طليحه ميرفت و ميپرسيد: «آيا جبرئيل به نزدت آمد؟» و چون با پاسخ منفي طليحه روبرو ميشد، بازميگشت و به جنگش ادامه ميداد. بار ديگر كه جنگ شديد شد، به نزد طليحه رفت و گفت: «هنوز جبرئيل پيشت نيامده است؟» طليحه پاسخ منفي داد و چون عيينه براي سومين بار نزد طليحه رفت و همان پرسش را تكرار كرد، طليحه از نزول جبرئيل به او خبر داد. عيينه پرسيد: «جبرئيل به تو چه گفت؟» طليحهي دروغگو چنين پاسخ داد كه جبرئيل به من گفت: «تو را آسياسنگي چون اوست و خبري كه آن را از ياد نميبري!» عيينه با شنيدن ياوهگوييهاي طليحه برآشفت و گفت: «اي بنيفزاره! برگرديد كه اين مرد، دروغگو است.» مردم، از اطراف طليحه پراكنده شدند و گريختند. با فرارسيدن مسلمانان، طليحه نيز بر اسب سوار شد و همسرش نوّار را بر شتري نشاند و به سوي شام فرار كرد و بدينسان، عدهاي از پيروانش كشته شدند و ديگران پراكنده گشتند و گريختند.( نگاه كنيد به: البداية و النهاية (6/322)) خالد رضی الله عنه در نامهاي خبر شكست طليحه را به ابوبكر صديق رضی الله عنه گزارش داد. ابوبكر صديق رضی الله عنه در جواب خالد رضی الله عنه چنين نوشت: «خداوند، علاوه بر نعمتي كه به تو ارزاني داشته، به تو خير بيشتري عنايت كند. در كار خود تقواي الهي پيشه كن و بدان كه رحمت و نصرت خدا، با پرهيزكاران و نيكوكاران است. در مسؤوليتت كوشا باش و سستي نكن. بر هر كس كه از دشمنان خدا دست يافتي، او را بكش.» خالد رضی الله عنه يك ماه در بزاخه ماند و به ساماندهي امور پرداخت و در عين حال به تعقيب و پيگرد كساني پرداخت كه از سوي ابوبكر صديق رضی الله عنه فرمان يافته بود تا آنان را در برابر جنايتي كه در حق مسلمانان كرده بودند، بكشد. خالد رضی الله عنه نيز برابر فرمان ابوبكر صديق رضی الله عنه انتقام خون مسلمانان را گرفت و برخي را به آتش سوزانيد و بعضي را با سنگ كشت و عدهاي را نيز از كوه پرت كرد تا فرجام اين افراد، مايهي عبرت اعراب ازدينبرگشته گردد.
و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع: کتاب ابوبکر صدیق، محمد علی صلابی
سایت عصر اسلام |