تاریخ چاپ :

2024 Nov 24

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

شرايط سخت فراروي مسلمانان در فتح شام

بسم الله الرحمن الرحیم

 

لشكرهايي كه مأمور فتح شام شده بودند، در انجام مأموريتشان با سختي‌هاي زيادي روبرو شدند؛ چراكه قشون رومي، توان و تعداد زيادي داشتند و حصارها و دژهاي بسياري نيز پيرامون شهرها ساخته بودند. آرايش نظامي رومي‌ها به‌گونه‌اي بود كه لشكرشان را دسته‌دسته كرده و قشونشان را به واحدهاي كوچك‌تري از قيبل گروهان و گردان تقسيم‌بندي نموده بودند. آن‌ها، دو لشكر بزرگ در شام داشتند كه يكي، در فلسطين مستقر بود و ديگري در انطاكيه قرار داشت. اين دو لشكر رومي در مناطق زير متمركز شده بودند:

1ـ انطاكيه: پايتخت شام در دوران تسلط رومي‌ها بود.

2ـ قنسرين: در حد فاصل حلب و حماة و در بيست و پنج كيلومتري جنوب غربي حلب واقع مي‌شود كه از شمال غربي با ايران هم‌مرز بود.

3ـ حمص: محدوده‌ي نظامي آن، به تدمر و صحراي شام مي‌رسيد و از شمال شرقي با ايران هم‌مرز بود.

4ـ عمان: قلعه‌ي بزرگي داشت و مركز ولايت بلقاء بود.

5ـ اجنادين: مركز نظامي روميان در فلسطين بود و در مرز مصر قرار داشت.

6ـ قيساريه: در شمال فلسطين و در سيزده كيلومتري حيفا قرار دارد و آثار دژها و قلعه‌هايش هنوز موجود است.

مركز فرماندهي قشون رومي، در انطاكيه يا حم صلی الله علیه وسلم قرار داشت. هرقل با ديدن لشكر مسلمانان كه به قلمروش نفوذ كرده بودند، دستوراتي براي نابودي لشكر اسلام صادر كرد كه از قرار زير بود:

الف) رومي‌ها از مقابل مسلمانان عقب نشينند و مرزهاي شام و حجاز را به آنان واگذارند.

ب) تمامي گردان‌هاي لشكر اول به فرماندهي سرجون در فلسطين متمركز شوند.

جـ) گردان‌هاي لشكر دوم به فرماندهي تيدور در انطاكيه جمع شوند.

د) دو لشكر، يك‌دست و هم‌زمان به چهار لشكر مسلمانان، يكي پس از ديگري حمله كنند تا برچيدن و نابودي مسلمانان، آسان‌تر صورت بگيرد. بر اساس همين فرمان هرقل، قشون رومي به ترتيب زير براي رويارويي با مسلمانان حركت كردند:

1ـ برادر هرقل كه تذارق نام داشت با نودهزار نفر، مسؤول رويارويي با لشكر عمرو بن عاص رضی الله عنه شد.

2ـ پسر توذر مأموريت يافت با لشكر يزيد بن ابوسفيان رضی الله عنه بجنگد.

3ـ قبقار پسر ننطوس به همراه شصت‌هزار نفر به جنگ ابوعبيده رضی الله عنه رفت.

4ـ دارق صلی الله علیه وسلم نيز مأمور شد با شرحبيل بن حسنه رضی الله عنه رويارو شود.

مسلمانان، اطلاعات دقيقي از اهداف و برنامه‌هاي اين لشكرها به‌دست آوردند. فرماندهان قشون اسلام با ابوبكر صديق رضی الله عنه مكاتبه كردند. ابوعبيده رضی الله عنه در نامه‌اي كه براي ابوبكر صديق رضی الله عنه فرستاد، ايشان را از اهداف هرقل و قشون روم باخبر كرد. متن نامه‌اش چنين بود:

 

بسم الله الرحمن الرحيم

به ابوبكر خليفه‌ي رسول‌خدا، از ابوعبيده بن جراح.

سلام عليك

من، در برابر شما ضمن ستايش پروردگار يكتا، گواهي مي‌دهم كه خدايي جز خداي يگانه و بي‌شريك نيست. اما بعد:

ما، از خداي متعال مي‌خواهيم كه به اسلام و مسلمانان، سرافرازي و عزتي بزرگ و استوار عنايت كند و به آنان، پيروزي و گشايشي آسان ارزاني بدارد. به من خبر رسيده كه هرقل در يكي از آبادي‌هاي شام به نام انطاكيه منزل كرده و مردمانش را به اجتماع فراخوانده است و دسته‌ها و تعداد زيادي نيز پيرامونش گرد آمده‌اند. بنابراين صلاح ديدم كه شما را از اين موضوع باخبر كنم تا هر تصميمي كه مي‌خواهيد، بگيريد. سلام و رحمت و بركات الهي بر شما باد.

ابوبكر صديق رضی الله عنه در پاسخ نامه‌ي ابوعبيده رضی الله عنه چنين نوشت:

 

بسم الله الرحمن الرحيم

اما بعد: نامه‌ات به من رسيد و بنابر آن‌چه نوشته بودي، از فعاليت‌هاي هرقل اطلاع يافتم. اين‌كه او در انطاكيه منزل كرده، مقدمه‌اي براي شكست او و يارانش و پيروزي و گشايشي از سوي خدا بر تو و مسلمانان مي‌باشد. اما اين‌كه گفته بودي هرقل، جمع زيادي را بر ضد شما، گرد آورده، مسأله‌اي است كه خود ما و شما انتظارش را داشتيم؛ چراكه هيچ قومي، شاهشان را تنها نمي‌گذارند و سرزمينشان را بدون مقاومت و جنگ رها نمي‌كنند و الحمد لله كه خودت، اين را مي‌داني كه مردان زيادي از مسلمانان با آن‌ها مي‌جنگند كه مرگ (در راه خدا) را آن‌گونه دوست دارند كه دشمن، زندگاني را دوست دارد. مجاهدان، در جنگ با دشمنان، به پاداش بزرگي از سوي خدا دل بسته و جهاد در راه خدا را از هم‌بستري با دوشيزگان و از دارايي‌هاي گران‌بهايشان بيش‌تر دوست دارند. يك مجاهد، به وقت پيروزي از هزار مشرك برتر است؛ بنابراين به همراه سپاهيانت با آنان پيكار كن و از اين‌كه برخي از مسلمانان، با تو نيستند، نترس كه خداي متعال با تو است و من نيز به خواست خدا آن‌قدر نيروي كمكي برايت مي‌فرستم كه ديگر نيازي به نيروي بيش‌تر نداشته باشي و خواهان قواي بيش‌تري نشوي. سلام و رحمت و بركات الهي بر شما باد.

يزيد بن ابوسفيان رضی الله عنه نيز نامه‌اي به مضمون نامه‌ي ابوعبيده رضی الله عنه به ابوبكر صديق رضی الله عنه نوشت. ابوبكر صديق رضی الله عنه در پاسخ يزيد رضی الله عنه چنين نگاشت:

 

بسم الله الرحمن الرحيم

اما بعد: نامه‌اي كه برايم فرستاده و در آن از نقل مكان هرقل شاه روم به انطاكيه خبر داده بودي، به دستم رسيد و از اين گفته بودي كه خداي متعال، در دلش از لشكرهاي مسلمانان هراس انداخته است. تنها خداي متعال را حمد و ثنا سزاوار است كه ما را در حالي كه با ترس و هراس در كنار رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم بوديم، نصرت فرمود و فرشتگان بزرگوارش را به ياريمان فرستاد. ديني كه خداي متعال، ما را به خاطرش نصرت نمود، همان ديني است كه اينك مردم را به سويش فرا مي‌خوانيم. سوگند به خدايت كه پروردگار متعال، مسلمانان را همانند و هم‌سان مجرمان، قرار نمي‌دهد و كسي را كه به يگانگي خدا اقرار مي‌كند، با آن كس كه غير خدا را مي‌پرستد، همانند نمي‌شمارد. پس هرگاه با آنان كه به پرستش غير خدا مي‌پردازند، رويارو شدي، با يارانت به سويشان بتاز و با آن‌ها بجنگ كه خداي متعال، تو را خواري نمي‌چشاند و شكستت نمي‌دهد. خداي متعال، به ما خبر داده كه چه بسا گروهي اندك، بر جمع زيادي به اذن الهي غلبه مي‌كند. من نيز به خواست خدا مردماني را پشت سر هم به كمكت مي‌فرستم كه قانع شويد و به نيروي بيش‌تري نياز پيدا نكنيد. سلام و رحمت خدا بر شما باد.

عبدالله بن قرط كه نامه‌بر ابوبكر صديق رضی الله عنه بود، نامه را براي سپاهيان يزيد رضی الله عنه خواند و بدين ترتيب مسلمانان، خرسند و شادمان شدند. نامه‌اي از عمرو بن عاص رضی الله عنه نيز در مورد سپاهيان روم به ابوبكر صديق رضی الله عنه رسيد كه خليفه‌رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم جوابش را به شرح زير داد:

سلام عليك

نامه‌ات كه در آن از اجتماع انبوه لشكريان روم خبر داده بودي، به دستم رسيد. خداي متعال، ما را در ركاب پيامبرش به كثرت و زيادي تعدادمان ياري نداد. چه بسيار اتفاق افتاد كه ما در حالي به همراه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم جهاد كرديم كه تنها دو اسب داشتيم و يا (به سبب كمبود شتر) به نوبت سوار شترها مي‌شديم. در جنگ احد فقط يك اسب داشتيم كه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم بر آن سوار مي‌شد اي عمرو! بدان كه فرمان‌بردارترين بنده‌ي خدا، كسي است كه بيش‌تر از همه از معاصي بدش آيد؛ بنابراين از خدا اطاعت كن و يارانت را به اطاعت و فرمان‌برداري از خدا دستور بده.( خطب ابي‌بكر الصديق، محمد احمد عاشور، ص92)

 

ابوبكر صديق رضی الله عنه براي قشون اسلامي، نيروهاي كمكي به شام گسيل كرد و برايشان اسلحه و اسبان جنگي و ساير ابزار مورد نيازشان را فرستاد. ابوبكر صديق رضی الله عنه هاشم بن عتبه را به حضور خواست و به او فرمود: «اي هاشم! اين از خوشبختي جدت هست كه تو، از آن دست افرادي شده‌اي كه به عنوان نيروي پشتيباني به ياري مسلمانان در جهاد با مشركان گسيل مي‌شوي و در زمره‌ي كساني قرار مي‌گيري كه خليفه، به وفاداري، پرهيختگي و جنگاوريشان اعتماد مي‌كند. مسلمانان از من درخواست نيروي كمكي بر ضد كفار كرده‌اند؛ بنابراين با يارانت به ياريشان بشتاب و خود را به ابوعبيده رضی الله عنه يا يزيد رضی الله عنه برسان كه من، مردم را به همراهي با تو فرا مي‌خوانم.» هاشم رضی الله عنه گفت: «به كمك ابوعبيده مي‌روم.» ابوبكر صديق رضی الله عنه فرمود: «باشد؛ خود را به ابوعبيده برسان.» ابوبكر رضی الله عنه در ميان مردم برخاست و پس از حمد و ستايش الهي، سخناني بدين مضمون ايراد فرمود: «خداي متعال، ترس برادرانتان را طوري در دل كفار افكنده كه به قلعه‌هايشان فراري شده و درها را بسته‌اند. پيك‌هايي از برادران مجاهدتان به نزدم آمده و به من خبر داده‌اند كه هرقل شاه روميان، از پيش رويشان گريخته و به يك آبادي در كناره‌هاي شام رفته و از آن‌جا قشوني به سوي مسلمانان گسيل كرده است. بنابراين تصميم گرفته‌ام عده‌اي از شما را به كمك برادرانتان بفرستم تا خداي متعال به وسيله‌ي اين نيروي پشتيباني، پشتشان را قوي بدارد و در دل دشمنان، هراس بيفكند و آنان را خوار و ذليل بگرداند. خداي متعال، بر شما رحم بفرمايد؛ اينك با هاشم بن عتبه بن ابي‌وقا صلی الله علیه وسلم (براي كمك به برادران مجاهدتان) همراه شويد و با انجام اين كار، به خير و پاداش بزرگي اميدوار باشيد كه پيروزيتان در اين راه، فتح و غنيمت است و كشته شدنتان، شهادت و كرامت.»

ابوبكر رضی الله عنه پس از ايراد اين سخنان به خانه‌اش رفت و مردم پيرامون هاشم بن عتبه گرد آمدند و چون به هزار نفر رسيدند، ابوبكر رضی الله عنه به آنان فرمان حركت داد و آن‌ها را بدرقه نمود. ابوبكر صديق رضی الله عنه به هاشم فرمود: «اي هاشم! ما همواره از تجربه‌ها، نظرات و حسن تدبير سال‌خوردگان و همين‌طور از شكيبايي، جنگاوري و نشاط و بالندگي جوانان بهره مي‌برديم. خداي متعال، اين ويژگي‌ها و توانايي‌ها را در تو جمع كرده و تو كم‌سن و سال هستي و آينده‌ي خوبي داري؛ بنابراين هنگام رويارويي با دشمن، شكيبا باش و همراهانت را نيز به صبر و شكيبايي فرا بخوان و بدان كه تو، هر قدمي كه در راه خدا برداري و هر مالي كه خرج كني و يا متحمل تشنگي، بيماري و سختي شوي، خداي متعال، برايت عمل نيكي ثبت مي‌فرمايد و او، پاداش نيكوكاران را ضايع نمي‌كند.» هاشم رضی الله عنه گفت: «اگر خداي متعال، برايم اراده‌ي خوبي كرده باشد، مرا همين‌گونه كه گفتيد، خواهد نمود و من نيز تلاش خودم را مي‌كنم و هيچ قوت و تواني جز به خواست و قدرت خدا نيست. من، اميدوارم كه اگر همان ابتدا شهيد نشوم، ان شاء الله عده‌اي از دشمنان را بكشم و سپس به شهادت برسم.» سعد بن ابي‌وقاص رضی الله عنه كه عموي هاشم بود، فرمود: «اي برادر‌زاده‌ام! هر نيزه‌اي كه مي‌اندازي و هر شمشيري كه مي‌زني، تنها رضاي خدا را در نظر بگير و بدان كه تو، ره‌يافته از اين دنيا مي‌روي و به سوي خدايت بازمي‌گردي. هيچ چيزي از دنيا با تو به آخرت نمي‌آيد مگر قدمي كه از روي صدق و راستي برداشته‌ و يا عملي كه جلوتر فرستاده‌اي.» هاشم گفت: «اي عمو! غير از اين هم از من انتظار نداشته باش. من، مي‌دانم كه اگر حركت و خروجم و شمشير زدن و تيراندازيم را به قصد خودنمايي قرار دهم، از زيان‌كاران خواهم بود.» هاشم رضی الله عنه به راه افتاد و خود را به لشكر ابوعبيده رضی الله عنه رسانيد. مسلمانان با ديدن نيروي پشتيباني هاشم، خوشحال شدند.

 مدتي پس از حركت هاشم، ابوبكر صديق رضی الله عنه به بلال رضی الله عنه دستور داد تا درميان مردم بانگ برآورد كه همراه سعيد بن عامر بن حذيم رضی الله عنه آماده‌ي حركت به سوي شام شويد. هفت‌صد نفر در مدت زمان كوتاهي آماده شدند. اندكي پيش از حركت سعيد بن عامر رضی الله عنه، بلال رضی الله عنه نزد ابوبكر صديق رضی الله عنه رفت و گفت: «اي خليفه‌ي رسول‌خدا! اگر شما، مرا آزاد كرديد که با شما باشم و مرا از كاري كه خودم مي‌خواهم، باز مي‌داريد، نزد شما مي‌مانم و اگر مرا به خاطر خدا آزاد كرديد تا خودم تصميم بگيرم و همان كاري را بكنم كه به مصلحت خود مي‌دانم، كاري به من نداشته باشيد تا براي جهاد در راه خدا بيرون شوم كه من، جهاد را از ماندن در اين‌جا بيش‌تر دوست دارم.»

ابوبكر صديق رضی الله عنه فرمود: «اينك كه تو دوست داري براي جهاد بيرون شوي، من تو را منع نمي‌كنم. من، فقط مي‌خواستم كه تو اين‌جا بماني و اذان‌گو باشي. من، از جدايي و دوري تو اندوهگين مي‌شوم؛ اما گويا چاره‌اي جز فراق و جدايي نيست. آن هم جدايي و فراقي كه تا قيامت همديگر را نخواهيم ديد. پس اي بلال! نيكوكاري پيشه كن تا زاد و توشه‌ات از دنيا باشد و خداوند، تو را در حياتت به خير و نيكي ياد كند و چون مرگت فرا رسد، به تو پاداش نيكي عنايت فرمايد.»

 بلال رضی الله عنه فرمود: «خداوند، به تو جزاي خير دهد؛ به خدا سوگند نخستين بار نيست كه ما را به صبر و شكيبايي در اطاعت خدا و پايبندي بر حق و انجام عمل صالح دستور مي‌دهي. اما نمي‌خواهم پس از رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم براي كس ديگري اذان بدهم.» بلال رضی الله عنه به همراه سعيد بن عامر بن حذيم رضی الله عنه براي شركت در جهاد، مدينه را ترك كرد. مأموريت سعيد رضی الله عنه اين بود كه به يزيد بن ابوسفيان رضی الله عنه ملحق شود و همين كار را هم كرد و در جنگ‌هاي عربه و داشنه در ركاب يزيد بن ابوسفيان جنگيد.( فتوح‌الشام ازدي)

 

گروه‌هاي زيادي از اطراف، به مدينه مي‌آمدند تا در جهاد شركت كنند. ابوبكر صديق رضی الله عنه نيز آنان را به جبهه‌ها اعزام مي‌كرد و چون بسياري از آن‌ها تازه‌مسلمان بودند و هنوز به طور كامل به تعاليم اسلامي آراسته نشده بودند، مشكلاتي را براي مردم مدينه اعم از صحابه و تابعين به وجود مي‌آوردند و همين، باعث مي‌شد تا صحابه و تابعين به حضور ابوبكر صديق رضی الله عنه شكوه و گلايه كنند. البته با وجود گروه‌هاي زيادي كه به مدينه مي‌آمدند، هيچ‌گاه نزاع و كشاكشي در ميانشان رخ نداد. ابوبكر صديق رضی الله عنه مردم مدينه را توجيه نمودو به آنان چنين فرمود: «شما را به خدا سوگند مي‌دهم كه كاري به اين‌ها نداشته باشيد و هر كس كه بر او حقي دارم، زخم زبان‌ها و كارهاي ناگوار اين‌ها را تحمل كند كه خداي متعال، دشمنانمان را به وسيله‌ي اين‌ها هلاك مي‌كند و قشون روم را پريشان مي‌سازد. اين‌ها، برادران شما هستند و چنان‌چه يكي از شما،‌از سوي آن‌ها متحمل امر ناگواري شد، شكيبايي ورزد كه آيا غير از اين است كه شكيبايي و خويشتن‌داري، بهترين كار است و فرجام بهتري دارد و آنان را هم‌چنان مايه‌ي قوت و پيروزي ما قرار مي‌دهد؟» مسلمانان، فرموده‌ي ابوبكر صديق رضی الله عنه را تأييد كردند. ابوبكر رضی الله عنه ادامه داد: «آنان، برادران ديني شما هستند و شما را در برابر دشمنانتان ياري مي‌كنند و بر گردن شما حق زيادي دارند؛ بنابراين كوتاهي‌هايشان را تحمل كنيد.»( التاريخ الإسلامي (9/223))

 

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب ابوبکر صدیق، محمد علی صلابی


 

سایت عصر اسلام

IslamAge.Com