تاریخ چاپ :

2024 Oct 23

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

نخستین سریه‌ها و غَزوات مسلمانان

در اجرای این دو طرح سازنده، به دنبال نازل شدن اذن قتال، پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- عملاً تحرکات رزمی را آغاز کردند که بیشتر شبیه به اعزام گروه‌های اکتشافی بود، و چنانکه اشاره کردیم، اهداف ذیل از آنها مدّنظر بود:

- عملیات اکتشافی، و کسب اطلاع دربارهٔ راههای منتهی به مدینه، و جاده‌هایی که از مدینه به مکه می‌رفت.

- پیمان بستن با قبایلی که در راستای این جادّه سکونت داشتند.

- خاطر نشان کردن به مشرکان و یهودیان مدینه و اعراب بادیه‌نشین اطراف مدینه که مسلمانان نیرومند شده‌اند، و از آن ناتوانی پیشین رهایی یافته‌اند.

- هشدار دادن به قریشیان از بابت فرجام تندخویی‌ها و بی‌رحمی‌هایشان، تا از این بیراهه روی که در سراشیبی آن قرار گرفته‌اند و به سوی پرتگاههای آن در حرکت‌اند بازگردند، و شاید سنگینی خطری را که اقتصاد و معیشت آنان را تهدید می‌کند، دریابند، و به صلح و سازش تن دردهند، و از تصمیم نبرد با مسلمانان در اندرون خانه و کاشانهٔ آنان دست بردارند، و از سدّ راه خدا کردن دست بکشند، و از شکنجه دادن مسلمانان مستضعف در مکّه خودداری کنند؛ و درنتیجه مسلمانان بتوانند در سراسر عربستان در نهایت آزادی و آسودگی رسالت الهی را تبلیغ کنند.

از اینجا به بعد، گزارش این نخستین سرایا را با رعایت ایجاز، می‌آوریم:


 1. سَریهٔ سیف‌البحر

در ماه رمضان سال یکم هجرت، مطابق با مارس 623 میلادی، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- حمزه‌بن عبدالمطلب را به فرماندهی این سریه گماشتند، و او را با سی تن از مهاجرین اعزام کردند تا سر راه را بر یک کاروان تجارتی قریش که از شام بازمی‌گشت، و ابوجهل بن‌هشام به اتفاق سیصد مرد جنگی همراه آن کاروان بود، بگیرند. رفتند، تا به سیف‌البحر از ناحیهٔ عیص[1] رسیدند. رویاروی شدند و صف آراستند تا با هم بجنگند. مَجدی بن عمرو جُهنی- که هم‌پیمان هر دو طرف بود- میانجیگری کرد، و مانع جنگیدن آنان شد، و درنتیجه کارزاری صورت نگرفت.

لوای حمزه، نخستین لوایی بود که رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- بستند. رنگ آن سفید بود، و علمدار وی ابومَرثَد کَنّاز بن حصین غَنَوی بود.


2. سَریهٔ رابِغ

در ماه شوال سال یکم هجرت، مطابق با آوریل 623 میلادی، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- عبیده‌بن حارث‌بن عبدالمطلب را به اتفاق شصت تن از مهاجرین به این سریه اعزام فرمودند. با ابوسفیان- که دویست مرد جنگی بهمراه داشت- در بَطن رابغ رویاروی شدند. طرفین به یکدیگر تیراندازی کردند؛ امّا، عملاً کارزاری درنگرفت.

در اثنای این سریه دو تن از جنگجویان مکه به مسلمانان پیوستند. این دو تن مقداد بن عمرو بهرانی، و عتبه‌بن غزوان مازَنی بودند که مسلمان بودند، وبا کفّار عزیمت کرده بودند تا از این طریق به مسلمانان برسند. لوای عبیده نیز سفید رنگ بود، و علمدار وی مِسطح‌بن اثاثه‌بن مطلّب‌بن عبدمناف بود.


3. سریهٔ خَرّار

در ماه ذیقعدهٔ سال یکم هجرت، مطابق با ماه مِه 623 میلادی، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- سعدبن ابی‌وقّاص را به فرماندهی بیست تن از مسلمانان بر این سریه گماشتند تا سر راه را بر یکی از کاروانهای قریش بگیرند، و به او فرمان دادند که از محلّ خَرّار[2] فراتر نروند. این گروه پیاده عزیمت کردند؛ روزها پنهان می‌شدند، و شبها حرکت می‌کردند؛ بامداد روز پنجم به محلّ خَرّار رسیدند، و دیدند که کاروان دیروز از آنجا گذشته است.

لوای سعد -رضی الله عنه- سفید رنگ، و علمدار وی مقدادبن عمرو بود.


4. غزوهٔ اَبواء (یا: وَدان)

در ماه صفر سال دوم هجرت، مطابق با اوگوست 623 میلادی، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- شخصاً به اتفاق هفتاد تن که همه از مهاجرین بودند، به قصد این غزوه برای بستن راه یکی از کاروانهای قریش عزیمت فرمودند، تا به ودّان[3] رسیدند، و آثار توطئه و نیرنگی مشاهده نکردند. آنحضرت پیش از عزیمت به این غزوه، سعدبن عباده -رضی الله عنه- را در مدینه جانشین خود قرار دادند.

در اثنای این غزوه، پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- پیمانی با عمروبن مخشی ضَمْری- که رئیس بنی‌ضمره در زمان خویش بود- بستند که متن آن چنین است:

«این نوشته‌ای است از محمد رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- برای بنی‌ضمره، مبنی بر اینکه ایشان مال و جانشان در امان است، و بر علیه هر کس که قصد ستیز با ایشان را داشته باشد یاری خواهند شد، مگر آنکه با دین خدا از سر جنگ درآیند، تا زمانی که دریا به اندازه‌ای آب داشته باشد که بتواند جامهٔ پشمینی را مرطوب گرداند! و پیامبر نیز هرگاه آنان را برای پشتیبانی فراخواند، اجابت خواهند کرد»[4].

این نخستین غزوه‌ای است که رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- شخصاً به قصد نبرد عزیمت کردند، و مدّت غیبت ایشان از مدینه پانزده شب بود. لوای ایشان نیز سفید رنگ، و علمدارشان حمزه‌بن عبدالمطلب بود.


5.غزوهٔ بُواط

در ماه ربیع‌الاوّل سال دوّم هجرت، مطابق با سپتامبر 623 میلادی، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- به اتفاق دویست تن از یارانشان عزیمت کردند تا سر راه را بر یکی از کاروان‌های قریش که اُمیه‌بن خلف جُمَحی به اتفاق یکصد مرد جنگی از قریش و یکهزار و پانصد شتر همراه آن کاروان بود، بگیرند. رفتند تا به بواط از ناحیهٔ رضوی رسیدند، و عملا درگیر نشدند.

در این غزوه، پیغمبراکرم -صلى الله علیه وسلم- سعد بن معاذ را در مدینه جانشین خود گردانیده بودند. لوای ایشان سفیدرنگ، وعملدارشان سعدبن ابی‌وقّاص -رضی الله عنه- بود.


6. غزوهٔ سَفَوان (غزوهٔ بدر اول)

در ماه ربیع‌الاول سال دوم هجرت، مطابق با سپتامبر 623 میلادی، کُرزبن جابر فهری با ساز و برگ سبک و گروه اندکی از مشرکان چراگاههای مدینه را غارت کردند، و بعضی از چارپایان را به غارت بردند. رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- به اتفاق هفتاد تن از یارانشان به قصد تعقیب و متواری کردن آنان عزیمت کردند، تا به وادیی به نام سَفَوان از ناحیهٔ بَدر رسیدند؛ امّا دستشان به کُرز و افرادش نرسید، و بدون آنکه کارزاری روی دهد بازگشتند. این غزوه را «غزوهٔ بَدر اولی» می‌نامند.

حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- در این غزوه زیدبن حارثه را در مدینه جانشین خود قرار دادند. لوای ایشان سفید، و علمدار ایشان علی‌بن ابی‌طالب بود.


7- غزوهٔ ذي‌العُشَيره

در جمادی‌الاولی و جمادی‌الآخرهٔ سال دوّم هجرت، مطابق با نوامبر و دسامبر 623 میلادی، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- به اتفاق یکصد و پنجاه تن- و به قولی، دویست تن- از مهاجرین به این غزوه عزیمت کردند. در این غزوه آنحضرت هیچکس را وادار به همراهی خود نکردند. سی شتر داشتند که به نوبت بر آنها سوار می‌شدند. هدف از این غزوه تعرّض به یکی از کاروان‌های قریش بود که به سمت شام می‌رفت و خبر رسیده بود که از مکّه بیرون آمده و اموالی از آنِ قریشیان در آن است.

وقتی پیغمبر اکرم به ذی‌العَشیره[5] رسیدند، دیدند که کاروان چند روز پیش از آن از دستشان بدر رفته است. این همان کاروانی بود که بهنگام مراجعت آن از شام، رسو‌ل‌خدا -صلى الله علیه وسلم- برای تعرض به آن از مدینه خارج شدند، و موجب آن گردید که غزوهٔ بدر کُبری به وقوع بپیوندد.

بنابر آنچه ابن‌اسحاق گفته، عزیمت آن حضرت در اواخر ماه جمادی‌الاولی، و بازگشتشان در اوائل ماه جمادی‌الآخر بوده است؛ و چه بسا همین مسئله باعث اختلاف سیره‌نویسان در تعیین تاریخ دقیق این غزوه بوده باشد.

در اثنای این غزوه، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- با بنی مُدلِج و هم‌پیمانشان از بنی ضمره پیمان عدم تعرض بستند.

در این غزوه، پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- در مدینه ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومی را جانشین خود گردانیدند. لوای آنحضرت سفیدرنگ، و علمدارشان حمزه‌بن عبدالمطلب -رضی الله عنه- بود.


8. سریهٔ نَخله

در ماه رجب سال دوّم هجرت، مطابق با ژانویهٔ 624 میلادی، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- عبدالله بن جحش اسدی را به اتفاق دوازده تن از مهاجرین به این سریه اعزام فرمودند، که هر دو تن از آنان به نوبت بر یک شتر سوار می‌شدند.

رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- برای او فرمانی نوشتند، و به او دستور دادند که در آن ننگرند تا دو روز از مدینه دور شوند؛ آنگاه در آن نظر کند. عبدالله به راه افتاد، و پس از دو روز راه آن را خواند. در آن نامه نوشته شده بود:

«اذا نظرت فی کتابی هذا فامض حتى تنـزل نخلة بین مکة والطائف؛ فترصد بها عیر قریش، و تعلم لنا من أخبارهم».

«آنگاه که در این نامه من نگریستی، همچنان پیش برو تا به نخله فیمابین مکه و طائف برسی؛ در آنجا منتظر شو تا کاروان قریش از راه برسد، و درباره آنان و کاروانشان برای ما کسب خبر کن!»

گفت: سمعاً و طاعتاً! و همه‌چیز را برای همراهانش گفت، و عنوان کرد که اصراری بر همراه بردن آنان ندارد، هر که دوستدار شهادت است، از جای برخیزد؛ و هر که از مرگ خوشایند نیست، بازگردد! امّا، من خود از جای برمی‌خیزم! همه از جای برخاستند و عازم شدند، جز آنکه در بین راه، سعدبن ابی‌وقّاص و عتبه‌بن غزوان شتری را که به نوبت سوار می‌شدند گم کردند، و برای پیدا کردن آن از سریه عقب ماندند.

عبدالله‌بن جحش به راه خود ادامه داد تا به نخله رسید. کاروانی متعلق به قریش از آنجا می‌گذشت که مویز و چرم و دیگر کالاهای تجارتی با خود داشت، و عمروبن حضرمی و عثمان و نَوفِل پسران عبدالله‌بن مغیره، و حکم بن کیسان مولی‌بنی مغیره با آن کاروان بودند. مسلمانان با یکدیگر مشورت کردند و گفتند: ما در آخرین روز از ماه رجب هستیم که ماه حرام است؛ اگر با اینان به نبرد پردازیم، حرمت ماه حرام را شکسته‌ایم؛ و اگر امشب دست از آنان بداریم، وارد حَرَم خواهند شد. بالاخره، یک سخن شدند بر اینکه با کاروانیان برخورد کنند. یکی از مسلمانان عمروبن حضرمی را با تیر زد و کُشت؛ عثمان و حکم را نیز اسیر کردند؛ امّا، نَوفِل گریخت. کاروان را با آن دو اسیر به سمت مدینه حرکت دادند، و خُمس آن را جدا کردند؛ این اوّلین خُمسی بود که از غنیمت جدا می‌شد، و اوّلین کشته در راه جهاد اسلامی بود، و آندو نخستین اسیران اسلام بودند.

رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- از کار آنان ابراز ناخشنودی فرمودند و گفتند:

«ما أمرتکم بقتال فی الشهر الحرام».

«من شما را به کارزار در ماه حرام دستور نداده بودم!»

و آن حضرت به آن کاروان و کالاهای تجارتی و آن دو اسیر دست نزدند.

این رویداد، فرصت خوبی را به دست مشرکان داد تا بتوانند مسلمانان را متهم کنند به اینکه حرام خدا را حلال کرده‌اند! و در این‌باره قیل و قال فراوان به‌پا شد؛ تا آنکه وحی الهی نازل شد و به آن یاوه‌سرایی‌ها خاتمه داد، و عنوان کرد که جنایت‌های مشرکان بزرگ‌تر و سهمگین‌تر از گناهی است که مسلمانان مرتکب شده‌اند:

{یَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ كَبِیرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ}[6].

«از تو درباره ماه حرام می‌پرسند، که کارزار در آن چگونه است؟! بگو: کارزار در ماه حرام گناهی است بزرگ و بستن راه خدا است و محروم گردانیدن مردمان از ورود به مسجدالحرام و کفر ورزیدن به خدا است؛ اما، اخراج اهل حرم از حرم امن الهی نزد خدا گناهی بس بزرگتر است؛ و فتنه‌انگیزی بس سهمگین‌تر از کشتن است!»

این وحی صریح الهی خاطر نشان ساخته است که این غوغایی که مشرکان به راه انداخته‌اند تا رفتار و کردار رزمندگان مسلمان را زیر سؤال ببرند، هیچ پایه و بنیادی ندارد؛ زیرا، حرمت تمامی مقدّسات در اثنای محاربهٔ مشرکان با اسلام و فشار و شکنجه‌ای که بر مسلمانان روا داشتند، شکسته شده است! مگر مسلمانان ساکن بَلَد حرام نبودند، که مشرکان به مصادرهٔ اموال آنان و کشتن پیامبرشان دست زدند؟! حال، چه چیز موجب شده است که ناگهان قداست پیشین به این مقدّسات بازگردد؟ و بار دیگر هتک حرمت آنان ننگ و عار شده است؟ بنابراین، تبلیغاتی که مشرکان دامن زده‌اند، تبلیغاتی مبتنی بر وقاحت و بی‌شرمی و گستاخی است!

بعد از آن رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- آن دو اسیر را آزاد فرمودند، و خونبهای مقتول را به وارثانش پرداختند [7].

***

این بود سریه‌ها و غزوه‌های پیش از غزوه بدر؛ در هیچیک از آنها به هیچ روی قتل و غارتی صورت نگرفت، مگر پس از آن یورش و غارتی که مشرکان به فرماندهی کرزبن جابر فهری ترتیب دادند. بنابراین، در این ارتباط نیز مشرکان آغازگر بوده‌اند، گذشته از آن کارهای کارستان که پیش از آن کرده بودند!

به دنبال ماجرایی که در سریهٔ عبدالله‌بن جحش روی داد، مشرکان را جدّاً خوف وهراس فراگرفت، و خطر حقیقی در برابر دیدگانشان مجسم گردید، و هر آنچه مدتی از آن می‌ترسیدند، بر سرشان آمد، و دریافتند که مدینه کاملا بیدار و سخت در کمین است. و تمامی حرکات و سکنات بازرگانی آنان را تحت مراقبت دارد، و مسلمانان تاب و توان آن را دارند که تا مسافت تقریبی سیصد میل یورش برند، و مردان آنان را بکشند و به اسارت بگیرند، و اموال ایشان را مصادره کنند، و به سلامت، با غنیمت بازگردند. مشرکان دیگر دریافته بودند که تجارتشان با شام پیوسته در خطر است؛ اما، به جای آنکه به خود آیند و از بیراهه بازگردند، و راه و روش مصالحه و مسالمت پیش گیرند؛ چنانچه جهینه و بنی‌ضمره رفتار کردند، بر خشم و کینهٔ خویش افزودند، و سران و بزرگانشان تصمیم گرفتند وعیدها و تهدیدهای پیشین خودشان را به مرحلهٔ اجرا درآورند، و مسلمانان را در اندرون خانه و کاشانهٔ ایشان سر به نیست کنند، و با همین خواب و خیال بود که به جنگ بدر روی آوردند.

از سوی دیگر، خداوند بر مسلمانان کارزار با مشرکان واجب گردانید، و به دنبال ماجرایی که در سریهٔ عبدالله‌بن جحش روی داد، در ماه شعبان سال دوم هجرت، این آیات بینات را در ارتباط با وجوب جهاد بر علیه مشرکان نازل فرمود:

{وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ (190) وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوكُمْ فِیهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِینَ (191) فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (192) وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَیَكُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ}[8].

«و نبرد کنید در راه خدا با کسانی که با شما سر جنگ دارند، و تجاوز نکنید، که خداوند تجاوزگران را دوست ندارد. و آنان را در هر جایی که یافتیدشان بکشید، و از جایی که شما را اخراج کردند اخراجشان کنید، که فتنه‌انگیزی سخت‌تر از کشتن است! و با آنان در کنار مسجدالحرام کارزار نکنید، تا زمانی که در آنجا با شما کارزار کنند؛ و همینکه با شما به نبرد آغاز کردند، شما نیز آنان را قتل عام کنید؛ چنین است سزای کافران. آنگاه، اگر دست برداشتند، خداوند غفور و رحیم است! و با آنان کارزار کنید تا دیگر اثری از فتنه‌انگیزی برجای نماند و دین از آنِ خدا گردد؛ آنگاه، اگر دست برداشتند، تجاوز نباید کرد مگر در برابر تجاوز ستمگران.»

پس از آن، دیری نپایید که خداوند متعال آیاتی از نوع دیگر بر آنان نازل فرمود، و طی آن آیات، راه و روش نبرد و کارزار را به مسلمانان تعلیم فرمود، و آنان را به جنگ با دشمنان تشویق کرد، و برخی از احکام جنگ و جهاد را برایشان بیان کرد:

{فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ (4) سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ (5) وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ (6) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْكُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ}[9].

«پس آنگاه که با کفرپیشگان روبرو گردید، به زدن گردنهایشان بپردازند؛ تا آنگاه که کاملا آنان را از پای درآورید، بندها را محکم کنید؛ و سپس، منت بگذارید یا فدیه بگیرید؛ تا جنگ بار و بنه بر زمین بیافکند؛ این چنین، و اگر خداوند می‌خواست شما را یکسره بر آنان پیروز می‌گردانید، اما برای آنکه شما را به واسطه یکدیگر بیازماید، و آن کسانی که در راه خدا کشته شدند، هرگز خداوند کارهایشان را بیهوده نخواهد گردانید. آنان را هدایت خواهد کرد و کار و بارشان را درست خواهد کرد و آنان را به آن بهشتی که برایشان تعریف کرده بود وارد خواهد گردانید. هان، ای ایمان آوردگان، اگر خداوند را یاری کنید، او نیز شما را یاری و پشتیبانی خواهد کرد، و قدم‌هایتان را ثابت نگاه خواهد داشت.»

آنگاه، خداوند کسانی را که وقتی فرمان جهاد به گوششان رسید، دلهایشان به لرزه افتادو نفس در سینه‌هایشان حبس گردید، سرزنش و نکوهش فرمود:

{فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْكَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ}[10].

«آنگاه وقتی سوره‌ای محکم نازل می‌شود و در آن سخن از کارزار به میان می‌آید، کسانی را که بیمار دل‌اند، می‌بینی که به تو می‌نگرند، آنچنان که فردی غش کرده و مشرف به موت می‌نگرد!»

واجب گردانیدن کارزار و تشویق بر آن، و توصیه به آمادگی برای آن، دقیقا همان چیزی بود که اوضاع و احوال اقتضا می‌کرد. اگر یک فرمانده جنگی اطراف و جوانب کار را می‌سنجید، لشکر تحت فرماندهی خویش را فرمان میداد که برای برابری با هر پیش‌آمدی خود را آماده کنند؛ دیگر چه رسد به خدای دانای متعال. شرایط ایجاب می‌کرد که یک نبرد خونین میان حق و باطل درگیر شود. ماجرای سریهٔ عبدالله‌بن جحش ضربهٔ هولناکی بر غیرت و حمیت مشرکین فرود آورده بود؛ دل آنان را به درد آورده بود، و کاری کرده بود که همانند ماهی در ماهی تابه از این رو به آن رو بیفتند!

آیات در بردارندهٔ فرمان کارزار، فحوایشان دلالت بر آن دارد که نبرد خونین نزدیک است، و فتح و پیروزی نهائی از آن مسلمین. بنگرید که چگونه خداوند به مسلمانان فرمان می‌دهد که مشرکان را از آنجایی که آنان را اخراج کردند، اخراج کنند! و چگونه احکام شرعی مربوط به لشکر فاتح و غالب را به آنان تعلیم می‌دهد که با اسیران چه کنند! و آنقدر خون بریزند تا پای دشمن در گِل آغشته به خون فرو رود، و جنگ بار و بنه‌اش را بر زمین بگذارد! اینها همه اشاراتی دائر بر غلبه و پیروزی نهائی مسلمانان بود؛ اما، در عین حال، مسئله پنهان نگاهداشته شده بود، و با صراحت مطرح نمی‌شد، تا هر کس هر آنچه در طبق اخلاص دارد در راه خدا نثار کند و حماسه بیافریند.

طی همین روزها- در ماه شعبان سال دوم هجرت، مطابق با فوریهٔ 624 میلادی- بود که خداوند متعال امر فرمود به اینکه قبله از بیت‌المقدس به مسجدالحرام تغییر کند، و بازتاب آن این بود که یهودیان سست عهد و منافقی که به منظور فتنه‌انگیزی در صفوف مسلمین داخل شده بودند، از میان مسلمانان بدر آمدند، و به حال و وضع پیشین خود بازگشتند، و به این ترتیب، صفوف مسلمین از بسیاری عناصر نیرنگباز و خیانت پیشه پاکیزه گردید.

شاید، مسئلهٔ تغییر قبله اشاره‌ای لطیف نیز به آغاز دوران جدیدی داشت که آن دوران به پایان نخواهد رسید مگر پس از آنکه مسلمانان این قبله را به تصرف خویش درآورده باشند. آیا این شگفت نیست که قبلهٔ مردمانی در دست دشمنانشان باشد؟ حال، اگر عملاً قبلهٔ این قوم در دست ایشان است، اگر به حقّ‌اند، باید که روزی آن را از دست دشمن خارج گردانند؟!

با این فرمانها و با این اشارات، شور و نشاط مسلمانان دو چندان گردید، و بر اشتیاق ایشان نسبت به جهاد فی سبیل‌الله افزوده شد، و از هر جهت آماده شدند تا با دشمن در یک صحنهٔ نبرد سرنوشت‌ساز در جهت اعلاء کلمه‌الله رویاروی شوند.


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام
IslamAge.com


[1]- عیص: مکانی در فاصله ینبع و مروهٔ، در ساحل بحر احمر.

[2]- خَرّار: موضعی در نزدیکی حُحفهٔ.

[3]- وَدّان: موضعی فیمابین مکه و مدینه که فاصله آن با رابغ به سمت مدینه، 29 میل است. ابواء نیز موضعی در نزدیکی ودّان است.

[4]- نکـ: المواهب اللدّنية، ج 1، ص 75؛ نیز، شرح آن از زرقانی.

[5]- العُشیرة (یا: العُشیراء، یا: العشیرة) : موضعی است در ناحیه یَنبُع.

[6]- سوره بقره، آیه 217.

[7]- تفاصیل این سرایا و غزوات را از زادالمعاد، ج 2، ص 83-85 و سیرهٔ ابن‌هشام، ج 1، ص 591-605 برگرفته‌ایم. منابع در ارتباط با ترتیب این سریه‌ها و غزوه‌ها، و نیز شمار نیروهای اعزامی در آنها با یکدیگر اختلاف دارند؛ ما در این موارد تحقیق علامه ابن‌قیم را ملاک قرار داده‌ایم.

[8]- سوره بقره، آیات 190-193.

[9]- سوره محمّد، آیات 4-7.

[10]- سوره محمّد، آیه 20.