تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

قاديانيت [بخش نخست]

قاديان نام روستايي در ايالت پنجاب هندوستان است و از آنجا كه يكي از مدعيان دروغين نبوت در قرون اخير، به نام ميرزا غلام‌احمد قادياني، در همين روستا به دنيا آمده و امروزه هم مركز فعاليت پيروان وي به حساب مي‌آيد، از شهرت زيادي برخوردار شده است. پيروان ميرزا غلام‌احمد به «قادياني» مشهوراند و آييني كه وي به سوي آن دعوت مي‌داد، تحت عنوان «قاديانيت» شناخته مي‌شود.

قبل از اينكه به معرفي شخصيت اين مدعي دورغين نبوت و نقد و بررسي آثارش بپردازيم، نگاهي كوتاه به موضوع خاتميت پيامبر اسلام، تاريخچة مدعيان دروغين نبوت و انگيزه‌هاي چنين ادعايي، بويژه انگيزه‌هاي غلام‌احمد قادياني خواهيم پرداخت.

نعمت خاتميت پيامبر اسلام

بعثت پيامبر اسلام حضرت محمد مصطفي صلي‌الله‌ عليه‌ ‌و آله و سلم همانا بزرگترين نعمت معنوي الهي براي جهانيان است. اين نعمت الهي با صفات و ويژگي‌هاي برجسته‌، رسالت و بعثت خاتم پيامبران را بر نبوت و رسالت تمام انبيا عليهم‌السلام مقامي برتر و بالاتر بخشيده است.

يكي از پرارج‌ترين ويژگي‌هاي بعثت آن‌حضرت صلي‌الله‌ عليه‌ ‌و سلم «خاتميت» است. وصف خاتميت آن‌حضرت صلي‌الله‌ عليه‌ ‌و سلم گرچه مسئوليت آحاد امت بويژه قشر علما را سنگين مي‌كند، چرا كه دعوت و هدايت تودة انسانها، امر به معروف و نهي از منكر، اصلاح جامعه و ... به نيابت از رسول اكرم بر عهدة آنها گذاشته شده و از همين جهت است كه اين امت بر امت‌هاي گذشته فضيلت يافته است، ولي بايد اذعان كرد كه وصف «خاتميت» در مقابل تمام دغدغه‌هاي فكري، بحث‌هاي فلسفي و وسوسه‌هاي شيطاني، حجت بالغه و سدي عظيم است. بدون ترديد اگر هر فرد مسلماني «عقيدة ختم نبوت» را كاملاً درك كند و بفهمد، بعد از آن دعوت و ياوه‌گويي هيچ انسان مدعي نبوتي بر او اثر نخواهد كرد. اگر يك فرد دجال و فريب‌كار به دروغ ادعاي نبوت و رسالت بكند، اين باور به عقيدة خاتميت است كه از نظر اخلاقي و شرعي به يك فرد مسلمان متعهد و معتقد به خاتميت آن‌حضرت صلي‌الله‌ عليه‌ و سلم اجازه نمي‌دهد كه ادعاي او را باور كرده و حتي از او معجزه و يا دليلي مطالبه كند.

براي يك فرد مسلمان متعهد، عبث و بي‌معنا است كه به سخنان چنين شخصي گوش فرا دهد، بلكه او با جوابي ساده، دور از بحث‌هاي فلسفي و منطقي از كنارش رد مي‌شود و مي‌گويد: من عقيده دارم كه بعد از رسول‌الله صلي‌الله‌ عليه‌ و سلم هيچ نبي و رسول برحقي نخواهد آمد.(1)

به طور خلاصه، عقيدة خاتميت آن‌حضرت صلي‌الله‌ عليه‌ و سلم يك مسئلة عقيدتي، شرعي و اجماعي است. علماي اسلام در منابع و مراجع علمي و تحقيقي به تفصيل دلايل آن را بيان كرده‌اند كه ذكر تفصيلي آنها از حوصلة اين مقاله خارج است و صرفاً جهت روشن شدن اصل قضيه، اشارة كوتاهي به برخي دلايل خواهيم داشت.

خاتميت رسالت آن‌حضرت صلي‌الله‌ عليه ‌و سلم در آية 40 سورة احزاب به صراحت بيان شده است: «ما كان محمد أبا أحد من رجالكم و لكن رسول‌الله و خاتم النبيين»؛ محمد [صلي‌الله‌ عليه ‌و سلم] پدر (نسبي) هيچ يك از مردان شما نيست، بلكه رسول خدا و خاتم پيامبران است.

همچنان در احاديث نبوي با واژه و كلماتي صريح اين اصل بيان گرديده است: «أنا خاتم النبيين لانبي بعدي»(2)؛ من آخرين پيامبران هستم، بعد از من هيچ نبي‌اي نخواهد آمد.

در ضمن آن‌حضرت صلي‌الله‌ عليه‌‌ و سلم در بعضي احاديث خبر دادند كه دروغ‌گوياني در امت ايشان خواهند آمد و ادعاي نبوت خواهند كرد: عن ثوبان رضي‌الله‌عنه قال: قال رسول‌الله صلي‌الله‌ عليه‌ و سلم: «إنه سيكون في أمتي كذابون ثلاثون كلهم يزعم أنه نبي، و أنا خاتم النبيين لانبي بعدي»(3)؛ حضرت ثوبان روايت مي‌كند كه آن‌حضرت صلي‌الله‌ عليه‌ و سلم فرمودند: «در امت من سي نفر دروغگو مي‌آيند كه هر يك از آنها گمان مي‌برد (و ادعا مي‌كند) كه او نبي است؛ در حالي كه من خاتم پيامبران هستم و بعد از من هيچ پيامبري نخواهد آمد.

در حديث فوق آن‌حضرت صلي‌الله‌ عليه‌ و سلم از آمدن سي مدعي دروغگوي نبوت خبر داده‌اند؛ علما در تشريح اين حديث دو مطلب بيان كرده‌اند:

الف: مراد از سي تحديد در اين عدد نيست، بلكه براي بيان كثرت است؛ يعني خيلي‌ها با دروغ و حقه‌بازي، ادعاي نبوت مي‌كنند. تعداد آنها در تاريخ گذشته يا در آينده اگر از سي نفر متجاوز گرديد، بنابر گفتة اين دسته از علما با حديث تضادي ندارد.

ب: خيلي‌ها با دروغ و دغل ادعاي نبوت مي‌كنند، مگر سي نفر از آنها نام و مقام كسب مي‌كنند؛ چرا كه تعدادي بي‌سواد و جاهل بنابر اغراض شخصي از آنها پيروي مي‌كنند.

در شرح حديث مذكور اين دو مطلب و دو توجيه حايز اهميت است؛ چرا كه در تاريخ اسلام، بخصوص بعد از رحلت آن‌حضرت صلي‌الله‌ عليه‌ و سلم تا عصر حاضر، تعداد زيادي، يقيناً بيشتر از سي نفر ادعاي نبوت كرده‌اند. البته به گفتة بعضي مؤرخان، از مسيلمة كذاب در يمامه گرفته تا كذاب قاديان هنوز هم تعداد مشهورترين و مكارترين آنها به سي نفر نرسيده است. گرچه به طور عموم تعداد آنها با القاب مهدي، مسيح موعود، القائم، حجت‌الله، نايب خدا و غيره از صدها متجاوز است.(4)

عوامل و انگيزه‌هاي ادعاي نبوت و گسترش آن در ميان توده‌ها

اگر با تحقيق و تحليل علمي به تاريخ دروغگويان و ياوه‌سرايان نظر افكنيم، عوامل مختلف و متعددي را مي‌بينيم كه آنها را براي چنين دروغ و جنايتي آماده ساخته است و افراد ساده‌لوح و كم‌دانش به آنها گرويده‌اند:

الف: عدم آگاهي كافي از عقيدة خاتميت و سهل‌انگاري در خصوص آن

از بررسي و تحليل حوادث تاريخي چنين بر‌مي‌آيد كه بزرگترين عامل چنين جرأت و جنايتي، عدم آگاهي و سهل‌انگاري در عقيدة «خاتميت» بوده و هست. چه بسا كه خود شخص مدعي نيز آگاهي و شناخت كافي در زمينة عقيدة خاتميت آن‌حضرت صلي‌الله‌ عليه‌ و سلم نداشته باشد و با توجيه و تأويل‌هاي خودساخته و شيطاني، افرادي را گمراه و منحرف سازد. گاه جهل توده‌ها از بديهيات عقايد اسلامي نيز باعث مي‌شود كه در دام دروغ‌پردازيهاي چنين انسانهاي غارتگر و مكاري بيفتند؛ چنانكه پس از ظهور يك مدعي دروغين نبوت، عده‌اي از تودة مردم و حتي افرادي از قشر تحصيلكرده و علما، از آن مدعيان كذاب معجزه طلب ‌كرده و كلام بي‌ربط و نامفهوم آنها را با كلام الهي مقايسه ‌كرده‌اند. در صورتي‌كه اين شيوة عمل، چنانكه قبلاً به آن اشاره شد، با عقيدة خاتميت كاملاً تضاد دارد. در نوشته و رويدادهاي متعلق به «كذاب قاديان»، پيشواي گروه احمديه يا فرقة قاديانيه، به كثرت مي‌بينيم كه بسا اوقات عده‌اي از مردم از او معجزه طلب مي‌كردند، يا او به زعم خويش دربارة چيزي پيش‌گويي مي‌كرد و جم غفيري از مردم در انتظار مي‌ماندند كه صدق و يا كذب ادعاي وي ظاهر گردد. مسلماً چنين انتظاري كه اگر پيش‌گويي او محقق شد دال بر صداقت وي و اگر محقق نشد دال بر دروغگويي او است، خود سراسر اشتباه و گمراهي بوده است؛ چنانكه خلق كثيري از اين طريق در دام تلبيس و دغل‌بازي وي گرفتار آمده و گمراه شدند.

ب: دست‌نشاندة دشمنان اسلام و نوكر استعمار

در تاريخ زندگي و شرح حال بيشتر مدعيان كذاب مي‌بينيم كه آنها نوكران و دست‌نشاندگان دشمنان اسلام بوده‌اند. دين‌سازي و فرقه‌بازي با دامن زدن به اختلافات مذهبي و به طور كلي سوءاستفاده از احساسات مذهبي و معنوي مردم، يكي از روش‌هاي ديرينة قدرت‌هاي استعماري جهان است، كه مظاهري از آن هنوز در گوشه و كنار گيتي مشاهده مي‌شود.(5) حكومت‌هاي استعماري براي گسترش و تثبيت سلطه و نفوذ سياسي خود و جلب منافع بيشتر، از گذشته‌هاي دور افرادي ساده‌لوح و يا خيلي زيرك و هوشيار را با شعارهاي اعتقادي و مذهبي تربيت مي‌كردند تا به وسيلة آنها كيان عقايد اسلامي را به هم ريخته و ملت‌هاي مسلمان را گمراه نمايند و به جان همديگر بيندازند و از آب گل‌آلود ماهي بگيرند. اين دسيسه‌ها در تاريخ اسلام سابقة طولاني داشته است و تا به امروز نيز ادامه دارد.

به طور مثال دربارة پيشوايان بابيگري و بهائيگري شواهدي وجود دارد كه يا آنان ساخته و پرداخته سياستهاي خارجي (دولت روسية تزاري و انگليس) بودند و يا اينكه بعداً تحت‌الحمايه و زير نفوذ اين سياستها قرار گرفتند.(6) پيشواي بابيگري ميرزا علي‌محمد شيرازي [1188ـ 1227 هـ.ش.] در ابتدا از مدعيان بابيت امام دوازدهم شيعيان بود. اما چيزي نگذشت كه ادعاهاي بزرگتري به ميان آورد و از پيامبري و رسالت خويش سخن گفت. آنچه از مهمترين كتاب او نزد پيروانش، يعني كتاب «بيان»، فهميده مي‌شود، آن است كه وي خود را برتر از همة انبياي الهي مي‌انگاشته و مظهر نفس پروردگار مي‌پنداشته است، و عقيده داشته كه با ظهورش، آيين اسلام منسوخ و قيامت موعود در قرآن، بپا شده است.(7)

چنانكه از بررسي سرگذشت كذاب قاديان و دقت در بعضي از حوادث آن روزگار نيز كاملاً واضح مي‌گردد كه ميرزا غلام‌احمد قادياني يكي از دست‌نشانده‌ها و مهره‌هاي مهم دولت انگليس بوده است تا دولت انگليس بتواند به كمك وي پايه‌هاي قدرت خود را در شبه‌ قارة هند مستحكم گرداند.

شورش كاشميري، اديب، سخنران و فعال سياسي شهير و يكي از رهبران نهضت ختم نبوت، مي‌نويسد: بعد از آنكه قيام بزرگ نيروهاي جهادي و انقلابي مسلمانان شبه قارة هند در سال 1857م. از انگليسي‌ها شكست خورد و علما و رهبران اين انقلاب شهيد، زنداني و يا تبعيد شدند، دولت اشغالگر انگليس به فكر دسيسه‌اي افتاد تا از طريق آن جذبة و شوق جهاد و آزادي‌خواهي را از دلهاي مسلمانان بيرون كند. در وهلة اول براي نيل به اين هدف گروهي از علماي سوء را به خدمت گرفت و با خود هم‌فكر و هم‌نوا ساخت و آنان نيز فتوا‌هايي مطابق ميل حكام اشغالگر انگليس صادر مي‌كردند. مهمترين فتوايي كه توسط آنها صادر شد، فتواي حرمت جهاد بود. البته استعمار انگليس به اين فتوا‌ها راضي نبود، بلكه مي‌خواست كه كلاً واژه و ايدة جهاد منسوخ اعلام گردد، و چون مي‌دانست كه غير از پيامبر كس ديگري قدرت چنين كاري را ندارد، لذا چارة كار را در اين ديد كه يك پيامبر و نبي ساختگي به وجود آورد و اين مسئوليت را به او واگذار كند.(8)

دولت انگلستان در اوايل سال 1869م. براي تحقيق و بررسي اوضاع سياسي هند، هيئت ويژه‌اي را به اين سرزمين فرستاد. اعضاي آن هيئت عبارت بودند از: چند نفر از اعضاي پارلمان انگلستان، مديران برخي روزنامه‌ها و نمايندگان كليساي انگلستان. هيئت مزبور مأموريت داشت راهي را بيابد تا از طريق آن بتوان در ملت هند حس وفاداري و نيروي فرمانبرداري را هر چه بيشتر تقويت كرد و همچنين بتوان شوق و جذبة جهاد را از قلوب مسلمانان اين سرزمين بيرون نموده و آنها را تابع فرمان دولت انگلستان كرد. اعضاي هيئت در بازگشت به انگلستان يافته‌هاي خود را در قالب دو گزارش ارائه كردند. در گزارشي كه با عنوان "ورود امپراتوري بريتانيا به هند"(The Arrival of British Empire India)  ارائه شد، چنين آمده بود: «اكثر مسلمانان هندي از رهبران ديني خود با خلوص تبعيت مي‌كنند؛ اگر ما بتوانيم كسي را پيدا كنيم كه ادعا كند حواري نبي و پيامبر(Apostolic Prophet)  است و در ساية حمايت و پشتيباني حكومت اين ادعاي وي رونق پيدا كند و گسترش يابد، براي تأمين منافع بريتانيا بسيار مفيد خواهد گشت».(9)

ظاهراً اين ديدگاه بعد از كارشناسي لازم مورد تأييد قرار ‌گرفت و سرانجام پس از تحقيقات بسيار، از ميان گزينه هاي مختلف، غلام‌احمد قادياني براي پيشبرد چنين طرحي مناسب تشخيص داده شد.

ميرزا غلام‌احمد از سال 1864 تا 1868م. در دفتر معاون فرمانداري سيالكوت [شهري در ايالت پنجاب] يك كارمند عادي بود. در همين دوران بين وي و كشيش مسيحي سيالكوت، آقاي بتلر، ارتباط برقرار شد و ديدارهاي مداومي بين آن دو و عموماً به طور خصوصي انجام مي‌گرفت. بتلر قبل از اينكه به انگلستان برود، در ديداري مفصل و طولاني با او به گفت‌وگو مي‌نشيند. سپس به ملاقات معاون فرماندار كه او نيز يك انگليسي بوده است مي‌رود و به او سفارشاتي مي‌كند. ديري نمي‌گذرد كه ميرزا غلام‌احمد از شغلش استعفا داده و به قاديان بازمي‌گردد. مدتي بعد هيئت فوق‌الذكر به هند مي‌آيد و پس از انجام تحقيقات لازم به بريتانيا بازگشته و گزارش‌هاي خود را ارائه مي‌كند. متعاقب ارائه گزارشها، فعاليت‌هاي ميرزا غلام‌احمد در قاديان آغاز مي‌گردد. طبق گزارش اطلاعات مركزي بريتانيا، معاون فرماندار سيالكوت از چهار نفر براي اجراي چنين طرحي مصاحبه مي‌گيرد و بنا به دلايلي ميرزا غلام‌احمد به عنوان بهترين گزينه انتخاب مي‌شود.(10)

ج: تعصب نژادي و حس ناسيوناليستي

عامل سوم حس ناسيوناليستي است، اين حس سبب مي‌شود چنين افرادي در جامعه مقام كسب كنند و گروهي كم‌دانش و ساده‌لوح و حتي برخي افراد تحصيلكرده و باسواد بنابر تعصب‌ نژادي و حس ناسيوناليستي به حرف‌هاي آنان گوش فرا داده و بر آنها ايمان آورند. بزرگ‌ترين دليلشان اين است كه پيامبر جديد از جنس خود آنها است و به زبان آنها سخن مي‌گويد.

حس ناسيوناليستي چه بسا انسان‌ها را از حق و حقيقت دور نگه داشته و به انواع گمراهي‌ها مي‌كشاند. اين عامل در زمان‌هاي قديم خيلي مؤثر بوده و حالا هم مؤثر است. چندي قبل از وفات آن‌حضرت صلي‌الله‌ عليه‌ و سلم، مسيلمة كذاب در يمامه ادعاي نبوت كرد. شخصي به نام طلحه براي ملاقات او آمد و پرسيد: مسيلمه كجاست؟ پاسخ دادند: بگو رسول‌الله نه مسيلمه! طلحه گفت: تا او را نبينم نمي‌توانم قبول ‌كنم. وقتي با مسيلمه روبه‌رو شد، پرسيد: چه چيزي نزد تو مي‌آيد؟ مسيلمه گفت: رجس. طلحه پرسيد: در نور مي‌آيد يا در تاريكي؟ گفت: در تاريكي. بعد از آن طلحه گفت: «أشهد أنك كذاب و أن محمداً صادق و لكن كذاب ربيعة أحب الينا من صادق مضر»؛ گواهي مي‌دهم كه تو دروغگو هستي و محمد [صلي‌الله ‌عليه ‌و سلم] راستگو است، اما درغگوي قوم ربيعه نزد ما از راستگوي قوم مضر محبوب‌تر است. آن‌حضرت صلي‌الله‌ عليه‌ ‌و سلم از نسل مضر بودند، و مسيلمه از نسل ربيعه. آن شخص هم ربيعي بود؛ لذا بنابر تعصب قومي و حس‌ ناسيوناليستي، به مسيلمة كذاب پيوست و در جنگ يمامه با او كشته شد.(11)

در ترويج آيين قاديانيت نيز اين عامل، از اين جهت كه قاديانيت يك آيين هندي بوده، مؤثر واقع شده است. رهبر و داعي آن از خود هند و مركزش قاديان بود. لذا اين امر باعث گشت عده‌اي از توده‌هاي مسلمان و تحصيلكردگان ملي‌گرا، به عقايد باطل ميرزا غلام‌احمد ايمان آورند و از او دفاع كنند.

همچنين بعضي از رهبران و صاحب‌نظران هندو نيز از آيين قاديانيت دفاع كردند؛ چرا كه رهبران و فعالان سياسي هندو مذهب در شبه‌قاره هند، هميشه از مسلمانان گلايه داشتند كه در آنها حس ميهن‌پرستي و ناسيوناليسم هندي وجود ندارد. آنها هميشه ايراد مي‌گرفتند كه مسلمانها در هندوستان سكونت دارند، اما چشم آنها به جزيرةالعرب ـ مكه و مدينه ـ دوخته شده است.

اين دسته از هندوها، اين تفكر و ارتباط عاطفي مسلمانان را به سرزميني در خارج از هند زير سؤال مي‌بردند و آن را براي اتحاد و انسجام هندوستان و حفظ مليت و هويت هندي، نگران‌كننده مي‌پنداشتند. لذا با چنين وصفي آنان از قاديانيت به عنوان يك آيين و مذهب هندي حمايت مي‌كردند و به صراحت مي‌گفتند كه قاديانيت يك فرقة اسلامي نيست، بلكه يك دين و مذهب مستقل است كه بر پايه و اساس فرهنگ هندي، جامعة نويني را تشكيل مي‌دهد.

يك نويسنده و صاحب‌نظر هندو، به نام دكتر شنكرداس مهره، در اين خصوص مي‌نويسد: "مشكل بزرگي كه ما با آن مواجه هستيم، اين است كه چگونه در مسلمانان هندوستان احساسات ميهن‌پرستي و ملي‌گرايانه پيدا كنيم؛ چرا كه هر چه با آنها سازش و معاهده مي‌كنيم و حتي به تطميع‌شان مي‌پردازيم، ولي سودي نمي‌بخشد؛ چرا كه مسلمان‌ها خود را يك قوم و ملت مستقل مي‌پندارند، شب و روز ترانه‌هاي عرب‌ها را مي‌خوانند و اگر بتوانند نام هندوستان را هندوستان عرب خواهند گذاشت. در اين فضاي تاريك‌ و يأس‌آور براي ملي‌گرايان و ميهن‌پرستان هندوستان فقط يك اميد باقي است و آن نهضت احمدي‌ها (قادياني‌ها) است. هر چه مسلمان‌ها به سوي احمديت بيشتر ترغيب شوند، مسير آنها از مكه به سوي قاديان بيشتر تغيير خواهد يافت و سرانجام از هواداران و ميهن‌پرستان هند قرار خواهند گرفت. در بين ملت‌هاي مسلمان ترويج حركت احمديه (قاديانيت) مي‌تواند اسلام‌گرايي و تعصب اسلامي را از بين ببرد".

وي مي‌افزايد: "همان‌طور كه يك هندو اگر اسلام را قبول كند لازماً رام كرشن، ويد، گيتا و راماين را ترك گفته و به قرآن و عرب‌ها رخ مي‌كند، همچنين اگر يك فرد مسلمان آيين قاديانيت را قبول كند، زاوية نگاه و افق فكرش تبديل مي‌شود و عقيدة او نسبت به محمد [صلي‌الله‌ عليه ‌و سلم] متزلزل مي‌گردد. علاوه بر اين مركز خلافت او به جاي سرزمين عربي و تركيه، به قاديان منتقل مي‌شود و از اين لحاظ سرزمين مكه و مدينه براي او بي‌ارزش خواهد شد. هر احمدي (قادياني)، خواه در عربستان، تركيه، ايران و يا در هر گوشة دنيا باشد، براي تسكين روحش به قاديان رخ مي‌كند و سرزمين قاديان براي او ارض نجات خواهد بود و در اين نكته راز فضيلت سرزمين هند مضمر است. هر احمدي به قاديان احترام مي‌گذارد و قاديان در هندوستان است. رهبر و پيشواي ديني آنها، ميرزا غلام‌احمد، هندوستاني است و تمام خلفا و جانشينان او نيز هندوستاني هستند".

وي در ادامه مي‌گويد: "به خاطر همين است كه مسلمان‌ها در مورد نهضت احمديه (قاديانيت) شكوك و شبهات دارند. آنها مي‌دانند كه احمديت با تمدن عربي و فرهنگ و آيين اسلامي عداوت دارد. در نهضت خلافت، گروه احمديه (قاديانيها) از مسلمان‌ها حمايت نكردند؛ چرا كه احمدي‌ها مي‌خواستند خلافت به جاي تركيه و عربستان در قاديان احيا گردد. به هر حال، اين حركت براي يك فرد مسلمان هر چند باعث نگراني است، اما براي يك ميهن‌پرست و وطن‌پرست هندي باعث خوشي و مسرت است.(12)

د: آشوب و خفقان در شبه قارة هند

قرن نوزدهم در تاريخ اسلام اوضاع و احوال بخصوصي داشت. در اكثر ممالك اسلامي نوعي خفقان و اضطراب سياسي حاكم بود. استعمار سلطه‌اش را بر بسياري از سرزمين‌هاي اسلامي گسترده بود. سرزمين هند در آن روزگار ميدان رويارويي تمدن‌ها، فرهنگ‌ها و اديان مخلتف بود. تمدن شرق و غرب، سيستم‌هاي آموزشي جديد و قديم، و دين اسلام و دعوت مسيحيت رودرروي هم قرار گرفته و افكار و ايده‌هاي هندوئيسم با اسلام به نبرد برخواسته بودند.

نهضت آزادي مسلمانان در سال 1857م. بظاهر شكست خورد، قلوب مسلمانان مجروح گرديد و قدرت فكر و انديشه‌شان شديداً آسيب ديد. استعمار انگليس پنجه‌هاي خونين خود را بر پيكر هندوستان فرو برد. اسقف‌ها و مبشرين مسيحي فرصت را غنيمت شمرده و زير ساية حكومت انگليس با ترفندها و نيرنگهاي گوناگون فعاليتهاي خود را در قالب مناظره با مسلمانان و دعوت آنان به سوي مسيحيت آغاز نمودند. همة آنها اهداف مشتركي را دنبال مي‌كردند و آن اينكه در باورها و عقايد مسلمانها تزلزل، بدگماني و شبهه ايجاد كنند. نسل جديد را به طور خاص نشانة اين هجمه‌ها قرار دادند، تا آنان را كه عظمت و سيادت مسلمانان را در گذشته مشاهده نكرده بودند، راحت‌تر منحرف سازند.

فرقه‌هاي اسلامي و گروه‌هاي سياسي ـ مذهبي دچار اختلافات داخلي گشته و بازار مناظره‌ها و مجادله‌هاي مذهبي در ميانشان گرم شده بود و حتي گاه نوبت به كشتارهاي خونين مي‌رسيد. دردها و رنج‌ها رو به افزايش بود، ولي معالج واقعي و راه برون‌رفتي به نظر نمي‌آمد. مسائل سلوك و عرفان كه در سرزمين هند تاريخ كهني دارند و در تاريخ اين سرزمين انسان‌هاي زيادي از اين طريق به اسلام گرويده‌اند، اما اكنون اين راه هدايت و روشنايي، به دست دلق‌پوشان جاهل بازيچة اطفال قرار گرفته بود و اكثرشان در قالب شطحيات و توهمات، ادعاي كرامت و ولايت مي‌كردند. عرفان و سلوك فقط در ادعاي كرامت و ارائة پيش‌گويي‌ها منحصر شده بود. خلاصه اينكه بر اثر شكست قيام انقلابي سال 1857م. ساية يأس و نااميدي بر جامعة اسلامي هند سايه افكنده بود. در چنين اوضاع و احوالي مردم چشم انتظار بودند كه يك انسان مصلح و خودآگاه كه ملهم و مؤيد من جانب‌الله باشد، قيام كند و مسلمانان را از آن اوضاع سخت و نكبت‌بار نجات دهد. در بعضي محافل چنين اظهارنظر مي‌شد كه در پايان قرن سيزدهم هجري قمري مسيح موعود نزول و ظهور خواهد كرد. فتنه‌ها و حوادث آخرالزمان مورد بحث و بر سر زبان‌ها بود. به پيش‌گويي‌ها اتكا مي‌شد. خواب، فال و اشارات غيبي و غيره براي دلهاي پژمردة آن روزگار ماية تقويت و تسلي بود. ايالت پنجاب هند به نسبت مناطق ديگر از پراكندگي و آشفتگي ذهني بيشتري برخوردار بود؛ چرا كه اين سرزمين 80 سال پي‌در‌پي زير سلطة سيك‌ها بود، و مردم اين خطه از نظر عواطف ديني، تعليمات و فرهنگ اسلامي، كاملاً ضعيف و ناتوان شده بودند و نسبت به مناطق ديگر از آمادگي بيشتري براي ارتداد فكري و بروز جريانهاي انحرافي برخوردار بودند. اواخر قرن نوزدهم ميلادي در چنين اوضاع و در چنين نقطه‌اي ميرزا غلام‌احمد قادياني دعوت و حركت خود را آغاز نمود.(13)

استعمار انگليس از احساسات جهادي مسلمان‌ها پريشان و سرگردان بود. غلام‌احمد در اولين روزهاي دعوتش، جهاد اسلامي و هر نوع قيام مسلحانه عليه حكومت انگليسي هند را ممنوع اعلام نمود. سپس زماني كه حمايت و پشتيباني استعمار انگليس را به طور كامل به دست آورد، يك قدم جلوتر گذاشت و حكم جهاد اسلامي را منسوخ قرار داد و هر نوع اقدام عليه حكومت انگليس را حرام اعلام كرد.

غلام‌احمد در وهلة اول، خود را يك داعي، مصلح، مناظر و مدافع حقوق مسلمانان و اسلام معرفي مي‌نمود و طبق افكار و باورهاي آن روزگار از كرامات، الهامات و پيشگويي‌ها صحبت مي‌كرد. كم‌ كم از مصلح و مجدد بودن سخن به ميان آورد، پس از آن ادعاي مهدويت كرد و مدتي بعد خود را مسيح موعود و از آن پس مثيل نبي معرفي نمود، و سرانجام بر مسند نبوت و رسالت قدم گذاشته و با  تأويلاتي بي‌معني و دلايلي خودساخته ادعاي نبوت كرد.

خلاصه اينكه همة عوامل و علل فوق‌الذكر در ادعاهاي دروغين ميرزا غلام‌احمد قادياني، كذاب قاديان، تاثيرگذار بوده و به وضوح يافته مي‌شود. همين عوامل نيز باعث شد كه گروهي بر اثر جهل و كم‌دانشي، در دام تزويرهاي وي افتاده و به ادعاهاي فريب‌كارانة او ايمان آورند.

در ادامه [در شمارة آيندة مجله] به موضوعاتي از قبيل اينكه: غلام‌احمد قادياني چه كسي بود و چگونه ادعاي نبوت كرد؟ علماي اسلام در قبال دعوت و عقايد قاديانيت چه موضعي اتخاذ كردند؟ و آنچه كه با اين بحث مرتبط است، خواهيم پرداخت.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------

1ـ البته حضرت عيسي بن مريم عليه‌السلام در قرب قيامت از آسمان به زمين خواهد ‌آمد، اما نزول وي در شرايط و اوضاعي انجام مي‌گيرد كه در تصديق ايشان هيچ نوع سردرگمي‌اي پيش نخواهد آمد و ثانياً اينكه ايشان از شريعت محمدي پيروي خواهند كرد.

2ـ سنن أبي‌داود، كتاب الفتن و كتاب الملاحم.

3ـ همان.

4ـ ائمة تلبيس، ابوالقاسم رفيق دلاوري.

5ـ انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقي رباني، اسماعيل رائين، ص: 132، مؤسسة تحقيقي رائين، 1357، تهران.

6ـ همان.

7ـ دانشنامة جهان اسلام، جلد اول، ص: 19ـ 16، بنياد دائره‌المعارف اسلامي، 1375، تهران.

8ـ تحريك ختم نبوت (اردو)، شورش كاشميري، ص: 23ـ 22، مكتبة چتان، چاپ سوم، 1994م.، لاهور.

9ـ همان.

10ـ همان.

11ـ ابن‌كثير، البدايه و النهايه: 6/ 400، دارابي‌حيان.

12ـ روزنامة "بندي ماترم"، 22 آوريل 1932م.، به نقل از قاديانيت (اردو)، تأليف: علامه سيد ابوالحسن ندوي، ص: 147، مجلس نشريات اسلام، كراچي.

13ـ قاديانيت (اردو)، تأليف: علامه سيد ابوالحسن ندوي، ص: 13ـ 12.

دكتر عبيدالله بادپا


 

 

 

منبع: مجله‌ی ندای اسلام

سایت عصر اسلام

IslamAge.Com