|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
حوادث و تنشهای سرآغاز حکومت ابوبکر صدیق رضی الله عنه |
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه الی یوم الدین و اما بعد:
حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه خلافتش را در شرایطی آغاز نمود که تنشها و حوادث و مشکلات سختی روی میداد، اما خداوند متعال او را برای پایداری و ثابتقدمی یاری فرمود، و با حل و فصل حکیمانة آنها بر اساس قرآن و سنت توفیق خویش را رفیق راه او گردانید. برخی از مشکلات سختی که او با آنها مواجه گردید عبارت بودند از :
1- رویداد مهم و سنگین وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم که پیشتر و در بخش اول، برخورد و تعامل او را با این رویداد مهم بیان کردیم!
2- قضیة انتخاب خلیفه، و تلاش برای اتفاق نظر مسلمانان در مورد آن، و ریشهکن کردن بذرهای تفرقه و نزاع و دستیابی به رضایت و بیعت انصار و کسب موافقت ورضایت نزدیکان رسول خدا مانند عباس و علی رضی الله عنه که قبلاً در مورد آنها سخن گفتیم.
3- مشکل ارتش اسامه رضی الله عنه
4- قضیة کسانی که حاضر به پرداخت زکات نبودند.
در مورد ارتش اسامه بن زید میدانیم که رسول خدا صلی الله علیه وسلم او را همراه با مجاهدین مسلمان مأمور فرمود که برای رویارویی با رومیان به منطقه «بلقاء» در سرزمین شام عزیمت کند و انتقام زید بن حارث پدر خویش را که در جنگ «مؤته» شهید شده بود از ایشان بگیرد. سپاه اسلام به فرماندهی اسامه تعدادشان سه هزار نفر بود که برخی از اصحاب بزرگوار رسول خدا مانند عمربن خطاب در میان آنها حضور داشتند!
وقتی که سپاه اسلام از مدینه خارج شد، رسول خدا بیمار گردید و پس از چند روز وفات یافت. اسامه برای اینکه ببیند که بیماری رسول خدا صلی الله علیه وسلم به کجا میانجامد، به سپاه اسلام دستور داد تا در منطقه «جرف» نزدیک مدینه اردو بزنند! پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم سپاه اسلام متوقف ماند و از طرفی مشکلات مسلمانان به خاطر سر برآوردن منافقین و مرتد شدن برخی از قبایل در جزیره العرب و اطراف مدینه، و ظهور پدیدة ادعای پیامبری به وسیله تعدای از افراد کذّاب و فریبکار و خودداری عدهای از مردم عرب از دادن زکات و تجمع و توطئة دشمنان و مرتدان و آنانی که از دادن زکات خودداری میکردند و عدهای که قصد قیام علیه خلیفه را داشتند. برای حمله به مدینه و براندازی نظام خلافت بیشتر گردیده بود.
بزرگان اصحاب و مشاورین حضرت ابوبکر صدیق نیز به درستی از آن خطرهای بزرگ که در کمین آنها بود، اطلاع داشتند که نظرشان بر این بود که ارتش سه هزار نفری اسامه برای رویارویی تهدیداتی احتمالی که متوجه مدینه توسط دشمنان شده بود در اطراف شهر باقی بمانند. به همین منظور نظر خود را مبنی بر باقی ماندن سپاه اسلام در اطراف مدینه و حرکت ندادن سپاه اسلام به طرف شام را با ابوبکر در میان گذاشتند. و بر این باور بودند که در آن شرایط اعزام سپاه اسلام به شام و خالی کردن مدینه از سه هزار مجاهدین خبره و شمشیرزن اقدامی حکیمانه به شمار نمیآید!
اما ابوبکر صدیق علیرغم اینکه همچون آنان احساس خطر مینمود، از قبول رأی آنها خودداری کرد، اما او چگونه به خود اجازه میداد پرچمی را که رسول خدا برافراشته پایین بیاورد و خلافت خود را با لغو فرمانی که او صادر فرموده آغاز کند و از اعزام سپاه اسامه خودداری نماید؟ او بر این باور بود که سپاه اسلام را بر اساس فرمان رسول خدا باید اعزام کند و پس از آن هر پیشآمدی که روی دهد، جز خیر و نیکی نخواهد بود. زیرا خداوند مردمی را که فرمان پیامبر خود را به اجرا بگذارند، خوار و درمانده نخواهد فرمود!
عروه بن زبیر از ام المؤمنین عایشه رضی الله عنه روایت نموده که «پس از آنکه با ابوبکر بیعت انجام گرفت و مردم انصاردر مورد قبول خلافتش اتفاق نظر پیدا کردند، بسیاری از اقبال عرب مرتد شدند و نفاق سر بیرون آورد، و یهودیت و مسیحیت به مخالفت برخواستند و مسلمانان به خاطر از دست دادن پیامبر و تعداد کم خود و دشمنان زیاد به سان گوسفندانی باران زده در شبی تاریک و طوفانی درآمده بودند.
ابوبکر گفت : کار سپاه اسلام را تکمیل کرده و ارتش اسامه را اعزام نمایید! برخی از اطرافیان گفتند : افراد ارتش اسامه اکثراً مسلمانانی مجاهدی هستند که در اختیار داری، خود میدانی که بسیاری از قبایل عرب مرتد شدهاند، و شایسته نیست که با اعزام ارتش اسامه صف مسلمانان تضیعف شود، بهتر آن است که در اختیار تو در مدینه باقی بماند! ابوبکر صدیق گفت : سوگند به خداوند تصمیمی را که رسول خدا گرفته لغو نمیکنم، سوگند به خداوندی که جان من در اختیار ارادة اوست، اگر در چنگال درندگان هم قرار بگیرم و مرا پاره پاره کنند، سپاه اسلام را همچنان که رسول خدا امر فرمودهاند، اعزام میکنم و اگر تنها خود من در مدینه باقی ماندهام این کار را خواهم کرد.
ابوبکر همچنین گفت : بسیار سخت است ارتشی را که رسول خدا دستور اعزام آن را صادر فرموده متوقف کنم الغای این موضوع با اهمیت جرأت بسیار میخواهد! سوگند به خداوندی که جان من در اختیار اوست اگر همة مردم عرب از من رویگردان شوند، برای من آسانتر از این است که لشکری که رسول خدا دستور اعزام آن را صادر فرموده متوقف کنم! ای اسامه! همراه با سپاه خود به سمت جایی که به شما فرمان داده شده حرکت کن، و از همان ناحیهای از فلسطین بر اهل (مؤته) که رسول خدا دستور جنگ را داده بود نبرد را با دشمن آغاز کن! و مطمئن باش که در غیاب شما خداوند حمایت خود را از ما دریغ نخواهد فرمود! سپاه اسلام به فرماندهی اسامه بن زید خود را برای حرکت آماده نمود، و ابوبکر صدیق نیز برای بررسی وضع آنان و آخرین توصیههایش به ایشان به محل اردوی سپاه در «جرف» رفت. ابوبکر صدیق رضی الله عنه پیاده و اسامه که کمتر از بیست سال داشت سوار بر اسب از مدینه به سوی جرف حرکت کردند! اسامه این حالت را شایسته ندانست و برایش سخت بود که او سوار بر اسب و خلیفة مسلمین پیاده در رکابش حرکت کند!
و خطاب به ابوبکر صدیق چنین گفت : یا شما هم سوار شوید یا من پیاده میشوم! ابوبکر فرمود : نه من سوار میشوم و نه تو پیاده میشوی! چی میشود که ساعاتی را در راه خدا گام برداشته و پاهایم، آلوده به خاک شوند!؟ از آنجا که حضرت عمر فاروق رضی الله عنه سربازی از سربازان سپاه اسامه بود، و ابوبکر برای ادارة امور مسلمانان به او نیاز داشت، از اسامه اجازه خواست که عمر نزد او در مدینه باقی بماند، اسامه در پاسخ به اوگفت : اگر نظرت بر ماندن عمر بن خطاب درمدینه است، از نظر من مانعی ندارد! و با آن موافقت میکنم!
اسامه فرمان حرکت سپاه را صادر، و راه شام را در پیش گرفت تا به حوالی بلقاء در جنوب شام رسید و در آنجا با مردم عربی که با رومیان همکاری کرده و جاسوس و مزدور آنها شده بودند به مقابله برخاست! سپاه اسلام شصت روز تمام از مدینه غایب بود، و پس از پیروزی و گرفتن غنیمت، سربلند و سالم به مدینه بازگشت.
رأی و موضعگیری درست و حکیمانه، همان رأی ابوبکر صدیق بود مبنی براعزام سپاه اسامه، و خودداری از لغو فرمان صادر شدة رسول خدا صلی الله علیه وسلم . ابوهریره رضی الله عنه این حکمت و دوراندیشی ابوبکر صدیق را توضیح داده و میگوید «سوگند به خداوند که هیچ معبود و مستعانی به غیر از او مشروعیت ندارد، اگر ابوبکر خلیفه مسلمانان نمیشد، خداوند به درستی عبادت نمیگردید، او این سوگند را سه بار تکرار کرد. از او سؤال شد چرا چنین میشد، ابوهریره!؟ ابوهریره گفت : رسول خدا صلی الله علیه وسلم سپاه اسلام را به شام اعزام فرمود. وقتی وارد «ذی خشب» گردید، رسول خدا وفات یافت و بسیاری از اعراب اطراف مدینه مرتد شدند. اصحاب رسول خدا با ابوبکر نشستی را ترتیب دادند و گفتند : ای ابوبکر! سپاه اسامه را بازگردان! چگونه در شرایطی که بسیاری از مردم عرب مرتد شده، میخواهی او را به سوی روم گسیل داری؟!
ابوبکر گفت : سوگند به خداوندی که هیچ معبود و مستعانی به غیر از او مشروعیت ندارد، اگر سگها پای همسران رسول خدا را هم گاز بگیرند، سپاه اسامه را باز نخواهم گردانید و پرچمی را که رسول خدا برافراشته پایین نخواهم کشید! سپاه اسلام در حرکت خود به سوی شام، هر گاه از کنار هر قومی از قبایل عرب رد میشدند میگفتند : «اگر مسلمان در مدینه قوی و قدرتمند نمیبودند، هیچگاه این سپاه از مدینه خارج نمیگردید! به همین سبب ترس آنها را در برگرفت و از رویارویی با مسلمانان در مدینه خودداری ورزیدند! این برکت التزام و پایبندی به سنّت و روش رسول خدا است که نمونة آن اقدام ابوبکر به اعزام سپاه اسامه بود! » (در ارتباط با سپاه اسامه به تاریخ ابن کثیر ج 6 ص 304 – 305 و کتاب «الطریق الی دمش» احمد عادی : ص 152 – 156 مراجعه فرمائید!)
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین. وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالیمن.
سایت عصر اسلام |