|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
فتنه مسيح دجال و چگونگي رهايي از آن |
نوشته شده توسط: محمد بن صالح المنجد
سؤال: فتنه دجال چيست؟ و چگونه مي توان از آن نجات يافت؟ جواب: الحمد لله معني مسيح علما بيش از پنجاه قول در باره معني مسيح ذكر كرده و گفته اند اين لفظ بر صديق(بسيار راستگو) و ضلّيل کذّاب (بسيار گمراه و دروغگو) اطلاق ميگردد. مسيح عيسي بن مريم× صديق، مسيح هدايت، معالجهکننده بيماري پيسي و کوري و زندهکننده مردگان به اذن پروردگار است و مسيح دجال همان گمراهکنندة دروغگو است كه مردم را به وسيله آياتي چون: باران باريدن، سرسبز گرداندن زمين و چندين امر خارقالعادة ديگر که خداوند به او عطا کرده است، گمراه مي كند. پس خداوند دو مسيح ضد هم خلق کرده است. علما در دليل نامگذاري دجال به مسيح گفته اند: زيرا يکي از چشمهايش کور است، و گفته شده اينکه کل زمين را در مدت چهل روز طي ميکند… . قول اول راجح تر است زيرا درحديث مسلم از انس بن مالك روايت شده كه رسول اللهص فرمودند:"الدَّجَّالُ مَمْسُوحُ الْعَيْنِ مَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ كَافِرٌ .."[1] «دجال يک چشمش کور و بين دو چشمش كافر نوشته شده است» . معني دجال الدَّجل: يعني مخلوطشدن، يعني مشتبه و پوشيده ماند. الدجال: يعني بسيار وارونه جلوهدهنده و کذّاب، يعني دروغ و تقلب از او بسيار سرميزند. و لفظ «الدجال» اسم شده است براي مسيح کذاب يک چشم پس وقتي گفته ميشود دجال غير از او کسي ديگر به ذهن نميآيد. به او دجال گفته ميشود زيرا کفرش را با کذب و تقلب و ظاهرسازي از مردم پنهان ميکند. صفات دجال و احاديث وارده در اين باره دجال انساني است که احاديث با بيان بسياري از صفاتش او را به مردم معرفي ميکند و آنها را از شر او برحذر مي دارد تا هنگام خارجشدن مردم او را بشناسند و به وسيله او دچار فتنه نگردند. بلكه با اين صفات كه پيامبر صادقص به آن خبر داده او را از ساير مردم متمايز ميسازد و جز جاهلي كه بدبختي بر او سبقت گرفته كسي فريب او را نمي خورد. نسأل الله العافية. و از جمله اين صفات: صفات مذکور عبارتند از: او مردي جوان، قرمزرنگ، کوتاه قامت، داراي موهاي فر، پيشاني او باز و گودي زير گلويش عريض است، چشم راستش کور و خاموش مانند دانه انگور برجسته است. روي پلک چشم چپش تکه گوشتي بيرون آمده است. و بين دو چشمش با حروف مقطعه کلمه کفر (کفر) يا کافر نوشته شده است و هر مسلمان با سواد و بيسوادي ميتواند آنرا بخواند. او عقيم است و بچهدار نميشود. و اين تعدادي از احاديث صحيح است كه در آن ذكر صفات سابق او در آن آمده و از دلايلي است كه بر ظهور دجار دلالت دارد. 1. از عبدالله بن عمرم روايت است كه رسول اللهص فرمودند:" بَيْنَا أَنَا نَائِمٌ رَأَيْتُنِي أَطُوفُ بِالْكَعْبَةِ فَإِذَا رَجُلٌ آدَمُ سَبْطُ الشَّعَرِ بَيْنَ رَجُلَيْنِ يَنْطُفُ رَأْسُهُ مَاءً فَقُلْتُ مَنْ هَذَا قَالُوا ابْنُ مَرْيَمَ . فَذَهَبْتُ أَلْتَفِتُ فَإِذَا رَجُلٌ أَحْمَرُ جَسِيمٌ جَعْدُ الرَّأْسِ أَعْوَرُ الْعَيْنِ الْيُمْنَى كَأَنَّ عَيْنَهُ عِنَبَةٌ طَافِيَةٌ قُلْتُ مَنْ هَذَا قَالُوا هَذَا الدَّجَّالُ ، أَقْرَبُ النَّاسِ بِهِ شَبَهًا ابْنُ قَطَنٍ "[2] «شب، خواب ديدم كه كعبه را طواف مي كنم. در آنجا مردي گندم گون كه موهاي شانه شده اش ميان شانه هايش افتاده بود، دستهايش را روي شانة دو مرد ديگر گذاشته بود، مشاهده نمودم. از سرش، آب مي چكيد. پرسيدم: اين، كيست؟ گفتند: عيسي بن مريم است. پس راه افتادم و به اطراف توجه مي كردم ناگهان مردي درشتاندام، قرمز رنگ با موي فر، كه چشم راستش كور و به مانند دانه انگور برجسته بود را ديدم. گفتم اين كسيت؟ گفتند:اين دجال است. شبيه ترين شخص به او ابن قطن خزاعي است». 2. از عبدالله بن عمرم روايت است كه رسول اللهص در بين مردم بحث دجال را مي كرد، فرمودند:"إِنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِأَعْوَرَ، أَلا إِنَّ الْمَسِيحَ الدَّجَّالَ أَعْوَرُ الْعَيْنِ الْيُمْنَى كَأَنَّ عَيْنَهُ عِنَبَةٌ طَافِيَةٌ .."[3] «خداوند متعال کور نيست بلکه مسيح دجال چشم راستش کور و مانند دانه انگور برجسته و از حدقه جدا شده است». 3. و در حديث طولاني كه نواس بن سمعانس روايت مي كند كه"ذكر رسول الله صلى الله عليه وسلم الدجال ذات غَدَاةٍ فَخَفَّضَ فِيهِ وَرَفَّعَ حَتَّى ظَنَنَّاهُ فِي طَائِفَةِ النَّخْلِ.." «رسول اللهص صبحگاهي دجال را يادآوري نمود، او را كوچك و خوار و فتنه اش را بزرگ شمرد تا اينكه گمان كرديم در پيش انبوهي از درختان خرما قرار دارد» و در وصف دجال مي فرمايد:"إِنَّهُ شَابٌّ قَطَطٌ - شديد جعودة الشعر- عَيْنُهُ طَافِئَةٌ كَأَنِّي أُشَبِّهُهُ بِعَبْدِ الْعُزَّى بْنِ قَطَنٍ"[4] «او جواني داراي موي فر و يک چشم کور است من او را مانند عبدالعزي بن قطن ميبينم». 4. و از عبدالله بن صامتس روايت است كه رسول اللهص فرمودند:"إِنِّي قَدْ حَدَّثْتُكُمْ عَنْ الدَّجَّالِ حَتَّى خَشِيتُ أَنْ لا تَعْقِلُوا، إِنَّ مَسِيحَ الدَّجَّالِ رَجُلٌ قَصِيرٌ أَفْحَجُ جَعْدٌ أَعْوَرُ مَطْمُوسُ الْعَيْنِ لَيْسَ بِنَاتِئَةٍ وَلا حَجْرَاءَ فَإِنْ أُلْبِسَ عَلَيْكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ رَبَّكُمْ لَيْسَ بِأَعْوَرَ"[5] «من براي شما در باره دجال سخن گفتم تا آنجا كه ترسيدم آن را نفهميد. همانا مسيح دجال مردي کوتاه قامت، داراي موي فر و يک چشم است و چشم کورش بارز و برجسته است اگر در شناخت او اشتباه کرديد بدانيد پروردگار شما کور نيست». 5. و از ابوهريرهس روايت است كه رسول اللهص فرمودند:".. وَأَمَّا مَسِيحُ الضَّلالَةِ فَإِنَّهُ أَعْوَرُ الْعَيْنِ أَجْلَى الْجَبْهَةِ عَرِيضُ النَّحْرِ فِيهِ دَفَأٌ- إنحناء-.."[6] « اما مسيح گمراه، او يک چشم است و پيشاني باز دارد و گودي زير گلويش عريض و داراي انحنا است». 6. از حذيفهس روايت است كه رسول اللهص فرمودند:"الدَّجَّالُ أَعْوَرُ الْعَيْنِ الْيُسْرَى، جُفَالُ الشَّعَرِ- كَثِيرُهُ -مَعَهُ جَنَّةٌ وَنَارٌ فَنَارُهُ جَنَّةٌ وَجَنَّتُهُ نَارٌ"[7] « دجال چشم چپش کور است و موي زياد دارد، بهشت و آتش همراه او است پس آتشش، بهشت و بهشتش، آتش است». 7. از انسس روايت است كه پيامبرص فرموند:"مَا بُعِثَ نَبِيٌّ إِلا أَنْذَرَ أُمَّتَهُ الأَعْوَرَ الْكَذَّابَ أَلا إِنَّهُ أَعْوَرُ وَإِنَّ رَبَّكُمْ لَيْسَ بِأَعْوَرَ وَإِنَّ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مَكْتُوبٌ كَافِرٌ "[8] «هيچ پيامبري مبعوث نشده مگر اينكه امتش را از آن كور بسيار دروغگو ترسانده است. آگاه باشيد كه او كور است و پروردگار شما كورنيست و بين دو چشمش كلمه كافر نوشته شده است» و در روايتي مي فرمايد:" وَمَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ ك ف ر"[9] «کلمه کافر به صورت مقطع (کفر) نوشته شده است» و در روايتي از حذيفه آمده:"يَقْرَؤُهُ كُلُّ مُؤْمِنٍ كَاتِبٍ وَغَيْرِ كَاتِبٍ"[10] « هر مؤمن با سواد و بيسوادي آنرا ميخواند». اين کلمه درست و بطور آشکار نوشته شده است و اينکه برخي آنرا رؤيت کنند و تعدادي ديگر آنرا رؤيت نکنند و يا اينكه چگونه بيسواد آنرا ميخواند و... اشکالي بر آن وارد نميکند «زيرا خداوند قوة ادراک را در بصر انسان طبق مشيت خود خلق ميکند پس مؤمن با چشم آن را ميبيند گرچه سواد نداشته باشد و کافر آنرا نميبيند گرچه با سواد باشد. همانطور که مؤمن آيات و ادله را با چشم بصيرتش ميبيند ولي کافر نميبيند. پس خداوند قوة ادراک را بدون تعلم به مؤمن ميدهد و يا واقعاً در آن زمان عادات خرق ميگردند»[11]. و خلاصه جواب براي اين امر مشتبه اين است كه خداوند بر هر كاري قادر است و او مي تواند بر اينكه تنها بعضي از مردم آن نوشته را ببينند و قادر است بر اينكه بي سواد آن را بخواند. نووي مي فرمايد:«رأي صحيح محققين بر اين است که کلمه (کفر) حقيقي است و مجازي در آن نيست و خداوند مانند ديگر آيات و نشانهها آن را علامت کذب و کفر و باطل بودنش قرار داده است و خداوند آن را به هر مؤمن با سواد يا بيسواد نشان ميدهد. و بدون مانع آن را بر کافر و فاجر پوشيده ميکند تا به فتنه و شقاوت دچار گردند»[12]. 8. يکي ديگر از صفات او در حديث فاطمه بنت قيسل در قصه جساسه آمده است. در آن تميم س ميگويد:"فَانْطَلَقْنَا سِرَاعًا حَتَّى دَخَلْنَا الدَّيْرَ فَإِذَا فِيهِ أَعْظَمُ إِنْسَانٍ رَأَيْنَاهُ قَطُّ خَلْقًا وَأَشَدُّهُ وِثَاقًا"[13] « به سرعت رفتيم تا به ديري رسيديم. در آن دير، بزرگترين انسان از نظر خلقت را ديدم كه تا به حال مشاهده نكرده بودم و بسيار محكم بسته شده بود». 9. از خلقت آدم تا روز قيامت فتنه اي بزرگتر از فتنه مسيح دجال وجود ندارد همانگونه كه آمد و در حديث عمران بن حصينس آمده كه از رسول اللهص شنيدم كه فرمودند:"مَا بَيْنَ خَلْقِ آدَمَ إِلَى قِيَامِ السَّاعَةِ خَلْقٌ أَكْبَرُ مِنْ الدَّجَّالِ"[14] «در فاصله خلق آدم تا برپايي قيامت مخلوقي بزرگتر از دجال آفريده نشده است» و در روايت احمد از هشام بن عامر انصاريس آمده كه: "سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ مَا بَيْنَ خَلْقِ آدَمَ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ فِتْنَةٌ أَكْبَرُ مِنْ فِتْنَةِ الدَّجَّالِ"[15] «از پيامبرص شنيدم كه فرمودند: در فاصله خلقت آدم تا برپايي قيامت فتنه اي بزرگتر از فتنه دجال آفريده نشده است». 10. و اما در مورد عقيمبودن دجال، در حديث ابوسعيد خدريس در داستانش با ابن صياد چنين آمده است. او به ابوسعيد گفت: " أَلَسْتَ سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: إِنَّهُ لا يُولَدُ لَهُ؟ قَالَ قُلْتُ : بَلَى .. "[16] «آيا از پيامبر خداص نشنيدهاي فرمودند: او بچهدار نميشود ابوسعيد گفت، گفتم: بلي». برخي از روايات چشم راست و برخي ديگر چشم چپش را کور دانستهاند در عين حال همه روايات صحيح و بدون اشکال هستند، بدين ترتيب تعدادي از اهل علم بين اين روايات را جمع كرده اند. قاضي عياض ميگويد براساس روايات صحيح دو چشم دجال عيب دارند ولي چشمي که روشنائي اش را از دست داده چشم راست اوست. به نحوي که در حديث ابن عمر نقل شده است و چشم چپ او نيز که تکه گوشتي اضافه دارد پس آن نيز عيب دار است پس هر دو چشم دجال معيوب هستند چون صفت اعور در هر چيزي دلالت بر نقص آن چيز دارد. بويژه در چشم، بنابراين هر دو چشم دجال اعور يعني معيوب هستند اما يکي از آنها کاملاً نميبيند و ديگري گرچه بيناييش را از دست نداده ولي معيوب است. نووي دربارة اين جمع موافق قاضي عياض است و قرطبي نيز آن را ترجيح داده است. مكان خروج دجال دجال از سمت مشرق از خراسان و از ميان يهوديان اصفهان خارج ميشود سپس روي زمين سفر ميکند و به همه شهرها جز مکه و مدينه وارد ميشود. و نمي تواند وارد آن دو شود زيرا ملائکه از آن حراست ميکنند. در حديث فاطمه بنت قيسل پيامبر ص دربارة دجال فرمود:"أَلا إِنَّهُ فِي بَحْرِ الشَّأْمِ أَوْ بَحْرِ الْيَمَنِ لا بَلْ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ مَا هُوَ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ مَا هُوَ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ مَا هُوَ وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى الْمَشْرِقِ"[17] « بدانيد او در درياي شام يا درياي يمن است. نه بلکه از طرف مشرق ظاهر ميشود. از طرف مشرق، از طرف مشرق و با دستش به سمت مشرق اشاره کرد». ابوبکر صديقس ميگويد: پيامبر ص در حالي که براي ما حديث ميگفت فرمود:"الدَّجَّالُ يَخْرُجُ مِنْ أَرْضٍ بِالْمَشْرِقِ يُقَالُ لَهَا خُرَاسَانُ"[18] «دجال در سمت مشرق در جايي به نام خراسان ظاهر ميشود». انسس ميگويد پيامبر ص فرمود:"يَخْرُجُ الدَّجَّالُ مِنْ يَهُودِيَّةِ أَصْبَهَانَ مَعَهُ سَبْعُونَ أَلْفًا مِنْ الْيَهُودِ عَلَيْهِمْ التِّيجَانُ"[19] «دجال از ميان يهوديهاي اصفهان خارج ميشود و هفتاد هزار نفر همراه او هستند». مكانهايي كه دجال نمي تواند داخل آن شود هنگام خروج دجال در آخرالزمان داخل شدن به مکه و مدينه بر او حرام شد. با استناد به احاديث صحيح اين مطلب بيان شد. لذا او جز اين دو شهر به همه شهرها يکي پس از ديگري وارد خواهد شد. در حديث فاطمه بنت قيسلآمده است دجال گفت:"وَإِنِّي أُوشِكُ أَنْ يُؤْذَنَ لِي فِي الْخُرُوجِ، فَأَخْرُجَ فَأَسِيرَ فِي الأَرْضِ فَلا أَدَعَ قَرْيَةً إِلا هَبَطْتُهَا فِي أَرْبَعِينَ لَيْلَةً،غَيْرَ مَكَّةَ وَطَيْبَةَ فَهُمَا مُحَرَّمَتَانِ عَلَيَّ كِلْتَاهُمَا كُلَّمَا أَرَدْتُ أَنْ أَدْخُلَ وَاحِدَةً أَوْ وَاحِدًا مِنْهُمَا اسْتَقْبَلَنِي مَلَكٌ بِيَدِهِ السَّيْفُ صَلْتًا يَصُدُّنِي عَنْهَا، وَإِنَّ عَلَى كُلِّ نَقْبٍ مِنْهَا مَلائِكَةً يَحْرُسُونَهَا"[20] «نزديك است كه به من اجازه خروج داده شود. من ظاهر ميشوم و روي زمين سفر خواهم کرد و در مدت چهل روز جز مکه و مدينه هيچ شهري نميماند مگر اينکه داخل آن خواهم شد جز مکه و مدينه که بر من حرام شدهاند وهرگاه ميخواهم به يکي از آنها وارد شوم ملائکهاي شمشير بدست روبروي من قرار ميگيرد و هيچ روزنهاي نيست که ملائکهها از آن حراست نکنند». و در روايات صحيح آمده که دجال وارد مسجد طور و مسجد الاقصي نمي شود.جناده بن ابي اميه ازدي روايت مي كند كه گفت: يكي از اصحاب پيامبر ص را ديدم به او گفتم:" حَدِّثْنِي حَدِيثًا سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الدَّجَّالِ، فذكر الحديث وقال: "وَإِنَّهُ يَلْبَثُ فِيكُمْ أَرْبَعِينَ صَبَاحًا يَرِدُ فِيهَا كُلَّ مَنْهَلٍ إِلا أَرْبَعَ مَسَاجِدَ مَسْجِدَ الْحَرَامِ وَمَسْجِدَ الْمَدِينَةِ وَالطُّورِ وَمَسْجِدَ الأَقْصَى"[21] «حديثي که از پيامبر ص دربارة دجال شنيدهاي برايمان بازگو کن... او حديث را ذکر کرد و گفت: «دجال چهل روز در زمين ميماند و به هر چشمهاي سر ميزند اما به چهار مسجد نزديک نميشود: مسجدالحرام، مسجد طور، مسجد مدينه و مسجد الاقصي». پيروان دجال بيشتر پيروان دجال از اقوام يهود، عجم، ترک و همچنين از قوميتهاي مختلف ديگرند كه بيشترشان را اعراب و زنان تشکيل ميدهند. مسلم از انس بن مالک س روايت ميکند پيامبر خدا ص فرمود:"يَتْبَعُ الدَّجَّالَ مِنْ يَهُودِ أَصْبَهَانَ سَبْعُونَ أَلْفًا عَلَيْهِمْ الطَّيَالِسَةُ"[22] «از دجال هفتاد هزار يهودي اصفهاني پيروي ميکنند که عبايي مخصوص بر تن دارند» و در روايت احمد آمده است:"سَبْعُونَ أَلْفًا مِنْ الْيَهُودِ عَلَيْهِمْ التِّيجَانُ "[23] «هفتاد هزار نفر که تاج بر سر دارند». در حديث ابوبکر آمد:"يَتْبَعُهُ أَقْوَامٌ كَأَنَّ وُجُوهَهُمْ الْمَجَانُّ الْمُطْرَقَةُ"[24] «اقوامي از او پيروي ميکنند که صورتشان مانند سپر برجسته است». و اما چرا اکثر پيروانش اعراب(باديه نشين) هستند. زيرا جهل بر آنان غالب است. اما زنان حالشان از اعراب بدتر است چون جهل بر آنان حاکم است و زود متأثر ميشوند و در حديثي از ابن عمر م آمده است پيامبرص فرمودند: " يَنْزِلُ الدَّجَّالُ فِي هَذِهِ السَّبَخَةِ بِمَرِّقَنَاةَ فَيَكُونُ أَكْثَرَ مَنْ يَخْرُجُ إِلَيْهِ النِّسَاءُ، حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ لَيَرْجِعُ إِلَى حَمِيمِهِ وَإِلَى أُمِّهِ وَابْنَتِهِ وَأُخْتِهِ وَعَمَّتِهِ فَيُوثِقُهَا رِبَاطًا مَخَافَةَ أَنْ تَخْرُجَ إِلَيْهِ"[25] «دجال وارد زمين شورهزار مرقناه (جايي بين مدينه و طائف) ميشود بيشتر آنانيکه نزد او ميآيند زنان هستند حتي مرد، زن، مادر، دختر، خواهر وعمهاش را در خانه ميبندد مبادا نزد دجال بروند». فتنه دجال از ابتداي خلق آدم تا برپايي قيامت فتنه دجال بزرگترين فتنه روي زمين است. آن هم به علت قدرت خارقالعادهاي که خداوند در اختيار او قرار ميدهد بدانگونه که عقلها را حيران و مبهوت ميسازد. در روايات آمده است دجال بهشت و جهنم را به همراه دارد. بهشتش آتش و جهنمش بهشت است او رودهاي آب و کوههاي نان به همراه خود دارد. او به آسمان امر ميکند باران نازل کند و به زمين دستور ميدهد گياه بروياند. گنجهاي زمين در اختيار اوست و با سرعت زيادي مانند سرعت نزول قطرات باران در يک روز طوفاني، زمين را طي ميکند. و چندين قدرت خارقالعادة ديگر... و تمام آنچه گفته شد در احاديث صحيح آمده است. مسلم از حذيفه س نقل ميکند. او گفت پيامبر ص فرمودند:"الدَّجَّالُ أَعْوَرُ الْعَيْنِ الْيُسْرَى ، جُفَالُ الشَّعَرِ - كَثِيرُهُ - مَعَهُ جَنَّةٌ وَنَارٌ فَنَارُهُ جَنَّةٌ وَجَنَّتُهُ نَارٌ"[26] «دجال چشم چپش کور است و موي زياد دارد، بهشت و آتش همراه او است پس آتشش، بهشت و بهشتش، آتش است». مسلم همچنين از حذيفه س روايتي نقل ميکند که پيامبر ص فرمود:"لأنَا أَعْلَمُ بِمَا مَعَ الدَّجَّالِ مِنْهُ : مَعَهُ نَهْرَانِ يَجْرِيَانِ أَحَدُهُمَا رَأْيَ الْعَيْنِ مَاءٌ أَبْيَضُ وَالآخَرُ رَأْيَ الْعَيْنِ نَارٌ تَأَجَّجُ ، فَإِمَّا أَدْرَكَنَّ أَحَدٌ فَلْيَأْتِ النَّهْرَ الَّذِي يَرَاهُ نَارًا وَلْيُغَمِّضْ ثُمَّ لْيُطَأْطِئْ رَأْسَهُ فَيَشْرَبَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مَاءٌ بَارِدٌ"[27] «من خوب ميدانم همراه دجال چيست. او دو رود جاري به همراه دارد يکي از آنها آب سفيد و ديگري آتش فروزان به نظر ميرسند. اگر هر يک از شما به او رسيد. رودي را که آتش به نظر ميرسد، اختيار کند، و چشمانش را ببندد و سرش را پايين بياورد واز آن بنوشد چون در واقع آن آب گوارا است». در حديث نواس بن سمعانس در مورد ذکر دجال آمده است. اصحاب گفتند:"يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَا لَبْثُهُ فِي الأَرْضِ؟ قَالَ: أَرْبَعُونَ يَوْمًا؛ يَوْمٌ كَسَنَةٍ وَيَوْمٌ كَشَهْرٍ وَيَوْمٌ كَجُمُعَةٍ وَسَائِرُ أَيَّامِهِ كَأَيَّامِكُمْ " " .. قالوا: وَمَا إِسْرَاعُهُ فِي الأَرْضِ؟ قَالَ: كَالْغَيْثِ اسْتَدْبَرَتْهُ الرِّيحُ. فَيَأْتِي عَلَى الْقَوْمِ فَيَدْعُوهُمْ فَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَجِيبُونَ لَهُ، فَيَأْمُرُ السَّمَاءَ فَتُمْطِرُ، وَالأَرْضَ فَتُنْبِتُ، فَتَرُوحُ عَلَيْهِمْ سَارِحَتُهُمْ أَطْوَلَ مَا كَانَتْ ذُرًا وَأَسْبَغَهُ ضُرُوعًا، وَأَمَدَّهُ خَوَاصِرَ. ثُمَّ يَأْتِي الْقَوْمَ فَيَدْعُوهُمْ فَيَرُدُّونَ عَلَيْهِ قَوْلَهُ فَيَنْصَرِفُ عَنْهُمْ فَيُصْبِحُونَ مُمْحِلِينَ لَيْسَ بِأَيْدِيهِمْ شَيْءٌ مِنْ أَمْوَالِهِمْ. وَيَمُرُّ بِالْخَرِبَةِ فَيَقُولُ لَهَا أَخْرِجِي كُنُوزَكِ فَتَتْبَعُهُ كُنُوزُهَا كَيَعَاسِيبِ النَّحْلِ . ثُمَّ يَدْعُو رَجُلا مُمْتَلِئًا شَبَابًا فَيَضْرِبُهُ بِالسَّيْفِ فَيَقْطَعُهُ جَزْلَتَيْنِ رَمْيَةَ الْغَرَضِ ثُمَّ يَدْعُوهُ فَيُقْبِلُ وَيَتَهَلَّلُ وَجْهُهُ يَضْحَكُ"[28] «اي پيامبر ص چقدر در زمين ميماند؟ فرمود چهل روز: يک روز آن به اندازه يک سال و روزي ديگر به اندازة يک ماه و روزي ديگر نيز به اندازه يک هفته و بقيه روزها مانند روزهاي عادي شما است. گفتند: سرعت سير او بر زمين چقدر است. فرمود مانند نزول باران در روز طوفاني، او نزد قومي ميآيد آنها را دعوت ميکند و به او ايمان ميآورند و نيازهايشان را از او مطالبه ميکنند. پس به آسمان دستور ميدهد تا باران نازل کند و به زمين امر ميکند تا گياه بروياند تا حيواناتشان در آن بچرند و چاق، پرشير و بزرگ شوند. سپس نزد قوم ديگري ميآيد و آنان را دعوت ميکند ولي آنان دعوتش را رد ميکنند و به او ايمان نميآورند. دجال آنان را رها ميکند. نزولات آسماني کم ميشود. اموالي در دستشان نميماند و وضعشان رو به خرابي ميرود به زمين آنجا ميگويد گنجهايت را خارج کن پس گنجها مانند دسته زنبور عسل به طرف او ميآيند سپس مرد جواني را صدا ميزند، او را با شمشير به دو نصف تبديل ميکند. و او را دوباره صدا ميزند او در حالي که تبسم بر لب دارد بار ديگر زنده ميشود». در روايت بخاري از ابوسعيد خدري س آمده است. مردي که دجال او را ميکشد از بهترين انسانها يا بهترين آنهاست او از مدينه به طرف دجال ميرود. و به دجال ميگويد:"أَشْهَدُ أَنَّكَ الدَّجَّالُ الَّذِي حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَدِيثَهُ. فَيَقُولُ الدَّجَّالُ: أَرَأَيْتُمْ إِنْ قَتَلْتُ هَذَا ثُمَّ أَحْيَيْتُهُ هَلْ تَشُكُّونَ فِي الأَمْرِ؟ فَيَقُولُونَ لا. فَيَقْتُلُهُ ثُمَّ يُحْيِيهِ، فَيَقُولُ: وَاللَّهِ مَا كُنْتُ فِيكَ أَشَدَّ بَصِيرَةً مِنِّي الْيَوْمَ، فَيُرِيدُ الدَّجَّالُ أَنْ يَقْتُلَهُ فَلا يُسَلَّطُ عَلَيْهِ"[29] «گواهي ميدهم تو دجالي هستي که پيامبر ص به ما خبر داده بود. دجال به مردم گفت نظر شما چيست آيا اگر او را بکشم و دوباره زنده کنم ديگر در کار من شک ميکنيد مردم ميگويند: خير لذا دجال او را ميکشد و سپس زنده ميگرداند. پس مرد ميگويد: قسم به خداوند حالا من تو را بهتر از گذشته ميشناسم دجال ميخواهد دوباره او را به قتل برساند ولي بر او مسلط نميگردد». و روايت ابن ماجه از ابيامامه باهلي که پيامبر ص در بارة دجال مي گويد:"وَإِنَّ مِنْ فِتْنَتِهِ أَنْ يَقُولَ لأَعْرَابِيٍّ أَرَأَيْتَ إِنْ بَعَثْتُ لَكَ أَبَاكَ وَأُمَّكَ أَتَشْهَدُ أَنِّي رَبُّكَ؟ فَيَقُولُ: نَعَمْ. فَيَتَمَثَّلُ لَهُ شَيْطَانَانِ فِي صُورَةِ أَبِيهِ وَأُمِّهِ فَيَقُولانِ يَا بُنَيَّ اتَّبِعْهُ فَإِنَّهُ رَبُّكَ"[30] «يکي از فتنههايش اين است که به اعرابي ميگويد آيا اگر پدر و مادرت را برايت زنده کنم به من ايمان ميآوري. او ميگويد بله پس دجال شيطاني را به صورت پدر و مادرش درميآورد آنان ميگويند اي فرزندم از او پيروي کن. او پروردگار توست». از خداوند سلامتي را مي خواهيم و از فتنه دجال به خدا پناه ميبريم. پرهيز از فتنه دجال پيامبر امتش را به اموري که آنان را از فتنه دجال حفظ ميکند ارشاد کرد او امت را بر قانوني واضح و بدون ابهام كه شب آن به مانند روزش روشن است، ترک کرد. کسي از آن منحرف نميشود جز اينکه هلاک ميگردد. هيج راه خيري نبود مگر امتش را به آن راهنمايي کرد و هيچ شري نبود مگر امتش را از آن برحذر داشت. از مواردي که پيامبر ص امتش را از آن برحذر داشت فتنه مسيح دجال است زيرا بزرگترين فتنهاي است که امت اسلامي تا برپايي قيامت با آن مواجه ميشوند و هر پيامبري امتش را از فتنه مسيح دجال يک چشم برحذر داشته ولي محمد ص بيشتر از ساير انبياء امتش را از آن برحذر داشته است چون خداوند بسياري از صفات دجال را به پيامبرش گفت تا امتش را بترساند چرا که دجال از همين امت خارج خواهد شد. و محمد خاتم انبياء است. بعضي از راهنمايي هاي پيامبر در زمينه تحذير امت از فتنه دجال در ذيل آورده ميشود. از خداوند بزرگ خواستاريم ما را از آن حفظ کند. از جمله آنها: تمسک به اسلام و مسلح شدن به اسلحه ايمان و شناخت اسماء الله الحسني که خداوند در آنها شريکي ندارد. دجال انساني است که ميخورد و ميآشامد. ولي خداوند از آن منزه است. دجال کور است ولي خداوند چنين نيست. کسي خداوند را نميبيند تا پس از مرگ ولي دجال را هنگام خروجش همه انسانهاي مؤمن و کافر ميبينند. پناهبردن به خدا از شر فتنه دجال خصوصاً در نماز به استناد احاديث صحيح پيامبرص از جمله حديثي که شيخين و نسائي از عائشهل روايت ميکنند. او ميگويد: پيامبر ص در نماز اين دعا را ميخواند:"اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَفِتْنَةِ الْمَمَاتِ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ الْمَأْثَمِ وَالْمَغْرَمِ"[31] «پروردگارا از عذاب قبر، فتنه مسيح دجال، فتنه زندگي و مرگ به تو پناه ميبرم. پروردگارا از گناه و ضرر و زيان به تو پناه مي برم». مسلم از ابوهريرهس روايت ميکند كه پيامبر خداص فرمودند:"إِذَا تَشَهَّدَ أَحَدُكُمْ فَلْيَسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْ أَرْبَعٍ، يَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ وَمِنْ شَرِّ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ"[32] «هرگاه يکي از شما در نماز تشهد خواند از چهار چيز به خدا پناه ببرد و بگويد: پروردگارا از عذاب جهنم، عذاب قبر و از فتنه زندگي و مرگ و از شر فتنه مسيح دجال به تو پناه ميبرم». حفظ آياتي از سورة کهف: پيامبر خدا فرمودند آيات اول سورة کهف بر دجال خوانده شود. در برخي روايات به جاي اول سورة کهف، آيات آخر سورة کهف وارد شده است (ده آيه از اول يا ده آيه از آخر). و از جمله احاديثي كه در اين باره آمده آنچه است كه مسلم در حديث طولاني نواس بن سمعان روايت مي كند كه در آن مي فرمايد:"فَمَنْ أَدْرَكَهُ مِنْكُمْ فَلْيَقْرَأْ عَلَيْهِ فَوَاتِحَ سُورَةِ الْكَهْفِ"[33] « هر يک از شما به دجال رسيد آيات اول سورة کهف را بر او بخواند». مسلم از ابودرداء س نقل ميکند پيامبر ص فرمود:"مَنْ حَفِظَ عَشْرَ آيَاتٍ مِنْ أَوَّلِ سُورَةِ الْكَهْف عُصِمَ مِنْ الدَّجَّالِ"[34] «هر کس ده آيه اول سورة کهف را حفظ داشته باشد از فتنه دجال محفوظ ميشود» مسلم ميگويد: شعبه گفت:"مِنْ آخِرِ الْكَهْفِ و قَالَ هَمَّامٌ مِنْ أَوَّلِ الْكَهْف" «آخر کهف و همام گفت: اول کهف». نووي مي گويد:"سَبَب ذَلِكَ مَا فِي أَوَّلهَا مِنْ الْعَجَائِب وَالآيَات، فَمَنْ تَدَبَّرَهَا لَمْ يُفْتَتَن بِالدَّجَّالِ، وَكَذَا فِي آخِرهَا قَوْله تَعَالَى:(أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا..)"[35] «چون در اول سورة کهف دربارة وقايع عجيب و برخي از آيات خداوند بحث ميشود هر کس در آنها تدبر کند به فتنه دجال گرفتار نميگردد و چون در آخر آن اين آيه ﴿أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا﴾ وجود دارد». لذا اين از خصوصيات سورة کهف است. احاديث وارده تشويق به قرائت آن خصوصاً در روز جمعه ميکنند. حاکم از ابوسعيد خدري س روايت ميکند پيامبر ص فرمودند:"إِنَّ مَنْ قَرَأَ سُوْرَةَ الْكَهْفِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَضَاءَ لَهُ مِنَ الْنُّوْرِ مَا بَيْنَ الْجُمُعَتَيْنِ"[36] «هر کس سورة کهف را در روز جمعه قرائت کند بين دو جمعه نور بر او نازل ميشود». شکي نيست سورة کهف منزلت بزرگي دارد و در آن آيات روشني مانند: قصه اصحاب الکهف، قصه موسي و خضر، قصه ذيالقرنين و بناي سد بزرگ توسط او در برابر يأجوج و مأجوج، اثبات دوباره زندهشدن بعد از مرگ و حشر و نشر، دميدن در صور و بيان حال زيانبارترين عمل كنندگان، کساني که گمان ميکنند بر سر راه هدايتند اما در ضلالت و گمراهي بسر ميبرند، وجود دارند. لذا بر هر مسلماني لازم است در قرائت اين سوره و حفظ و تکرار آن خصوصاً در بهترين روز هفته يعني روز جمعه حريص باشد. فرار از دجال و دوري از او: در اين راستا بهترين راه ساکن شدن در مکه و مدينه است چون دجال وارد مکه و مدينه نميشود. پس بر مسلمان لازم است هنگام ظهور دجال از او دور شود چون با شبهات و قدرت فراوانش امور خارقالعاده كه خداوند بر دست او جاري مي كند باعث فتنه براي مردم مي شود. و مردي پيش او مي رود و گمان مي كند كه داراي ايمان و ثبات مي باشد پس از او متأثر و پيرو او مي گردد. از خداوند ميخواهيم ما و جميع مسلمانان را از فتنه او نجات دهد. امام احمد و ابوداود و حاکم از عمران بن حصين س روايت ميکنند که پيامبر ص فرمودند:" مَنْ سَمِعَ بِالدَّجَّالِ فَلْيَنْأَ مِنْهُ، فَإِنَّ الرَّجُلَ يَأْتِيهِ يَتَّبِعُهُ وَهُوَ يَحْسِبُ أَنَّهُ صَادِقٌ بِمَا يُبْعَثُ بِهِ مِنْ الشُّبُهَاتِ"[37] «هر کس اسم دجال را شنيد از او دور شود، سوگند به خدا مرد نزد او ميرود گمان ميکند مؤمن است و بر اثر شبهاتش از او پيروي ميکند». نابودي دجال بنابر احاديث صحيح هلاک و نابودي دجال توسط عيسي بن مريم× صورت ميگيرد. دجال در تمام نقاط زمين نيرو و ياور دارد (جز مکه و مدينه) وفتنة او بسيار وسيع و خطرناک است و جز عدة کمي از مسلمانان از آن نجات نمييابند. و در اين هنگام عيسي× بر مناره شرقي در دمشق نازل ميشود و بندگان مؤمن خدا را دور خودش جمع ميکند و به سمت دجال ميروند که در اين هنگام دجال نيز به سوي بيتالمقدس ميرود و در نزديکي «لد» (شهري در فلسطين نزديک بيتالمقدس) به هم ميرسند. وقتي دجال عيسي را ميبيند به مانند نمک در آب ذوب ميشود. عيسي× به او ميگويد: «من بايد ضربهاي به تو بزنم پس راه فرار نداري» عيسي به او ميرسد و او را به قتل ميرساند و ساير مؤمنين، سپاهيان شکستخورده و فراري دجال را تعقيب ميکنند و درخت و سنگ ميگويند اي مسلمان اين يهودي پشت من مخفي شده است. بيا او را به قتل برسان جز درخت غرقد که جزو درخت يهوديان است (و به سخن نميآيد)[38]. تعدادي از احاديث وارد شده در مورد قتل دجال و پيروانش مسلم از عبدالله بن عمرم روايت ميکند گفت پيامبر خدا ص فرمودند:"يَخْرُجُ الدَّجَّالُ فِي أُمَّتِي فَيَمْكُثُ أَرْبَعِينَ.." فذكر الحديث، وفيه:"فَيَبْعَثُ اللَّهُ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ كَأَنَّهُ عُرْوَةُ بْنُ مَسْعُودٍ فَيَطْلُبُهُ فَيُهْلِكُهُ"[39] « دجال در امت من خارج ميشود و چهل در آن مي ماند... (در ادامه گفت) خداوند عيسي بن مريم که هم شکل عروه بن مسعود است را نازل ميکند. او را صدا ميزند و به هلاکت مي رساند». احمد و ترمذي از مجمع بن جاريه انصاري س روايت ميکنند او گفت: از پيامبر ص شنيدم فرمود:"يَقْتُلُ ابْنُ مَرْيَمَ الدَّجَّالَ بِبَابِ لُدٍّ"[40] «عيسي بن مريم× دجال را نزد باب لد ميکشد». مسلم از نواس بن سمعان حديث طولاني را دربارة دجال نقل ميکند که در آن قصه نزول عيسي و کشتهشدن دجال بدست او آمده است و در آن پيامبر ص مي فرمايد: " فَلا يَحِلُّ لِكَافِرٍ يَجِدُ رِيحَ نَفَسِهِ إِلا مَاتَ وَنَفَسُهُ يَنْتَهِي حَيْثُ يَنْتَهِي طَرْفُهُ فَيَطْلُبُهُ حَتَّى يُدْرِكَهُ بِبَابِ لُدٍّ فَيَقْتُلُهُ "[41] «كافر ممكن نيست هواي نَفَس عيسي × را دريابد وجز اينكه ميميرد و هواي نفس او تا جايي که چشمش کار کند ميرود پس او دجال را جستجو ميکند تا زمانيکه در باب لد او را مييابد و به هلاک ميرساند». امام احمد از جابر بن عبدالله م روايت ميکند گفت: پيامبر ص فرمودند:"يَخْرُجُ الدَّجَّالُ فِي خَفْقَةٍ مِنْ الدِّينِ وَإِدْبَارٍ مِنْ الْعِلْمِ" فذكر الحديث وفيه:"ثُمَّ يَنْزِلُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ فَيُنَادِي مِنْ السَّحَرِ فَيَقُولُ يَا أَيُّهَا النَّاسُ مَا يَمْنَعُكُمْ أَنْ تَخْرُجُوا إِلَى الْكَذَّابِ الْخَبِيثِ فَيَقُولُونَ هَذَا رَجُلٌ جِنِّيٌّ فَيَنْطَلِقُونَ فَإِذَا هُمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَتُقَامُ الصَّلاةُ فَيُقَالُ لَهُ تَقَدَّمْ يَا رُوحَ اللَّهِ فَيَقُولُ لِيَتَقَدَّمْ إِمَامُكُمْ فَلْيُصَلِّ بِكُمْ فَإِذَا صَلَّى صَلاةَ الصُّبْحِ خَرَجُوا إِلَيْهِ قَالَ فَحِينَ يَرَى الْكَذَّابُ يَنْمَاثُ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ فَيَمْشِي إِلَيْهِ فَيَقْتُلُهُ حَتَّى إِنَّ الشَّجَرَةَ وَالْحَجَرَ يُنَادِي يَا رُوحَ اللَّهِ هَذَا يَهُودِيٌّ فَلا يَتْرُكُ مِمَّنْ كَانَ يَتْبَعُهُ أَحَدًا إِلا قَتَلَهُ"[42] «دجال زمان ضعف دين و اعراض مردم از علم خارج ميشود...(در ادامه حديث مي فرمايد) سپس عيسي بن مريم× نازل ميشود. هنگام سحر ندا ميدهد و ميگويد: اي مردم، چه چيز مانع شده است تا عليه کذاب خبيث قيام نکنيد. مردم ميگويند: او گنهكار است پس به سوي او حرکت ميکنند متوجه ميشوند او عيسي بن مريم× است. وقت نماز فرا ميرسد به عيسي گفته ميشود اي روحالله جلو برو (و به امامت نماز را بپادار) عيسي ميگويد: امام خودتان پيش برود و نماز را بپا دارد، وقتي نماز صبح را خواندند به سوي او ميروند وقتي دجال کذاب، عيسي × را ميبيند ذوب ميشود همانطور که نمک در آب حل ميشود. عيسي به سمت او ميرود و او را به قتل ميرساند تا اينکه سنگ و درخت ميگويند اي روحالله اين يهودي اينجاست پس همه پيروانش را از بين ميبرد حتي يک نفر هم باقي نميماند». و با قتل دجال- لعنت خدا بر او باد- فتنه بزرگ به پايان ميرسد و خداوند مؤمنين را از شر او و پيروانش به دست عيسي بن مريم× نجات ميدهد. ولله الحمد والمنة.
برگرفته از: سايت ايمان
سایت عصر اسلام [1] رواه مسلم برقم 5221 [2] رواه البخاري برقم 6508 ، وَابْنُ قَطَنٍ رَجُلٌ مِنْ بَنِي الْمُصْطَلِقِ مِنْ خُزَاعَةَ [3] رواه البخاري برقم 3184 [4] رواه مسلم برقم 5228 [5] رواه أبو داود برقم 3763 ، والحديث صحيح ( صحيح الجامع الصغير / حديث رقم 2455 ) [6] رواه احمد برقم 7564 [7] رواه مسلم برقم 5222 [8] رواه بخاري برقم 6598 [9] رواه مسلم برقم 5219 [10] رواه مسلم برقم 5223 [11] فتح الباري لابن حجر العسقلاني 13/ 100 [12] شرح النووي لصحيح مسلم 18/ 60 [13] رواه مسلم برقم 5235 [14] رواه مسلم برقم 5239 [15] مسند امام احمد 15831 [16] رواه مسلم برقم 5209 [17] رواه مسلم برقم 5228 [18] رواه الترمذي برقم 2163. صححه الألباني ( صحيح الجامع الصغير / حديث رقم 3398 ) [19] رواه احمد برقم 12865 [20] رواه مسلم برقم 5228 [21] روى الإمام أحمد برقم 22572 [22] رواه مسلم برقم 5237 [23] رواه احمد برقم 12865 [24] رواه ترمذي برقم 2136 [25] رواه احمد برقم 5099 [26] رواه مسلم برقم 5222 [27] رواه مسلم برقم 5223 [28] رواه مسلم برقم 5228 [29] رواه بخاري برقم 6599 [30] رواه ابن ماجه برقم 4067 . وصححه الألباني ( صحيح الجامع الصغير / حديث رقم 7752 ) [31] رواه بخاري برقم 789 [32] رواه مسلم برقم 924 [33] رواه مسلم برقم 5228 [34] رواه مسلم برقم 1342 [35] شرح صحيح مسلم 6 / 93 [36] المستدرك ( 2 / 368 ) ، وصححه الألباني ( صحيح الجامع الصغير / حديث رقم 6346 ) [37] روى الإمام أحمد ( 19118 ) وأبو داود (3762 ) والحاكم ( 4/531 ) [38] «النهاية / الفتن والملاحم» (1/128 – 129) تحقیق د. طه زینی [39] رواه مسلم برقم 5233 [40] روى الإمام أحمد برقم 14920 والترمذي برقم 2170 [41] رواه مسلم برقم 5228 [42] رواه الامام احمد برقم 14426 |