تاریخ چاپ :

2024 Dec 03

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

تلاش براي ترور حسن رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ابن سعد در كتابش «الطبقات» به نقل از ابي‌جميله[1] روايت مي‌كند كه: پس از شهادت علي رضی الله عنه ، فرزندش حسن رضی الله عنه  بر مسند خلافت نشست و در همان ابتداي خلافتش در حالي كه در نماز ايستاده بود، شخصي، بر وي حمله‌ور شد و با خنجري كه در دست داشت، او را زخمي نمود. حصين بن عبدالرحمن سلمي مي‌گويد: به من خبر رسيده كه آن شخص، از طايفه‌ي بني‌اسد بوده است. در اين هنگام حسن رضی الله عنه  در سجده بود. حصين گوید: عمويم نيز شاهد اين قضيه بوده است.

راوي مي‌گويد: عده‌اي گفته‌اند: وقتي فرد مزبور حمله برد، خنجر به رانِ حسن رضی الله عنه  برخورد كرد و به همين خاطر حسن بن علي رضی الله عنه  ماه‌ها در بستر بيماري به سر برد و سر‌انجام زخمش بهبود يافت. پس از مدتی، حسن بن علي رضی الله عنه  بر بالاي منبر رفت و فرمود: «از خدا بترسيد؛ ما، رهبران و ميهمانان شماييم. ما، همان اهل بيت رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  هستيم كه خداوند درباره‌ي آنان فرموده است:

« إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (احزاب:33)

«خداوند قطعاً مي‌خواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما را كاملاً پاك سازد».

حسن رضی الله عنه  به گلايه‌ها و شكوه‌هاي خويش از اهل عراق ادامه داد تا اينكه تمامي کسانی که در مسجد، حضور داشتند، گریستند و صدای گریه، فضای مسجد را در بر گرفت.[2] هلال بن يساف[3] گوید: «حسن رضی الله عنه  بالای منبر رفت و به اهل كوفه، چنین فرمود: «اي كوفيان! از خدا بترسيد و نسبت به ما، بدي روا مداريد. ما رهبران و ميهمانان شما هستيم. ما همان اهل بيت رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  هستيم كه خداوند در مورد آنها فرموده است:

« إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (احزاب:33)

«خداوند قطعاً مي‌خواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما را كاملاً پاك سازد».

راوي مي‌گويد: «تا آن روز، ندیده بودم که آن همه نفر، بگریند»[4].

 

اقدامي ديگر براي ترور حسن بن علي رضی الله عنه

پس از اين‌كه مذاكرات و گفتگوهاي حسن بن علي و معاويه رضی الله عنهما   پيرامون صلح، به نتیجه رسید، حسن رضی الله عنه  درصدد آن برآمد كه ذهن پيروان خويش را براي مطرح كردن صلح آماده كند. از اینرو بالای منبر رفت و آنچه را ميان وي و معاويه گذشته بود، با عموم مردم در میان نهاد. در همان حال كه آن بزرگوار، مشغول سخنراني بود، عده‌اي از همراهان نظامي او، به سويش یورش بردند تا وي را به قتل برسانند. اما خداوند متعال، این بار نیز را از این سوءقصد نجات داد. بلاذري، متن سخنراني حسن بن علي رضی الله عنه  را به شرح ذیل، نقل نموده است:

«همانا من امیدوارم كه خيرخواه‌ترين مردم نسبت به مخلوقات خداوند باشم و در دل، ذره‌اي کینه به كسي ندارم. هيچ‌گاه بر كسي بدي روا نمي‌دارم و دوست ندارم که کسی را گرفتار سختي و مشقت ‌نمايم. اي مردم! بدانيد كه اگر به خاطر اتحاد و انسجام مسلمانان، به امر ناگواری تن دهید، این، برایتان خیلی بهتر از آنست که به خاطر اميال و خواسته‌های شخصي، موجبات تفرقه و از هم‌گسيختگي امت اسلامي را فراهم كنيد. اي مردم! تصمیمی که من براي شما گرفته‌ام، از تصميمي كه خودتان براي خويش گرفته‌اید، بهتر است؛ پس با من مخالفت نكنيد و آنچه را که مي‌گويم، بپذيريد. خداوند، من و شما را بیامرزد».

پس از آنکه سخنراني حسن رضی الله عنه  پایان یافت، برخي از حاضران، به يكديگر نگريستند و گفتند: به خدا سوگند كه حسن بن علي رضی الله عنه  احساس ضعف و ناتواني كرده و به صلح با معاويه تن داده است. ديري نپاييد كه عده‌ي زيادي به خيمه‌ي حسن بن علي رضی الله عنه  حمله بردند و به تاراج آن پرداختند؛ چنانکه فرش زیر پای حسن رضی الله عنه  را كشيدند و آن‌گاه، عبدالرحمن بن عبدالله بن ابو‌جعال ازدي به سوی حسن بن علي رضی الله عنه  رفت و رداي آن بزرگوار را كه به دور گردنش پيچيده شده بود، به شدت گرفت و كشيد... .

سرانجام یکی از خوارج از تیره‌ي بني اسد بن خزيمه از طايفه‌ي بني نضير بن قعين الحارث بن ثعلبه بن دودان بن اسد، به نام جراح بن سنان[5] در مكاني به نام «مظلم» در «ساباط» (كه در كناره‌ي غربي دجله قرار دارد،[6] منتظر حسن بن علي رضی الله عنه  نشست؛ به محض اين‌كه حسن بن علي رضی الله عنه  به آنجا رسيد، شخص مذكور، از مركبش فرود آمد و خطاب به حسن رضی الله عنه  گفت: «اي حسن! آيا تو نيز همچون پدرت مشرك شده‌اي؟ و سپس خنجری را كه در دست داشت، بر ران حسن بن علي رضی الله عنه  فرو كرد و بدین سان زخمی کاری بر کفل حسن رضی الله عنه  نهاد. حسن بن علي رضی الله عنه  در دفاع از خويش ضربه‌اي به صورت جراح بن سنان زد و سرانجام هر دو بر زمين افتادند. عبدالله بن الخضل الطائي[7] بلافاصله خود را به جراح رسانید و خنجر را از او گرفت. ظبيان بن عماره‌ي تيمي[8] نيز بيني وی را گرفت و قطع نمود و آن‌گاه تكه‌ي آجري را آن‌چنان بر فرق و صورتش كوبيد كه به مرگ وی انجامید. حسن بن علي رضی الله عنه  را پس از اين ماجرا به مدائن بردند… سپس سعد بن مسعود، طبیبی براي مداواي حسن بن علي رضی الله عنه  آورد  تا از وي مراقبت كند و چون حسن رضی الله عنه  بهبود يافت، او را به قصر البيض در مدائن بردند.

برخي به اينكه بلاذري و ابوحنيفه‌ي دینوري زمان سخنراني حسن بن علي رضی الله عنه  را قبل از برقرای صلح دانسته‌اند، خرده گرفته‌اند؛ در پاسخ اين شبهه بايد گفت: روايت بخاري در توصيف سپاه حسن رضی الله عنه  بیانگر انسجام و اقتدار آن است و نشان می دهد سپاه عراق هنگام رویارویی با سپاه شام، بیشترین آمادگي مادي و معنوي را داشته است. از سوي دیگر به هم پاشیدن سپاه عراق پس از سخنرانی حسن رضی الله عنه ، خود دلیلی است بر اینکه سپاه اهل عراق پس از سخنراني حسن بن علي رضی الله عنه  در مقابل سپاه شام صف‌آرايي نكرده‌ است. از اینرو سخنراني حسن بن علي رضی الله عنه  در ميان سپاهيانش، پس از رویارویی سپاه شام و عراق با يكديگر، و بعد از برقراری صلح ميان معاويه و حسن بن علي رضی الله عنهما   صورت گرفته‌ است[9]. همچنین حسن بن علي رضی الله عنه ، از آن جهت به ایراد سخنرانی پرداخت که از طریق این مقدمه‌چيني، پيروان خويش را از صلحي كه ميان او و معاويه رضی الله عنه  صورت گرفته بود، باخبر سازد. چنانچه از روايات ذيل برمي‌آيد:

ابن سعد به نقل از رياح بن حارث[10] روايت مي‌كند كه: پس از شهادت علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه ، حسن بن علي رضی الله عنه  برخاست و پس از حمد و ثناي الهي، خطاب به مردم فرمود: «آنچه قرار باشد اتفاق افتد، خيلي زود به وقوع خواهد پيوست و هرآنچه خداوند مقدر كرده، حتماً انجام خواهد پذيرفت. هرچند انجام آن نزد مردم ناخوشايند باشد. به خدا سوگند كه اگر قرار باشد به خاطر امارت و زعامت من، قطره‌اي خون بر زمين بريزد، دوست ندارم كه حتي به اندازه‌ي ارزني از امور امت محمدص را سرپرستي كنم و زعامت آن‌را به دست گيرم. من خوب مي‌دانم چه چيزي به نفع من است و چه چيزي به ضرر من؛ بنابراين شما هر قصدي داريد، انجام دهید».[11]

ممكن است اين شبهه به وجود آيد كه حسن بن علي رضی الله عنه  سخنان مذكور را در كوفه ایراد نموده است نه در مدائن؛ در پاسخ اين شبهه بايد گفت: احمد بن حنبل رحمه الله همين روايت را به نقل از رياح بن حارث و با سندي صحيح روايت كرده، با اين تفاوت كه در اين روايت آمده است: مردم در مدائن پیرامون حسن بن علي رضی الله عنه  گرد آمدند و سپس ادامه‌ي روايت با الفاظي نقل شده كه ابن سعد، روايت كرده است. بدين ترتيب قول راجح، این است كه سخنراني مزبور در مدائن صورت گرفته و اين، بدان معناست كه اين سخنراني بر خلاف پندار بلاذري، پس از صلح حسن بن علی و معاويه رضی الله عنهما   صورت گرفته است. به نظر مي‌رسد آن‌چه از خطبه‌ي حسن بن علي رضی الله عنه  در اين بحث مطرح گرديده، تنها بخشی از سخنرانی اوست كه بلاذري نيز قسمتي از آن‌را كه حاكي از هرج و مرج و آشفتگی در سپاه حسن بن علي رضی الله عنه  مي‌باشد، ذكر نموده و از واکنش حسن بن علي رضی الله عنه  در قبال اين نابساماني، هیچ سخنی به میان نیاورده است. ابن سعد به نقل از هلال بن خناب[12] مي‌گويد: حسن بن علي رضی الله عنه  فرماندهان سپاه خويش را در قصر مدائن فرا خواند و خطاب به آنان فرمود: «اي اهل عراق! شما سه بدي (و خيانت) در حق من مرتكب شديد كه هيچ‌گاه از ذهنم نمي‌رود و فراموشم نخواهد شد. 1ـ اينكه پدرم را به قتل رسانديد. 2ـ اينكه مركبم را زخمي كردید (و به من حمله‌ور شديد). 3ـ اينكه آنچه داشتم، به تاراج برديد. یا فرمود: ردايم را کشیدید، حال آنکه با من بيعت كرده و متعهد شده بوديد كه با هر كس صلح نمایم، شما نيز صلح كنيد و با هر كس بجنگم، شما نيز بجنگيد. بدانيد كه من با معاويه رضی الله عنه  بيعت كرده‌ام؛ پس شما نيز از او اطاعت نماييد. سپس حسن بن علي رضی الله عنه  از منبر پايين آمد و وارد قصر شد.[13]

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب حسن ابن رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اســلام

IslamAge.Com

-----------------------------------------------------------

[1]- ميسرۀ بن يعقوب: ابو‌جميلۀ الطهوي الكوفي.

[2]- الطبقات (1/323).

[3]- هلال بن يساف الاشجعي، در سنن اربعه و صحيح مسلم از وي حديث روايت شده و بخاري نيز حديثي با سند معلق از وي روايت كرده است، نك: التقريب،576.

[4]- الطبقات (1/381) سند اين روايت صحيح است.

[5]- جراح بن سنان، شخصيتي است كه سابقه‌ي شرارت داشته و از جمله كساني بوده كه در زمان خلافت عمر بن خطاب  رضی الله عنه  به سعد بن ابي وقاص تهمت زده و در صدد عزل وي از امارت كوفه برآمده است. سعد رضی الله عنه اين افراد را نفرين نمود و سرانجام آنان خاتمه‌ي به خير نشد. طبري (4/141).

[6]- معجم البلدان (3/166).

[7]- وي، قاتل توابيني بود كه در سال 65هـ ق به خونخواهي حسينt برخاسته بودند.

[8]- از تابعين مقيم كوفه بوده و از عليt حديث روایت نموده است.

[9]- مرويات خلافة معاويۀ، ص142.

[10]- رياح بن حارث، ثقه مي باشد. (التقريب،ص211).

[11]- الطبقات (1/317).

[12]- هلال بن خباب العبدي، صدوق است. (التقريب، ص575).

[13]- الطبقات،‌ (1/324).