تاریخ چاپ :

2024 Dec 04

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

حسن بن علي رضی الله عنه در دوران خلافت عمر فاروق رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

عمر رضی الله عنه  خاندان رسول اكرم صلی الله علیه وسلم  را گرامي مي داشت و آنان را بر خانواده و فرزندانش ترجيح مي‌داد. درباره‌ي برخورد احترام‌آميز عمر رضی الله عنه  با اهل بيت، به موارد ذيل مي‌توان اشاره كرد:

1ـ حسين بن علي رضی الله عنه  مي‌گويد: روزي عمر رضی الله عنه  به من گفت: «اي پسرم! هر از چند گاهي نزد ما بيا». روزي براي ديدن عمر رضی الله عنه  رفتم و ديدم كه با معاويه رضی الله عنه  خلوت كرده و به ابن عمر رضی الله عنه  كه پشت درب بود، اجازه‌ي ورود نداده است. لذا بازگشتم تا اينكه پس از مدتي مرا ديد و گفت: «پسرم! چرا نزد ما نمي‌آيي؟»گفتم: آمدم، اما ديدم كه شما و معاويه رضی الله عنه  با هم نشسته و به پسرتان هم اجازه‌ي ورود نداده‌ايد؛ لذا برگشتم. فرمود: «تو، بيش از عبدالله بن عمر رضی الله عنه  سزاوار اين هستي كه بدون اجازه نزدمان بيايي». آنگاه دستش را روي سرش نهاد و گفت: «در سرِ ما، محبت الله و سپس محبت شما، ريشه دوانيده است».[1]

2ـ ابن سعد از جعفر بن محمد باقر از پدرش علي بن حسين چنين نقل كرده است: مقداري لباس از يمن، به دست عمر رضی الله عنه  رسيد. عمر رضی الله عنه  اين لباسها را در ميان مردم تقسيم نمود. مردم، در حالي كه لباسها را پوشيده بودند، نزد عمر رضی الله عنه  مي‌آمدند و به او سلام مي‌كردند. در آن هنگام عمر رضی الله عنه  ميان منبر و قبر پيامبرص نشسته بود. در اين اثنا حسن و حسين رضي الله عنهما از خانه‌ي مادرشان بيرون آمدند و در ميان مردم راه مي‌رفتند، در حالي كه از آن لباس‌ها، چيزي برتن نداشتند. عمر رضی الله عنه  ناراحت شد، خم به ابرو آورد و گفت: «بخدا قسم كه از دادن اين لباسها به شما، خوشنود نيستم». گفتند: «اي اميرالمؤمنين! به مردم لباس داده و كار خوبي كرده‌اي؛ پس چرا خشنود نيستي؟» فرمود: «به خاطر اين دو نوجوان كه در ميان مردم راه مي‌روند و از اين لباسها چيزي بر تن ندارند؛ چراكه لباسها، برايشان بزرگ بوده است». آنگاه به والي يمن نامه نوشت كه: «بي‌درنگ دو دست لباس براي حسن و حسين بفرست». كارگزار يمن نيز دو دست لباس به مدينه فرستاد و عمر فاروق رضی الله عنه  آن دو دست لباس را به حسن و حسين رضي الله عنهما داد.[2]

 

3ـ ابوجعفر مي‌گويد: پس از آنكه خداوند پيروزيهايي نصيب عمر رضی الله عنه  كرد و عمر رضی الله عنه  تصميم گرفت، سهم مردم را از غنايم بدهد، جمعي از اصحاب رسو‌ل‌خدا صلی الله علیه وسلم  گرد آمدند. عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه  به عمر رضی الله عنه  پيشنهاد كرد كه تقسيم غنايم را از خودش شروع كند. عمر رضی الله عنه  فرمود: «نه؛ به خدا قسم كه تقسيم اموال را از نزديكان رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  و از بني‌هاشم آغاز مي‌كنم». آنگاه سهم عباس رضی الله عنه  و سپس سهم علي رضی الله عنه  را مشخص نمود تا اينكه سهم حدود يك پنجم مردم را تعيين كرد و سپس نوبت به بني عدي بن كعب رسيد و سپس چنين دستور داد كه: ابتدا سهم آن دسته از بني‌هاشم مشخص و پرداخت گردد كه در بدر حضور داشته‌اند؛ آنگاه آن دسته از بني‌اميه كه در جنگ بدر حضور يافته‌اند و به همين شكل به ترتيب نزديكي خويشاوندي با رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم . عمر رضی الله عنه  بدين شكل، سهم آنان را مشخص كرد[3] و سهم حسن و حسين را با سهم پدرشان در رديف اهل بدر قرار داد و براي هر يك از آنها پنج هزار درهم به خاطر قرابت و نزديكي آنان به رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  تعيين نمود.[4]

از اين داستان، حقيقت محبت عمر رضی الله عنه  به اهل بيت به صورت عمومي و به حسن و حسين رضي الله عنهما بطور ويژه، نمايان مي‌گردد؛ چنانچه حسن و حسين را در تراز طبقه‌ي اول صحابه رضی الله عنهم   قرار داد و برايشان سهمي همچون سهم بزرگان صحابه تعيين كرد. قطعاً منزلت حسن و حسين رضي الله عنهما به سبب نزديكي به رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  و محبت ويژه‌ي عمر رضی الله عنه  به اينها، عامل اصلي اين عملكرد عمر فاروق رضی الله عنه  بوده است.

4ـ خوبست دراين مبحث اشاره‌اي به نحوه‌ي رفتار عمر رضی الله عنه  با فاطمه‌ي زهرا رضي الله عنها پس از وفات رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  داشته باشيم.

 

اسلم عدوي مي‌گويد: وقتي پس از وفات رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  با ابوبكر رضی الله عنه  بيعت شد، علي و زبير بن عوام رضي الله عنهما نزد فاطمه رضي الله عنها رفتند و با وي مشورت و رايزني كردند. اين خبر به عمر رضی الله عنه  رسيد. عمر رضی الله عنه  نزد فاطمه‌ي زهرا رضي الله عنها رفت و گفت: «اي دختر رسول‌خدا! پدرت را بيش از همه دوست داريم و تو، پس از پدرت، بيش از همه براي ما محترم و محبوب هستي». عمر رضی الله عنه  با فاطمه رضي الله عنها سخن گفت. پس از آنكه علي و زبير رضي الله عنهما نزد فاطمه رضي الله عنها آمدند، فاطمه به آن دو فرمود: «برويد و كار درست را انجام دهيد». علي و زبير رضي الله عنهما رفتند و پس از آن، نزد فاطمه رضي الله عنها بازگشتند كه با ابوبكر رضی الله عنه  بيعت كرده بودند.[5] اين حكايت، صحيح و ثابت مي‌باشد و علاوه بر صحت سندش، با ويژگي‌ها و روح آن دوران و نسل آن روزگار، كاملاً سازگار است. برخي دروغ‌پردازان، اين داستان را پر و بال داده و دروغهايي به آن افزوده و گفته‌اند: (عمر رضی الله عنه  به فاطمه رضي الله عنها گفت: اگر دوباره، اين افراد، نزدت بيايند، خانه‌ات را به روي آنان به آتش مي‌كشم؛ چراكه آنها به قصد تفرقه‌افكني در ميان مسلمانان، از بيعت خودداري كرده‌اند. عمر، اين را گفت و رفت. چيزي نگذشت كه علي و زبير و… نزد فاطمه آمدند. فاطمه به آنها گفت: مي‌دانيد كه عمر نزد من آمده و سوگند ياد كرده كه اگر، شما، دوباره نزد من بياييد، اين خانه را به روي شما به آتش مي‌كشد. به خدا قسم كه او، حتماً سوگندش را عملي مي‌كند؛ پس برويد و ديگر نزدم نياييد. آنها از نزد فاطمه رفتند و پس از آن، بازگشتند كه با ابوبكر بيعت كرده بودند.).[6]

اين قصه، داستاني دروغ و بي‌اساس است كه به ثبوت نرسيده است. اين ادعا كه عمر رضی الله عنه  تصميم گرفت، خانه‌ي فاطمه رضي الله عنها را به آتش بكشد، دروغي بيش نيست كه طبرسي، آن را در كتاب دلائل الامامة با دروغهاي ديگري درآميخته و نقل كرده است.[7] راوي اين روايت بي‌اساس، جابر جعفي است. همانگونه كه در الميزان ذهبي، آمده، جابر جعفي به اتفاق امامان حديث، يك رافضي دروغگو بوده است.[8] برخي گمان مي‌كنند كه عمر رضی الله عنه  به پهلوي فاطمه زده و نتيجه‌اش، سقط شدن محسن بوده است. اين داستان نيز، يكي از دروغ‌هاي روافض مي‌باشد و هيچ اصل و اساسي ندارد. گويا اينها نمي‌دانند يا نمي‌خواهند بدانند كه با چنين دروغ شاخداري، علي رضی الله عنه  را متهم به بزدلي مي‌نمايند؛ حال آنكه چطور ممكن است علي رضی الله عنه  به عنوان يكي از شجاع‌ترين ياران در برابر چنين ستمي از ناحيه‌ي عمر سكوت كند و هيچ واكنشي نشان ندهد؟![9] گفتني است: خيلي از شيعيان آگاه، صحت اين روايت بي‌اساس را رد كرده‌اند.[10] همچنين پيشتر يادآور شديم كه محسن در زمان رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  به دنيا آمد.

5 ـ ازدواج عمر رضی الله عنه  با ام‌كلثوم دختر علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  بيانگر روابط قوي و دوستانه‌ي عمر و اهل بيت رضی الله عنهم   مي‌باشد.

عمر رضی الله عنه  آنچنان محبتي به اهل بيت داشت كه به هيچكس، آن همه مهر و محبت نداشت. چراكه آنها، نزديكان رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  بودند و آن حضرت صلی الله علیه وسلم  نيز در مورد گرامي داشتن اهل بيت و رعايت حقوق آنان، سفارش كرده بود. از اينرو عمر رضی الله عنه  از ام‌كلثوم دختر علي و فاطمه‌ رضي الله عنها خواستگاري كرد و هنگام خواستگاري، اظهار محبت كرد و گفت: «به خدا قسم، هيچ مردي بر روي زمين نيست كه به اندازه‌ي من، با او رفتار نيكي داشته باشد». علي رضی الله عنه  نيز به خواستگاري عمر رضی الله عنه  از ام‌كلثوم جواب مثبت داد. عمر رضی الله عنه  شادمان و خوشحال نزد مهاجران رفت و گفت: «به من تبريك بگوييد». و آنگاه سبب ازدواجش با ام‌كلثوم رضي الله عنها را چنين بيان كرد: «از رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  شنيدم كه فرمود: (روز قيامت تمام روابط سببي و نسبي، از هم گسسته مي‌گردد، جز روابط سببي و نسبي من). لذا دوست داشتم با رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  رابطه‌ي سببي داشته باشم».[11]

استاد ابومعاذ اسماعيلي كتابي در زمينه‌ي ازدواج عمر بن خطاب با ام‌كلثوم بنت علي بن ابي‌طالب رضی الله عنهم   نگاشته و در آن، منابع و مراجع اهل تشيع و اهل سنت را در مورد اين ازدواج خجسته بررسي كرده است.[12] بنده نيز در كتاب سيرت عمر فاروق رضی الله عنه ، پيرامون اين مسأله و سيرت و مواضع ام‌كلثوم رضي الله عنها سخن گفته‌ام.[13]

6 ـ مدائن در سال 16هجري فتح شد و غنايم اين پيروزي به مدينه ارسال گرديد. عمر رضی الله عنه  از غنايم مدائن، به حسن رضی الله عنه  هزار درهم و به حسين رضی الله عنه  نيز هزار درهم عطا كرد و به فرزندش عبدالله رضی الله عنه  پانصد درهم داد. اين ماجرا نيز بيانگر ميزان محبت عمر رضی الله عنه  به حسن و حسين رضي الله عنهما مي‌باشد و نشان مي‌دهد كه عمر رضی الله عنه  آنها را بر فرزند خود، ترجيح مي‌داده است.

 

اثرپذيري حسن بن علي رضی الله عنه  از دانش سياسي و راهبردي خليفه‌ي دوم:

حكومت اسلامي در دوران خليفه‌ي دوم، با توفيق خداوند متعال و بر اساس فقه و دانش راهبردي عمر بن خطاب رضی الله عنه ، توانمند و قوي، ظاهر شد. نبوغ بي‌نظير عمر فاروق رضی الله عنه  در عرصه‌ي خلافت، تأثير بسزايي در پيشرفت نهادهاي حكومتي و حل و فصل مشكلات فقهي و مديريت بحران و ساير مواردي داشت كه به اثرپذيري حسن رضی الله عنه  از دانش و توانمندي عمر فاروق رضی الله عنه  در عرصه‌ي خلافت انجاميد. چراكه پدر حسن يعني علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  يكي از اعضاي برجسته‌‌ي مجلس شوراي خلافت عمر رضی الله عنه  و بلكه مشاور اول خليفه بود. عمر رضی الله عنه  از توانمندي علمي علي رضی الله عنه  باخبر بود و نسبت به او، نظر نيكي داشت. چنانچه درباره‌‌ي علي رضی الله عنه  فرموده است: «بهترين قاضي ما، علي است».[14] علي رضی الله عنه  در مورد مسايل قضايي، مالي و اداري، در دوران اميرالمؤمنين عمر رضی الله عنه  نظرياتي ارائه داد كه مورد پذيرش عمر رضی الله عنه  قرار گرفت. عمر فاروق رضی الله عنه  درمسايل بزرگ و كوچك با علي رضی الله عنه  مشورت و رايزني مي‌نمود؛ از جمله: هنگام فتح بيت‌المقدس، هنگام فتح مدائن، هنگام تصميم‌گيري براي جنگ با ايرانيان و لشكركشي به نهاوند، زماني كه براي جنگ با روميان، قصد حركت نمود و نيز در مورد تقويم هجري و ساير مسايل.[15]

علي رضی الله عنه  در تمام زندگاني عمر رضی الله عنه  مشاور خيرخواه او بود و به عمر رضی الله عنه  محبت مي‌ورزيد و نگران وي بود. عمر رضی الله عنه  نيز علي رضی الله عنه  را دوست داشت و بدين سان در ميان آنها، مهر و محبت، اطمينان و رابطه‌ي دو طرفه‌اي برقرار بود؛ با اين حال برخي كوشيده‌اند تا تاريخ را دگرگون جلوه دهند و براي اين منظور برخي از روايات بي اساس را دستاويز قرار داده‌اند تا دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم   را بدين‌ شكل به تصوير بكشند كه هر يك از آنها، در كمين ديگري بوده و يا مسايلي كه در بين آنها جريان داشته، جهت‌دار و مغرضانه بوده است![16]

اندكي تأمل درخلافت عمر فاروق رضی الله عنه  نشان مي‌دهد كه رابطه‌ و همكاري ميان عمر و علي رضي الله عنهما، شفاف و بي‌نظير بوده است. علي رضی الله عنه ، مشاور اول عمر رضی الله عنه  در مسايل بود و هر پيشنهادي كه علي رضی الله عنه  به عمر رضی الله عنه  نمود، از سوي عمر رضی الله عنه  پذيرفته و اجرا شد. علي رضی الله عنه  در تمام شرايط، صادقانه، با عمر رضی الله عنه  همكاري مي‌كرد و دوست و خيرخواه مخلصي براي او بود.[17] بدون ترديد رابطه‌ي علي و عمر رضي الله عنهما، پيامدهاي فرهنگي، علمي و تربيتي ارزنده‌اي بر حسن رضی الله عنه  و ساير جوانان آن دوران نهاد. موارد زيادي وجود دارد كه بيانگر روابط گرم و دوستانه‌ي عمر و علي رضي الله عنهما مي‌باشد؛ از آن جمله مي‌توان به موارد ذيل اشاره كرد:

 

1ـ علي رضی الله عنه  در حالي كه جامه‌اي عدني بر تن داشت، گفت: «اين لباس را برادر، دوست صميمي، رفيق يكدل و يار پاكباز من، اميرالمؤمنين عمر رضی الله عنه ، به من داده است».[18] ابوالسفر مي‌گويد: علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  جامه‌اي داشت كه آن را زياد مي‌پوشيد. به او گفته شد: چرا بيشتر اوقات، اين لباس را مي‌‌پوشي؟ فرمود: «اين لباس را دوست صميمي و رفيق پاكبازم، عمر بن خطاب رضی الله عنه  به من داده است؛ او، بنده‌ي نيك و مخلصي بود و خداوند نيز او را پاك و مخلص گردانيد». آنگاه علي رضی الله عنه  گريست.[19]

حسن رضی الله عنه  با مشاهده‌ي چنين مواردي، به حقيقت محبت علي و اهل بيت رضی الله عنهم   و نيز محبت عمر رضی الله عنه  نسبت به آنان پي برد.

 

2ـ ابن عباس رضی الله عنه  مي‌گويد: جنازه‌ي عمر رضی الله عنه  را روي تختش گذاشته بودند. من هم در ميان مردمي بودم كه براي عمر رضی الله عنه  دعا مي‌كردند. هنوز جنازه‌‌ي عمر را برنداشته بودند كه ناگهان مردي از پشت سر، آرنجش را بر شانه‌ام گذاشت و گفت: «خداوند، عمر را رحمت كند؛ آرزو مي‌كردم كه خدا، تو را در كنار دو دوستت، قرار دهد. زيرا بسيار مي‌شنيدم كه رسول‌اللهص مي‌فرمود: (با ابوبكر و عمر بودم؛ من و ابوبكر و عمر، فلان كار را انجام داديم؛ من و ابوبكر و عمر رفتيم). لذا همواره گمان و آرزوي من، بر اين بود كه خداوند، تو را در كنار آنها قرار دهد». ابن عباس رضی الله عنه  مي‌گويد: چهره‌ام را برگرداندم؛ ديدم كه او، علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  است.[20] و سپس از بصره به كوفه عزيمت نمود و روز دوشنبه، دوازدهم ماه رجب سال سي و شش هجري وارد كوفه شد. از او خواستند كه به كاخ ابيض (قصر سفيد) برود و آنجا سكونت كند. علي رضی الله عنه  فرمود: «نه؛ عمر رضی الله عنه  سكونت در اين كاخ را نپسنديد و آن را ناخوشايند مي‌دانست؛ لذا من نيز سكونت در كاخ ابيض را نمي‌پسندم. لذا در ميدان كوفه، از مركبش پايين آمد و سپس وارد مسجد بزرگ كوفه شد و دو ركعت نماز گزارد.[21]

 

4ـ اهل بيت رضی الله عنهم  ، محبت وافري به عمر رضی الله عنه  داشتند. اين نكته، از آنجا نمايان مي‌گردد كه آنان، به خاطر محبتي كه به عمر رضی الله عنه  داشتند، برخي از فرزندانشان را عمر رضی الله عنه  ناميدند و بدين سان نشان دادند كه از عمر رضی الله عنه  حساب مي‌برند و كردار نيك و اخلاق ارزشمندش را مي‌پسندند و خدمات ارزنده‌اش به اسلام را قبول دارند؛ همچنين اينكه اهل بيت، برخي از فرزندانشان را عمر، ناميده‌اند، بيانگر اين است كه رابطه‌ي قوي و تنگاتنگي با عمر فاروق رضی الله عنه  داشته‌اند؛ به‌ويژه كه اين رابطه‌ي روحي، از طريق ازدواج و پيوند سببي، قوت بيشتري يافت. نخستين كسي كه فرزندش را عمر ناميد، اميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  بود كه نام پسرش، از ام‌حبيب بنت ربيعه‌ي بكريه را عمر نهاد.[22]

در كتاب الفصول، ذيل نام فرزندان علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه ، نام عمر مشاهده مي‌شود كه از صهباء بنت ربيعه زاده شد. صهباء، يكي از زناني بود كه در جنگ عين التمر به فرماندهي خالد بن وليد، اسير شد و در سهم علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  قرار گرفت و باردار شد و پسري به دنيا آورد كه نامش را عمر نهادند. اين عمر، هشتاد و پنج سال عمر كرد و نيمي از ميراث علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  به او رسيد؛ چرا كه تمام برادرانش يعني عبدالله و جعفر و عثمان در كربلاء به همراه حسين رضی الله عنهم   شهيد شدند. به عبارتي عمر بن علي در كربلا شهيد نشد و از برادرانش ارث برد.[23]

حسن رضی الله عنه  نيز پيرو عملكرد پدرش و به خاطر محبتي كه به عمر فاروق رضی الله عنه  داشت، يكي از پسرانش را عمر ناميد.[24] از ديگر كساني كه نام فرزندانشان را عمر ناميدند، مي‌توان اين افراد را نام برد: *علي بن حسين ملقب به زين العابدين[25] و نيز*موسي بن صادق ملقب به كاظم كه نام بزرگترين پسرش را عمر نهاد.[26] اينها، اماماني هستند كه از اهل بيت بودند و راه و روش پيامبرص را در پيش گرفتند و عقايد و باورهاي اهل سنت و جماعت را داشتند و از آنجا كه سالها پس از وفات عمر رضی الله عنه  فرزندانشان را به اسم او نامگذاري كردند، مهر و محبت نهفته در سينه‌هايشان نسبت به اميرالمؤمنين عمر رضی الله عنه  را نمايان كردند. گفتني است: اهل بيت، فرزندانشان را به نامهاي ابوبكر و عثمان نيز نامگذاري كرده‌اند و اين، همان شيوه‌ي اهل سنت و جماعت تا عصر حاضر مي‌باشد. در ميان خاندان بني‌هاشم، افراد زيادي مشاهده مي‌شوند كه نام بزرگان صحابه و مادران مؤمنان از قبيل: طلحه، عبدالرحمن، عايشه، ام‌سلمه و امثال آن، بر آنها نهاده شده است. از اينرو از همه‌ مي‌خواهيم كه در اين زمينه به علي و حسن و حسين و ساير اهل بيت رضی الله عنهم   اقتدا كنند كه دوستدار انصار دين و ياران رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  بودند و فرزندانشان را به نامهاي خلفاي راشدين و مادران مؤمنان، مي‌ناميدند.[27]

 

گفته‌ي عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابي‌طالب در مورد عمر رضی الله عنهم  :

حفص بن قيس مي‌گويد: از عبدالله بن حسن رضی الله عنه  در مورد مسح بر موزه‌ها سؤال كردم. وي، گفت: عمر بن خطاب رضی الله عنه  بر موزه‌هايش مسح مي‌كرد. گفتم: سؤال من، اين است كه آيا تو بر موزه، مسح مي‌كني؟ گفت: من، به تو درباره‌ي عملكرد عمر رضی الله عنه  مي‌گويم و تو، در مورد نظر خودم سؤال مي‌كني؟! عمر رضی الله عنه  از من و از تمام مردم زمين بهتر بود. حفص بن قيس مي‌گويد: برخي از مردم گمان مي‌كنند كه شما اين سخن را از روي تقيه مي‌زنيد! در آن هنگام، ما در حد فاصل قبر و منبر پيامبر نشسته بوديم. عبدالله بن حسن فرمود: «بارخدايا! سخن ما در نهان و آشكار، همين است». و سپس افزود: «پس از اين، گفتار هيچ كس را كه بر ضدّ من گفته، به من نرسان». آنگاه اضافه كرد: «چه كسي گمان مي‌كند كه علي رضی الله عنه  آدم مغلوب و شكست‌خورده‌اي بوده و رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  به او دستوري داد؛ اما او آن را انجام نداد؟! براي طعن و خرده‌گيري بر علي رضی الله عنه  همين كافي است كه چنين پندار ناروايي به او نسبت داده شود كه او دستور رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  را اجرا نكرده است.[28]

 


سایت عصر اســلام

IslamAge.Com

-------------------------------------------------

[1]- المرتضي،ص11؛ كنزالعمال (7/105)؛ الإصابة 01/133).

[2]- المرتضي، ص11؛ الإصابة (1/106).

[3]- الخراج از ابويوسف رحمه‌الله، ص24؛ المرتضي، ص118.

[4]- تاريخ دمشق الكبير (6/14).

[5]- مصنف ابن ابي‌شيبه (14/567)، با سند صحيح.

[6]- عقائد الثلاثة و السبعين فرقة از ابومحمد يمني (10/140).

[7]- دلائل الإمامة، ص26.

[8]- الميزان (1/279)؛ تهذيب التهذيب (2/47).

[9]- حقبة من التاريخ، ص224.

[10]- مختصر التحفه الإثني عشرية، ص252.

[11]- مستدرك حاكم (3/142) با سند حسن، مجمع الزوائد هيثمي (3/173).

[12]- نگا: زواج عمر بن الخطاب من ام‌كلثوم بنت علي بن ابي‌طالب حقيقة و ليس افتراء.

[13]- اين كتاب، توسط، دوست گرامي بنده، آقاي عبدالله ريگي احمدي به فارسي ترجمه شده است.(مترجم).

[14]- الإستيعاب، ص1102.

[15]- علي بن ابي‌طالب مستشار أمين للخلفاء الراشدين، ص99.

[16]- همان.

[17]- فقه السيرة النبوية از بوطي، ص529.

[18]- المختصر من كتاب الموافقة، ص140.

[19]- المصنف از ابن ابي‌شيبه (12/29).

[20]- صحيح بخاري، شماره‌ي 3677.

[21]- تاريخ الخلافة الراشدة، محمد كنعان، ص383.

[22]- تاريخ يعقوبي (2/213)؛ الشيعة و أهل البيت، ص133.

[23]- الفصول المهمة ص143؛ الشيعة و أهل البيت، ص133.

[24]- الشيعة و أهل البيت، ص133.

[25]- الشيعة و أهل البيت، ص134.

[26]- الشيعة و أهل البيت، ص135.

[27]- إذهبوا… نوشته‌ي عبدالعزيز زبيري، ص230.

[28]- النهي عن سب الأصحاب و ما فيه من الإثم و العقاب، از محمد عبدالواحد مقدسي، ص57.