|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
خلافت امير المؤمنين معاويه بن أبي سفيان رضی الله عنهما (از 41 تا 60 ه) |
بسم الله الرحمن الرحیم
خلافت معاويه ماية خير بركت براي مسلمين بود، چون كه دوران هرج و مرج به پايان رسيد و مسلمانها آنچه را كه دشمنان از دست آنها گرفته بودند بازپس گرفتند و طمع كفار قطع گرديد، زيرا مسلمين همه بر يك خليفه اتفاق كردند و قدرت خود را به بيرون معطوف داشتند، و پرچم جهاد دوباره بر افراشته شد، و فتوحات باز شروع شدند، و معاويه با مردم رفتاري خوبي داشت، و در ايام او كسي با او مخالف نبود و بلكه همه اطاعت از او را پذيرفتند (به جز گروه اندكي از خوارج) و جنگهاي تابستاني و زمستاني در دوران او شهرت يافت.
جايگاه معاويه رضی الله عنه : از ابن المبارك دربارة معاويه پرسيدند او گفت: چه ميتوانم دربارة مردي بگويم كه پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم گفت «سمع الله لمن حمده و او گفت ربنا ولك الحمد».( البدایة والنهایة 8/130.) و به ابن المبارك گفتند عمر بن عبدالعزيز برتر است يا معاويه؟ او گفت: خاكهايي كه در معيت پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم به بيني معاويه رفته است از عمر بن عبدالعزيز افضل و بهتر است. و از المعافي بن عمران پرسيدند كه معاويه افضل و برتر است يا عمر بن عبدالعزيز؟ او خشمگين شد و به پرسشگر گفت: آيا مردي از اصحاب را با مردي از تابعين قرار ميدهي، معاويه همراه و يار پيامبر و برادر خانمش و نويسنده و امين پيامبر بر وحي بوده است.( البدایة والنهایة 8/130.) و ابن ابي مليكه ميگويد به ابن عباس گفته شد: امير المؤمنين معاويه يك ركعت نماز وتر ميخواند. ابن عباس گفت: او فقيه است.( بخاری – کتاب فضائل الصحابه – باب ذکر معاویه حديث 3765.)
مهمترين كارهايي كه در زمان معاويه انجام شد 1- كارخانه كشتيسازي در مصر در سال 54 ه راهاندازي كرد. 2- جنگ قسطنطنيه سال 50 ه. پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم گفت: اولين لشكر امت من كه براي جهاد وارد دريا ميشوند بهشت براي آنان واجب گرديد است، و اولين لشكر امتم كه به جنگ قيصر ميرود خداوند آنا را بخشيده است. و بار ديگر در سال 53 ه معاويه به جنگ شهر قيصر رفت و آن را محاصره كرد و محاصره تا سال 57 ه ادامه يافت. و تكريت، رودوس، بنزرت، سوسه، سجستان، قهستان، سرزمين سند در زمان او فتح شدند. 3 ـ ساختن قيروان: وقتي زمام امور را معاويه به عهده گرفت خلاف به پادشاهي و ملوكيت تبديل شد، سفينه ابو عبدالرحمن غلام پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم ميگويد كه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: خلافت به شيوة نبوّت سي سال خواهد بود، سپس خداوند پادشاهي را به هر كس بخواهد ميدهد، سفينه ميگويد خلافت ابوبكر دو سال، و خلافت عمر ده سال، و خلافت عثمان دوازده سال، و خلافت علي شش سال بود.( ابو داود با سند صحیح این را روایت کرده است – کتاب السنه باب فی الخلفاء حديث 4646 و احمد در سند 4/273، 5/50244.) و وقتي به كتابهاي تاريخ مراجعه ميكنيم ميبينيم كه كتابهاي تاريخ ميگويند كه ابوبكر دو سال و سه ماه حكومت كرد، و عمر ده سال و دو ماه، و عثمان دوازده سال، و علي چهار سال و نه ماه، و حسن شش ماه حكومت كرد كه مجموع آن سي سال ميشود. ابن كثير ميگويد: حسن در ربيع الاول سال چهل و يكم كه سي سال بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم تكميل شد از خلافت دست كشيد.( البدایة والنهایة 8/17.) و ابي عبيده عامر بن الجراح ميگويد: پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: اول دين شما نبوت، و رحمت است، سپس پادشاهي و رحمت است، سپس پادشاهي غبارآلودي است، و سپس پادشاهي و سركشي است.( سنن دارمی - کتاب الاشربة – باب ما قیل فی المسکر2/114 راویان آن ثقه هستند و گفتهاند که مکحول از ابی ثعلبه الخشنی نشنیده است.) و اينكه پيامبر فرمود: اول دين شما نبوت و رحمت است يعني در آغاز پیامبر صلی الله علیه وسلم پيشوا و رهبر مومنان است، و سپس ابوبكر و عمر و عثمان و علي و الحسن پيشوا ميباشند، و اينكه فرمود بعد از آن پادشاهي و رحمت است يعني زمان معاويه، و فرمود بعد از آن پادشاهي غبارآلود يعني دوراني كه خوب نيست و گويا پيامبر اين دوران را مذمت كرده است، و سپس پادشاهي و سركشي اينها بعد از حكومت معاويه در دوران پادشاهي يزيد و پادشاهان بعد از يزيد به جز عمر بن عبدالعزيز، مصداق پيدا ميكنند. معاويه تقريباً بيست سال تا سال شست هجري بر مسلمانان حكمراناني كرد، و در اين دوران فتوحات و استقرار آرامش بود، و در اين دوران الحسن بن علي رضی الله عنهما در سال 49 ه وفات يافت. عمير بن اسحاق ميگويد: من و يكي از همراهانم براي عيادت الحسن بن علي پيش او رفتيم، او به دوستم گفت: اي فلاني از من بپرس؟ گفت: من تو را از چيزي نميپرسم. سپس بلند شد و به دستشويي رفت و وقتي از آن بيرون آمد گفت: گفت از من بپرس قبل از آن كه فرصت پرسيدن از من را از دست بدهي، سوگند به خدا كه پيشتر قسمتي از جگرم را استفراع كردم و آن را با تكه چوبي كه همراه داشتم زير و رو نمودم، و بارها مسموم شدهام ولي تاكنون به چنين سمّي مسموم نشده بودم. او گفت: من از تو چيزي نميپرسم، خداوند به تو تندرستي بدهد، سپس بيرون رفتيم و فردا پيش او آمدم و ديدم كه او در حال جان دادن است، سپس حسين آمد و بالاي سر او نشست و گفت: برادرم به من بگو چه كسي تو را مسموم كرده است. گفت: چرا؟ آيا او را ميكشي؟ حسين گفت: بله. گفت به تو چيزي نميگويم، اگر آن كس مرا مسموم كرده كه به او مظنون هستم، خداوند سختتر از تو او را مجازات خواهد كرد، و اگر او نيست، پس سوگند به خدا اجازه نميدهم كه فرد بيگناهي در عوض من كشته شود.( الطبقات الکبری ص 335 حديث 294.) و گفتهاند كسي كه او را مسموم كرد همسرش جعده بنت الأشعث بود، اما اين ثابت نيست. ذهبي ميگويد: اين درست نيست، و چه كسي از آن اطلاع داشته است.( تاریخ الاسلام عهد معاویه ص 40.) و ابن كثير ميگويد از ديدگاه من چنين چيزي درست نيست.( البدایة والنهایة 8/44.)
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
سایت عصر اســلام |