تاریخ چاپ :

2024 Dec 04

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

احاديثي كه حسن بن علي رضی الله عنه روايت كرده است

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مسلمانان، اتفاق‌نظر دارند كه اساسي‌ترين علوم و معارفي كه مسلمان را به رضايت خداوند، مي‌رساند، قرآن كريم و سنت رسول‌ اكرمص مي‌باشد. سنت، عبارتست از اقوال و افعال ثابت شده از رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  يا اعمالي كه مورد تأييد ايشان قرار گرفته است. سنت، تنها از طريق نقل و روايت، سينه به سينه و نسل به نسل، به مسلمانان رسيده و از اين رو اهل حديث و كارشناسان اين رشته‌ي مهم علم اسلامي، توجه ويژه‌اي به ثبت و ضبط راويان حديث و شناخت آنان مبذول داشته و در اين پهنه، اوضاع و احوال هر راوي را به دقت مورد بررسي قرار داده‌اند تا در اين راستا به اطمينان خاطر در دو جنبه‌ي مورد اشاره‌ي زير‌ دست يابند و جايگاه هر راوي را مشخص نمايند:

1ـ عدالت: عدالت، از ديدگاه حديث‌شناسان، بدين معناست كه راوي، در طول حياتش، از سلوك و رفتار درستي برخوردار بوده و وضعيت خوبي داشته باشد. شرط ديگر عدالت راوي‌، اين است كه ضمن انجام وظايف شرعي‌اش، از محرمات دوري كرده و به صفات كمال، آراسته باشد.

2ـ حافظه‌ي استوار و درازمدت؛ بدين معنا كه راوي، حافظه‌ي خوب و آماده‌اي در زمينه حفظ يا كتابت روايات و يا حفظ و نوشتن آنها داشته باشد. و اين، يك مسأله‌ي مهم و شرط اساسي براي تمام راويان بجز اصحاب بزرگوار رضی الله عنهم   است. زيرا صحابه رضی الله عنهم   حاملان واقعي رسالت پيامبر اكرمص هستند كه زير نظر مستقيم آن حضرت صلی الله علیه وسلم  و با عنايت و توجه ويژه‌ي وي، پرورش يافته‌اند. از اين رو خاندان رسول اكرمص از لحاظ روايت حديث، مورد توجه و احترام خاص اهل حديث بوده؛ و امير‌المؤمنين علي و فرزندانش حسن و حسين رضی الله عنهم   به عنوان ياران گرامي‌ رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  فراتر از مطالعات و مناقشات علم حديث مي‌باشند. چنانچه:

1ـ بقي بن مخلد اندلسي (درگذشته به سال 276هـ) در المسند خود كه يكي از بزرگترين مسندها مي‌باشد، پانصد و هشتاد وشش حديث از اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه  روايت نموده است.

2ـ امام احمد بن حنبل (درگذشته به سال 241هـ) در كتاب المسند خود كه اينك در دسترس ماست، هشتصد و نوزده حديث از علي رضی الله عنه  روايت كرده است.

3ـ مؤلفان شش كتاب مشهور روايي، يعني: بخاري، مسلم، ابوداود، نسائي، ترمذي و ابن ماجه، سيصد و بيست و دو حديث از علي رضی الله عنه  روايت نموده‌اندكه در اين ميان تعداد بيست حديث، به صورت متفق و مشترك، توسط بخاري و مسلم روايت شده؛ نه حديث علي رضی الله عنه  را امام بخاري در صحيح خود آورده و پانزده حديث را هم امام مسلم، به تنهايي از علي رضی الله عنه  نقل نموده است. احاديث روايت شده از علي رضی الله عنه  در زمينه‌هاي مختلفي از قبيل: عقائد، احكام، تفسير و ساير مسايل مربوط به حيات ديني و دنيوي مسلمانان مي‌باشد.

شمار احاديثي كه اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه  روايت كرده، بيش از احاديثي است كه ساير خلفاي راشدين از رسول اكرمص نقل نموده اند و اين مسأله از آنجا ناشي مي‌شود كه وفات علي رضی الله عنه  پس از همه‌ي خلفا بوده و راويان زيادي نيز از او روايت كرده‌اند و در زمان او تعداد زيادي از تابعين نيز در جستجوي علم و دانش بودند و به كثرت سؤال مي‌كردند و به خاطر در گذر زمان، مسايلي پديد آمد كه نيازمند بررسي از زاويه‌ي روايات و احاديث بود. بناراين راويان زيادي در مورد بسياري از مسايل نوپديدار آن‌زمان، به نقل و روايت احاديثي پرداختند كه علي رضی الله عنه  متناسب با مسايل آن روزگار برايشان روايت نمود. بدين‌ترتيب اين شرايط براي حسن بن علي رضی الله عنه  فراهم شد كه از پدرش، در زمينه‌ي روايت حديث، استفاده‌ي زيادي ببرد و به نقل بسياري از احاديث رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  بپردازد. مي‌دانيم زماني كه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  وفات نمود، حسن رضی الله عنه  سن و سال چنداني نداشت؛ اما او نيز همچون بسياري از اصحاب خردسال از قبيل ابن عباس رضی الله عنه  احاديث زيادي را از طريق پدر و مادرش روايت نموده است؛ چنانچه پسر امام حسن يعني حسن بن حسن و نيز سويد بن غفله، ابوالحوراء سعدي، شعبي، هبيره بن بريم، اصبغ بن نباته و مسيب بن نجبه، از طريق حسن بن علي رضی الله عنه  رواياتي را نقل كرده‌اند.[1] بقي بن مخلد در مسندش، تعداد سيزده حديث رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  را از حسن بن علي رضی الله عنه  روايت كرده است.[2] امام احمد نيز در مسند خود ده حديث، به نقل از امام حسن رضی الله عنه  آورده است. مجموع احايثي كه در سنن اربعه از حسن رضی الله عنه  نقل شده، شش حديث مي‌باشد. اينك به برخي از اين احاديث مي‌پردازيم:

1ـ ابوالحوراء از حسن بن علي رضی الله عنه  نقل كرده است كه گفت: رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  به من آموخت كه در قنوت وتر، اين كلمات را بخوانم: (اللهمّ أهدني فيمن هديت و عافني فيمن عافيت، و تولني فيمن توليت، و بارك لي فيما أعطيت و قني شر ما قضيت، فإنك تقضي و لا يقضي عليك، إنه لا يذل من واليت، تباركت ربنا و تعاليت)[3] يعني: «الهي! مرا در زمره كساني قرار بده كه آنها را هدايت كرده‌اي و مرا جزو كساني قرار بده كه به آنها عافيت عطا فرموده‌اي، الهي! مرا جزو كساني قرار بده كه تو، ياور آناني، و هر چه كه به من عنايت فرموده‌اي، مباركش بگردان، و مرا از قضاي بد، حفاظت كن، تويي كه حكم مي‌كني، احدي بر تو حاكميت ندارد. همانا كسي كه تو او را حمايت كني، ذليل و خوار نمي‌شود؛ پروردگارا! تو بابركت و بلندمرتبه هستي».

بدين‌ترتيب ملاحظه مي‌كنيم كه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  توجه ويژه‌اي به حسن بن علي رضی الله عنه  داشت تا محبت الله را در وجود وي نهادينه كند و او را با عبادت خدا و دعا و مناجات به درگاهش پيوند دهد؛ چراكه عبادت، دعا و همچنين ارتباط با خداي متعال، حقيقت توحيد و يكتاپرستي الله متعال مي‌باشد كه تحقق آن، يكي از وظايف فراروي هر مسلماني است و اين، مسؤوليت همه‌ي مسلمانان است كه فرزندانشان را بر اساس توحيد ناب و خالص تربيت كنند.

2ـ هبيره مي‌گويد: حسن بن علي رضی الله عنه  براي ما سخنراني كرد و فرمود: «ديروز، مردي، از ميان شما رفت كه نه پيشينيان، به علم و دانش او رسيده‌اند و نه آيندگان خواهند رسيد. رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  براي علي رضی الله عنه  پرچم مي‌بست و او را براي جهاد گسيل مي‌كرد، در حالي كه جبرئيل علیه السلام  سمت راستش و ميكائيل علیه السلام  سمت چپش بود و علي رضی الله عنه  تا به پيروزي نمي‌رسيد، از جهاد باز نمي‌گشت»[4].

3ـ عمرو بن حبيش مي‌گويد: حسن بن علي رضی الله عنه  پس از شهادت پدرش براي ما سخنراني كرد و گفت: «ديروز، مردي، شما را ترك گفت كه نه پيشينيان در علم و دانش از او پيشي گرفتند و نه آيندگان به علم و دانش او خواهند رسيد. چه بسا رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  علي رضی الله عنه  را براي جهاد، اعزام مي‌كرد و براي او، لواي جنگ را مي‌بست و علي رضی الله عنه  در حالي از جهاد بازمي‌گشت كه فتح و پيروزي، نصيبش شده بود. علي رضی الله عنه  هيچ درهم و ديناري از خود برجاي نگذاشت مگر هفتصد درهم كه آن را به منظور يك خدمتگزار براي خانواده اش نگه داشته بود».[5]

4ـ محمد بن علي مي‌گويد: جنازه‌اي را از كنار ما مي‌بردند. همه جز حسن رضی الله عنه  برخاستند. حسن گفت: «اين، چه كاري بود كه كرديد؟ رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  فقط از آن‌جهت براي مرده برخاست كه از بوي جنازه‌ي يهودي، اذيت شد».[6]

5ـ ابوالحوراء سعدي مي‌گويد: به حسن بن علي رضی الله عنه  گفتم: از رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  چه به خاطر داري؟ پاسخ داد: به ياد دارم كه من، يك بار، يكي از خرماهاي زكات را برداشتم و آن‌را در دهانم گذاشتم. رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  آن‌را از دهانم، بيرون كشيد و در ميان ساير خرماها گذاشت. شخصي گفت: چه ايرادي داشت اگر اين خرما را مي‌خورد؟ رسول‌ اكرمص فرمود: «ما، صدقه نمي‌خوريم». حسن رضی الله عنه  افزود: رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  مي‌فرمود: (دع ما يريبك إلي ما لا يريبك، فإن الصدق طمأنينة، و إن الكذب ريبة) يعني: «آنچه، تو را آشفته مي‌كند و به شبهه مي‌افكند، واگذار و به چيزي روي بياور كه تو را در شبهه و آشفتگي نمي‌اندازد؛ همانا، راستي و صداقت، مايه‌ي آرامش خاطر است و دروغ، سبب شك و آشفتگي». حسن رضی الله عنه  گفت: رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  اين دعا را به ما آموخت كه: (اللهمّ أهدني فيمن هديت و عافني فيمن عافيت، و تولني فيمن توليت، و بارك لي فيما أعطيت و قني شر ما قضيت، فإنك تقضي و لا يقضي عليك، إنه لا يذل من واليت، تبارك ربنا و تعاليت)[7] يعني: «الهي! مرا در زمره كساني قرار ده كه آنها را هدايت كرده‌اي و مرا جزو كساني قرار ده كه به آنها عافيت عطا فرموده‌اي، الهي! مرا جزو كساني قرار ده كه تو ياور آناني، و هر چه كه به من عنايت فرموده‌اي، مباركش بگردان، و مرا از قضاي بد، حفاظت كن، تويي كه حكم مي‌كني، احدي بر تو حاكميت ندارد. همانا كسي كه تو، او را حمايت كني، ذليل و خوار نمي‌شود. پروردگارا! تو بابركت و بلندمرتبه هستي».

از حديث رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  چنين برمي‌آيد كه صدقه، براي خاندان پيامبر اكرمص روا نيست. صدقه، بر دو نوع مي‌باشد: *صدقه‌ي فرض كه همان زكات است. و * صدقه‌ي نفل. خداي متعال، مي‌فرمايد:

« خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا » (توبه:103)

«(اي پيغمبر!) از اموال آنان، زكات بگير تا بدين‌وسيله ايشان را (از رذائل اخلاقي و گناهان و تنگ‌چشمي) پاك داري».

مفسران مي‌گويند: منظور از صدقه در اين آيه، زكات مي‌باشد. البته در اين مورد هيچ اختلاف نظري وجود ندارد كه هر دو نوع صدقه، براي رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  روا نبوده و زكات (صدقه‌ي فرض) همچنانكه بر رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  حرام بوده، بر خاندان آن حضرت صلی الله علیه وسلم  نيز حرام مي‌باشد. گفتني است: در مورد حرام بودن صدقه‌ي نفلي بر خاندان پيامبرص اختلاف نظر وجود دارد. از شافعي در اين زمينه، دو قول نقل شده كه صحيح‌ترين قول، بر حرمت مي‌باشد. حرمت صدقه يا زكات براي خاندان پيامبرص برگرفته از حديثي طولاني است كه در بخشي از آن، آمده است:(إن الصدقة لا تنبغي لآل محمد، إنما هي أوساخ الناس)[8] يعني: «صدقه، براي خاندان محمدص روا نيست، چرا كه صدقه، چرك مال مردم است».

امام نووي رحمه‌الله در شرح اين حديث مي‌گويد: «منظور از اينكه صدقه، چرك مال مردم مي‌باشد، اين است كه صدقه، در واقع وسيله‌ي پاك كردن اموال مردم و پاك نمودن وجود آنان از رذائل اخلاقي و گناهان مي‌باشد. به عبارتي، حديث بدين‌معنا مي‌باشد كه صدقه، وسيله‌اي براي پاك كردن آلودگي‌ مال مردم است. چنانچه در آيه‌ي 103 سوره‌ي توبه به اين نكته اشاره شده است. اين حكم، براي گرامي‌داشت خاندان رسول اكرمص و به‌خاطر جايگاه والاي آنها صادر شد.[9] به همين سبب خاندان رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  نه در زمان آن حضرت صلی الله علیه وسلم  و نه پس از آن، صدقه نمي‌گرفتند؛ بلكه از خمس غنايم، سهم خود را دريافت مي‌كردند. خداي متعال، مي‌فرمايد:

« وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى » (انفال:41)

«(اي مسلمانان) بدانيد كه تمام غنايمي را كه فرا‌چنگ مي‌آوريد، يك پنجم (خمس) آن، متعلق به خدا و پيغمبر و خويشاوندان(پيامبر) و …است».

علما، در مورد اينكه بر چه كساني به عنوان خاندان پيامبرص زكات حرام مي‌باشد، اختلاف نظر دارند:

الف) ابوحنيفه، مالك و احمد، بر اين باورند كه صدقه، فقط بر بني‌هاشم حرام است و آنها عبارتند از: خاندان علي، خاندان عباس، خاندان جعفر، خاندان عقيل و خاندان حارث بن عبدالمطلب. گفتني است: فرزندان ابولهب از اين حكم مستثني هستند؛ چراكه حرمت صدقه براي بني‌هاشم، برآمده از منزلت و جايگاه والاي آنها و نيز بدان سبب مي‌باشد كه هم در دوران جاهليت خود و هم پس از آنكه مسلمان شدند، پيامبر اكرمص را ياري دادند. برخلاف ابولهب كه همواره درصدد آزاررساني به رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  بود و به همين خاطر نيز فرزندانش، سزاوار اين منزلت والا نشدند.[10]

برخي از علماي حنبلي، گفته‌اند: خاندان ابولهب نيز مشمول اين حكم مي‌شوند. چراكه آنها از تبار هاشم هستند.[11] علاوه بر اين عتبه و معتب فرزندان ابولهب، در فتح مكه مسلمان شدند و رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  از اسلام آوردن آنها خوشنود گرديد و براي آنها دعا كرد. آن دو، در غزوه‌هاي حنين و طائف، حضور يافتند و نسب‌شناسان بر اين باورند كه نسل عتبه و معتب، ادامه يافته است.[12]

ب) شافعي رحمه‌الله بر اين باور است كه صدقه، بر خاندان هاشم و مطلب، حرام است. دليل امام شافعي، اين است كه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  فقط از خمس غنايم، سهمي را به بني‌هاشم و بني‌مطلب داده و براي هيچ يك از ساير طوايف قريش، سهمي از خمس در نظر نگرفته است. چنانچه امام بخاري از جبير بن مطعم رضی الله عنه  روايت مي‌كند كه مي‌گويد: من و عثمان بن عفان رضی الله عنه  نزد رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  رفتيم و گفتيم: اي رسول‌خدا! شما به بني عبدالمطلب، مقداري از سهم خمس را عطا كرديد و چيزي به ما نداديد؛ در حالي كه ما و آنها، با شما نسبت يكساني داريم. رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  فرمود: «بني‌هاشم و بني‌مطلب، يكسان هستند».[13]

حديث مذكور، بر اين نكته دلالت دارد كه بني‌مطلب همچون بني‌هاشم در خمس غنايم سهم دارند و از آنجا كه بني‌هاشم، جزو خاندان رسول اكرمص هستند، بني‌مطلب نيز به مثابه خاندان آن حضرت صلی الله علیه وسلم  بشمار مي‌روند و به همين سبب، زكات، بر آنان حرام مي‌باشد. سهمي كه در خمس غنايم به آنان تعلق گرفته، جايگزين زكاتي است كه بر آنان حرام شده و از اين رو در حرام بودن زكات و به جاي آن، استحقاق خمس، بني‌هاشم و بني‌مطلب، يكسان هستند.[14]

پيشتر، ديدگاه امام احمد رحمه‌الله را در اين زمينه آورده‌ايم كه وي، صدقه را فقط بر بني‌هاشم، ناروا مي‌دانست. گفتني است: امام احمد، در مورد حرمت صدقه بر بني‌مطلب، دو ديدگاه دارد: يكي آنكه زكات بر بني‌مطلب، حرام است؛ بدين دليل كه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  فرموده است: (إنا و بنو المطلب لم نفترق في جاهلية و لا إسلام إنما نحن شئ واحد)[15] يعني: «ما و بني‌مطلب، در دوره‌ي جاهليت و پس از اسلام، از هم جدا نشديم (و همواره با هم بوديم) و يكي، هستيم».

امام شافعي در مسند خود، اين حديث را روايت كرده كه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  فرموده است: (إنما بنوهاشم و بنوالمطلب، شيء واحد)[16] يعني: «بني‌هاشم و بني‌مطلب، يكي هستند». آنگاه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  انگشتانش را در هم كرد. چرا كه بني‌مطلب، همچون بني‌هاشم سزاوار يك‌ پنجم خمس هستند و زكات، بر آنان حرام مي‌باشد.

ديدگاه ديگر احمد حنبل رحمه‌الله همچون ديدگاه امام ابوحنيفه و امام مالك است كه گرفتن زكات را براي بني‌مطلب، جايز مي‌داند؛ بدين دليل كه بني‌مطلب، در حكم عمومي و فراگير آيه‌ي 60 سوره‌ي توبه داخل هستند؛ خداي متعال مي‌فرمايد:

« إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاِبْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» (توبه:60)

«زكات، مخصوص مستمندان، بيچارگان و گردآورندگان آن است».

البته حكم اين آيه، شامل بني‌هاشم نمي‌شود؛ چراكه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  فرموده است: (إن الصدقة لا تحل لمحمد و لا لآل محمد)[17] يعني: «صدقه، براي محمدص و خاندان محمدص، حلال نيست». بدين‌ترتيب، فقط بر بني‌هاشم، ناروا مي‌باشد. اين دسته از فقها، قياس بني‌مطلب بر بني‌هاشم را نادرست مي‌دانند. زيرا بني‌هاشم از لحاظ نسبت خويشاوندي با رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم ، به آن حضرت صلی الله علیه وسلم  نزديكترند و بني‌مطلب، بدان سبب از يك پنجم خمس غنايم، بهره‌مند شدند كه آن حضرت صلی الله علیه وسلم  را نصرت و ياري كرده بودند و نصرت و ياري، اساساً دليل نمي‌شود كه به آنان زكات، تعلق نگيرد.[18]

فقها همچنين درباره‌ي دادن زكات به خاندان پيامبرص در شرايطي كه از يك پنجم خمس غنايم محرومند، سخن گفته و اين موضوع را مطرح نموده‌اند كه اگر خاندان پيامبرص به خاطر خالي بودن بيت‌المال از اموال فيء[19] و غنيمت يا به سبب سلطه‌ي ستمگران بر اموال فيء و غنيمت، از سهم خود در يك پنجم خمس محروم شوند، در اين صورت گرفتن زكات براي آنان چه حكمي دارد؟ برخي از علما، در اين مورد بر اين باورند كه گرفتن زكات، براي آنان اشكالي ندارد؛ چنانچه امام ابوحنيفه رحمه‌الله در زمان خود پرداخت زكات به بني‌هاشم را جايز مي‌دانست؛ زيرا در آن زمان بني‌هاشم از سهم خود در خمس محروم بوده‌اند.[20]

بعضي از علماي مالكي گفته‌اند: هرگاه خاندان پيامبرص ازسهم خود در بيت‌المال، محروم شوند و همين مسأله، زمينه‌ساز فقر آنان گردد، در اين صورت پرداخت زكات به آنان و يا به عبارتي گرفتن زكات توسط آنها جايز است.[21] در اين باره ابوبكر ابهري[22] مي‌گويد: در چنين شرايطي، زكات و صدقه‌ي نفلي، براي آنان جايز مي‌باشد.[23]

ابوسعيد اصطخري، يكي از علماي شافعي، مي‌گويد: اگر سادات، از سهم خود در خمس، محروم شوند، پرداخت زكات به آنان رواست؛ زيرا خاندان پيامبرص به سبب برخورداري از يك‌ پنجم خمس، از گرفتن زكات نهي شده‌اند و چنانچه سهم خود از خمس را دريافت نكنند، دادن زكات به آنها، واجب مي‌گردد.[24] چنانچه در حديث آمده است: (إنّ لكم في خمس الخمس ما يكفيكم أو يغنيكم)[25] يعني: «همانا سهم شما در يك پنجم خمس، به اندازه‌اي است كه شما را كفايت يا بي‌نياز كند». همانطور كه روشن است در اين حديث، عامل بي‌نيازي از زكات، سهم يك پنجم خمس بيان شده و چنانچه عملاً اين عامل وجود نداشته باشد، پرداخت زكات به سادات براي رفع نيازهاي آنان، ايرادي ندارد. برخي از علماي حنبلي گفته‌اند: گرفتن زكات براي سادات در صورت محروميت از يك‌ پنجم خمس جايز است؛ چرا كه چاره‌اي جز اين براي رفع نيازهايشان، وجود ندارد.[26] ابن تيميه رحمه‌الله، همين‌نظر را دارد.[27] اينك به ادامه‌ي احاديثي مي‌پردازيم كه حسن بن علي رضی الله عنه  روايت كرده است:

6 ـ ربيعة بن شيبان به حسن بن علي رضی الله عنه  گفت: «از رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  چه به ياد داري؟» حسن رضی الله عنه  فرمود: «رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  مرا به اتاق نگهداري اموال زكات برد؛ از ميان اموال زكات، خرمايي برداشتم و در دهانم گذاشتم. رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  فرمود: (القها فإنها لا تحل لرسول‌ الله و لا لأحد من أهل بيته)[28] يعني: «آن را از دهانت بيرون بياور؛ همانا صدقه، براي رسول‌خدا و هيچ‌يك از اهل بيتش، حلال نيست».

7ـ ابوالحوراء مي‌گويد: نزد حسن بن علي رضی الله عنه  بوديم كه از او سؤال شد: از رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  چه به خاطر داري؟ حسن رضی الله عنه  گفت: همراه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  راه مي‌رفتم كه از محل خرمن كردن خرماهاي زكات، گذشت. يك خرما برداشتم و در دهانم نهادم. آن را از دهانم درآورد. شخصي گفت: چه ايرادي داشت اگر مي‌گذاشتي كه اين خرما را بخورد؟ رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  در جوابش بدين نكته اشاره كرد كه ما، خانواده‌ي محمد هستيم و براي ما، صدقه، روا نيست. همچنين از رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  نمازهاي پنجگانه را ياد دارم.[29]

8 ـ ايوب بن محمد مي‌گويد: حسن بن علي رضی الله عنه  و ابن عباس رضی الله عنه  جنازه‌اي ديدند؛ يكي از آنها برخاست و ديگري برنخاست. آن يكي كه برخاست، پرسيد: مگر رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم  با ديدن جنازه بلند نشد؟ آن يكي گفت: بلي و نشست.[30]

آنچه گذشت، برخي از احاديثي بود كه حسن بن علي رضی الله عنه  روايت كرده است. به هر حال حسن بن علي رضی الله عنه  يكي از اصحابي به شمار مي‌رود كه اهل فتوا نيز بوده و در جرگه‌ي تراز سوم صحابه قرار داشته است. محدثان، علماي صحابه را براساس ميزان فتواهايشان به سه تراز تقسيم كرده‌اند:

1ـ مكثر (كساني كه اقوال و فتواهاي زيادي از آنان در دسترس است و به كثرت فتوا مي‌داده‌اند).

2ـ مقل (كساني كه اقوال و فتواهاي اندكي از آنان در دسترس است).

3ـ متوسط (كساني كه از لحاظ ميزان روايت و فتوا، فروتر از گروه اول و فراتر از طبقه‌ي دوم قرار دارند).

ابن قيم رحمه‌الله هر طبقه از علماي صحابه را نام برده است؛ از يكصد و سي و اندي صحابه اعم از مرد و زن، فتواهايي در دسترس است كه از لحاظ تعداد اين فتواها، به سه طبقه تقسيم مي‌شوند:

الف) طبقه‌ي اول (مكثر): عبارتند از: عمر بن خطاب، علي بن ابي‌طالب، عبدالله بن مسعود، ام‌المؤمنين عايشه، زيد بن ثابت، عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم  .

ابومحمد بن حزم مي‌گويد: از فتواهاي هر يك از اينها مي‌توان، كتابهاي زيادي به نگارش درآورد. چنانچه ابوبكر محمد بن موسي بن يعقوب بن مأمون، فتاواي ابن عباس رضی الله عنه  را در بيست كتاب گرد آورده است. ابوبكر محمد بن موسي، يكي از امامان سرآمد در علوم اسلامي و حديث بوده است.

ب) طبقه‌ي دوم (متوسط): ابو محمد مي‌گويد: اين دسته از صحابه رضی الله عنهم   عبارتند از: ابوبكر صديق، ام‌سلمه، انس بن مالك، ابوسعيد خدري، ابوهريره، عثمان بن عفان، عبدالله بن عمرو بن عاص و عبدالله بن زبير و ... رضی الله عنهم  .

ج) طبقه‌ي سوم (مقل): از اين دسته از صحابه، يك يا دو مسأله و يا اندكي بيشتر، روايت شده كه عبارتند از: ابوالدرداء، ابواليسر، ابوسلمه مخزومي، ابوعبيدة بن جراح، حسن و حسين فرزندان علي بن ابي‌طالب، نعمان بن بشير، ابي بن كعب، ابوايوب، طلحه، ابوطلحه، ابوذر، ام‌عطيه، ام‌المؤمنين صفيه، ام‌المؤمنين حفصه و ام‌المؤمنين ام‌حبيبه رضی الله عنهم  .[31]

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب حسن ابن رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اســلام

IslamAge.Com

-------------------------------------------------

[1]- سير أعلام النبلاء (3/246).

[2]- تلقيح فهوم أهل الأثر في عيون التاريخ و السير، از ابن جوزي، ص369.

[3]- مسند احمد (3/167،168) با سند صحيح.

[4]- مسند احمد (3/167،168) با سند صحيح.

[5]- مسند احمد (3/167،168) با سند صحيح.

[6]- مسند احمد (3/167،168) با سند ضعيف.

[7]- مسند احمد (3/167،169) با سند صحيح.

[8]- صحيح مسلم، شماره‌ي 1072.

[9]- شرح نووي بر صحيح مسلم (7/183،187)

[10]- شرح فتح القدير از ابن همام (2/272،274).

[11]- الإنصاف از مرداوي (3/255،256).

[12]- التبيين في أنساب القريشين، ص143.

[13]- بخاري، شماره‌ي 3140.

[14]- معالم السنن خطابي(271)؛ الأم از شافعي(2/69)؛ المجموع از نووي (6/244).

[15]- سنن ابي داود، شماره‌ي 2980.

[16]- سنن نسائي، شماره‌ي 4137.

[17]- مسلم، شماره‌ي 1072.

[18]- المغني از ابن قدامه (4/111،112).

[19]- فيء، به آن دسته از اموالي گفته مي‌شود كه بدون جنگ و درگيري، از سپاهان كفر، نصيب مسلمانان مي‌گردد. (مترجم)

[20]- حاشية ابن عابدين (2/91).

[21]- بلغة السالك (1/232) حاشية الدسوقي (1/452،453).

[22]- او، محمد بن عبدالله بن محمد صالح ابوبكر تميمي، يكي از شيوخ مالكي در عراق است كه در سال 375هـ درگذشت؛ نگا: شذرات الذهب(3/85).

[23]- المنتقي از باجي (2/153).

[24]- المجموع از نووي (6/244).

[25]- تفسير ابن كثير (2/313).

[26]- الإختيارات (104)؛ العقيدة في أهل البيت، ص186.

[27]- مسند احمد (3/170).

[28]- مسند احمد (3/170)؛ استاد احمد شاكر، آن را صحيح دانسته است.

[29]- مسند احمد (3/170)؛ استاد احمد شاكر، آن را صحيح دانسته است.

[30]- مسند احمد (3/171)؛ استاد احمد شاكر، آن را صحيح دانسته است.

[31]- اعلام الموقعين (1/12،13)؛ سيرة عائشه، نوشته‌ي سليمان ندوي، ص327.