|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 21 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
خلافت المستعصم بالله، عبدالله بن منصور المستنصر بالله، آخرین خلیفهی عباسی در بغداد (640-656 هـ) | ||||||||||||||||||
الف- مستعصم بالله و خباثت وزیر وی عبدالله بن منصور المستنصر بالله ملقب به مستعصم بالله سی و هفتمین و آخرین خلفای بنی عباس در بغداد است. وی در سال شصد و نه هجری دیده به جهان گشود؛ مادرش أم ولد، و اسمش هاجر بود. در هنگام وفات پدرش در جمادی الاخر سال 640هـ با وی بیعت کردند. شرف دمیاطی چهل حدیث را از وی استخراج کرده، و ابن النجار مؤيد طوسی و ابو روح هروي در روایت حدیث به او اجازه دادند، و نجم باذرائی و محيی الدين ابن جوزی و جماعتی از علما از طریق اجازه از وی روایت کردند و این نشان دهندهی فضل خلیفه در فراگیری علوم شرعی و اهتمام وی به علما و اهل علم است. وی نیز مانند پدر و جدش، فردی متدین و ملتزم به سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم بود، ولی در حزم و شجاعت و جدیت در نظام، مانند آنها نبود و در این مورد در او ضعف و سهلانگاری دیده میشد اما در دوران پدرش اینگونه نبود. روایت شده که پدرش مستنصر برادری به نام «خفاجی» داشت، که بر شجاعت و شهامت وی افزوده بود. خفاجی همیشه می گفت: اگر خداوند مرا مالک امری گرداند، با لشکر خویش نهر جیحون را طی خواهم کرد و بلاد را از دست مغولان نجات خواهم داد. زمانی که مستنصر وفات کرد، و خلافت به مستعصم رسید، بزرگان حکومت وی از اطاعت کردن از خفاجی سر باز زدند، و از خلیفه خواستند تا فرماندهی و رهبری را به ایشان بسپارد. مستعصم نیز به وزیرش «مؤید الدین العلقمی» که رافضی بود، اعتماد کرده، و امور را به وی سپرد. این وزیر که فردی خبیث و بی تقوا بود، خلیفه را به طریق غیر صحیح رهنمود میکرد و احوال و اوضاع بلاد را از وی پنهان میساخت؛ هنگامی که مغولان در اندیشه حمله به بغداد و تسخیر آن بودند، وی مغولان را به اشغال بغداد تشویق کرده، و آنها از اوضاع خلیفه و شهر بغداد با خبر میساخت، و در مقابل خلیفه را از حملهی مغولان و پیشرویهای آنها بی خبر میگذاشت. اینگونه بود که وی مقدمات حملهی مغولان به بغداد را فراهم کرد، و آن حوادث تلخ و اسفبار سقوط بغداد به وقوع پیوست. اکثر مورخان وزیر مؤید الدین را به بازی دادن خلیفه و مختل کردن امور نطام متهم کردهاند. به گفتهی مورخان یکی از اسباب سقوط بغداد بدست مغول، توجه و اتکای خلیفه به آرای وزیرش مؤید الدین و عدم اعتماد وی به خفاجی بود. در این دوره در شهر بغداد، نزاع و درگیری میان شیعه و سنی بالا گرفته بود، و شیعان در حال قدرت گرفتن بودند زیرا وزیر مؤید الدین که رافضی بود از آنها جانب داری میکرد. خلیفه که از این جریان با خبر شد دستور داد بدون هماهنگی با وزیر، به مقابلهی شیعیان بپردازند، به ویژه شیعیان کرخ که وزیر مؤید الدین العلقمی از آنها بود. وزیر نیز از این موضوع ناراحت شده، و برای نابودی حکومت عباسیان تلاش کرد. ب- سقوط بغداد بدست هلاکو خان و پایان خلافت عباسی حملهی وحشیانه مغولان از سالها قبل آغاز شده بود، سال 606 هـ تقریبا آغاز حرکت مغولان بود؛ آنها مانند یاجوج و ماجوج هر چه در مقابل خود میدیدند، تار و مار کرده و نابود میساختند. قتل و غارت و نا امنی به اوج رسیده بود. والیان و حاکمان شهرها توانایی مقابله با آنها را نداشتند و به خاطر رعب و وحشتی که در قلب مردم افتاده بود، حکام روحیهی نطامی خویش را از دست داده بودند. از سال 652هـ، هلاکو خان پادشاه تاتار(مغولان) عازم بغداد که هدف اصلی آنها بود، گردید. آنها شهرهای ری و اصفهان و همدان را یکی پس از دیگری به تصرف خویش در آوردند، و هر چه از مال و ثروت و سیم و زر در آن شهرها بود به تاراج بردند. بسیاری از قبایل و حاکمان محلی بدون نبرد خود را تسلیم هلاکو خان کردند، زیر از حملات وحشیانهی آنها هراس داشتند. هلاکو خان سپس با بزرگترین لشکری که آماده کرده بود، قصد بغداد کرد. هلاکوخان از قبل به خلیفه مستعصم نامه نوشته، و از او خواست تا قلعهها و دژهای بغداد را ویران ساخته، خندقها را پر کند، و خود را به نزد وی (هلاکو خان) برساند، و شهر بغداد را نیز به وی تسلیم کند، و او را نصیحت کرد تا توصیههای وی را عملی سازد، تا اینکه کرامتش حفظ شود، و اگر استجابت نکند، او و خانوادهاش را هلاک میسازد، و سرزمینش را ویران خواهد ساخت. هلاکوخان خلیفه را تهدید کرد، که لشکر خشمگین او به زودی بغداد را تصرف خواهند کرد، و تو را خواهند گرفت، و شهر و زمینهایتان را به آتش خواهند کشید، پس اگر حمایت خودت و خانوادهات را میخواهی نصایح مرا گوش فرا ده، و اگر ابا کردی، پس مشیت خداوند را بر خود خواهی دید. در آن هنگام وزیر ابن العلقمی قاصدی را به نزد هلاکو خان رهبر مغولان فرستاد و او را به اشغال بغداد تشویق کرد، و وقتی خلیفه در این مورد با وزیر مشورت کرد، وزیر گفت : من با ایشان قرار صلح بستهام، و هلاکوخان قصد دارد دخترش را به ازدواج پسرت ابوبکر در آورد و همان طور که صاحب روم را در سلطنت باقی گذاشت، تو را نیز در سلطنت باقی خواهد گذاشت، هلاکو خان چیزی جز اطاعت از تو نمیخواهد. این جملات دروغین که وزیر به هم میبافت، سبب فریب خلیفه شده، و وی را از اقدام جدی برای مقابله با حملهی مغولان سست کرد. وقتی خبر رسیدن هلاکوخان به گوش آنان رسید، لشکر مستعصم برای مقابله با آنها خارج شد، ولی نتوانست ثابت قدم بماند، چون آنها هیچ نوع آمادگی برای نبرد با این وحشیان نداشتند، و از سوی دیگر وزیر خبیث خلیفه لشکر را پراکنده ساخته بود، تا سقوط خلافت عباسی قطعی شود. بدینگونه هلاکوخان به بغداد رسید، و ابن العلقمی وزیر مستعصم، سادات و علمای بغداد را نزد هلاکو خان جمع کرد و مغولان همهی آنها را به قتل رساندند، فقط خلیفه مستعصم را باقی گذاشتند، تا خزائن حکومتی و طلا و نقره و اموال دولتی را به آنها نشان دهد، سپس وی را نیز به قتل رساندند. قتل وی بدست مغول در روز چهارشنبه، چهاردهم صفر سال 656هـ رخ داد. با مرگ مستعصم بالله، دولت بنی عباس در عراق منقرض شد. امام ذهبی میگوید: گمان نمیکنم که خلیفه دفن شده باشد، و همراه وی جماعتی از فرزندان و عموهایش نیز به قتل رسیدند، و بعضی آنها به اسارت گرفته شدند. اینچنین مصیبتی هیچگاه به اسلام نرسیده است. اما جای تعجب اینجاست، که مغولان هیچ هدفی برای حملات خویش نداشتند، جز قتل و غارت. اگر چه آنها بر دین مسیحیت بودند، ولی در طول نبردهایشان قصد انتشار مسیحیت را نداشتند. اما بر عکس فرنگیان با جنگهای صلیبی خویش در فکر گسترش آیین مسیحیت بودند. با ورود لشکر مغولان به شهر بغداد هرج و مرج بالا رفته، هلاکوخان به سپاه خویش دستور داد، تا وارد شهر شده، و به قتل و غارت بپردازند. آنان نزدیک به چهل روز به این رفتار وحشیانهی خویش ادامه دادند. روایت شده که کشته شدهگان بیشتر از یک میلیون نفر بودند. کسی از این معرکه جان سالم بدر نبرد، مگر آنانی که در چاه یا قناتی مخفی شده بودند. هلاكو بر كاخهاى خلافت و ذخاير آن كه به حساب نمیآمد، دست یافت و هر چه از كتابهای علمی در خزاین كتاب بغداد بود به دجله افکند، و با از بین بردن این میراث علمی، بزرگترین ستم را به بشریت روا داشت. پس از چهل روز قتل وغارت و چپاولگری، به مردم امان داده شد، و مردم از مخفیگاه خویش بیرون آمدند، ولی به سبب کشتار زیاد و عدم دفن مردگان، بیماریهای خطرناک در شهر انتشار یافته بود. هلاکو خان در آن سال به مقر حکومتی خویش باز گشت، و امور بغداد را به امیر علی بهادور سپرد. اینچنین بود که خلافت عباسی پس از پانصد و بیست و چهار سال خلافت به پایان خویش رسید. سنت الهی بر این بود تا بار دیگر مسلمانان با متحمل شدن مشقتها و سختیها به خود آمده، و در اجرای اوامر الهی و سنت نبوی تلاش و همت بیشتری به خرج دهند. اما بد نیست سرانجام وزیر خبیث مؤید الدین بن العلقمی را نیز بدانیم که برای براندازی خلافت عباسیان سعی و تلاش بسیار کرده و او بود که اخبار شهر بغداد را به مغولان میرساند. هلاكو خان پس از تصرف بغداد ابن العلقمى را در وزارت باقى گذاشت ولى او چندان قدرت و نفوذی نداشت. مهمترين کار وزیر رسیدگی به حساب خرج و دخل بود که آن هم زیر نظر شخص دیگر بود. کار ابن العلقمى مدتی بدین منوال بود. سپس كارش نابسامان شد و هلاكو دستور داد تا او را به قتل برسانند. اما مشاهیر و بزرگانی که در دوران مستعصم بالله وفات نمودند، عبارتند از: حافظ تقی الدين صريفيني و حافظ ابو القاسم بن طيلسان و شمس الأئمه كردی از علمای بزرگ حنفی و شیخ تقی الدین ابن صلاح و العلم سخاوی و حافظ محب الدین بن نجار مورخ بغداد و منتخب الدين شارح المفصل و ابن يعيش نحوی و ابو الحجاب اقصری و ابو علی شلوبينی نحوی و ابن بیطار صاحب کتاب مفردات و علامه جمال الدين بن حاجب از علمای مالکی و ابو الحسن بن ديباج نحوی و قفطی صاحب کتاب تاريخ النحاة و افضل الدین خونجی صاحب المنطق و ازدی و حافظ یوسف بن خلیل و جمال بن عمرون نحوی و کمال عبد الواحد زملكانی صاحب کتاب المعاني و البيان و اعجاز القرآن و دیگر علما. ج- نگاهی کلی به تاریخ عباسیان از مطالعهی تاریخ دولت عباسی درمییابیم که خلفای عباسی با بیش از چهار قرن خلافت بر سرزمینهای اسلامی توسعهی فرهنگی و تمدنی بسیاری از خود به جای گذاشتند، که نمونهی بارز آن بنای شهر بغداد و سامرا در این عصر است. مشاهیر و بزرگان بسیاری همچون امام شافعی و امام احمد بن حنبل و امام بخاری و امام مسلم و امام طبری و امام اوزاعی و... در این دوران زندگی کردند. مسلمانان در طی این قرنها پیشرفت علمی قابل ملاحظهای در انواع علوم بدست آورند که این پیشرفت علمی محیطی آرام همراه با امکانات رفاهی و علمی را میطلبد، که در این دوران برای آنها فراهم شده، و خلفا در این قسمت کوتاهی نورزیدند. اما پس از سقوط بغداد بدست مغولان از قدرت مسلمانان بسیار کاسته شد، و امورشان رو به سستی نهاد. شاید بتوان گفت سقوط بغداد خط فاصلهای است میان تاریخ خلافت اسلامی و تاریخ ضعف و از هم پاشیدگی تا به امروز. یا بهتر بگوییم مسلمانان پس از سقوط خلافت عباسیان تا به امروز نتوانستهاند به اقتدار پیشین خود باز گردند. اگر چه بعدها امپراطوری عثمانی شکل گرفت، ولی دیگر اقتدار مسلمین به مانند سابق نبود. به شکل کلی، بیشتر خلفای عباسی در دوران قدرت خویش افرادی متدین و اهل شجاعت و همت عالی بودند و نسبت به رعیت خویش مهربان و کریم بودند و ملتهای مختلف آنها را تایید کرده و با آنان دست بیعت میدادند. اما شاید بتوان تسلط نظامی دیگران در دورهی پایانی خلافت عباسی را از نقاط منفی خلافت عباسی برشمرد، چرا که در دوران تسلط نظامی (ترکها و بویهیون و...) خلفا قدرت فرمانروایی و حکمرانی خویش را از دست داده بودند، و این سلاطین بودند که خلیفه را در قبضهی خویش داشتند. سبحان ربك رب العزة عما يصفون وسلام على المرسلين والحمد لله رب العالمين.
ترجمه و تحقیق: أبو أنس سايت عصر اسلام www.IslamAge.com
*سیر أعلام النبلاء- للذهبی- تحقیق شيخ شعيب الأرناؤوط. |