|
تاریخ چاپ : |
2024 Dec 04 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
جنگ نهروان (سال 38 هجری) |
بسم الله الرحمن الرحیم
1- علت جنگ شرط هایی که امیرالمؤمنین علی از خوارج گرفته بود این بود که خونی را نریزند و هیچ کس را نترسانند و راهی را بر کسی نبندند. وقتی آنان این تخلفات را مرتکب شدند او علیه آنان اعلام جنگ کرد و با توجه به این که خوارج مخالفان خود را تکفیر میکردند و خون ومال آنان را مباح میشمردند، به ریختن خون های حرام در اسلام پرداختند و روایتهای متعددی درباره اعمال ممنوع و حرام آنان وجود دارد. از جمله این روایتهای صحیح، روایتی است که یک شاهد عینی که خود از خوارج بود وسپس آنان را ترک کرد. روایت میکند و میگوید: من همراه یاران نهروان بودم سپس کار آنان را ناپسند دانستم اما این امر را به خاطر ترس از این که مرا به قتل برسانند کتمان کردم. در حالی که من همراه گروهی از آنان بودم به روستایی آمدیم و مابین ما و روستا یک رودخانه بود که ناگهان مردی ترسناک از روستا خارج شد در حالی که ردای خود را از پیاش میکشید. به او گفتند: مگر ما تو را ترسانده ایم؟ گفت: بله. گفتند: نه، ترسی برای تو نیست. گفتم: به خدا قسم آنان او را میشناسند و من او را نمیشناسم. آنان گفتند تو پسر خباب صحابی رسول الله صلی الله علیه وسلم هستی؟ گفت: بله. گفتند: آیا حدیثی از پدرت به نقل از پیامبر صلی الله علیه وسلم داری که برای ما بگویی؟ گفت: از او شنیدم که میگفت: او از پیامبر صلی الله علیه وسلم درباره فتنه ای شنیده بود که فرمود: کسی که در آن بنشیند از ایستاده بهتر است و ایستاده در آن از رونده بهتر و رونده در آن از تلاش کننده بهتر است. اگر تو در زمان آن جنگ باشی پس بنده مقتول خدا باش. آنان او و زن همراهش را گرفتند. یکی از آنان بر میوه افتادهای از درخت نخل گذر کرد و آن را برداشت و در دهانش قرار داد. یکی از آنان گفت این یک میوه مورد عهد و پیمان است چگونه حلالش میکنی؟ آن را از دهانش انداخت. سپس به یک خوک رسیدند یکی از آنان با شمشیر خود به آرامیبر خوک زد و یکی دیگر گفت: یک خوک حرام و مورد عهد و پیمان، با چه چیزی حلالش میکنی؟ عبدالله بن خباب گفت: آیا میخواهی شما را به چیزی که بیشتر از این بر شما حرام است راهنمایی کنم؟ گفتند: بله. گفت: آن من هستم. آنان او را به کنار رودخانه آوردند و گردنش را با شمشیر قطع کردند. راوی میگوید: دیدم که خون او بر روی آب جاری شد همانند بند کفش بر روی آب بود و آب آن را دور کرد تا از دید آنان پنهان شد[1]. سپس آن زن را که آبستن بود خواستند و شکمش را گشودند و آن چه را که در آن بود بیرون آوردند. راوی میگوید: همراهی با هیچ قومیبرای من منفورتر و بدتر از همراهی با آنان نبود. تا این که در نهایت در یک جای خلوت از نزد آنان متواری شدم[2]. این عمل وحشیانه آنان در میان مردم سر و صدایی به پا کرد و میزان ترس و وحشت آنان با شکافتن شکم آن زن و بریدن سر عبدالله همچون سر گوسفند، روشن شد. آنان تنها به این موارد اکتفا نکردند و مردم را تهدید به قتل مینمودند. تا جایی که برخی از خود آنان این عمل شان را ناشایست میدانستند و میگفتند: وای بر شما، ما برای این کارها از علی جدا نشدیم[3]. علی رغم اعمال زشت و ناپسندی که خوارج مرتکب شدند، امیرالمؤمنین علی به جنگ با آنان اقدام نکرد بلکه فرستادهای را نزد آنان فرستاد تا قاتلان را برای اجرای حد بر آنان، تسلیم او کنند، اما آنان با عناد و تکبر جواب دادند: همه ما قاتل هستیم[4]. بنابراین علی با سپاهی که برای مبارزه با اهل شام آماده کرده بود، در ماه محرم سال سی و هشت هجری[5]. به طرف آنان حرکت کرد و در کرانه غربی رودخانه نهروان اردو زد و خوارج نیز بر کرانه شرقی آن روبه روی شهر نهروان قرار داشتند[6].
2- امیرالمؤمنین علی سپاه خود را برای جنگ تحریک و ترغیب میکند امیرالمؤمنین دریافت کهاین گروه همان کسانی هستند که رسول الله ص آنان را به خروج از دین توصیف کرده بود. بنابراین در جریان حرکت به سمت آنان یاران خود را ترغیب و آنان را به جنگ تحریک میکرد. احادیث رسول الله ص در باره خوارج اثر زیادی بر صحابه و پیروان امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه داشت. علی رضی الله عنه سپاه خود را ترغیب میکرد که ابتدا و قبل از اهل شام، این خوارج را از سر راه بر دارند. او میگفت: ای مردم من شنیدم که رسول الله ص فرمود: « گروهی از امت من خارج میشوند که قرآن میخوانند و قرائت شما در مقابل قرائت آنان و نمازتان در مقابل نماز آنان و روزه تان در برابر روزه آنان چیزی به حساب نمیآید. آنان قرآن میخوانند و گمان میکنند که قرآن با آنان است در حالی که علیه آنان است. نمازشان از استخوان ترقوه شان فراتر نمیرود. آنان از اسلام خارج میشوند همان گونه که تیر از بدن شکار خارج میگردد». اگر این سپاهی که با آنان مواجه میشود، میدانست که چه چیزی از زبان پیامبر صلی الله علیه وسلم برای آنان مقدور شده است، در عمل تنبلی و سستی نمیکردند. و نشان آن است که در میان آنان مردی است که بازو دارد ولی ساعد ندارد و بر سر بازوی او چیزی همانند پستان است که برجستگی هایی مانند دانههای سفید جو قرار دارد. شما به سمت معاویه و اهل شام میروید و این خوارج را در میان فرزندان و اموال خود باقی میگذارید. به خدا قسم من امیدوارم که آن قوم آنان باشند. اما آنان خون حرام ریخته و اموال و حیوانات مردم را غارت کردهاند، پس با نام خدا به سمت آنان بروید[7].
علی رضی الله عنه در جنگ نهروان گفت: « به من دستور داده شده است که با مارقین بجنگم ». اینان همان مارقین هستند[8]. سپاه در مقابل خوارج اردو زده بود و رودخانه نهروان بین آنان قرار داشت.علی به سپاه خود دستور داد که جنگ و مبارزه را ابتدا شروع نکنند. مگر این که خوارج به سمت غربی رودخانه عبور کنند. علی رضی الله عنه نمایندگان خود را نزد آنان فرستاد و آنان را به خدا قسم داد و دستور داد که بازگردند. او براء بن عازبس را نزد آنان فرستاد و او به مدت سه روز از آنان خواست که بازگردند، اما آنان نپذیرفتند[9]. و فرستادگان علی پیاپی نزد آنان میرفتند تا این که فرستادگان او را کشتند و از رودخانه گذشتند[10]. وقتی که خوارج کار را به این حد رساندند و همه امید و آرزوها برای تلاشهای صلح آمیز و جلوگیری از خون ریزی قطع شد، و خوارج با سرکشی و تکبر بازگشت به حق را رد کردند و بر جنگ اصرار داشتند، امیرالمؤمنین اقدام به مرتب نمودن سپاه نمود و آن را برای جنگ آماده کرد[11]. او حجر بن عدی را بر سمت راست سپاه، شبث بن ربعی و معقل بن قیس بن ریاحی را بر سمت چپ آن، ابو ایوب انصاری را بر سواره نظام و ابو قتاده انصاری را بر پیاده نظام و قیس بن سعد بن عبادة را بر اهل مدینه که هفتصد نفر بودند، گماشت. علی به ابو ایوب انصاری دستور داد که یک بیرق امان را برای خوارج برافرازد و به آنان بگوید: هر کس به نزد این بیرق بیاید، در امان است و هر کس به کوفه و مدائن بازگردد، در امان است. ما کاری با شما نداریم فقط با کسانی که برادرانمان را کشتند میجنگیم. بهاین ترتیب گروههای زیادی برگشتند که تعدادشان چهار هزار نفر بود و از خوارج جز هزار نفر و یا کمتر از آن به همراه عبدالله بن وهب راسبی باقی نماندند. و به سمت علی بازگشتند که زیدبن حصن طائی سنبیسی بر سمت راست آنان و شریح بن أوفی بر سمت راست، حمزة بن سنان بر سواره نظام و حرقوص بن زهیر سعدی بر پیاده نظام فرماندهی میکردند و ایستادند و با علی و یارانش به جنگ پرداختند[12].
3- شروع جنگ خوارج به سمت علی رفتند و پیشاپیش علی سوار نظام بودند و تیراندازان در پس آنان قرار داشتند و صف پیاده نظام در پشت سوار نظام بود. او بهیاران خود میگفت: کاری با آنان نداشته باشید. مگر این که آنان ابتدا به شما حمله کنند. و خوارج میگفتند: « لا حکم الّا الله »، حرکت، حرکت به سوی بهشت. سپس به سوار نظامیکه علی در ابتدا قرار داده بود حمله کردند و آنان را متفرق کردند به طوری که عدهای از آنان به سمت راست و عدهای دیگر به سمت چپ سپاه رفتند و تیراندازان با تیراندازی در مقابل شان قرار گرفتند و به سمت آنان تیر پرتاب کردند و سواره نظام هم از سمت چپ و راست به آنان هجوم آوردند و پیاده نظام هم با نیزهها و شمشیرها در مقابل آنان قرار گرفتند و خوارج کشته شده و بر زمین در زیر سمهای اسبها قرار گرفتند و فرماندههانشان، عبدالله بن وهب، حرقوص بن زهیر، شریح بن عوفی و عبدالله بن سخبره سلیمینیز کشته شدند[13]. ابو ایوب میگوید: با نیزه بر بدن یکی از خوارج زدم که از پشت او بیرون زد و به او گفتم: ای دشمن خدا، مژده جهنم بر تو باد. او گفت: خواهی دانست که کدام یک از ما برای سوختن در آتش جهنم مستحق تر هستیم[14]. بسیاری از خوارج به خاطر جمله ای که از عبدالله بن وهب راسبی شنیدند، از جنگ کناره گیری کردند، جمله ای که نشان دهنده ضعف بینش و یقین سست او بود. وقتی که علی رضی الله عنه یک نفر از خوارج را با شمشیر خود زد، آن خارجی گفت: چه خوش است رفتن به بهشت، و عبدالله بن وهب گفت: نمیدانم به بهشت میروی یا به جهنم[15]. یک نفر از بنی سعد که فروة بن نوفل اشجعی بود گفت: من فریب این مرد را خوردم و بهاین جنگ آمدم و الان میبینم خودش دچار تردید شده است. بنابراین گروهی از یاران خود را کنار کشید و با هزار نفر به سمت ابو ایوب انصاری رفت و مردم نیز آهسته به آن سمت میرفتند[16]. جنگ سخت و کوتاه مدتی بود که در بخشی از روز نهم ماه صفر سال سی و هشت هجری (9/2/38) صورت گرفت[17] و این جنگ سریع منجر به کشته شدن افراد زیادی از خوارج شد در حالی که شرایط برای سپاه علی رضی الله عنه کاملاً برعکس بود و بر اساس آن چه که مسلم در صحیح خود از زید بن وهب استخراج کرده است، تعداد کشته های سپاه علی فقط دو نفر بودند[18]. در روایت دیگری با سند صحیح آمده است: از یاران علی دوازده و یا سیزده نفر کشته شدند[19]. در روایت صحیح آمده است که ابو مجلز [20] میگوید: از مسلمانان، منظور او سپاه علی بود، جز نه نفر کشته نشدند. اگر میخواهی برو نزد ابو برزة [21] و از او سوال کن و او یر این امر شهادت میدهد[22]. اما کشته شدگان خوارج، روایتها ذکر میکنند که همه آنان کشته شدند[23] و مسعودی ذکر میکند که تعداداندکی که از ده نفر تجاوز نمیکرد، بعد از شکست سخت گریختند[24].
4- ذوالثدیه یا مرد فلج و اثر کشته شدن او بر سپاه علیس روایتها ی مختلفی درباره شخصیت ذوالثدیة وجود دارند که بعضی از این روایتها از لحاظ سند ضعیف و برخی دیگر قوی هستند. در ا حادیث نبوی اوصاف و مشخصات ذوالثدیة ذکر شدهاند، از جملهاین که سیاه پوست بود[25] و در روایت حبشی آمده است که دست او شل و جمع شده و ناقص بود و فقط از شانه تا بازو بود یعنی ساعد نداشت و در انتهای بازویش چیزی مثل نوک پستان بود و بر روی آن برجستگی هایی سفیدی همانند جو وجود داشت و بازوی او ثابت نبود گویا این که بدون استخوان بود چون بی اختیار حرکت میکرد. اما عبارتهای مخدج الید، مودون الید، مثدون الید در احادیث همگی به معنای دست ناقص است[26]. اما در باره اسم او کسانی که گفتهاند ذوالثدیة همان حرقوص بن زهیر سعدی بوده است اشتباه کرده اند[27]. حرقوص مردی مشهور بود که در فتوحات اسلامینقش داشت سپس علیه عثمانس خروج کرد و بعد از جنگ اول (کوچک) جمل که زبیر و طلحهب در آن قاتلان عثمان در بصره را به قتل رساندند او گریخت. حرقوص یکی از رهبران سرشناس خوارج شد[28]. اما در روایتی آمده است که اسم ذوالثدیة (حرقوس) بوده است اما کسی پدرش را نمیشناسد. و در روایتی دیگر آمده است که اسم او مالک بوده است. چون وقتی که یاران علی به دنبال او گشتند و در میان کشتهها وي را پیدا کردند علی گفت: الله اکبر، کسی از شما میگوید که پدرش کیست؟ مردم میگفتند: این مالک است. این مالک است. علی گفت: پسر کیست؟[29] اما کسی پدرش را نشناخت. در روایتی که طبری آن را صحیح میداند آمده است که اسم او نافع ذوالثدیة بود. همان طور که ابن ابی شیبة و ابو داوود نیز این را ذکر کردهاند اما طریق روایت هر دو یکی است و آنچه که در این سه منبع آمده است یک روایت با یک طریق به حساب میآید[30]. علی رضی الله عنه از آغاز بدعت خوارج درباره آنان صحبت میکرد و در بسیاری از موارد از ذوالثدیه یاد میکرد و اینکه او نشانه ی آنان است و اوصاف او را بیان میکرد و بعد از پایان جنگ سخت علی رضی الله عنه دستور داد که جسد ذوالثدیه را پیدا کنند چون وجود او در میان خوارج یکی از نشانههای بر حق و راه درست بودن علی رضی الله عنه بود. بعد از مدتی جستجو، امیرالمؤمنین در کنار رودخانه گروهی از جسدها را دید که بر روی همدیگر افتاده بودند، گفت: آنها را از هم جدا کنید که ناگهان ذوالثدیه در زیر همه آنان و به زمین چسبیده بود. علی تکبیر سر زد و سپس گفت: خداوند راست میگوید و رسول او خبر را به درستی رساند سپس سجده شکر به جای آورد و مردم وقتی او را دیدند خوشحال شدند و تکبیر گفتند[31].
5- برخورد و رفتار امیرالمؤمنین با خوارج امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه قبل از جنگ و بعد از جنگ با خوارج به عنوان مسلمان بر خورد کرد و به محض این که جنگ پایان یافت به سربازان خود دستور داد که به دنبال کسی که فرار کرده نروند. و به مجروحان نزدیک نشوند و یا کشته شدگان را مثله نکنند. شقیق بن سلمه مشهور به ابو وانل یکی از فقهای تابعین و کسی که در جنگهای علی رضی الله عنه همراه او بود میگوید: علی در روز جنگ جمل و جنگ نهروان کسی را به اسارت نگرفت[32]. او وسایل به جا مانده اهل نهروان را به کوفه برد و گفت: هر کس چیزی از وسایل خود را که میشناسد بر دارد و مردم آنها را برداشتند تا این که فقط یک دیگ ماند و یک مرد آمد و آن را برای خود بر داشت. این روایت از چندین طریق نقل شده است[33] و چیزی جز آن ابزار و سلاح و حیواناتی که خوارج به میدان جنگ آورده بودند، چیزی را بین سربازان خود تقسیم نکرد. امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه خوارج را تکفیر نکرد چون قبل از جنگ تلاش کرد که آنان را به جمع بازگرداند و بسیاری از آنان هم بازگشتند. اوهمچنین آنان را موعظه کرد و تهدید به قتل نمود. ابن قدامه میگوید: او همان گونه بود چون هدف او منصرف کردن آنان و دفع شرشان بود نه کشتن آنان. اگر فقط این را هم به زبان آورده باشد، این بهتر از جنگ بود چون ضرر جنگ به هر دو گروه میرسید و این دلالت میکند که خوارج فرقهای از مسلمانان بودند. همان گونه که بسیاری از علما این نظر را دارند[34].سعدبن ابی وقاصس آنان را فاسق مینامد از مصعب بن سعد روایت شده است که میگوید: از پدرم دربارهاین آیه پرسیدم که خداوند میفرماید: «بگو آیا شما را از زیان کاران مردم اگاه گردانیم؟ کسانیاند که کوششان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود میپندارند که کار خوب انجام میدهند ». الكهف: ١٠٣ - ١٠٤ پرسیدم که ایا آنان حروری ها (خوارج) هستند؟ گفت: نه. آنان یهودیان ومسیحیان اهل کتاب هستند. یهودیان که محمد صلی الله علیه وسلم را تکذیب کردند و مسیحیان به بهشت کافر بودند و گفتند: در آنجا غذا و شرابی وجود ندارد. اما حروری ها اینها هستند: « و جز نافرمانان را با آن گمراه نمیکند همانانی که پیمان خدا را پس از بستن آن میشکنند و آنچه را خداوند به پیوستن آن امر فرموده میگسلند و در زمین به فساد میپردازند. آنان که زیان کارانند ». البقرة: ٢٦ - ٢٧ سعد آنان را فاسق مینامد[35]. و در روایت دیگری از سعد نقل شده است وقتی از او درباره خوارج سوال شد گفت: آنان قومی بودند که منحرف شدند و خداوند قلبهایشان را منحرف نمود[36]. از علی رضی الله عنه سوال شد که آیا خوارج کافر هستند؟ گفت: آنان از کفر فرار کردند. گفته شد: آیا منافق هستند؟ گفت: منافقان جز به مقدار اندک ذکر خدا نمیگویند، گفته شد: پس آنان چه هستند؟ گفت: آنان قومی بودند که علیه ما طغیان کردند و ما با آنان مبارزه کردیم. در روایت دیگری آمده است: آنان قومیبودند که علیه ما طغیان کردند و ما بر آنان پیروز شدیم. در روایت دیگری آمده است: آنان قومی بودند که گرفتار فتنه ای شدند و در آن کر و کور شدند[37]. همچنین علی رضی الله عنه بعد از آن سپاه خود و امت اسلامیرا نصیحت کرد و گفت: اگر با امام عادل مخالفت کردند با آنان بجنگید و اگر با امام ستمگر مخالفت کردند با آنان مبارزه نکنید چون آنان حرفی برای گفتن دارند[38]. آنچه که در مبارزه امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه با خوارج و جنگ او در در جمل و صفین قابل ملاحظه است این است که علی رضی الله عنه از جنگ خود در جنگ جمل و صفین پشیمان و ناراحت شد، اما در جنگ با خوارج اظهار خوشحالی و سرور میکند. ابن تیمیه میگوید: نص و اجماع بین این دو متفاوت بود. او به نص حدیث رسول الله ص با خوارج مبارزه کرد و به این دلیل خوشحالی میکرد. و کسی از صحابه در این مورد با او مخالفت نکرد. اما در جنگ صفین ناراحتی و پشیمانی به دلیل جنگ از او دیده شد[39].
و صلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســلام ---------------------------------------------------------------- 1- یعنی با آب مخلوط نشد. تاریخ بغداد (1/206، 205). [2]- مصنف ابن ابی شیبة (15/310، 311)، با سند صحیح. 3- مجمع الزوائد (6/ 238، 237). سند آن صحیح است. [4]- مصنف ابن ابی شیبة (15/309، 308)، با سند صحیح. [5]- انساب الاشراف (2/63)، با سندی که در آن یک مجهول قرار دارد. خلافة علی، عبدالحمید، ص(322). [6]- تاریخ بغداد 1/206، 205). [7]- مسلم (749، 748). [8]-السنة، ابن ابی عاصم، تحقیق ألبانی :. [9]- السنن الکبری، بیهقی (8/197)، خلافة علی، عبدالحمید ص (324). [10]- مصنف ابن ابی شیبة (15/325، 327). [11]-خلافة علی، عبدالحمید، ص (324). [12]- تاریخ الخلافة الراشدة، محمد کنعان ص (425)، مختصری از البدایة و النهایة. [13]- همان منبع، ص (425). [14]-همان منبع، ص (425). [15]- اخبار الخوارج از الکامل، مبرد، ص (21)، خلافة علی، ص (325). [16]- همان منبع، ص (21)، خلافة علی، عبدالحمید، ص (325). [17]- انساب الاشراف (2/ 63)، با سندی که در آن فردی مجهول است. [18]- مسلم (2/748). [19]- مصنف بن ابی شیبة (5/311)، تاریخ خلیفة، ص (197)، با سند حسن. [20]- لاحق بن حمید سدوسی بصری فردی موثق از طبقه سوم است. [21]- نهنله بن عبید اسلمیصحابی، مشهور به کنیهاش است و در سال 65 ه-.ق از دنیا رفت. [22]- المعرفة التاریخ (3/315). تاریخ بغداد (1/ 182). [23]- اخبار الخوارج من الکامل، ص (338). [24]- خلافة علی، ص (329)، تاریخ خلیفة، ص (197). [25]- مصنف عبدالرزاق (10/146). [26]- النهایة فی غریبة الحدیث (1/ 13، 12)، فتح الباری (12/295، 294). [27]- الملل و النحل (1/115). [28]- فتح الباری (12/292)، الاصابة (1/139). [29]- الفتح الربانی علی مسند الامام احمد (23/155). با اسناد حسن، البدایة و النهایة (7/295، 294). [30]- خلافة علی، عبدالحمید، ص (334). [31]- مصنف ابن ابی شیبة (15/ 317- 319)، با سند صحیح. [32]- السنن الکبری، بیهقی (8/182)، با سند صحیح. [33]- التلخیص الحبیر (4/47). [34]- فتح الباری (12/301، 300)، نیل الأوطار (8/182). [35]- صحیح بخاری، فتح الباری (5/842). [36]- مصنف ابن ابی شیبة (15/325، 326)، الاعتصام، شاطبی (1/62). [37]- مصنف عبدالرزاق (10/150)، مصنف ابن ابی شیبة (15/332)، با سند صحیح. [38]- مصنف ابن ابی شیبة (15/320) فتح الباری (12/301) در نزد طبری دارای سند صحیح است. [39]- مجموع الفتاوی (28/516). |