تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

جنگ جمل سال 36 هـ‍

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وقتي با علي بيعت شد، طلحه و الزبير رضی الله عنهما  از علي اجازه گرفتند كه به مكه بروند و علي  رضی الله عنه  به آنها اجازه داد، آنها به مكه رفتند و در آن جا با ام المؤمنين عايشه رضی الله عنها  ملاقات كردند، عايشه اطلاع يافته بود كه عثمان  رضی الله عنه  كشته شده است، بنابراين آنها آن جا در مكه گرد هم آمدند و تصميم گرفتند انتقام خون عثمان را بگيرند. و يعلي بن منيه از بصره آمد، و عبدالله بن عامر از كوفه آمد، و در مكه با هم اتفاق كردند كه انتقام خون عثمان را بگيرند.

آنها و همراهانشان از مكه به سوي بصره رهسپار شدند و مي‌خواستند آن جا با قاتلان عثمان درگير شوند، زيرا باورشان اين بود كه آنها در دفاع از عثمان  رضی الله عنه  كوتاهي كرده‌اند، و علي  رضی الله عنه  در مدينه بود، و عثمان بن حنيف از سوي علي فرماندار و والي بصره بود، وقتي آنها به بصره رسيدند عثمان بن حنيف به آنها پيام فرستاد كه چه مي‌خواهند؟ گفتند: به دنبال قاتلان عثمان هستيم. او گفت: صبر كنيد تا علي بيايد، و به آنها اجازه ورود به بصره را نداد. سپس جبله كه يكي از كساني بود كه در كشتن عثمان مشاركت ورزيده بود با هفتصد نفر به جنگ آنها رفت و آنان موفق شدند او را شكست دهند و افراد زيادي از همراهانش را كشتند، و تعداد زيادي از اهالي بصره به لشكر طلحه و زبير و عايشه ن پيوستند.

در اين وقت علي از مدينه به سوي كوفه حركت كرد، چون او خبر شده بود كه در بصره جنگي ميان والي بصره عثمان بن حنيف و طلحه و زبير و عايشه و همراهانشان رخ داده است، بنابراين علي  رضی الله عنه  با لشكري ده هزار نفري به جنگ طلحه و زبير رفت، در اينجا به روشني براي ما مشخص مي‌شود كه علي بن ابي طالب خودش به جنگ آنها رفت، و آنها عليه او شورش نكرده و قصدشان چنان كه بدعت‌گذاران و هوادارانشان مي‌گويند جنگيدن با او نبود، چون كه اگر آن ها مي‌خواستند عليه علي  رضی الله عنه  قيام كنند مستقيم به مدينه مي‌رفتند و به بصره نمي‌آمدند، و علي، المقداد بن الأسود و القعقاع بن عمرو را فرستاد تا با طلحه و الزبير حرف بزنند، آنها رفتند و مقداد و قعقاع از اين طرف و از آن سو طلحه و زبير همه با هم اتفاق كردند كه با يكديگر نجنگند، و هر گروهي ديدگاه خود را بيان كرد. نظر طلحه و زبير اين بود كه رها كردن قاتلان عثمان جايز نيست، و نظر علي اين بود كه اكنون مصلحت نيست كه قاتلان عثمان تحت پيگرد قرار بگيرند، بلكه زمان مناسب براي محاكمة قاتلان عثمان وقتي است كه اوضاع سامان بگيرد. بنابراين در اينكه قاتلان عثمان بايد كشته شوند همه اتفاق نظر داشتند و فقط در اين اختلاف داشتند كه چه زماني بايد كشته شوند.

و بعد از اين اتفاق هر دو گروه با خيال راحت و شب خوبي را مي‌گذراندند، اما قاتلان عثمان شب سختي برايشان بود چون هر دو گروه اتفاق كرده بودند كه آنها را مجازات كنند، و مؤرخين امثال طبري و ابن كثير و ابن اثير و ابن حزم و غيره كه اين واقعه را در تاريخ‌هاي خود نوشته‌اند اين مطلب را بيان كرده‌اند.

 

در اين هنگام سبايي‌ها همه بر اين اتفاق كردند كه اجازه ندهند توافق آنها به جايي برسد، بنابراين به هنگام سحر وقتي آنها خواب بودند گروهي از سبائي‌ها به لشكر طلحه و زبير حمله كردند و بعضي از افراد لشكر را به قتل رساندند و پا به فرار گذاشتند، و لشكر طلحه گمان مي‌كرد كه لشكر علي به آنها خيانت كرده است بنابراين وقتي صبح شد با لشكر علي درگير شدند و لشكريان علي وقتي اين عمل آنها را ديدند گمان بردند كه لشكر طلحه و زبير عهدشكني كرده است، بنابراين درگيري‌ها ميان هر دو گروه تا ظهر ادامه يافت و آنگاه آتش جنگ شعله‌ور شد.

بزرگان هر دو لشكر تلاش كردند تا جنگ را متوقف نمايند اما موفق نشدند، طلحه مي‌گفت اي مردم آيا ساكت مي‌شويد؟ اما آنها گوش نمي‌دادند، آنگاه طلحه گفت: واي واي بر شما پروانه‌هاي آتش (دمدمي مزاج) و چون مگس‌هاي طمع هستيد(تاریخ خلیفه بن خیاط 182.)، و علي آنها را منع مي‌كرد اما جواب او نمي‌دادند، و عايشه كعب بن سور را با قرآن فرستاد تا جنگ را متوقف كند اما سبائي‌ها او را با تير زدند تا اينكه او را كشتند.

چون جنگ‌ها وقتي در بگيرند و مشتعل شوند هيچ كس نمي‌تواند آن را متوقف نمايد و امام بخاري اشعاري از امرؤ القيس ذكر كرده است:

الحرب أول ما تكون فتية                  تسعي بزينتها لكل جهول

جنگ در آغاز چون دختر جواني است كه خود را آراسته و به سوي افراد جاهل مي‌دود

حتى إذا اشتعلت وشب ضرامها                    ولّت عجوزاً غير ذات حليل

تا آتش آن مشتعل مي‌شود و فروزان مي‌گردد آنگاه چون پيرزني مي‌شود كه شوهري ندارد.

شمطاء ينكر لونها وتغيرت                مكروهة للشم والتقبيل ‏ ‏

موهايش سفيد مي‌شود و رنگش دوست داشتني نيست و ديگر كسي دوست ندارد آن را ببويد و ببوسد.

جنگ جمل در سال سي و شش هجري رخ داد، يعني در آغاز خلافت علي  رضی الله عنه  جنگ بعد از ظهر كاملاً آغاز شد و تا اندكي قبل از غروب خورشيد ادامه يافت. لشكر علي ده هزار نفر بودند، و اهل جمل پنج تا شش هزار نفر بودند، و پرچم لشكر علي به دست محمد بن علي بن ابي طالب بود و پرچم اهل جمل در دست عبدالله بن الزبير بود.

در اين روز بسياري از مسلمين كشته شدند، و آن فتنه‌اي است كه خداوند شمشيرهاي ما را از آغشته شدن به خون‌هايي كه آنجا ريخته شده مصون داشته است، و از خداوند مسئلت داريم كه از آنها راضي باشد و آنان را بيامرزد.

طلحه و زبير و محمد بن طلحه كشته شد، زبير و طلحه در اين جنگ شركت نداشتند، زيرا روايت است كه زبير وقتي وارد معركه شد علي بن ابي طالب را ديد، علي به او گفت: آيا به خاطر مي‌آوري كه پیامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود: كه تو با من مي‌جنگي و ستمگر هستي، آنگاه در همان روز زبير برگشت و نجنگيد.( ابن ابی شیبة 15/283 حديث 19674 و در میان راویان فرد مجهولی است و ابن حجر این روایت را در المطالب العالیة 4412 بیان کرده است.)

 

صحيح اين است كه زبير نجنگيد، اما آيا چنين سخناني بين او و علي رد و بدل شده است؟ خدا بهتر مي‌داند، چون روايت سند قوي ندارد ولي در كتاب‌هاي تاريخ معروف است، و بيشتر از آن اين مشهور است كه زبير در جنگ مشاركت نكرد و به دست مردي به نام جرموز كشته شد. و طلحه در حالي كه مي‌كوشيد مردم را از جنگيدن باز دارد ناگهان به صورت اتفاقي تيري به پايش اصابت كرد او در گذشته در همين جا زخمي داشت، جنگ به پايان رسيد و افراد زيادي كشته شدند به خصوص افرادي زيادي در دفاع از شتر عايشه كه به عنوان سنبل لشكر بود بنابراين آنها جانانه از آن دفاع مي‌كردند كشته شدند، و به محض اينكه شتر از پاي در آمد جنگ آرام گرفت و پايان پذيرفت و علي بن ابي طالب  رضی الله عنه  پيروز شد.

حقيقت و درست اين است كه هيچ كسي پيروز نشد، بلكه در اين جنگ اسلام و مسلمين خسارت ديدند.

وقتي جنگ پايان يافت علي  رضی الله عنه  در حالي كه ميان كشته شدگان مي‌گشت چشمش به طلحه بن عبيدالله افتاد او طلحه را بلند كرد و خاك‌هاي چهره‌اش را پاك كرد و گفت: براي من دشوار است كه تو را مي‌بينيم كه زير ستارگان آسمان آشيانه گرفته‌اي، و علي  رضی الله عنه  گريه كرد و گفت: دوست دارم اي كاش بيست سال قبل از اين مي‌مردم.( تاریخ دمشق ابن عساکر 11/207، أسد الغابة 3/88 والبوصیری می‌گوید راویان آن ثقه هستند وحافظ ابن حجر در المطالب العالیة 4/302 با اختلاف اندکی ذکر کرده است.)

و همچنين علي رضی الله عنه  محمد بن طلحه را ديد، و گريه كرد، محمد بن طلحه از بس كه عبادت زياد مي‌كرد به (السجّاد) ملقّب شده بود. و همه كساني از اصحاب كه در اين جنگ شركت كرده بودند بدون استثناء همه از آنچه اتفاق افتاده بود پشيمان شدند.

ابن جرموز در حالي كه شمشير زبير را به همراه داشت پيش علي آمد و گفت: زبير را كشتم، زبير را كشتم، وقتي علي سخنان او را شنيد گفت: اين شمشير همواره سختي‌ها را از پیامبر صلی الله علیه وسلم  دور مي‌كرد، سپس گفت: قاتل پسر صفيه را به جهنم مژده بده، و علي اجازه نداد كه ابن جرموز پيش او بيايد.( طبقات ابن سعد 3/105 با سند حسن.)

 

چه كساني از اصحاب در اين جنگ‌ها شركت كردند؟

اصحابي كه در جنگ‌هاي جمل و صفين شركت كردند عبارتند از: علي، الزبير، طلحه، عايشه، ابن الزبير، الحسن، الحسين، عمار، ابن عباس، معاويه، عمرو بن العاص، قيس بن سعد، القعقاع بن عمرو، جرير بن عبدالله، خزيمه بن ثابت، ابو قتاده، ابو الهيثم بن التيهان، سهل بن سعد، جابر بن عبدالله، عبدالله بن جعفر، عدي بن حاتم، الأشعث بن قيس، جاريه بن قدامه، فضاله بن عبيد و النعمان بن بشير.

و كساني كه در اين جنگ‌ها شركت نكردند عبارتند از: سعد بن ابي وقاص، سعيد بن زيد، عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه، اسامه بن زيد، ابو هريره، زيد بن ثابت، عمران بن حصين، انس بن مالك، ابوبكرة الثقفي، الأحنف بن قيس، ابو ايوب الأنصاري، ابوموسي الأشعري، ابو مسعود الأنصاري، الوليد بن عقبه، سعيد بن العاص، عبدالله بن عامر، عبدالله بن عمرو بن العاص، ابو برزه الأسلمي، أهبان بن صيفي و سلمه بن الأكوع و بلكه بيشتر اصحاب ن در اين جنگ‌ها شركت نكردند.

 

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین


 

سایت عصر اسلام

IslamAge.Com