|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 21 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
سوء قصد به جان رسول خدا |
مشرکان مکّه، وقتی که در این نیرنگ و تزویرشان شکست خوردند، و نتوانستند مهاجران را بازگردانند، آتش خشمشان شعلهور گردید، و از شدت خشم نزدیک بود که متلاشی شوند. درنده خویی آنان بیش از پیش افزایش یافت، و عرصه را بر دیگر مسلمانان که در مکّه باقی مانده بودند، تنگ گرفتند، و دست تعرّض و تعدّی به شخص رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- نیز دراز کردند، و رفتار و کردارهایی از آنان مشاهده شد که دلالت بر سوء قصد آنان به جان رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- داشت. اینک دیگر قریشیان در اندیشهٔ آن بودند که ریشههای فتنهای را که به پندار آنان خواب و راحت را از اینان بازگرفته است، از جای برکنند. در ارتباط با مسلمانان، شمار مسلمانانی که در شهر مکه باقی مانده بودند، بسیار اندک بود. از آن شمار اندک نیز، بعضی خود از اشراف و بزرگان مکه بودند، یا آنکه در پناه حمایت یکی از بزرگان مکه بسر میبردند؛ با وجود این، اسلامشان را مخفی میکردند، و از چشمان طاغیان مکه تا آنجا که ممکن بود خودشان را دور میگردانیدند. با این همه پرهیز و احتیاط، باز هم بطور کامل از آزار و ستم و فشار و تعدی مکیان در امان نبودند. اما، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- در برابر چشمان آن طاغیان به نماز میایستادند، و خدا را عبادت میکردند، و نهان و آشکار به دعوت الیالله میپرداختند، و هیچکس و هیچچیز مانع آن حضرت نبود، و مخالفان نمیتوانستند آن حضرت را از ادامهٔ کارشان بازدارند؛ زیرا، این از جمله موارد تبلیغ رسالت بود که خداوند به آن حضرت تأکید فرموده بود: {فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِینَ}[1]. «در انجام مأموریت ما سختکوش باش، و از مشرکان کنارهگیر!» از این رو، مشرکان مکّه، هرگاه اراده میکردند میتوانستند به آن حضرت تعرّض کنند، و برحسب ظاهر، مانعی برای رسیدن به خواستههایشان وجود نداشت، جز آنکه حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم- خود مردی صاحب حشمت و وقار بودند؛ ابوطالب نیز از حرمت و منزلت والایی برخوردار بود؛ و مشرکان مکّه میترسیدند که اقدامات ایذائی آنان پیامدهای بدی برایشان به دنبال داشته باشد، و موجب میگردد که بنیهاشم بر علیه آنان قیام کنند. به هر حال، هیچیک از این عوامل نتوانست آنچنان که باید و شاید در وجود آنان اثرگذار شود، و همینکه احساس کردند که کیان آیین وَثَنیت و پیشوایی دینی آنان در برابر دعوت اسلام رو به انقراض نهاده است، دیگر به این مسائل نمی اندیشیدند. از جمله حوادثی که در کتب حدیث و سیره گزارش شده، و قرائن و شواهد گویای آناند که در همین مرحله از زندگانی حضرت رسولاکرم -صلى الله علیه وسلم- روی داده، ماجرای عُتَیبه بنابیلهب است. وی روزی نزد رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- آمد و گفت: من به نجم اذا هوی و به آنکه دَنا فَتَدّلی کافرم! [2]. آنگاه دست به اذیت و آزار آن حضرت گشود و پیراهن ایشان را پاره کرد. و آب دهان به صورت ایشان افکند، که البته بر صورت آن حضرت نیفتاد. نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- او را نفرین کردند و گفتند: «اللهم سلط علیه کلباً من کِلابِک». «خداوندا، سگی از سگان خود را بر وی گمار!» این نفرین پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- مستجاب گردید. به دنبال این ماجرا عتیبه با چند تن از قریشیان از مکه خارج شد. وقتی به زرقاء شام رسیدند، شب هنگام شیر درندهای به آنان حمله کرد. عتیبه گفت: «ای وای برادرم! این شیر درنده بخدا قصد دریدن و بلعیدن مرا دارد؛ همانگونه که محمد به من نفرین کرده است؛ محمد از آنجا، از مکه، در اینجا، در شام، مرا کشت! همراهانش او را در میان خویش گرفتند، و برای حفاظت از جان او در اطراف وی خوابیدند. شبانگاه آن شیر درنده آمد و از یکایک آنان گذشت تا به عُتَیبه رسید، و مغز او را متلاشی کرد [3]. از جمله دیگر حوادث این دوران، ماجرایی است دائر بر اینکه عقبه بن ابیمعیط یکبار در حال سجده، گردن مبارک آن حضرت را زیر فشار لگد خویش گرفت و آنقدر فشار داد که نزدیک بود دو چشم مبارک ایشان از حدقه درآید [4]. یکی از شواهدی که دلالت دارد بر اینکه سران سرکش قریش قصد کشتن پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- را داشته اند، روایت ابناسحاق از عبدالله بن عمروبن عاص است، حاکی از اینکه وی گفته است: در جمع آنان بودم. همگی در حِجر اسماعیل گرد آمده بودند. نام رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- برده شد. آنان گفتند: صبر و شکیبایی ما در کار این مرد بی سابقه است؟ ما بیش از اندازه در برابر وی صبوری نشان دادهایم! در اثنای این گفتگو بودند که رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- سررسیدند. آمدند و رُکن حامل حجرالاسود را استلام کردند، و به طواف خودشان ادامه دادند. آنان به طعنه و سرزنش آن حضرت زبان گشودند. من بازتاب گفتهٔ آنان را در سیمای رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- مشاهده کردم. بار دوم نیز همان زخم زبانشان را تکرار کردند، و من نیز بازتاب تعرّض آنان را در سیمای آن حضرت دیدم. بار سوم نیز، آن زخم زبان را تکرار کردند. رسولخدا - صلى الله علیه وسلم- ایستادند و گفتند: «أتسمعون یا معشَر قریش؛ أما وَالّذی نفسی بیده، لَقَد جِئتکم بِالذّبح». آیا میشنوید ای جماعت قریش؟ به شما بگویم که سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، مرگ را برایتان به ارمغان آوردهام[5]. آن جماعت منظور پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- را دریافتند. به هر یک از آنان که مینگریستی، گویی عقاب روی سرشان نشسته است! اینک، سرسختترین آنان درصدد آن بود که مشکل پیش آمده را به نحوی رفع و رجوع کند، و میگفت: بگذار ای ابوالقاسم؛ بخدا، تو جاهلمسلک نبودی! فردای آن روز دوباره به همان ترتیب گردهم آمده بودند و دربارهٔ آن حضرت گفتگو میکردند. پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- به طرف آنان آمد. آن جماعت یکجا بر سر آن حضرت ریختند و اطراف ایشان را گرفتند. حتّی دیدم که یکی از آنان ردای آن حضرت را در دستانش جمع کرده و پیچانیده بود، و ابوبکر در کنار ایشان ایستاده بود و گریه میکرد و میگفت: {أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ}[6]. «میخواهید این مرد را بکشید فقط بجرم اینکه میگوید خدای من همان خدای یکتا است؟!» آنگاه، دست از آن حضرت برداشتند و رفتند. پسر عمروعاص میگوید: این سرسختانهترین برخورد قریشیان با رسولاکرم -صلى الله علیه وسلم- بود که من دیدم؟[7] * در روایت بخاری از عروه بنزبیر چنین آمده است که وی گفت: از پسر عمروعاص پرسیدم: شدیدترین برخورد مشرکان با نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- کدام بود؟ برای من بازگوی! وی گفت: نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- در حِجر اسماعیل به نماز ایستاده بودند. عقبه بنابیمُعَیط آمد و جامهٔ آن حضرت را بر گلوی ایشان پیچانید و سخت فشار داد تا آن حضرت را خفه کند. ابوبکر جلو آمد و دو زانوی عقبه را گرفت و او را کنار زد، و او را از پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- دور گردانید و گفت: {أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ}؟!.[8] * اسماء نیز چنین روایت کرده است که صریخ نزد ابوبکر آمد و گفت: رفیقت را دریاب! ابوبکر از نزد ما رفت در حالیکه چهار دسته موی پرپشت بر سر داشت. به سوی آنان رفت و میگفت: {أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبِّیَ الله}؟ آن جماعت از پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- غافل شدند و به ابوبکر روی آوردند. وقتی ابوبکر نزد ما بازگشت، دست به هر یک از آن دسته موهای پرپشت وی که میزدیم، موهای وی در دست ما میماند! [9] منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388 عصر اسلام
[1]- سوره حجر، آیه 94. [2]- اشاره به آیه 1 و آیه 8، سوره نجم. [3]- دلائل النبوة، ج 2، ص 585؛ مختصر السیرة، شیخ عبدالله نجدی، ص 135. [4]- مختصرالسیرة، ص 113 [5] در اینجا پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- قریشیان ظالم و ستمگر را تهدید کرده، بدانها گوشزد می کند که روزی سزای این ستمها و آزارهایی که در حق مؤمنان روا می دارند را خواهند دید... مترجم محترم گویا متوجه این موضوع نشده فرمودهٔ آنحضرت -صلی الله علیه وسلم- را بدینصورت ترجمه کرده اند که: «ای جماعت قریش! من به آهنگ قربانی شدن بسوی شما آمدهام!». [6]- اقتباس از آیه 28، سوره مؤمن (غافر). [7]- سیرهٔ ابنهشام، ج 1، ص 289، 290، با تلخیص. [8]- صحیح البخاری»، باب ذکر ما لقی النبی و اصحابه من المشرکین، بمکة»، ج 1، ص 544. [9]- مختصرالسیرة، ص 113. |