تاریخ چاپ :

2024 Nov 21

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

پدیده ی خوارج

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پس از ماجرای حکمیت، معاویه به سرزمین شام که همه مردم آن هوادار او بوده و از او تبعیت و فرمانبرداری می‌کردند بازگشت، و پس از بازگشت با شورش و تمرد و نافرمانی خاصی روبرو نشد!

اما حضرت علی رضی الله عنه  در شرایطی صفین را ترک نمود و به کوفه بازگشت که با بدترین و خطرناک‌ترین چالش روبرو گردید، چالش شورش و عصیان خوارجی که با پذیرش تحکیم از طرف حضرت علی در صفین به شدت مخالفت نمودند که با مخالفت آنان هر روز شدیدتر می‌شد و بعدها به اشکال مختلفی انجام گرفت!

آغاز مخالفت خوارج در اثنای جنگ صفین زمانی بود که حضرت علی رضی الله عنه  حکمیت را برای پایان جنگ و تعیین سرنوشت مردم پذیرفت!

اشعث بن قیس کندی به میان تمیم رفت و آنان را در جریان حکمیت قرار داد، عروه‌بن جریر تمیمی برخاست و سخنی را گفت که بعدها برای خوارج به عنوان اصل و قاعده‌ای قابل قبول درآمد. او گفته بود :

«می‌خواهید، انسان‌ها را در دین خداوند حکم و داور کنید؟!»

پس از آن بود که خوارج مدام این سخن را تکرار می‌کردند که : «هیچ حکمی به غیر از حکم خداوند مشروعیت ندارد.»

هر چند سخنِ سنجید‌ه‌ای بود اما هدف باطل و ناصوابی را از خلال آن دنبال می‌کردند! (البدایة و النهایة : ج 7 ص 288 – 289)

 

تا رسیدن حضرت علی رضی الله عنه  به کوفه دوازده هزار نفر از سپاهیانش به خاطر پذیرش تحکیم توسط او و به قول آنان سخن انسان را بر کلام خدا ترجیح دادن و ناسازگاری آن اقدام با اینکه هیچ حکمی به غیر از حکم خداوند ارزش ندارد، از حمایتش دست برداشتند، و او را به خروج از دین خداوند و کفر متهم نموده و به خاطر کفر و ارتدادش- از نظر آنها – جنگ و رویارویی با او را روا دانستند!؟

آن خوارج همراه با حضرت علی و دیگر سپاهیانش وارد کوفه نشدند، بلکه به روستایی به نام «حروراء» رفتند به همین خاطر ایشان را «حروریّه» نامیدند، همچنان که آنان را «خوارج» و «محکّمه» می‌نامیدند، اما آنان نام و عنوان «فدائیان» را برای خود به کار می‌بردند. یعنی کسانی که جان خود را فدای دین خداوند می‌کنند!؟

 

رسول خدا صلی اله علیه وسلم  در مورد شورش و سرکشی خوارج پیشتر خبر داده بود! امام مسلم از ابوسعید خدری رضی الله عنه  روایت می‌نماید که رسول خدا صلی اله علیه وسلم  فرموده‌اند :

تمرق مارقة، عند فرقة المسلمین، تقتلهم أولی طائقة بالحق.

«هنگامی که مسلمانان دچار فتنه می‌شوند، گروهی راه گریز و خروج از دین را در پیش می‌گیرند، جمعی که به حق و صواب نزدیک‌ترند، ایشان را سرکوب می‌نمایند.»

در روایتی دیگر آمده است :

تکون امّتی فریقین، تخرج بینهما مارقه، تلی قتلها أولاهما.

«امّت مسلمان به دو فرقه تبدیل می‌شوند که در میان آن ها گروهی از دین دور و خارج می‌شوند و آن دسته که به حق اولی‌ترند، ایشان را سرکوب می‌کنند!»‌

ابوسعید خدری در رابطه با این حدیث خطاب به مردم عراق گفت : «این شما مردم عراق بودید که با ایشان به جنگ پرداختید!»

 

در این حدیث صحیح چندین پیام و دلالت وجود دارد :

1-      اثبات نبوّت رسول خدا صلی اله علیه وسلم ، زیرا شورش و خروج ایشان را رسول خدا خبر داد و سال‌ها پس از آن بود که آن شورش و تمرد روی داد!

2-      حکم رسول خدا صلی اله علیه وسلم  مبنی بر مسلمان بودن دو فرقه و دو طرف نزاع – یعنی سپاهیان حضرت علی و سپاهیان معاویه.

3-      حکم رسول خدا صلی اله علیه وسلم  در این مورد که در میان آن دو طرف نزاع و مخالف یکدیگر، آن دسته که روش و دیدگاهشان به حق و صواب نزدیک‌تر است – یعنی حضرت علی و اتباع او – با خوارج خواهند جنگید، و معاویه و اتباع او نیز هر چند مسلمان و اهل دین بوده‌اند، اما حضرت علی و اتباع و اصحاب او به حق وصواب نزدیک‌تر و اولی‌تر بوده‌اند «زیرا رسول خدا به صراحت فرموده‌اند!» فرقه‌ای که به حق اولی‌ترند، با آنان خواهند جنگید.( البدایة و النهایة : ج 7 ص 279 – 280) »

 

پس از آن که خوارج پرچم مخالفت با حضرت علی را به دست گرفتند و به «حروراء» رفتند، پس از نشستی «عبدالله بن وهب راسبی» را به عنوان امیر و رهبر خویش انتخاب کردند!

اما حضرت علی رضی الله عنه  تصمیم گرفت، از فتنه‌گری آن شورشیان جلوگیری کند و یا به اطاعت از اوامر خویش ملزم نماید! به همین خاطر عبدالله بن عباس را برای مذاکره با ایشان به حروراء فرستاد!

حضرت عبدالله بن عباس سه روز تمام را با آنان به مناقشه و گفتگو پرداخت و به همة شبه‌افکنی‌های و ادعاهای آنان پاسخ داد و در نهایت توانست نیمه آنان را قانع نماید، و اظهار ندامت کنند و از شورش علیه حضرت علی دست بردارند و به صف جماعت مسلمانان بازگردند. حضرت عبدالله بن عباس همراه با آن عده به نزد حضرت علی در کوفه بازگشتند!

اما نیمه دیگر آنان بر نظر و تصمیم خود همچنان پا بر جا بودند!

حضرت علی برای آنان پیغام فرستاد که ما از شما می‌خواهیم که به ناحق خون کسی را نریزید! و به راهزنی دست نزنید و به اهل کتابی که در ممالک اسلامی زندگی می‌نمایند ستم نکنید! ما از آمدن شما به مساجد ممانعت به عمل نمی‌آوریم و پیش از شما دست به اسلحه نمی‌بریم!( البدایة و النهایة : ج 7 ص 281)

روزی حضرت علی رضی الله عنه  بر روی منبر خطابه بود، که یکی از خوارج برخاست و گفت: تو انسان را در حکم الهی مشارکت دادی، در حالی که هیچ حکمی به غیر از حکم خداوند مشروعیت ندارد!

ناگهان همة خوارجی که در گوشه و کنار مسجد بودند، برخاستند و با صدای بلند شعار «لاحکم الا لله، لاحکم الاّ لله» را سر دادند!

حضرت علی در پاسخ به آنان فرمودند :

«این حرف حقی است که قصد باطلی درلابه‌لای آن قرار دارد.»

این سخن حضرت علی سخنی سنجیده و صحیحی بود، این شعار خوارج که هیچ حکمی به غیر حکم خداوند مشروعیت ندارد، در ذات خود سخن درستی است. و از نگاه اسلام، اصول و مبانی احکام و حاکمیت و امر از آن خداوند است و حاکمیت یکی از ویژگی‌های الوهیت است! و همة این‌ها صحیح هستند!

 

اما خوارج از این سخن حق، هدف باطلی را دنبال کرده و از آن برای شورانیدن مردم علیه حضرت علی و حتی تکفیر او استفاده می‌کردند، هر چند از ظاهر آن چنین بر نمی‌آید و این باطل از آن برداشت نمی‌شود!

در جایی دیگر حضرت علی رضی الله عنه ، با خوارجی که او را تکفیر نموده و ریختن خونش را روا می‌شمردند، با انصاف و تسامح بسیار زیبا و راهگشایی برخورد نموده است.

علقمه‌بن عامر روایت می‌نماید که از حضرت علی در مورد خوارج پرسیده شد که آیا آنان مشرکند؟

فرمود : نه! آنان مشرک نیستند و از شرک و کفر گریزانند!؟

پرسیدند : آیا منافق نیستند؟

فرمود : نه! زیرا منافقین بسیار کم خداوند را یاد می‌کنند، اما آنان بسیار اهل ذکر و عبادتند!

سؤل شد! پس آنان چه کسانی هستند یا امیرالمؤمنین!

فرمود : برادران مسلمان ما هستند، که به سبب سرکشی و شورش‌شان علیه ما با آنان مقابله کرده‌ایم!( البدایة والنهایة : ج 7 ص 29 )

 

خوارج نهروان

خوارج به نهروان رفته و سپاه سر تا پا مسلحی را تشکیل داده و اولین امیر خود را به نام عبدالله بن وهب راسبی فرمانده آن گردانیدند!

آنان در منطقه نهروان به فساد و قتل و غارت مسلمانان و راهزنی و هتک حرمت و غارت اموال مردم اقدام می‌کردند!

اولین جرمی که مرتکب گردیدند این بود که، یکی از اصحاب رسول خدا صلی اله علیه وسلم  به نام عبدالله بن خَبّاب بن ارث همراه با همسر باردار خود از راهی که در کنترل خوارج بود، عبور می‌کرد!

آنان سر راه را بر اوگرفته و گفتند : تو کیستی؟

گفت : عبدالله بن خبّاب صحابی رسول خدا هستم!

گفتند : حدیثی را که از پدرت شنیدم که می‌گفت از رسول خدا شنیده است که می‌فرمود :

ستکون فتنة القاعد خیر من القائم، و القائم خیر من الماشی و الماشی خیر من السّاعی!

«فتنه و بلوایی پیش خواهد آمد که در آن نشسته بر ایستاده و ایستاده بر حرکت‌کننده و حرکت‌کنده بر سعی و تلاش‌کننده برتری دارند (منظور این است که اگر در این درگیریها و اختلافات خود را کنار بکشید بهتر است تا اینکه در آن مشارکت داشته باشید)».

خوارج اورا در حالی که بر اسبی سوار بود پائین کشیده و جلو چشمان همسرش سرش را بریدند و سپس همسر حامله و باردار او را نیز سربریده و شکمش را پاره پاره کردند!؟( البدایه و النهایة)

 

گفتگوی حضرت علی با خوارج

حضرت علی رضی الله عنه  برای گفتگو با خوارج به «نهروان» رفت، و مدت زمان زیادی را با آنان به مباحثه و مجادله پرداخت، این زمانی بود که قبلاً ابوایوب‌انصاری و قیس‌بن سعدبن عباده برای قانع کردن ایشان و پایان دادن به شورش و تمرد با آنها گفتگو کرده و نتجه‌ای نگرفته بودند!

پس از آن بود که ابوایوب‌انصاری پرچم عفو و امنیت را برافراشت! و از طرف حضرت علی رضی الله عنه  اعلام شد که هر کس بر گِرد آن پرچم جمع شود، و هر کس به کوفه و مدائن بازگردد، در امنیت قرار دارد و نیازی به جنگ با آنها نیست، و تنها با کسانی برخورد می‌شود که دست به قتل و جنایت زده باشند!

 

جنگ نهروان

پس از آن اعلان عفو بود که بسیاری از خوارج از شورش و تمرد دست برداشتند! اما حدود یک هزار نفر از آنان همچنان با عبدالله بن وهب راسبی باقی ماندند! و به دنبال آن اولین جنگ میان خوارج و حضرت علی در نهروان روی دارد و به کشته شدن بسیاری از رهبران آنان انجامید.

عبدالله بن وهب راسبی فرمانده آنان و حرقوس بن زهیر سعدی و شریح‌بن أوفی که دو نفر از سران باند عبدالله بن سبای یهودی بودند و در کشتن حضرت عثمان مشارکت داشتند نیز کشته شدند!( البدایة و النهایة : ج 7 ص 288 – 289)

در میان کشته‌شدگان خوارج در آن جنگ «مُخَدَّج» مشهور به «ذوالثدیه» نیز وجود داشت.

امام مسلم در کتاب صحیح خود از زیدبن وهب جُهنی – که در میان سپاهیان حضرت علی در جنگ با خوارج حضور داشت – نقل می‌کند که حضرت علی رضی الله عنه  فرمودند : من خود از رسول خدا صلی اله علیه وسلم  شنیدم که فرمود :«در میان امت من گروهی سر به شورش و نافرمانی بر می‌دارند، قرآن را قرائت می‌کنند و قرائت شما در مقایسه با قرائت آنان بسیار اندک است و نماز و روزه شما هم در برابر نماز و روزة آنان بسیار کم است، قرآن را می‌خوانند و گمان می‌کنند که به نفع آنها است، اما در عین حال علیه آنان است.»

حضرت علی رضی الله عنه  سپس فرمود : اگر سپاهی که با آنان مبارزه می‌کنند می‌دانستند، از زبان رسول خدا صلی اله علیه وسلم  چه اجر و پاداشی برای آنان در نظر گرفته شده، برعمل و کردار خویش توکل می‌کردند. نشانه و دلیل این قضیه آن است که در میان آنان مردی هست که یک دست او از آرنج قطع شده و بر سر بازوی او تکه گوشت اضافی شبیه سرپستان وجود دارد که روی آن موهای سفیدی روییده‌اند!

زیدبن وهب می‌گوید : زمانی که خوارج شکست خوردند و جنگ پایان یافت، حضرت علی فرمود : در میان کشته‌شدگان آنان دنبال «مخدج» بگردید!

این کار را کردند، اما او را نیافتند!

حضرت علی رضی الله عنه  خود برای یافتن او اقدام نمود، و در میان کشته‌شدگان خوارج که بر روی هم افتاده بودند، به جستجو پرداخت! فرمود : یکی یکی آنان را از روی هم بردارید، در نهایت جنازه «مخدج» را پیدا کردند! وقتی حضرت علی رضی الله عنه  جنازه او را دید، تکبیر می‌نمود و گفت : خداوند راست فرمود، و پیامبر پیامش را رسانید!

عبیدة‌السلمانی برخاست و گفت : یا امیرالمؤمنین! تو را به خدا! خود شما این حدیث را از رسول خدا شنیدی؟

حضرت علی رضی الله عنه  فرمود : «سوگند به خداوندی که هیچ معبود و مستعانی به غیر از او مشروعیت ندارد، من خود آن را از رسول خدا شنیدم! (البدایة و النهایة : ج 7 ص 219) »

همچنین امام مسلم از عبیدالله بن رافع روایت کرده که : وقتی همراه با حضرت علی برای جنگ با خوارج بیرون رفتیم، آنان می‌گفتند : به غیر از حکم خدا هیچ کس مشروعیت ندارد!

حضرت علی فرمود : «این سخن حقی است که هدف باطلی در لابلای آن قرار دارد.» رسول خدا صلی اله علیه وسلم  انسان‌هايی را توصیف فرموده که من وصف آنها را در آنان می‌بینم، و سخن حق و صحیحی را می‌گویند، اما – به حلقوم خویش اشاره فرمود : «از اینجای آنان تجاوز نمی‌کند! و آنان در نظر خداوند از بدترین مخلوقات او هستند، که یکی از آنان آدم سیاه‌پوستی است که یکی از دستان او قطع شده و بر روی بازوی او اضافه گوشتی سرپستان مانندی وجود دارد.»

وقتی آنان را به قتل رسانیدند، حضرت علی فرمود : «آن مرد سیاه‌پوست را پیدا کنید! گشتند، اما او را نیافتند!

حضرت علی فرمود : برگردید و بار دیگر به خوبی او را جستجو کنید! حتماً او را خواهید یافت، سوگند به خداوند، رسول خدا دروغ نمی‌گوید، دروغ نمی‌گوید!

بار دیگر آنان بازگشتند و جنازه اورا دیدند که در چاله‌ای افتاده یافتند، آنان جنازه‌اش را برداشتند و نزد حضرت علی آوردند، وقتی آن را دید تکبیری نمود.( البدایة والنهایة : ج 7 ص 292) »

 

همچنین امام بخاری و امام مسلم از سویدبن غفله روایت نموده‌اند که : حضرت علی بن ابیطالب رضی الله عنه  فرموده است : «وقتی از رسول خدا صلی اله علیه وسلم  می‌خواهم سخنی را برایتان نقل نمایم، اگر از آسمان مرا به روی زمین بیندازند، برایم خوشایند‌تر است از اینکه بر او دروغ ببندم! اما وقتی در رابطه باخودم وشما سخن گفتم، جنگ خدعه و فریبکاری را می‌طلبد.

من از رسول خدا صلی اله علیه وسلم  شنیدم که می‌فرمود : یخرج قوم من امتی فی آخر الزمان، احداث الاسنان، سفهاء الاحلام یقولون من قول خیر البریَّه یقرؤون القرآن لایجاوز حناجرهم یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیه. فاذالقیتموهم فاقتلوهم فانّ فی قتلهم اجراً لمن قاتلهم عندالله یوم القیامه «در آخر الزمان ملتی از میان امت من سر به شورش برخواهند داشت که : جوان و تازه به دوران رسیده و سبکسر و کم‌خردند! سخنان رسول خدا را بر زبان می‌آورند و قرآن را قرائت می‌کنند اما از گلوی ایشان پایین‌تر نمی‌رود – همچون تیری که شتابان از كمان بیرون می‌شود، آنان نیز ازدین خارج می‌گردند. هر گاه با آنان روبرو شدید، آنان را بکشید! هر کس آنان را بکشد، نزد خداوند در قیامت اجر خاص خود را خواهند داشت.( البدایة والنهایة : ج 7 ص 291) »

امام مسلم از جابربن عبدالله رضی الله عنه  روایت می‌نماید که : گفته است : از جعرانه هنگامی که رسول خدا مقداری نقره را که در دامن بلال ریخته و آن را میان مردم تقسیم می‌نمود، همراه او بودم.

مردی جلو آمد و گفت : یا رسول‌الله عدالت را رعایت کن!

رسول خدا فرمود : چی داری می‌گویی؟ اگر من عدالت را رعایت نکنم چه کسی آن را رعایت می‌نماید؟! اگر دادگر و عادل نباشم شکست‌خورده و ناامید می‌گردم!

حضرت عمر گفت : یا رسول‌الله اجازه بفرما این منافق را مجازات کنم!

رسول خدا فرمود :«پناه بر خدا اگر چنین اجازه‌ای را بدهم، آنگاه مردم خواهند گفت: محمد اصحاب خویش را به قتل می‌رساند! این مرد و اتباع او قرآن می‌خوانند، اما از حلقوم ایشان پائین‌تر نمی‌رود، و همچون پرتاب شدن تیر از کمان از دین دور می‌شوند.( البدایة والنهایة : ج 7 ص 297) »

ابوسعید خدری می‌گوید : «من گواهی می‌دهم خود از رسول خدا صلی اله علیه وسلم  شنیدم و شهادت می‌دهم هنگامی که حضرت علی با آنها جنگید و آنان رابه قتل رسانید، جنازه مردی را آوردند که همان اوصافی را که رسول خدا فرموده بود، در او وجود داشت!( البدایة و النهایة : ج 7 ص 300 – 301) »

امام مسلم رضی الله عنه  از ابوسعید خدری نقل نموده که گفته است : رسول خدا صلی اله علیه وسلم  فرموده‌اند : «هنگامی که در میان مسلمانان تفرقه پدید می‌آید، گروهی از دین فاصله می‌گیرند، و یکی از آن دو طرف اختلاف که به حق نزدیک‌تر است، آنان را سرکوب می‌نمایند.( البدایة و النهایة : ج 7 ص 270) »

همچنین امام بخاری و مسلم از بسربن عمرو روایت نموده‌اند که گفته است : نزد سهل‌بن حنیف رفتم و به او گفتم : آنچه را که رسول خدا صلی اله علیه وسلم  در مورد «حروریه«خوارج» فرموده‌اند، برای من بگو!

گفت : همانی را که از رسول خدا صلی اله علیه وسلم  شنیدم بدون کم و کاست برایت نقل می‌کنم!

از رسول خدا صلی اله علیه وسلم  شنیدم که فرمودند : گروهی از آنجا – و به عراق اشاره فرمود – راه شورش و سرکشی را در پیش می‌گیرند، و قرآن را می‌خوانند، اما از حلقوم آنها پایین‌تر نمی‌رود و همانگونه که تیر از کمان دور می‌شود، از دین فاصله می‌گیرند.»

گفتم : آیا برای آنان علامتی را ذکر فرمود؟

سهل گفت : من همین را شنیدم، و نمی‌توانم چیزی را بر آن بیفزایم!( البدایة و النهایة : ج 7 ص 279)

احادیثی که نقل شدند، دلایلی بر صداقت و درستی نبوّت رسول خدا به شمار می‌آیند، زیرا در مورد شورش و سرکشی خوارج و عدم معرفت درست آنان از قرآن و عدم اطاعت از امام و پیشوای مسلمین و اقدام به قتل و کشتار مسلمانان خبر داده، مسلمانان را به رویارویی با آنها فراخوانده، آنانی را که ایشان را سرکوب می‌کنند مورد تمجید قرار داده و نزدیک‌ترین طرف به حق و صواب بر شمرده است.

 

و صلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.‏


 

سایت عصر اسلام

IslamAge.Com