تاریخ چاپ :

2024 Nov 21

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

پلیس در دوران امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وقتی علی  رضی الله عنه  زمام خلافت را به دست گرفت وظیفه پلیس یکی از وظایف مهم و معروف در دولت به شمار می‌رفت، داستان هایی که‌از نقش پلیس در دوران خلافت علی  رضی الله عنه  سخن می‌گویند بسیارند، از آن جمله ‌اینکه ‌اصبغ بن نباته روایت می‌کند: جوانی نزد علی بن ابی طالب از چند نفر شکایت کرد که‌ اینها همراه پدرم به سفری رفته‌اند و همه بازگشته‌اند جز پدرم، وقتی خبر او را از آن ها پرسیدم گفتند: مرده‌ است، در باره‌ی مالش از آنها پرسیدم. گفتند: هیچ چیز از خود باقی نگذاشته و حال آن که پدرم مال فراوانی به همراه داشت و ما دعوای را نزد شریح بردیم، او آنها را سوگند داد و رهایشان کرد. آنگاه علی  رضی الله عنه  پلیس را فراخواند و برای هر متهم‌دو نفر را موظف کرد و به آنان توصیه نمود که ‌اجازه ندهند افراد متّهم به هم نزدیک شوند و با همدیگر حرف بزنند و منشی و نویسنده‌اش را فراخواند و یکی از متّهمان را احضار کرد و فرمود: مرا از ماجرای پدر این جوان آگاه کن، کدام روز هماره شما به سفر رفته‌ است؟ و در کجا در پیاده شدید؟ و چگونه راه را سپری کردید؟ و به چه دلیل او وفات یافت؟ و مالش چگونه‌از دست رفت؟ و او را پرسید که چه کسی او را غسل داد و دفنش کرد و چه کسی بر او نماز خواند و در کجا دفن گردید؟ و پرسش‌هایی دیگر از این قبیل را مطرح کرد و کاتب همه را می‌نوشت، آنگاه علی  رضی الله عنه  تکبیر گفت و حضار نیز تکبیر گفتند و متّهمان چیزی نمی‌دانستند جز اینکه فکر می‌کردند، دوستشان علیه ‌آنها اعتراف کرده‌ است، سپس بعد از آن که متّهم اولی را از مجلس خود به جای دیگر فرستاد، یکی دیگر از متهمان را فراخواند و او را همانند دوستش مورد پرس و جو قرار داد، سپس دیگری را به همان روال فرا خواند تا اینکه‌ از گفته‌های همه‌آنها اطلاع یافت و دید که هر کدام سخنانی بر خلاف سخنان دوستش می‌گوید، سپس دستور داد تا متّهم اولی را دوباره بیاورند، وقتی او را آوردند، علی  رضی الله عنه  فرمود: ای دشمن خدا با توجه به آنچه ‌از دوستانت شنیدم به لجاجت و دروغگویی تو پی بردم و جز راستگویی هیچ چیزی تو را از مجازات نجات نمی‌دهد، سپس فرمان داد او را به زندان ببرند و تکبیر گفت و حُضّار همراه ‌او تکبیر گفتند، وقتی دوستان او وضعیت را دیدند در اینکه دوستشان علیه‌ آنان اعتراف کرده هیچ شکی به خود راه ندادند، آنگاه علی  رضی الله عنه  یکی دیگر از آنها را فراخواند و او را تهدید کرد، سپس ‌او گفت: ای امیرالمؤمنین سوگند به خدا از کاری که‌آنها کردند ناخوشنود بودم، سپس همه را فراخواند و آنها اقرار کردند و داستان را تعریف کردند و بعد آن یکی را که در زندان بود فراخواند و به او گفتند: دوستانت اعتراف کرده‌اند و تو را چیزی جز راستگویی نجات نمی‌دهد، آنگاه ‌او به همه‌ آنچه که دوستانش اقرار کرده بودند، اقرار کرد و آن وقت علی  رضی الله عنه  اموال مقتول را از آنها پس گرفت و دیه‌اش را نیز از آنان گرفت. [1]

این داستان حاوی مفاهیم و رهنمودهای زیادی است که برای محققین مفید است و نشانگر این است که در زمان علی زندان و افراد پلیس وجود داشته‌اند[2].

 امیر المؤمنین در کوفه زندانی ساخت و آن را نفاع نامید که ساختمان آن خیلی محکم نبود و زندانیان از آن بیرون می‌آمدند، سپس آن را منهدم کرد و به جای آن زندانی دیگر ساخت و آن را مخیس (پاکسازی)[3] نامید و مخارج و خوراک و پوشاک زندانیان را در زمستان و تابستان فراهم می‌کرد [4].

همچنین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب  رضی الله عنه  سرباز و پلیس‌هایی داشت که برخی از آنان عبارتند از: ابوالهیاج اسدی و قیس بن سعدبن عبّاد، و معقل بن قیس الریاحی و مالک بن خبیب یربوعی، واصبغ بن نباته مشاجعی و سعیدبن ساریه بن مره خزاعی و یکی از وظیفه‌های اجتماعی پلیس کمک کردن به نیازمند و رسیدن به داد ستمدیده و نیز راهنمایی فرد گمشده و سرگردان و خوراک دادن به مستمندان و کمک و مهربانی و دیگر همکاری‌های انسان دوستانه بود که برای رضامندی خداوند انجام می‌شوند.

از اینجا برای ما روشن می‌گردد که نیروهای امنیتی در عصر خلفای راشدین نقش مهمی‌در ارائه خدمات عمومی ‌به جامعه‌ ایفا کرده‌اند و نقش منحصر به بخش امنیتی نبوده، گرچه بخش امنیتی اهمیت زیادی دارد.

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین.

منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اسلام

IslamAge.Com

---------------------------------------------

[1]- الطرق الحکیمة ص 49.

[2]- ولایة الشرطة فی الاسلام، دکتر نمر الحمیدانی ص 107

[3]- این نامگذاری به صورت دیمی‌و بی حساب و کتاب نبود، بلکه‌از روی هدف چنین نامگذاری شده بود زیرا نافع یعنی سودمند و مخیس یعنی پاکسازی.

[4]- ولایة الشرطة فی الاسلام، دکتر نمر الحمیدانی ص 108.