تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

حقیقت عبدالله بن سبأ (تأثیر سبئیه در ایجاد فتنه)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قدما بر وجود شخصی به نام عبدالله بن سبأ اتفاق نظر دارند و کسی در این مورد مخالفت نکرده است و تنها عدهای از معاصران که بیشتر آنان شیعه می‏باشند با این موضوع مخالفت کردهاند، با این استدلال ساخته و پرداخته ذهن سیف بن عمر تمیمی‏است، زیرا برخی از علمای علم رجال، او را در بحث روایت حدیث مورد انتقاد قرار داده‏اند. اما علما او را در اخبار حجت می‏دانند، زیرا ابن عساکر روایات زیادی را نقل کرده که در آنها به ذکر احوال عبدالله بن سبأ پرداخته‏اند و در میان راویان آن روایات، نام سیف بن عمر به چشم نمی‏خورد و البانی سند برخی از آنها را صحیح دانسته است.[1]

البتهاینها غیر از روایات بی شماری است که در کتب فرق یا رجال و یا حدیثی شیعه در مورد عبدالله بن سبأ آمده است و نام عمر چه از نزدیک(معاصرین) و چه از دور (قدما) در آنها وجود ندارد. اولین باری که آنان شروع به تشکیک در مورد شخصیت عبدالله بن سبأ[2] و وجود او کردند در تلاشی از جانب آنان بود که از یک جهت برای نفی نقش عنصر کینه جوی یهودی در ایجاد فتنه در میان مسلمانان و از جهت دیگر برای متوجه ساختن انگشت اتهام به سوی صحابه رسول خدا صلی الله علیه وسلم  و معرفی آنان به عنوان اسباب فتنه و جهت از بین بردن سیمای تابناک آنان در نزد مسلمانان بود. برخی از معاصران که همه آنها شیعه رافضی می‏باشند جهت نیل به هدف اصلی خود، یعنی تلاش مذبوحانه آنان برای تبرئه اصل مذهب خود از مؤسس حقیقی آن- که مورد اتفاق قدما و از جمله از شیعیان است- بود. لازم به ذکر است که آن دسته از کسانی که از جمله اهل سنت به حساب آمده‏اند و منکر شخصی به نام عبدالله بن سبأ شده‏اند، از جمله کسانی هستند که تحت متأثر و دانش آموخته محضر خاورشناسان می‏باشند. ببینید کهاینان از بی حیائی و نادانی به کجا رسیده‏اند؟! حال آنکه در کتب تاریخی و فرق پر از ذکر حال او بوده و راویان کارهای او را ذکر کردهاند و اخبار او به همه جا رسیده است. مؤرخان و محدثان و نویسندگان در باب فرق و ملل و نحل، طبقات، ادب و انساب بر وجود شخصیت عبدالله بن سبأ، یعنی کسی که در پشت پرده حوادث فتنه قرار داشت، اتفاق نظر دارند. نقش ابن سبأ در این وقائع تنها در تاریخ طبری و مستند به روایات سیف بن عمر تمیمی‏نمی‏باشد، بلکه شامل اخباری است که در روایات متقدمان و در خلال کتابهایی که حوادث و وقائع تاریخ اسلامی‏و آراء فرق و مذاهب آن دوران را ذکر کردهاند پراکنده است. اما ویژگی کتاب تاریخ طبری نسبت به سائر کتابها در این است که حاوی تفصیل و نکات بیشتری در مورد او می‏باشد. به همین دلیل شک کردن نسبت بهاین وقائع بدون داشتن سند و دلیل و به صرف استدلال بهاینکه اخبار مربوط به عبدالله بن سبأ فقط از طریق سیف بن عمر روایت شده است و حتی بعد از اینکه در روایات صحیحی نام او ثبت شده که از طریق سیف بن عمر روایت نشده‏اند، به معنی از بین بردن و ابطال همه آن اخبار و نسبت دادن نادانی و کم خردی به آن مخبران و علما و جعلی دانستن حقائق تاریخی است. از کی تا حالا چنین بوده که روشمند بودن به معنی انواعی از استنتاج عقلی محض و مخالفت با نصوص و روایات منسجم و متحد المضمون است؟ و آیا روشمند بودن تحقیق به معنی روی گردانی از منابع فراوان متقدم و متأخری است که برای ابن سبأ شخصیتی واقعی به اثبات رسانده‏اند؟[3]

 

در کتب اهل سنت نام عبدالله سبأ زیاد وارد شده است که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:

أعشی همدان[4] (م83 ﻫ) در شعری که در هجو مختار بن أبوعبید ثقفی و یاران او از اهالی کوفه سروده است، او را بهاین خاطر که همراه با اشراف کوفه به بصره گریخته مورد هجو قرار داده و نام سبئیه را در شعر خود آورده و میگوید:

شهدت علیکم أنکم سبئیة    وأنی بکم یا شرطة الکفر عارف[5]

(من علیه شما گواهی می‏دهم که سبئی هستید. ای یاران کفر، من شما را به خوبی می‏شناسم).

 

از شعبی(م103 ﻫ) روایتی وجود دارد که مفید کذب عبدالله بن سبأ است.[6] ابن حبیب[7] (م245 ﻫ) در مورد ابن سبأ سخن گفته و او را از اهالی حبشه دانسته است.[8] ابوعاصم، خُشیش بن أصرم(م253 ﻫ) در کتاب «الإستقامة» خبری را روایت کرده مبنی بر اینکه علی بن أبی طالب تعدادی از پیروان ابن سبأ را سوزانده است.[9] جاحظ[10] (م255 ﻫ) از اولین افرادی به حساب می‏آید که به عبدالله بن سبأ اشاره کرده است، [11] لکن چنان که دکتر جواد علی روایت کرده است، روایت وی قدیمی‏ترین روایت در مورد ابن سبأ نیست.[12] در مورد این ماجرا که علی بن أبی طالب گروهی از زندیقان را سوزانده است روایات صحیحی در کتب صحاح و سنن و مسانید وجود دارد[13] و لفظ «زندیق» در مورد عبدالله بن سبأ و پیروان او، لفظی غریب نمی‏باشد.

ابن تیمیه میگوید: مبدأ و سرمنشأ رافضه، عبدالله بن سبأ زندیق است.[14]

ذهبی میگوید: عبدالله از غالیان زنادقه و فردی گمراه و گمراهگر بود.[15]

 

ابن حجر میگوید: عبدالله بن سبأ از غالیان زنادقه بود و پیروانی دارد که به آنان سبئیه گفته می‏شود و معتقد به الوهیت علی بن أبی طالب می‏باشند و علی در زمان خلافت خود آنان را سوزاند.[16]

در کتب جرح و تعدیل هم در مورد عبدالله بن سبأ مطالبی وجود دارد. ابن حبان(م354 ﻫ) میگوید: کلبی- محمد بن سائب إخباری- سبئی و از طرفداران عبدالله بن سبأ، یعنی کسانی بود که معتقدند: علی از دنیا نرفته است و قبل از قیامت به دنیا برمی‏گردد و اگر ابری را مشاهده نمایند می‏گویند: امیرالمؤمنین در درون آن قرار دارد.[17]

کتب انساب هم بر این امر تأکید دارند که نسبت سبئیه را منسوب به عبدالله بن سبأ میکنند، یعنی کسی که سبئیه منسوب به او می‏باشند. سبئیه غلات رافضه هستند و اصل ابن سبأ از یمن می‏باشد و فردی یهودی بود که اظهار اسلام کرد.[18]

سیف بن عمر تنها منبع در مورد اخبار ابن سبأ نیست، زیرا ابن عساکر در تاریخ خود روایاتی را آورده که نام سیف در آنها وجود ندارد و ابن سبأ و اخبار او را ثابت و تأکید میکنند.[19]

شیخ الإسلام ابن تیمیه(م728 ﻫ) بر این باور است که اصل رافضه از منافقان زنادقه است، زیرا ابن سبأ زندیق را ابداع کرد و در مورد علی بن أبی طالب دست به غلو زد و مدعی امامت علی و منصوص بودن امامت علی و عصمت او شد.[20]

شاطبی[21] (م790 ﻫ) میگوید بدعت سبئیه از بدعتهای اعتقادی و متعلق بوجود خدایی دیگر در کنار خدای متعال است و با بدعتهای بحثهای دیگر متفاوت است.[22]

در کتاب خطط مقریزی(م845 ﻫ) آمده است که عبدالله بن سبأ در زمان علی بن أبی طالب در مورد وصیت و رجعت و تناسخ با مردم سخن می‏گفت.[23]

از مصادر و منابع شیعی که ابن سبأ را ذکر کردهاند میتوان به آن موارد اشاره کرد:

کشی از محمد بن قولویه روایت کرده که گفت: سعد بن عبدالله به من روایت کرد: یعقوب بن زید و محمد بن عیسی از علی بن مهزیار از فضاله بن أیوب أزدی از أبان بن عثمان روایت کردهاند که گفت: شنیدم که ابوعبدالله میگوید: خداوند عبدالله بن سبأ را لعنت کند، زیرا او در مورد امیرالمؤمنین علی ادعای پروردگاری نمود، اما به خدا علی بن أبی طالب امیر مؤمنان و بندهای مطیع خدا بود. وای بر کسی که بر ما دروغ می‏بندد. عدهای در مورد ما چیزهایی را می‏گویند که ما خود در مورد خود نمی‏گوییم. ما در نزد خدا از این چیزها تبری می‏جوییم.[24] این روایت در نزد شیعه از حیث سند صحیح است.[25]

قمی‏در کتاب «الخصال» همین خبر را با سند دیگری ذکر کرده است. اما نویسنده کتاب «روضات الجنات» از زبان رسول خدا نقل کرده کهایشان ابن سبأ را به خاطر متهم ساختن ایشان به کذب و تزویر و افشای اسرار و تأویل لعنت کرده است.[26] دکتر سلیمان عوده در کتاب خود مجموعهای از نصوص را ذکر کرده که کتب و روایات شیعه در مورد عبدالله بن سبأ را جمع آورده است و شبیه وثیقه‏هایی ثبت شده است که با وجود آن افرادی از متأخرین شیعه که با استدلال به کمی‏دلایل یا ضعف منابع در مورد اخبار ابن سبأ در صدد انکار عبدالله بن سبأ یا ایجاد شک در مورد اخبار او بر می‏آیند اقناع می‏سازد.[27]

به درستی که شخصیت عبدالله بن سبأ یک حقیقت تاریخی است که در منابع متقدم و متأخر شیعی و سنی التباسی در مورد آن وجود ندارد. هم چنین بیشتر خاورشناسان چون یولیوس فلهاوزن، [28] فان فولتن، [29] ولیفی دیلافیدا، [30] گلدزیهر، [31] رینولد نیکلسون[32] و داوید رونلدس[33] او را به عنوان یک شخصیت تاریخی پذیرفته‏اند. با این وجود عدهای اندک از خاورشناسان چون کیتانی و برنارد لوئیس[34] نسبت به آن شک دارند یا آن را خرافات می‏دانند و فرید لندر مابین نفی و اثبات آن حرکت کرده است.[35] اما باید دانست که ما در مورد وقائع تاریخ خود اقوال آنان را معتبر نمی‏دانیم.

هرکس منابع قدیم و جدید شیعه و سنی را مطالعه نماید درمی‏یابد که وجود ابن سبا مورد تأکید روایات تاریخی است و در کتب عقیده نام او به وفور یافت می‏شود و کتب حدیث، رجال، انساب، ادب و لغت نام او را بیان کردهاند و بسیاری از محققان و پژوهشگران جدید بر این روش حرکت کردهاند. به نظر می‏رسد که اولین بار خاورشناسان در مورد وجود ابن سبا شک کردند و سپس اکثر معاصران شیعه از این طرح پشتیبانی کردند و حتی برخی از آنان وجود او را به صورت قطعی منکر شدند. برخی از پژوهشگران عرب معاصر هم دیدگاههای معاصران به مذاقشان خوش آمد و برخی تحت تأثیر نویسندگان معاصر شیعه قرار گرفتند، اما همهاین افراد چیزی برای پشتیبانی از شک و شبهه خود و تقویت آن ندارند و صرفاً در وادی شک و گمان و فرضیه مانده‏اند.[36] برای شناخت منابع و مراجع سنی، شیعی و خاورشناسی که در مورد ابن سبا سخن گفته‏اند به کتاب «تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة» تألیف دکتر محمد أمحزون و کتاب «عبدالله بن سبأ و أثره فی أحداث الفتنة فی صدر الإسلام» تألیف دکتر سلیمان بن حمد العوده مراجعه کنید.

 

- نقش عبدالله بن سبأ در تحریک فتنه

در سالهای پایانی خلافت عثمان بن عفانس در نتیجه عوامل تغییر که قبلاً ذکر شد نشانه‏های اضطراب و آشوب در افق جامعه اسلامی‏پدیدار شد. بر ی از یهودیان با بهره گیری از عوامل فتنه و با تظاهر به اسلام و بکارگیری تقیه فرصت را برای ظهور غنیمت شمردند. یکی از این افراد، عبدالله بن سبأ ملقب به ابن سوداء بود. همانطور که بزگ نمایی در مورد ابن سبأ جایز نیست، آنچنان که برخی برای بزرگ نمودن نقش او در فتنه دست به غلو و افراط زده‏اند[37] به همان شکل هم ایجاد شک در مورد او کوچک نشان دادن نقش او در ایجاد فتنه به عنوان یکی از عاملان آن جایز نیست- چه او از بارزترین و مهم ترین عوامل آن بود- زیرا در آنجا فضاهایی برای برپایی فتنه وجودداشت که مقدمات آن را فراهم آورد و عوامل دیگری دخیل بود که آن را یاری رساند و نهایت چیزی که ابن سبأ انجام داد بیان دیدگاهها و اعتقاداتی بود که وی ادعای آنها را داشت و از جانب خود آنها را درآورده و ساخته حس یهودیت مغرض وی بود و همین حس وی را واداشت تا به منظور دستیابی به هدف مورد نظر خود آنها را ترویج دهد و آن هدف مورد نظر وی چیزی نبود جز ایجاد دسیسه در میان جامعه اسلامی‏و هدف قرار دادن و متلاشی ساختن اتحاد و یکپارچگی آن و برافروختن آتش فتنه و کاشت بذرهای اختلاف و ناسازگاری در میان افراد آن. همین امر یکی از جمله عواملی بود که منجر به قتل امیر المؤمنین عثمان بن عفانس و تفرق و چند‏دستگی امت شد.[38] خلاصه کاری که ابن سبأ کرد این بود که مقدمات صحیحی را بیان نمود و مبادی و اصول فاسدی را بر این مقدمات بنا نمود و این چیزها در میان افراد ساده لوح افراطی و افرادی که تمایلات و گرایشهایی داشتند شیوع پیدا کرد. وی در این امر از شیوه‏های پیچیدهای استفاده کرد که برای طرفداران او مبهم و پنهان بود و آنان گرد وی جمع شدند، از جمله بنا به ادعای خود دست به تأویل قرآن زد و گفت: باعث تعجب است که افرادی ادعا میکنند عیسی در آخرالزمان برمی‏گردد، اما رجوع محمد را تکذیب می‏کند، حال آنکه خدای متعال میفرماید:

 (همان كسي كه (تبليغ) قرآن را بر تو واجب گردانده است، تو را به محلّ بازگشت بزرگ (قيامت) برمي‌گرداند) القصص: ٨٥

 بنابراین محمد نسبت به رجوع مستحق تر از عیسی است.[39] همچنین به قیاس فاسد متوسل شد و مدعی وصیت رسول خدا در مورد خلافت علی رضی الله عنه  شد و گفت: هر پیامبری که وجود داشته هر یک از آنان وصی و جانشین داشته‏اند و علی وصی و جانشین محمد است. سپس گفت: محمد خاتم الأنبیاء و علی خاتم الأوصیاء است.[40] وقتی که پیروان وی این موضوع را پذیرفتند، وی به سراغ اجرای نقشه خود، یعنی خروج علیه عثمان بن عفان خلیفه مسلمانان رفت و این فکر وی موافق میل برخی از مردم قرار گرفت. وی برای این منظور به آنان گفت: ظالم تر از کسی که وصیت رسول خدا را نپذیرفته و بر وصی رسول خدا ظلم کرده و امر حکومت بر امت را بدست گرفته است، چه کسی میتواند باشد؟ سپس به آنان گفت: عثمان خلافت را به ناحق بدست گرفته است و این- علی- وصی رسول خدا است. پس برای این کار بپا خیزید و آن را به حرکت درآورید و این کار را با طعنه زدن به حاکمان خود آغاز کنید و اظهار کنید که قصد امر به معروف و نهی از منکر دارید تا مردم به سوی شما جلب شوند و مردم را به سوی این کار دعوت کنید.[41] وی داعیان خود را در نقاط مختلف پراکنده کرد و به افراد خود در شهرها نامه نوشت و آنان هم به سوی وی نامه نگاری کردند و مردم را به صورت مخفیانه به اعتقاد و دیدگاه خود دعوت نمودند و اظهار امر به معروف و نهی از منکر نمودند و شروع به نوشتن نامه‏هایی جعلی در مورد عیب والیان خود کردند و طرفداران آنان هم چنین نامه‏هایی را می‏نوشتند و اهل هر شهر در مورد کارهای خود به اهالی شهر دیگر- که طرفدار آنان بودند- نامه می‏نوشتند و آن افراد آن نامه‏ها را در شهرهای خود قرائت میکردند و حتی این کارها را هم به مدینه کشاندند و همه جا را پر از این اخبار کردند. آنان چیزی غیر از آنچه که اظهار میکردند میخواستند و هدف اصلی خود را بروز نمی‏دادند و اهالی شهرهای مختلف می‏گفتند: ما از مصیبتی که بر سر مردم شهرهای دیگر آمده است در سلامت می‏باشیم.[42]

در این نصوص میتوان شیوهای را که ابن سبا در پی گرفته بود مشاهده نمود. وی میخواست در نظر مردم میان دو نفر از بزرگان صحابه دشمنی قرار دهد، زیرا یکی از آن دو یعنی علی را چنین نشان داد که حقش ضایع شده و دیگری یعنی عثمان را چنین نشان داد که غاصب است. بعد از این تلاش کرد تا مردم- خصوصاً مردم کوفه- را تشویق نماید تا آنان به اسم امر به معروف و نهی از منکر علیه امرای خود بپاخیزند. به همین خاطر مردم به خاطر کوچک ترین حادثهای علیه والیان خود می‏شوریدند. لازم به ذکر است که وی در این حمله خود از اعرابی استفاده میکرد که ماده مناسب برای اجرای نقشهاش در آنان وجود داشت، چه قراء را از طریق امر به معروف و نهی از منکر به سوی خود جلب کرد و اهل طمع را با انتشار شایعاتی مغرضانه در مورد عثمان مورد تشویق قرار داد و مثلاً چنین شایعه کرده بود که عثمان خویشاوندان خود را بر کارها گمارده و از بیت المال مسلمانان اموال فراوانی را به آنان داده است و قرقگاهها را به خود اختصاص داده است و مطاع و تهمتهای دیگری که به وسیله آنها اوباش و آشوبگران را علیه عثمان- که بی گناه بود- شوراند. سپس شروع به تشویق پیروان خود کرد تا در نامه‏هایی اخباری کذب و دردناک و فاجعه بار از شهر خود به دیگر شهرها ارسال نمایند و بدین ترتیب مردم در همه شهرها فکر کردند که وضعیت به حد بحرانی رسیده است. از این وضعیت تنها سبئیه سود می‏بردند، زیرا با تصدیق این اخبار از جانب مردم، آنان میتوانستند شراره اشوب را در درون جامعه اسلامی‏شعله ور گردانند.[43] عثمان احساس کرده بود که در شهرها چیزهایی نقل می‏شود و امت آبستن شر گشته است، پس گفت: به خدا قسم آسیاب فتنه به دوران افتاده است، پس خوشا آن وقت که عثمان در حالی مرده باشد که آن را به حرکت درنیاورده باشد.[44]

جایی که ابن سبا در آن تغذیه میکرد و کارهایش را سر و سامان می‏داد. وی در آنجا شروع به تنظیم حملات خود علیه عثمان کرد و جهت ایجاد فتنه و آشوب مردم را تشویق میکرد تا با ادعای اینکه عثمان خلافت را به ناحق گرفته است و بر وصی رسول خدا یعنی علی حمله برده است به مدینه بروند.[45] وی آنان را با نامه‏هایی جعلی که ادعا میکرد از جانب بزرگان صحابه آمده است آنان را فریب داد و چون این افراد به مدینه آمدند و با بزرگان صحابه دیدار کردند، ندیدند که آن بزرگان ایشان را بر چیزی تشویق نمایند و آن صحابه از نامه‏هایی که به در تشویق مردم علیه عثمان به آنان منسوب شده بود تبری جستند[46] و دریافتند که عثمان حقوق افراد را محترم می‏شمارد و حتی در مورد اتهاماتی که به وی منسوب شده بود با آنان بحث و مناظره کرد و اتهامات آنان را ردّ کرد و درستی اعمالش را برای آنان تبیین کرد و حتی یکی از رهبران آن مخالفان، یعنی مالک اشتر نخعی گفت: شاید او و شما فریب خوردهاید.[47]

ذهبی معتقد است عبدالله بن سبا در مصر فتنه را تحریک میکرد و بذرهای اختلاف و دشمنی و عداوت با فرمانداران و سپس امیر المؤمنین عثمان بن عفان را پراکنده می‏ساخت.[48] اما ابن سبا این کار را به تنهایی انجام نمی‏داد، بلکه کار وی در ضمن یک شبکه دسیسه گر و اختاپوسی از شیوه‏های نیرنگ، حیله، فریب و بسیج اعراب و قاریان و غیر آنان بود. ابن کثیر روایت می‏کند که سبب شوریدن گروههای مردم علیه عثمان، ظهور ابن سبا و رفتن وی به مصر و این امر بود که وی سخنی را که خود درآورده بود میان مردم منتشر ساخت و بسیاری از مردم مصر فریفته آن سخنان وی شدند.[49]

مؤرخان و علمای مشهور سلف و خلف اتفاق نظر دارند که ابن سبا عقائد و افکار و نقشه‏هایی پلید را در میان مردم منتشر ساخت تا مسلمانان را از دین و اطاعت از امامشان برگرداند و میان آنان تفرقه و اختلاف بیندازد. عدهای اوباش گرد وی جمع شدند که همین افراد طائفه سبئیه را تشکیل دادند کهیکی از عوامل فتنهای بودند که به قتل عثمان بن عفان منتهی شد و به خاطر کشته شدن وی در این فتنه، جنگهای جمل و صفین و مواردی دیگر روی دادند. چیزی که از نقشه‏های سبئیه بر می‏آید سازماندهی دقیق آن است، زیرا در توجیه تبلیغات و نشر افکار آن بسیار با مهارت عمل شده بود، چهاین حرکت امر تبلیغات را تحت تسلط خود داشت و میان اوباش و افراد جنجال برانگیز تأثیر نهاد. همچنین در ایجاد شعبه‏هایی برای آن در بصره و کوفه و مصر با استفاده از تعصبات قبیلهای بسیار فعال عمل نمود و توانست نقاط اعتراض و شکایت اعراب و بندگان و موالی را که نقاط حساس در زندگی آنان و خواسته‏های آنان نامیده میشد تحریک نماید.[50]

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع:کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اسلام

IslamAge.Com

 --------------------------------------------------------------------------

[1]- دعاوی الإنقاذ للتأریخ الإسلامی، عوده. در این کتاب نویسنده طرقی را که البانی ذکر کرده است بیان کرده است.

[2]- تحقیق مواقف الصحابة1/284؛ عبدالله بن سبأ و أثره فی أحداث الفتنة فی صدر الإسلام، عودة.

[3]- دعاوی الإنقاذ للتاریخ الإسلامی، عودة، تحقیق مواقف الصحابة1/70.

[4]- عبدالرحمن بن حارث همدانی، معروف به أعشی همدان.

[5]- دیوان أعشی همدان، ص148.

[6]- تاریخ دمشق، ابن عساکر9/331.

[7]- تاریخ بغداد2/277.

[8]- عبدالله بن سبأ، عودة، ص53؛ المحبر، ابن حبیب، ص308.

[9]- تذکرة الحفاظ2/551؛ شذرات الذهب2/129.

[10]- وفیات الأعیان30/470.

[11]- البیان و التبیین3/81.

[12]- تحقیق مواقف الصحابة8/290.

[13]- عبدالله بن سبأ، عودة، ص53.

[14]- مجموع الفتاوی28/483.

[15]- میزان الإعتدال، ذهبی2/426.

[16]- لسان المیزان، ابن حجر3/360.

[17]- المجروحون من المحدثین، ابوحاتم2/253.

[18]- الأنساب7/24.

[19]- تحقیق مواقف الصحابة1/298؛ عبدالله بن سبأ، عودة، ص54.

[20]- مجموع الفتاوی، ابن تیمیه4/435.

[21]- ابراهیم بن موسی، محمد غرناطی.

[22]- الإعتصام2/197.

[23]- المواعظ و الإعتبار بذکر الخطط و الآثار، مقریزی2/256-257.

[24]- رجال الکشی1/324.

[25]- عبدالله بن سبأ الحقیقة المجهولة للشیعة، محمد علی علم، ص30.

[26]- عبدالله بن سبأ، سلیمان عودة، ص62.

[27]- همان.

[28]- الخوارج و الشیعة، یولیوس فلهاوزن، ص170.

[29]- السیادة العربیة و الشیعة و الإسرائیلیات، ص80.

[30]- تحقیق مواقف الصحابة1/321.

[31]- العقیدة و الشریعة الإسلامیة، گلدزیهر، ص229.

[32]- تاریخ العرب الأدبی فی الجاهلیة، ص235.

[33]- عقائد الشیعة، ص58.

[34]- أصول الإسماعیلیة، ص86.

[35]- تحقیق مواقف الصحابة1/312.

[36]- همان.

[37]- مانند سعید افغانی در کتاب «عائشة و السیاسة».

[38]- تحقیق مواقف الصحابة1/327.

[39]- تاریخ طبری5/347.

[40]- همان.

[41]- همان248.

[42]- همان.

[43]- الدولة الأمویة، یوسف العشی، ص168؛ مواقف الصحابة1/330.

[44]- تاریخ طبری5/250.

[45]- همان5/384؛ تحقیق مواقف الصحابة1/330.

[46]- همانجاها.

[47]- تحقیق مواقف الصحابة1/331.

[48]- همان338.

[49]- البدایة و النهایة7/167-168.

[50]- تحقیق مواقف الصحابة1/339.