|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 24 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
مهمترین عملکرد علی رضی الله عنه از هجرت تا جنگ احزاب |
بسم الله الرحمن الرحیم
پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از استقرار در مدينه به تثبيت و تقویت پايهي دولت اسلامیپرداخت، لذا بين مهاجرين و انصار «پيوند برادري» برقرار كرد و پس از ساخت مسجد، بايهوديان پيمان صلح امضاء کرد، سپس شروع کرد به اعزام سريه و لشکرهاي جهادي، در پي آن به استحكام مباني اقتصادي، آموزشي و تربيتي در اجتماع جديد، توجّه شایانی مبذول داشت. علي رضی الله عنه در تمام اين اوضاع و شرایط همراه و ملازم پیامبر صلی الله علیه وسلم بود و دستوراتش را اجراء ميكرد و شاگرد کوشای مدرسهی تعلیم و یادگیری راه و روشش و رهنمود ایشان بود. اوّل: انعقاد پیمان برادری در مدینه پیامبرص بین علی رضی الله عنه و سهل بن حنیف عقد برادری منعقد کرد و برخی از علماء از وجود عقد اخوّت در مکّه بین مهاجرین خبر دادهاند. همانگونه که بلاذُرّی اشاره کرده به اینکه پیامبرص قبل از هجرت در بین مسلمین در مکّه پیمان برادری برحق و همکاری منعقد کرد، پس در بین حمزه و زید بن حارثه، بین ابوبکر و عمر، بین عثمان بن عفّان و عبدالرّحمن بن عوف، میان زبیر یبن عوام و عبدالله بن مسعود، میان عبده ابن حارث و بلال حبشی، میان مصعب بن عمر یو سعد بن ابی وقّاص، میان ابو عبدهیبن جرّاح و سالم مولی أبی حذیفه، میان سعید بن زید بن عمرو بن نفیل و طلحه بن عُبیدالله و بین خود (رسول خدا) و علی رضی الله عنهم عقد اخوّت برقرار کرد.[1] بلاذُرّی (ت 276هجری) نخستین کسیبه حساب میآید که به عقد برادری مکه اشاره کرده و ابن عبدالبرّ (ت 463هجری) به تبعیّت از او و بدون تصریح به نقل از او بدان اشاره کرده، همانگونه که (ابن سید النّاس) هم بدون اشاره به نقل از هیچکدام از آنها پیروی کرده است[2]. ولی شیخ الاسلام ابن تیمیه عقد برادری بین اصحاب مهاجر در مکه را انکار نموده و روایات مربوط به این موضوع را تکذیب کرده است، از جمله عقد برادری بین علی و پیامبرص.[3] ابن القیّم بر این باور است که در مکّه عقد برادری صورت نگرفته و میگوید: «گفته شده رسول خدا صلی الله علیه وسلم برای دوّمین بار بین مهاجرین با همدیگر عقد برادری بست و در آن مرحله خود با علی عقد اخوّت بست، ولی رأی ثابت این است که تنها در مدینه این پیمان برادری بسته شد، زیرا مهاجرین در بین خود با برادری اسلام و برادری خانه و برادری خویشاوندی نیازی به چنین پیمانی نداشتند، برخلاف رابطهی مهاجرین با انصار[4] و نیز کتابهای سیرهی اوّل و اختصاصی سیره و تاریخ به عقد برادری در مکه اشاره نکردهاند، بلاذُرّی خبر را بدون سند و با عبارت «گفتهاند» نقل کرده که این اسلوب موجب ضعف روایت است، همانگونه که اهل نقد خود بلاذری را هم در نقل اخبار ضعیف قلمداد کردهاند، به فرض اینکه در مکّه عقد اخوّت صورت گرفته باشد، تنها منحصر به پشتیبانی و دلسوزی بین دو نفر بوده، [5]بدون اینکه احکام ارث از همدیگر گرفتن و غیره از آن بوجود آمده باشد که بعداً با این آیه نسخ گردید که میفرماید:
« وَالَّذِينَ آَمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولَئِكَ مِنْكُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (انفال/75). كساني كه بايكديگر خويشاوندند برخي براي برخي ديگر سزاوارترند (و حقوق آنان) در كتاب خدا (بيان شدهاست و حكم خدا بر آن رفتهاست و) بيگمان خداوند آگاهاز هر چيزي است. این آیه وراثت حاصل از عقد اخوّت را نسخ کرد و یاری و پشتیبانی و همکاری و دلسوزی در بین دو همپیمان اخوّت به جای خود باقی ماند.[6] ابن کثیر یادآور شده که برخی از علماء عقد برادری رسول خدا صلی الله علیه وسلم با علی را انکار کردهاند و صحّت آن خبر را ممتنع دانستهاند، چون یکی از اهداف عقد برادری ایجاد نرم خویی و خوشرفتاری و علاقهی قلبی با یکدیگر است، پیمان برادری پیامبرص با هیچ کس معنی نداشت، چون نسبت به همه نهایت خوشرفتاری و خوش اخلاقی و الفت قلب داشت، همچنین مهاجرین نسبت به همدیگر نیاز به عقد پیمان نداشتند، امّا راوی اشاره کرده به اینکه هدف پیامبرص از پیمان با علی آن بود که مصلحت او را به کسی دیگر واگذار نکند، بویژه که از کودکی هزینه و مخارج او را متحمّل شده بود[7]. ولی در جایی دیگر به این موضوع برگشته و میگوید: بخش عمدهی احادیثی که در این باره آمدهاند، دارای سند ضعیف و غیر قابل اقامهی حجّت هستند[8]، همچنین اینجا منابعی دیگر بدون ذکر سند به عقد برادری پیامبرص اشاره کردهاند، مانند محمّد بن حبیب[9] و ابن الجوزی[10] و ابن الأثیر[11]. قبل از عقد اخوّت که در دوران مدینه بین مهاجرین و انصار منعقد گردید، عقیده و ایمان که ستون فقرات و پایهی اصلی برادری محسوب میشد، تکمیل شده بود، چون آن عقیده بدون در نظر گرفتن همه امتیازات و طبقات به جز تفاوت درجهی تقوا و پرهیزکاری و عمل صالح، همه مردم را در صف واحد بندگی خالص خداوند متعال قرار میدهد، قابل تصوّر نیست کسانی که افکار و عقاید مختلف، آنها را از هم متفرّق ساخته با عقد برادری و تعاون و ایثار متحد شوند و با وجود عقاد متفاوت، خودخواهی و هواهای نفسانی را کنار بگذارند[12]. سیاست عقد اخوّت بین انصار و مهاجرین یک نوع سبقت سیاسی بود که رسول خدا در آن پیشی گرفت تا محبّت و دوستی را در شعور مهاجرین و انصار تثبیت و تحکیم نماید، در حالی که همه بر رعایت این محبّت و صمیمیّت تمام عنایت خود را مبذول داشته بودند و اصلاً در اجرای عملی مواد آن از همدیگر سبقت میگرفتند، خصوصاً انصار و یاریکنندگان که اگر نویسندگان و پژوهشگران همه توان خود را بکار اندازند، نمیتوانند بهتر از آنچه خداوند متعال دربارهی ایشان فرموده به رشتهی تحریر درآورند، آنجا که میفرماید: «وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (حشر/9). آناني كه پيش از آمدن مهاجران خانه و كاشانه (آئين اسلام) را آماده كردند و ايمان را (در دل خود استوار داشتند) كساني را دوست ميدارند كه به پيش ايشان مهاجرت كردهاند و در درون احساس و رغبت نيازي نميكنند به چيزهائي كه به مهاجران داده شدهاست، ايشان را بر خود ترجيح ميدهند، هرچند كه خود سخت نيازمند باشند. كساني كه از بخل نفس خود، نگاهداري و مصون و محفوظ گردند، ايشان قطعاً رستگارند. دوّم: جنب و جوش نظامیو اعزام سریهها پس از آنكه مسلمانان تحت رهبري پیامبر صلی الله علیه وسلم در مدينه استقراريافتند، به منظور گسترش هيبت و شوكت دولت اسلامیدر داخل و خارج، اعزام سريهها آغاز گرديد. از اهداف ديگر اعزام سريهها اين بود كه حمايت برخي قبايل را به دست آوردند و خرابكاريها و یغماگری عشاير مخالف را محدود و کنترل نمایند، علاوه بر تمرين و آمادگي صحابه برای حضور و شركت در جنگهاي بزرگ و آغاز فتوحات اسلامی. این کار میدانی بود براي تربيت عملي فرماندهي، امير مؤمنان علي رضی الله عنه که در بسياري از اين سريهها، چه قبل از جنگ بدر چه بعد از آن شركت داشتند، برخي سريههای قبل از جنگ بدر كه علي در آنها شركت داشته به شرح زیر است: 1- غزوهی عشيره پيامبر در اين غزوه قصد جنگ با قريش را داشت، به همين دليل ابوسلمه بن عبدالأسد را بر مدينه گمارد و از مدينه خارج شد، اين غزوه «العشيره» نام گرفت، بعد از آنكه پیامبر صلی الله علیه وسلم ماه جمادي الاولي و چند شبي از جمادي الثانی را نيز در آنجا سپری کرد، با بنی مدلج و همپيمان ایشان از بني ضمره خداحافظی كرد و به مدينه بازگشت، در اين غزوه جنگ صورت نگرفت و علّت خروج پیامبر صلی الله علیه وسلم آن بود كه به ايشان خبر دادند كاروان قريش چند روز پيش به قصد شام از مكّه حركت كردهاست[13] و راه ساحل را در پيش گرفته است، در پي همين موضوع بود كه قريش به دفاع از كاروان مكّه، بيرون آمد و جنگ بدر بزرگ روي داد. عمار بنياسر براي ما از حضور خود و علي در اين غزوه «العشيره» چنين روايت ميكند: من و علي در غزوهی «العشيره» با هم بوديم، بعد از آنكه پیامبر صلی الله علیه وسلم در «العشيره» به قصد اقامت اردو زد، گروهي از بني مدلج را ديديم كه در نخلستان كنار چشمهاي كار ميكنند. علي رضی الله عنه به من گفت: اي ابواليقظان! آيا موافق هستی برويم ببينيم چكار ميكنند؟ رفتيم و چند لحظهاي نحوه كارشان را تماشا كرديم كه خوابمان گرفت، لذا با علي رضی الله عنه رفتيم و در كنار تنهی درخت خرما روي زمين صاف خوابيديم و سوگند به خدا كسي جز رسول خدا صلی الله علیه وسلم ما را بيدار نكرد، ما را با پايش در حالي كه خاك آلود شده بودیم بيدار كرد. در آن روز بود كه پيامبر صلی الله علیه وسلم خطاب به علي كه خاكها را روي لباسهايش ديد، گفت: اي ابوتراب و فرمود: آيا ميخواهيد دو نفر كه بدبختترين مردم هستند را به شما معرفي كنم؟ گفتيم: آري اي رسولخدا صلی الله علیه وسلم . فرمود: «احمير ثمود، همان كسي كه شتر را زخمیكرد و آن كسي كه شمشير بر فرق سرت ميزند تا ريش تو خون آلود ميشود.[14] اين خطاب را كه پيامبر براي علي به كار برد همواره تكرار ميشد و علي به ابوتراب معروف شد، در باره اين موضوع بيشتر بحث خواهيم كرد.
2- جنگ اوّل بدر علت بر افروختن جنگ اين بود كه كُرز بن جابر فهري بر رمههای شتر و گوسفندان مدينه شبيخون زد و تعدادي از شتران و حيوانات را به یغما برد، پیامبر صلی الله علیه وسلم او را تا درّهاي به نام «سفوان» از بخشهاي بدر تعقيب كرد، ولی كُرز فرار كرد و پیامبر صلی الله علیه وسلم موفق به دستگيری او نشد، پس از آن به مدينه برگشت.[15] پیامبر صلی الله علیه وسلم در اين غزوه پرچم سفيد را به دست علي داد، حركتهاي جنگي كه در غالب سريهها صورت ميگرفت، آغاز جنگ مسلحانه عليه مشرکین به شمار ميآمد، در اين سريهها نيروهاي اعزامیو غزواتي كه رسولالله صلی الله علیه وسلم و یاران او از جمله امام علی با آن روبرو بودند، چشم اندازی بود از سنّت تدافعی و به عقب راندن و با تثبيت پايههاي قدرت دين رابطه عميق داشت، خداوند سبحان با اشاره به همين موضوع میفرمايد: « وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (بقره 251). و اگر خداوند برخي از مردم را به وسيله برخي ديگر دفع نكند، فساد زمين را فرا ميگيرد، ولي خداوند نسبت به جهانيان لطف و احسان دارد. و میفرمايد: «الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ» (حج/ 40). همان كساني كه به ناحق از خانه و كاشانه خود اخراج شدهاند (و از مكّه وادار به هجرت گشتهاند) و تنها گناهشان اين بودهاست كه ميگفتهاند پروردگار ما خدا است! اصلاً اگر خداوند بعضي از مردم را به وسيله بعضي دفع نكند (و با دست مصلحان از مفسدان جلوگيري ننمايد، باطل همهجاگير ميگردد و صداي حق را در گلو خفه ميكند و آن وقت) ديرهاي (راهبان و تاركان دنيا) و كليساهاي (مسيحيان) و كنشتهاي (يهوديان) و مسجدهاي (مسلمانان) كه در آنها خدا بسيارياد ميشود، تخريب و ويران ميگردد. (امّا خداوند بندگان مصلح و مراكز پرستش خود را فراموش نميكند) و به طور مسلم خداياري ميدهد كساني را كه (با دفاع از آئين و معابد) او راياري دهند. خداوند نيرومند و چيره است (و با قدرت نامحدودي كه داردياران خود را پيروز ميگرداند و چيزي نميتواند او را درمانده كند و از تحقّق وعدههايش جلوگيري نمايد).
3- غزوهی بدر نووي – رحمهالله- میگويد: مورخان اتفاق نظر دارند بر اینكه علي رضی الله عنه در جنگ بدر و تمام صحنههاي پيكار با مشركان به جز غزوه تبوك حضور داشتهاست و در بسياري از جنگها پیامبر صلی الله علیه وسلم پرچم جنگ را به او میداد. علي يكي از مجاهدين است كه در جنگ بدر شركت داشته، لذا شايستهاست پاي سخن او بنشينيم تا داستان حضورش را براي ما حكايت كند. حارثه بن مضرب از علي بن ابي طالب روايت ميكند كه: رسولالله صلی الله علیه وسلم اخبار و گزارشات بدر را دنبال ميكرد، وقتي به او خبر دادند كه مشركان راهي بدر شدهاند، پیامبر صلی الله علیه وسلم هم به سمت بدر حركت كرد (بدر نام چاهي است) علي رضی الله عنه میگويد: وقتی که مطلع شدیم بسوی ما میآیند، از مشركان پيشي گرفتيم و در آنجا دو مرد را یافتیم كهيكي از قريش و ديگري مولاي عقبه بن ابي معيط بود، مرد قريشي فرار كرد، امّا مولاي عقبه را دستگير كرديم، از او پرسيديم: شمار افراد مشركين چقدر است؟ گفت: سوگند به خدا تعدادشان زياد و از قدرت زيادي برخوردارند. اين حرفها را كه ميگفت، مسلمانان او را كتك ميزدند تا اينكه او را پيش پیامبر صلی الله علیه وسلم بردند، پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسيد: تعداد سپاه مشركان چقدر است؟ گفت: سوگند به خدا زياد و از قدرت بالايي برخوردارند، پیامبر صلی الله علیه وسلم تلاش كرد تا تعدادشان را بداند، امّا آن مرد از گفتن شمار آنها امتناع ميكرد، بعد از اين پرسيد: «هر روز چند شتر ذبح ميكنند»؟ گفت: در هر روز ده شتر، پيامبر فرمود: « القوم ألف، کلّ جزور لمئة و تبعها »: (آنها هزار نفرند، هر شتر برای صد نفر). سپس موقع شب کمیباران بارید، به زیر درختان و سایبآنها رفتیم، ولی رسول خدا صلی الله علیه وسلم تمام شب را با دعا و مناجات سپری کرد و میگفت: «پروردگارا! اگر اين گروه نابود شوند، ديگر عبادت نمیشوي...) وی میگويد: صبح که فجر طلوع كرد، فرياد زد اي بندگان خدا! نماز! ، مردم از زير درختان و از هر طرف جمع شدند، با رسولالله صلی الله علیه وسلم نماز را برپا داشتیم، سپس ما را به مقاومت بر جنگ تشويق كرده و فرمود: «جماعت قريش زير اين كوه صاف قرار دارند»، وقتي که هر دو سپاه به هم نزديك شدند و در مقابل هم قرار گرفتند و صف آرايي كرديم، مردي از آنها بر شتري سرخ موي در ميان سپاه حركت ميكرد. رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: اي علي حمزه را صدا كن، - که حمزه از همه به سپاه دشمن نزديكتر بود - و از او سؤال کن آن كسي كه بر شتر سرخ موي سوار است كيست و به آنها چه میگويد؟ سپس گفت: اگر در ميان گروه كسي باشد كه به خير امر كند، همان صاحب شتر سرخ مو است». گويد: حمزه آمد و گفت: آن مرد عتبه بن ربيعه است و از جنگ نهي ميكند و خطاب به آنها ميگويد: اي مردم، من كساني را ميبينم که طالب مرگ و شهادتند، شما نمیتوانيد به راحتي به آنها دستبرد داشته باشید، اي قوم، ترس من از جنگ را علّت نجنگيدن اعلام كنيد و بگوييد: عتبه بن ربيعه به دلیل ترس از جنگ حاضر به نبرد نيست، در حاليكهيقين داريد كه من از شما ترسوتر نيستم. میگويد: ابوجهل اين سخن را شنيد و گفت: تو چنين حرفي ميزني؟ سوگند به خدا اگر كسي غير از تو اين حرف را ميزد، حتماً او را از پاي در ميآوردم. سراسر وجود تو را ترس فرا گرفته است. عتبه گفت: مردك گوزو (كسي كهاز ترس نمیتواند خودش را كنترل كند و از او باد خارج ميشود) به من طعنه میزني؟! ! امروز مشخص ميشود كداميك از ما ترسو است. میگويد: عتبه و برادرش شيبه و پسرش وليد به ميدان جنگ آمدند و مبارز طلبيدند. گروهي شش نفری از انصار داوطلبانه به ميدان رفتند، عتبه گفت: ما نمیخواهيم اينها به مقابله ما بيايند، ما ميخواهيم پسر عموهاي ما از بني عبدالمطلب به ميدان بيايند. لذا رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: اي علي و حمزه و عبيده بن حارث برخيزيد. خداوند هر دو پسر ربيعهيعني عتبه و شيبه و وليد بن عتبه را به هلاکت رساند و عبيده زخمیشد، هفتاد نفر از آنان را كشتيم و هفتاد نفر ديگر را اسير كرديم. مردي کوتاه قد از انصار عباس بن عبدالمطلب را اسير كرده بود و آورد. عباس گفت: اي رسول خدا صلی الله علیه وسلم سوگند به خدا اين مرد مرا اسير نكرد، بلكه مردي طاس كهاز زيباترين مردم و بر اسبي ابلق سوار بود مرا اسير كرد كه اكنون او را در ميان شما نميبينم، مرد انصاري گفت: اي رسول خدا، من او را اسير كردم. رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: « اُسكُت، فقد أيدك الله بمَلَك كريم »: (ساكت! خداوند تو را با فرشتهاي گراميياري دادهاست). علي میگويد: در آن روز از بني عبدالمطلب، عباس و عقيل ونوفل بن حارث را اسير كرديم.[16] از توصيفي كه علي از جنگ بدر داشته، درسها، پندها و فوائد بسياري میگيريم كه براي استفاده به كتاب مؤلف: «السيرة النبوية» رجوع شود. 2- اشعاري كه در وصف قهرمانيهاي علي در بدر سرودهاند: در جنگ بدر پرچم مشركين به دست طلحه بن ابي طلحه بود كه علي رضی الله عنه او را كشت و به همين مناسبت حجاج بن علاط سلمیاشعار زير را سرودهاست: لله اي م-ذنب ع-ن ح-ربه أعنى ابن فاطمة المعم المخولا جادت يداك له بع-اجل طعنة تركت طليحة للجبين مجندلا و شددت شدة باسل فكشفتهم بالحق إذيهوون أخول أخولا وعللت سيفك بالدماء ولم تكن لترده ح-ران حتى ينه-لا به خدا چقدر خطاكار است آن كسي كه قصد جنگ با پسر فاطمه كند، آن عمامه به سري كه همچون ديلم شكننده است، دستهايت با ضربه اي شتابان او را از پاي در آورد، و طلحه را در ميان دو سپاه بر روي زمين افكند. يورش بردي، يورش بردني همچون شير و ماهيّت آنها را آشكار كرد با حق آنگاه كه میخواستند – نزديك بود – پراكنده و متفرّق شوند و شمشير را با خونها آغشته كردي و آن را بر نميگرداندي تا كسي را از پاي در نميآوردي و بي هدف به كار نميبردي. 1
علي رضی الله عنه در غزوه احد در جنگ اُحُد مبارزه بين علي و طلحه بن عثمان كه پرچمدار مشركان بود آغاز شد، طلحه چند بار درخواست رقیب و مبارز کرد، علي بيرون آمد و خطاب به او گفت: سوگند به خدا تو را رها نخواهم كرد تا خداوند تو را با شمشيرم به جهنّم پیش براند يا مرا با شمشير تو راهي بهشت نمايد. طولي نكشيد كه علي رضی الله عنه او را با ضربه اي از شمشير بگونهاي نقش بر زمين كرد كه عورتش لخت گردید و گفت: پسر عمو! تو را به خدا و پيوند خويشاوندي قسم میدهم! علي برگشت و او را نكشت، رسولالله صلی الله علیه وسلم تكبير گفت و برخي از اصحاب به علي گفتند: چرا او را نكشتي؟ گفت: وقتي عورت پسر عمويم لخت شد مرا به پيوند خويشاوندي سوگند داد. لذا از او شرم كردم[17]. علي بعد از دست به گریبان شدن لشکر و پس از شهادت مصعب بن عمير، پرچم را به دست گرفت و در اين جنگ عليرغم اين كه مسلمانان تلفات شديدي متحمل شدند، تعداد زيادي از مشركان نيز كشته شدند. علي در دفاع از رسولالله صلی الله علیه وسلم با آزمايش و بلای سختي روبرو گرديد.[18] او بود كه بعد از افتادن پيامبر به داخل چاله دست مباركش را گرفت.[19] در اين جنگ بود كه تعداد قابل ملاحظهاي از برگزيدگان مهاجرين و انصار به شهادت رسيدند و اين امر اندوه عميقي در دل رسولالله صلی الله علیه وسلم به جاي گذاشت و حتّي شخص رسولالله صلی الله علیه وسلم از ضربات دشمن در امان نماند، در اين جنگ چهرهی مبارك ايشان زخمیشد و فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم و همسر حضرت علي رضی الله عنه به مداواي زخمهاي او و قطع خون جاري از بدنشان كه از صورت و ريش مبارك سرازير بود پرداختند.[20] در همين جنگ شجاعت و دلاوری علي بيشتر آشكار شد، آن گاه كه خبر كشته شدن رسولالله صلی الله علیه وسلم شايع شد، علي به جستجو پرداخت و معتقد بود كه ديگر زندگي پس از رسولالله صلی الله علیه وسلم هيچ خبري نيست و غلاف شمشيرش را شكست و چنان با خشم به دشمن حمله كرد كه راهش را باز گذاشتند تا خودش را به رسولالله رساند.[21] و در كنار ايشان ايستادگي و دفاع كرد، همانگونه كه قهرمانان از حريم خويش دفاع میكند، در آن روز شانزده زخم بر بدنش وارد شد.[22] بعد از آنكه سپاه مشركان از ميدان جنگ عقب نشيني كرد، پیامبر صلی الله علیه وسلم علي را به تعقيب آنان فرستاد تا بداند مسير حركت سپاه دشمن به كدام سوي است و خطاب به علي فرمود: «در پي اينها برو و ببين چه كار میكنند و قصدشان چيست؟ اگر شتران را سوار شدند و اسبها را يدك كشيدند، بدان كه قصدشان مكّه است و اگر سوار بر اسبها شدند و شتران را بدون سوار گذاشتند، بدان كه میخواهند به مدينه حمله كنند، سوگند به ذاتي كه جانم در دست اوست اگر آهنگ مدينه كنند، با سرعت هر چه تمامتر به سوي آنها خواهم شتافت و با تمام توان با آنان خواهم جنگيد». علي رضی الله عنه میگويد: به دنبالشان رفتم ببينم چه كار ميكنند. ديدم شتران را سوارند و اسبها را يدك میكشيدند و رو به سوي مكّه كردند.[23] علي رفت و خبر سپاه مكّه را به رسولالله داد. در اين روايت درسها و عبرتهاست، از جمله: - شجاعت رسولالله صلی الله علیه وسلم ، چرا كه داخل صفوف و سپاهيان دشمن در محاصرهاي تنگ قرار گرفته بود، تا حدّي كه علي رضی الله عنه با تلاشي فراوان نتوانست خودش را به او برساند. علي رضی الله عنه پس از اينكه رسولالله صلی الله علیه وسلم را پيدا كرد، ديد در قلب سپاه دشمن با آنها ميجنگد و زخمهاي متعددي بر بدن مبارك ايشان وارد شده است. - پیامبر صلی الله علیه وسلم با هوشياري و مراقبت دقيق، تحركات دشمن را دنبال ميكرد و مسائل جاري را مورد تجزيه و تحليل قرار ميداد و به پيامدهاي كار دشمن توجّه داشت. - نيروي بلند و والای روحيه ايشان در اعلام آمادگي براي جنگ با مشركان در صورت حمله به مدينه به خوبي آشكار میشود. - اين روايت بيانگر اين است كه رسولالله صلی الله علیه وسلم به علي اعتماد كامل داشتهاست و شناخت ايشان از معدن مردان بزرگ به جا و صحيح بوده است. - جوانمردي و رعايت مکارم اخلاق در عملكرد علي آنگاه كه پس از عريان شدن عورت دشمن، او را رها کرد و نكشت و برگشت، رسولالله صلی الله علیه وسلم نيز او را تأييد كرد و اين رفتار به ما ارزش گذشت را ميآموزد و از آن میآموزيم كه چگونه فضائل اخلاقي را نسبت به دشمن و حتّي در ميدان جنگ رعايت كنيم. - وجوب فداكاري و جانفشاني در راه خدا و با چنين روحيهاي اسلام را به پيروزي میرساند و شهدا را به بهشت میرساند و اين همان چيزي است كه برخي از مهاجرين و انصار در اين جنگ و ديگر جنگها از خود به نمايش گذاشتهاند. - استفاده كردن از امكانات، واجب است و به همين علّت پیامبر صلی الله علیه وسلم برخي از اصحاب را در كوه احُد مستقر کرد، ليكن نافرماني كردند و پايين آمدند و اينيكي از اسباب شكست بود. - از اين روايت شجاعت و جوانمردي علي ثابت ميشود، چون اگر دلاور نبود با ديدن آن سپاه هرگز به ميدان نميرفت چراكه احتمال كشته شدنش زياد بود.[24] نهم: علي رضی الله عنه در غزوه بني نضير مورخان و اهل تحقيق معتقدند که غزوهی بني نضير در ماه ربيع الأوّل سال چهارم هجري و بعد از جنگ اُحُد بوده است، ابن القيّم رحمهالله نظريه کسانی را كه ميگويند: غزوه بني نضير شش ماه بعد از جنگ بدر بوده است رد ميكند و میگويد: محمد بن شهاب زهري بر آن باور است كه غزوهی بني نضير شش ماه بعد از جنگ بدر بوده است و اين توهميا اشتباهي بيش نيست. ترديدي نيست كه اين غزوه بعد از اُحُد اتفاق افتاده و آن غزوهاي كه شش ماه بعد از جنگ بدر بوده، غزوهی بني قينُقاع بوده و غزوه بني قريظه بعد از خندق و جنگ خيبر بعد از حُديبيه روی داده است.[25] ابن العربي ميگويد: گفتهی صحيح اين است كه غزوهی بني نضير بعد از جنگ احد بوده است[26]. ابن كثير نيز همين قول را ترجيح داده است، در اين غزوه بود كه شبي صحابه علي رضی الله عنه را گم كردند، پيامبر ص فرمود: «انّه في بعض شانكم »: (او براي انجام برخي از اموراتتان رفتهاست)، طولي نكشيد كه علي با سريكي از دشمنان آمد، علي به كمينيهوديای نشسته بود که با گروهي ازيهوديان به هدفيورش در وقت غفلت مسلمانان، بيرون آمده بودند، آن مرديهودي شجاع و تيراندازی ماهر بود كه در درگيري با علي كشته شده و گروهيهوديان فرار كردند.[27]
دهم: علی رضی الله عنه درغزوهی حمراء الأسد اين غزوه در واقع كامل كننده جنگ احد بوده است. هنگامیكه مسلمانان در شامگاه پانزدهم ماه شوّال سال سوّم هجري به مدينه بازگشتند، هنوز صبح نشده بود كه مردم براي نماز فجر بيرون آمده بودند كه موذن رسولالله صلی الله علیه وسلم اعلام كرد براي تعقيب دشمن به سرعت آماده شويد و كسي به جز کسانی كه در جنگ احد حضور داشتهاند، بيرون نرود، مردم علي رغم زخمها و خستگي زیادی كه داشتند به درخواست رسولالله صلی الله علیه وسلم لبيك گفتند. رسولالله صلی الله علیه وسلم پيشاپيش مردم حركت ميكرد و به عبدالله بن أبيّ اجازه خروج نداد و ايشان به كسي غير از شاهدان جنگ احد اجازه خروج ندادند، جز جابر بن عبداللهانصاري كه پدرش در اُحُد به شهادت رسيده بود و به خاطر سرپرستی هفت نفر دخترش در خانه، پدرش به او اجازه نداده بود در جنگهاي بدر و اُحُد شركت كند. سپاه اسلام از مدينه خارج شد، در حاليكه رسولالله صلی الله علیه وسلم در پيشاپيش همه لشكر بود و پرچمدار سپاه همان پرچمدار احد بعد از مصعبيعني علي بود.[28] مسلمانان به فرماندهي رسولالله صلی الله علیه وسلم تا «حمراء الأسد» كه در سیزده مايلي مدينه قرار داشت پيش رفتند و همانجا اردو زدند، اين حركت شجاعانه و جرأت مدارانهی مسلمانان، يهوديان و منافقان را به وحشت انداخت، يقين كردند كه روحيهی معنوي مسلمانان بسيار بالا است و اگر در اُحُد شكست خورده بودند، قطعاً قريش را تعقيب نميكردند.[29] در خروج پيامبر تا حمراء الأسد اشارهی نبوي است به اينكه جنگ رواني تأثير بسزايي در روحيهی دشمن دارد، لذا رسولالله صلی الله علیه وسلم تا حمراء الاسد پيش رفت و در آنجا سه روز اردو زد و دستور داد كه اتشها روشن كنند تا جايی كه آتش سپاه پیامبر صلی الله علیه وسلم از مسيري بسيار دور ديده ميشد و روشني آتشهاي زياد فضاي بسيار بزرگي را پر كرده بود، به طوريكه كه قريشيان تصوّر كرده بودند تعداد مسلمانان در مقايسه با آنان بیشتر است و توان مبارزه با آنها را نخواهند داشت، لذا در حالي به مكّه برگشتند كه دلهايشان سرشار از ترس و وحشت شده بود. ابن سعد میگويد: رسولالله صلی الله علیه وسلم با اصحابش تا منطقه حمراءالأسد رفت و مسلمانان در آن شبها پانصد آتش روشن كردند تا جايي كه شعله آتش حتي از نقطهي بسيار دور هم ديده ميشد و سر و صداي سپاهيان و روشني آتشهایشان به هر طرف ميرفت، اينگونه خداوند دشمنش را به هراس انداخت و خداوند به هدف مدح صحابه اين جنگ را در كتابش ثبت كرده است و ميفرمايد: « الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ (172) الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ (173) فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ (174) إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» (آل عمران/172-175) آناني كه پس از (آن همه) زخمهايي كه خوردند و جراحتهايي كه برداشتند، فرمان خدا و پيغمبر را اجابت كردند. براي كساني از آنان كه نيكي كردند و تقوا پيشه نمودند پاداش بس بزرگي است. آن كساني كه مردم بديشان گفتند مردمان بر ضد شما جمع شدند. پس از ايشان بترسيد ولي بر ايمانشان افزوده شد و گفتند: الله ما را بس است و او بهترين حامیو سرپرست است. سپس آنان با نعمت بزرگ و فضل و مرحمت خداوند برگشتند و حال آنكه هيچ گونه آسيبي بديشان نرسيد و بدنبال رضايت الله بودند و خداوند داراي فضل و كرم بزرگ است. اين تنها شيطان است كه شما را از دوستان خود میترساند، پس از آنان نترسيد و از من بترسيد. اگر مؤمنان راستين هستيد.
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اسلام
--------------------------------------------------------------------- [1]- انساب الاشراف (1/270) [2]- السّیرة النبویّة الصّحیحة (1/40) [3]- منهاج السّنة (5/71) و(7/361). [4]- زاد المعاد(2/79). [5]- سیرة النبویّة الصحیحة (1/241). [6]- التّأریخ الاسلامی، حمید(4/25). [7]- البدایة و النّهایة (3/226)، هرکس طالب تحقیق بیشتر است به کتاب (أثر التّشیّع علی الروایات التّاریخیّة فی القرن الأوّل الهجری) عبدالعزیز نور ولی ص 293- 298مراجعه کند. [8]- البدایة و النّهایة (7/348). [9]- المحبر(ص70) [10]- المنتظم فی تأریخ الأمم و الملوک (3/74) [11]- و اسد الغابة فی معرفة (3/588، 601) [12]- فقهالسّیرة بوطی، ص148. [13]- طبقات ابن سعد 2/10. [14]- فضايل صحابه 2/855، ش/11172اسنادش حسن است. [15]- سيرهابن هشام 2/601. [16]- مسند احمد، الموسوعة الحدیثیة، ش 948 اسناد آن صحيح است. 1- البداية و النهاية 7/379. [17]- السيرهالحلبیّة 2/497 – 498. [18]- البداية و النهاية 7/224. [19]- السيرة النبوية ابن هشام 3/89.. [20]- بخاري، ش4075. - [21] مسلم با شرح نووي 12/148. [22]- مسند ابی یعلی. 1/415-1416 اسناد آن حسن است، خلافة علي عبدالحميد فقيهي ص39. [23]- البداية و النهاية 4/41. [24]- السيرة النبوية صلابي 2/145، غزوة احد، ابي فارس 65-69. [25]- زاد المعاد 3/249. [26]- احكام القرآن، ابن العربي 4/1765. [27]- امتاع الاسماع، مقريزي 1/180. [28]- در غزوهي الكدر بني سليم كه هفت روز بعد از جنگ بدر بوده نيز پرچمدار علي بوده. [29]- علي بن ابي طالب، احمد سيد رفاعي /1-19، تاريخ الاسلام ذهبي، المغازی/8226. |