|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 21 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
جابر بن عبدالله رضی الله عنه |
جابر بن عبدالله رضی الله عنه
نسب و کنیه جابر بن عبدالله رضی الله عنه:
او جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصاری سلمی از طایفه بنی سلمه و کنیه اش ابا عبدالله است. مادرش نُسَیبه بنت عقبه بن عدی نام داشت که او هم از طایفه بنی سلمه بود. و پدرش صحابی جلیل عبدالله بن عمرو بن حرام است که در غزوه احد شهید شد.
داستان اسلام آوردن ایشان:
این صحابی از نخستین ایمان آورندگان است و یکی از شش صحابی است که شاهد بیعت عقبه بودند و این زمانی بود که رسول الله صلی الله علیه و سلم در بیعت عقبه جماعتی از انصار را که همه آنها از خزرج بودند ملاقات کرد. و جابر بن عبدالله رضی الله عنه جزو يكي از بيشترين راويان حدیث است، و ایشان در آخر حیاتش چشمانش را از دست دادند.
نتیجه تربیت جابر بن عبدالله به دست رسول الله صلی الله علیه و سلم:
همانطور که گفتیم جابر بن عبدالله و پدرش رضی الله عنهما از نخستین ایمان آورندگان بودند، و مورد مهربانی و محبت رسول الله صلی الله علیه و سلم قرار گرفته بود. پس رسول الله صلی الله علیه و سلم به او علاقه و توجه بسیار زیادی داشت و همیشه درباره زندگی و حال و احوالش از او می پرسید، و همیشه او را به اعمال خیر توصیه می کرد.
مهم ترین ویژگی های شخصیتی جابر بن عبدالله رضی الله عنه: حریص بودن برای جاهد در راه الله بود.!
این صحابی بزرگوار در اولین فرصت تصمیم رفتن به جهاد گرفت اما پدرش عبدالله رضی الله عنه او را از شرکت در جنگ بدر و احد منع کرد و به این ترتیب پدرش به تنهایی به جهاد رفت و جابر را برای نگهداری شش خواهرش در خانه گذاشت، و زمانی که پدرش در غزوه احد شهید شد، جابر فوراً از خانه خارج شد و به جهاد رفت تا یک لحظه هم جهاد همراه رسول الله صلی الله علیه و سلم را از دست ندهد. جابر رضی الله عنه می گوید: (غزا رسول الله صلی الله علیه و سلم إحدى وعشرين غزوة، غزوت معه تسع عشرة غزوة، ولم أشهد بدرًا ولا أحدًا، منعني أبي، حتى إذا قُتل أبي يوم أُحد لم أتخلف عن غزوة غزاها)[1]. ترجمه: رسول الله صلی الله علیه و سلم بیست و یک غزوه انجام داد، که من در نوزده غزوه با ایشان شرکت داشتم، در دو غزوه بدر و احد شرکت نداشتم زیرا پدرم مرا منع کرد تا اینکه پدرم در احد شهید شد و بعد از آن در هیچ غزوه ای تخلف نکردم.
برخی از مواقف جابر بن عبدالله رضی الله عنهما با رسول الله صلی الله علیه و سلم:
از جابر بن عبدالله رضی الله عنهما روایت شده که گفت: (لما قتل أبي جعلت أكشف الثوب عن وجهه أبكي وينهوني عنه، والنبي صلی الله علیه و سلم لا ينهاني، فجعلت عمتي فاطمة تبكي، فقال النبی صلی الله علیه و سلم: تبكين أو لا تبكين، ما زالت الملائكة تظله بأجنحتها حتى رفعتموه)[2]. ترجمه: زمانی که پدرم شهید شد، من مرتب چادر را از روی چهره اش بر می داشتم و گریه می کردم ، صحابه مرا از گریه کردن منع می کردند، اما رسول الله صلی الله علیه و سلم مرا منع نمی کرد تا اینکه عمه ام فاطمه نیز شروع به گریه کردن کرد، پس رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: چه گریه کنید و چه گریه نکنید، همچنان فرشتگان او را زیر سایه بالهای خود گرفته اند تا زمانی كه شما او را از اینجا، بلند کنید.
و در صحیح بخاری از جابر بن عبدالله رضی الله عنهما روایت شده که گفت: (جاء رسول الله يعودني وأنا مريض لا أعقل، فتوضأ وصبَّ عليَّ من وضوئه فعقلت، فقلت: يا رسول الله، لمن الميراث؟ إنما يرثني كلالة. فنزلت آية الفرائض). ترجمه: رسول الله صلی الله علیه و سلم به عیادتم آمد در حالی که من مریض و بی هوش بودم، پس ایشان وضو گرفتند و آب وضویش را بر من پاشیدند، پس من به هوش آمدم، سپس گفتم: ای رسول الله میراثم را بین چه کسانی تقسیم کنم؟ زیرا وارث من کلاله (کسی که بمیرد و پدر و یا فرزند ندارد – بحثی است در میراث) است. و به همین دلیل آیه میراث نازل شد.
و از جمله مواقف جابر بن عبدالله رضی الله عنه با رسول الله صلی الله علیه و سلم در روز غزوه احزاب بود، چنانکه که در حدیث از جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایت شده که گفت: (لَمَّا حُفِرَ الْخَنْدَقُ رَأَيْتُ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَمَصًا شَدِيدًا، فَانْكَفَأْتُ إِلَى امْرَأَتِي فَقُلْتُ : هَلْ عِنْدَكِ شَيْءٌ ؟ فَإِنِّي رَأَيْتُ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَمَصًا شَدِيدًا , فَأَخْرَجَتْ إِلَيَّ جِرَابًا فِيهِ صَاعٌ مِنْ شَعِيرٍ وَلَنَا بُهَيْمَةٌ دَاجِنٌ فَذَبَحْتُهَا وَطَحَنَتِ الشَّعِيرَ , فَفَرَغَتْ إِلَى فَرَاغِي وَقَطَّعْتُهَا فِي بُرْمَتِهَا ثُمَّ وَلَّيْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ , فَقَالَتْ : لَا تَفْضَحْنِي بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبِمَنْ مَعَهُ , فَجِئْتُهُ فَسَارَرْتُهُ , فَقُلْتُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ذَبَحْنَا بُهَيْمَةً لَنَا وَطَحَنَّا صَاعًا مِنْ شَعِيرٍ كَانَ عِنْدَنَا فَتَعَالَ أَنْتَ وَنَفَرٌ مَعَكَ، فَصَاحَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ : " يَا أَهْلَ الْخَنْدَقِ إِنَّ جَابِرًا قَدْ صَنَعَ سُورًا فَحَيَّ هَلًا بِهَلّكُمْ "، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : "لَا تُنْزِلُنَّ بُرْمَتَكُمْ وَلَا تَخْبِزُنَّ عَجِينَكُمْ حَتَّى أَجِيءَ "، فَجِئْتُ وَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقْدُمُ النَّاسَ حَتَّى جِئْتُ امْرَأَتِي , فَقَالَتْ : بِكَ وَبِكَ , فَقُلْتُ : قَدْ فَعَلْتُ الَّذِي قُلْتِ , فَأَخْرَجَتْ لَهُ عَجِينًا فَبَصَقَ فِيهِ وَبَارَكَ، ثُمَّ عَمَدَ إِلَى بُرْمَتِنَا فَبَصَقَ وَبَارَكَ، ثُمَّ قَالَ: " ادْعُ خَابِزَةً فَلْتَخْبِزْ مَعِي وَاقْدَحِي مِنْ بُرْمَتِكُمْ وَلَا تُنْزِلُوهَا وَهُمْ أَلْفٌ، فَأُقْسِمُ بِاللَّهِ لَقَدْ أَكَلُوا حَتَّى تَرَكُوهُ وَانْحَرَفُوا وَإِنَّ بُرْمَتَنَا لَتَغِطُّ كَمَا هِيَ وَإِنَّ عَجِينَنَا لَيُخْبَزُ كَمَا هُوَ)[3]. ترجمه: در روز غزوه احزاب که خندق را حفر می کردیم، دیدم که رسول الله صلی الله علیه و سلم بسیار گرسنه بودند، پس نزد همسرم رفتم و گفتم: آیا طعامی در خانه داریم؟ زیرا که من دیدم رسول الله صلی الله علیه و سلم بسیار گرسنه اند، پس ظرفی را برایم آورد که در آن یک صاع جو بود، و بزغاله کوچکی نیز در خانه داشتیم، پس من آن را ذبح کردم و همسرم جو را آرد کرد، پس از آنکه همسرم از کارش فارغ شد آمد نزد من تا کمکم کند، سپس قطعات گوشت را در ظرف برایش گذاشتم، سپس خود را برای رفتن به نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم اماده می کردم که همسرم گفت: حقیقت را به رسول الله صلی الله علیه و سلم بگو و از مقدار غذا باخبرش کن تا نزد ایشان و اصحابش شرمنده نشویم. پس من نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم رفتم و ایشان را برای غذا دعوت کردم و گفتم: ای رسول الله بزغاله ای را ذبح کرده ایم و یک صاع جو را آرد کرده ایم همراه چند نفری تشریف بیاورید، پس رسول الله صلی الله علیه و سلم صدا زد: ای اهل خندق! جابر غذا آماده کرده، پس بیایید و بسیار خوش آمدید. سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم به من فرمود: غذا را از روی آتش برندارید و نان را نپزید تا وقتی که من بیایم. پس من برگشتم به خانه و آنچه را که اتفاق افتاده بود به همسرم گفتم. همسرم عصبانی شد و به من گفت: این شرمندگی به خاطر توست، من به او گفتم: من حقیقت را به ایشان گفتم. سپس من خمیر را نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم بردم، ایشان آب دهانشان را در آن ريختند، سپس ظرف گوشت را نزدشان آوردم و ایشان در آن نیز آب دهانشان را ریختند، سپس فرمود: نانوای دیگری را صدا بزن تا همراه تو نان را بپزد، و در حالی که ظرف غذا بر روی آتش است از آن برای این هزار نفر غذا بده. جابر بن عبدالله رضی الله عنه گوید: به الله سوگند که همه آنان از آن غذا خوردند و سیر شدند و باقی آن را ترک کردند ولی ما باز هم صدای جوش خوردن غذا را می شنیدیم و پختن نان هم هنوز تمام نشده بود.
موقف جابر بن عبدالله با پدرش:
در صحیح بخاری از جابر بن عبدالله رضی الله عنهما روایت شده که گفت: (لما حضر أُحد دعاني أبي من الليل، فقال: "ما أراني إلا مقتولاً في أول من يقتل من أصحاب النبي صلي الله عليه و سلم، وإني لا أترك بعدي أعز عليَّ منك غير نفس رسول الله صلي الله عليه و سلم، فإن عليَّ دينًا فاقضِ واستوصِ بأخواتك خيرًا". فأصبحنا فكان أول قتيل، ودفن معه آخر في قبر). ترجمه: زمانی که وقت جنگ احد رسید، پدرم شب قبل از جنگ مرا صدا زد، سپس گفت: گمان نمی کنم که دیگر مرا زنده ببینی بلکه اولین نفر از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم خواهم بود که کشته خواهم شد، و من هیچ چیزی با ارزشتر از تو را در این دنیا ترک نمی کنم مگر رسول الله صلی الله علیه و سلم را. پس از تو می خواهم که فورا قرض هایی که بر من است را به صاحبانشان برگردانی، و تو را به نیکی و مواظبت از خواهرانت وصیت می کنم. پس صبح فرا رسید و دیدیم که پدرم اولین شهید بود، که او را همراه یک نفر دیگر دفن کردند.
برخی از احادیثی که جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایت کرده است:
جابر بن عبدالله رضی الله احادیث بسیاری را از رسول الله صلی الله علیه و سلم، ابوبکر، عمر، علی، و ابو عبیده و معاذ بن جبل رضی الله عنهم روایت کرده است، از جمله:
قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: (أُعْطِيتُ خَمْسًا، لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِي: نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ، وَجُعِلَتْ لِيَ الْأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا، فَأَيُّمَا رَجُلٍ مِنْ أُمَّتِي أَدْرَكَتْهُ الصَّلاةُ فَلْيُصَلِّ، وَأُحِلَّتْ لِيَ الْمَغَانِمُ وَلَمْ تَحِلَّ لأَحَدٍ قَبْلِي، وَأُعْطِيتُ الشَّفَاعَةَ، وَكَانَ النَّبِيُّ يُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً، وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ عَامَّةً)[4]. ترجمه: پنج چیز به من داده شده که به هیچ پیامبری داده نشده است: از مسیر یک ماه دشمنان از من می ترسند، و کل زمین برایم پاک قرار داده شده است، پس هر کسی از امت من در هر جای آن می تواند نماز بخواند، غنیمت های جنگی برایم حلال شده در حالی که برای هیچ پیامبر دیگری حلال نبوده است، حق شفاعت به من عنایت شده است، و هر پیامبری برای قوم خودش فرستاده شده در حالی که من برای تمام مردم دنیا فرستاده شده ام.
اثر جابر بن عبدالله در دیگران:
بیش از 120 صحابه و تابعی احادیثی را که جابر بن عبدالله رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه و سلم شنیده است روایت کرده اند، از جمله: انس بن مالک، عبدالله بن ثعلبه... .
و این صحابی بزرگوار همیشه علمی را که از رسول الله صلی الله علیه و سلم آموخته بود به دیگران یاد می داد، و جزو علمایی بود که در مسجد النبی به دیگر صحابه درس می داد.
وفات جابر بن عبدالله رضی الله عنه:
این صحابی جلیل در سن 94 سالگی در سال 74 هجری از دنیا رفت، و ابان بن عثمان بر او نماز خواند.
مترجم: ام محمد.
islamstory.comمنبع:
http://www.al-sahabah.com/
|