|
تاریخ چاپ : |
2024 Oct 14 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
زکریا ـ علیه السلام ـ به تصویر قرآن |
{وَزَکرِیا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنْتَ خَیرُ الْوَارِثِینَ}[1] (انبیاء: 89).
ذکر وی در قرآن:
نام زکریا در قرآن 8 بار آمده است، در سورههای آل عمران، مریم، انعام و انبیاء. اما داستان او به صورت مفصل در سوره های آل عمران و مریم آمده است. سورهی مریم از ابتدای سوره تا آیهی 15 اختصاص به داستان او دارد.
{کهیعص (١) ذِکرُ رَحْمَةِ رَبِّک عَبْدَهُ زَکرِیا (٢) إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیا}[2] (مریم: 3-1).
او به طور قطع از پیغمبران بنی اسرائیل و از نسل سلیمان پسر داود بوده و نَسَبش به یعقوب موسوم به اسرائیل میرسد. زکریا جزو پیغمبرانی است که ایمان به آنها به تفصیل واجب است.
تاریخ نویسان نسب متصل و موثقی برای او ذکر نکردهاند، اما حافظ ابن عساکر در کتاب تاریخش نسبی طویلی برای او ذکر کرده که مکوّن از 14 پدر است و به سلیمان میرسد که آن را بصورت موجز در اینجا میآوریم: «زکریا پسر دان بن مسلم پسر صدوق پسر حشبان... تا به رحبعام پسر سلیمان پسر داود» میرسد.
شیخ عبدالوهاب نجار در کتاب قصص الأنبیاء میگوید: زکریای دیگری غیر از پدر یحیی وجود داشته که داستان او در قرآن نیامده او زکریا پسر برخیا بوده است و این زکریا صاحب یکی از کتابهای قانونی مورد اعتماد نصاری میباشد. در زمان داریوس، سه قرن قبل از تولد مسیح میزیسته است. او در فصل سوم کتابش از ولایت عمر پسر خطاب و غلبهی او بر بیتالمقدس که سوار بر الاغ وارد آن میشود سخن به میان آورده است. مسیحیان این روایت به ظهور مسیح تأویل میکنند ولی یهود او را به مسیح منتظر یعنی مسیح دجال تفسیر میکنند... [3]
کمی قبل از میلاد حضرت مسیح علیه السلام خداوند متعال حضرت زکریا را به عنوان پیغمبر در میان بنی اسرائیل برانگیخت او بنی اسرائیلیها را به سوی خداوند دعوت کرد و از خشم و عذاب خدا بیم داد. او در زمانی مبعوث گردید که فسق و فجور به شدت رواج پیدا کرده منکرات و معاصی به صورت فراوان رواج یافته بود و موج شدیدی از بیاخلاقی و لاابالیگری و طغیان مادی بر بنی اسرائیلیها حاکم گشته بود. تا آنجا که خدا و روز آخرت را به کلی فراموش و پادشاهان ستمگر و خونآشام در زمین فساد به راه میانداختند و مرتکب جرم و جنایاتی میشدند که بدن از شدت آن به لرزه در می آمد.
احترام انبیاء را میشکستند و قداست دین را بد میکردند، دین آنها چیزی بود که شیطان از راه وسوسه بر قلب آنها القا میکرد. عبادتشان برآوردن خواستههای شیطانی نفس و تبعیت از هوا و هوس بود. بر انبیاء و صالحان مسلط گشته و خون آنها را میریختند. مجرمترین این حکام (هیرودس) حاکم فلسطین بود که دستور قتل یحیی را صادر کرد و سرِ او را در حالی که خون از آن میچکید روی طبقی به نزدش آوردند و این عمل را در راستای جلب رضایت و برآوردن معشوقهاش انجام داد چنانکه توضیح خواهیم داد.
حضرت زکریا از حکام جبار و طاغوت صفت و قوم بنی اسرائیل رنجهای فراوان دید و شداید و سختیهای فراوان از ناحیهی آنان بر او فرود آمد که طاقت فرسا بود و بر اثر آن موهای سرش سفید گشت، ترسید بعد از مرگ او بنی اسرائیلیان در گرداب کفر و گمراهی هلاک شوند، این بود که در زمان پیری از خداوند درخواست کرد پسری به او عطا کند تا در امر تبلیغ امانت و رسالت خلیفهی او باشد و در تحمل این آلام و شداید تنها نماند. خداوند میفرماید:
{وَزَکرِیا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنْتَ خَیرُ الْوَارِثِینَ (٨٩) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یحْیى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کانُوا یسَارِعُونَ فِی الْخَیرَاتِ وَیدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَکانُوا لَنَا خَاشِعِینَ}[4] (انبیاء: 90-89).
رسالت زکریا علیه السلام به سوی بنی اسرائیل مقدمه و زمینهساز، قرب میلاد سید اکرم و نبی اعظم عیسی پسر مریم علیه وعلی نبینا الصلاة والسلام بود. معلوم است که حضرت عیسی آخرین پیغمبر بنی اسرائیلی است، لذا خداوند او را زیر نظر دو پیغمبر بزرگوار زکریا و یحیی مبعوث فرمود. ایشان او را از زمان ولادت تا جوانی زیر نظر داشتند و از وی نگهداری میکردند و رسالت آنان مقدمه و اعلام قرب و نزدیکی ظهور ملکوت آسمانها بود.
زکریا قبل از مبعوث شدن به پیغمبری جهت نجات بنی اسرائیل از گمراهی و بدبختی یکی از ربانین بزرگوار بود و در خدمتگذاری به خدمت هیکل شرکت داشت. بعد خداوند او را به پیغمبری برگزید و در میان بنی اسرائیل مبعوث کرد. عمران پدر مریم امام و بزرگ و کاهن اعظم ایشان بود. چون عمران فوت کرد زکریا مسئولیت کفالت مریم را بعهده گرفت. زکریا شوهر خالهی مریم بود. در هنگام نگهداری و محافظت از مریم امور بسیار عجیب و غریب از او میدید. قرآن کریم گوشهای از آن برای ما نقل میکند: {فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکفَّلَهَا زَکرِیا کلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکرِیا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ یا مَرْیمُ أَنَّى لَک هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ}[5] (آل عمران: 37).
چون زکریا در معبد بر او وارد میشد طعام و روزیهایی نزد او مییافت که در شهر معمول نبود و نزد سایر مردم وجود نداشت. خداوند او را بوسیله کرامتهای متعدده اکرام مینهاد که برای زکریا جای تعجب بود و با کمال تعجب میپرسید:
{أَنَّى لَک هَذَا} مریم جواب میداد از سوی خدا.
چون سن زکریا بالا رفت و موهایش سفید شد و از فرط پیری سست و ناتوان شده بود همسرش عقیم و نازا بود لیکن چون کرامات خدا برای مریم را دید در مورد فضل و رحمت خداوند به طمع افتاد و از او طلبید فرزندی متقی به وی عطا کند که وارث نبوت و هدایت او برای بنی اسرائیل و از جملهی بندگان صالح باشد {هُنَالِک دَعَا زَکرِیا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْک ذُرِّیةً طَیبَةً إِنَّک سَمِیعُ الدُّعَاءِ}[6] (آل عمران: 38).
عمر زکریا در زمان دعای طلب فرزند، 99 سال و سن همسرش 98 سال بود. طلب و دعای زکریا تنها ناشی از محبت فرزند نبود بلکه علاوه بر آن آرزو داشت خداوند فرزندی به او عطا کند که جانشین او در میان قوم بنی اسرائیل باشد و مشکلات دعوت را بجای پدرش تحمل نماید. چون میترسید بعد از وفات او قوم بنی اسرائیل در دست افراد جاهل و فاسد گرفتار شوند و آنان رهبری ایشان را بعهده بگیرند. یا کسانی بر آنها مسلط شوند که برای شعایر دینی احترام و تعظیم قائل نباشند، در نتیجه طوری عمل نمایند که موافق شرع خدا نباشد این بود که با صدای نرم و خفی از خداوند درخواست کرد فرزندی به او عطا کند که متقی و پرهیزکار باشد.
خداوند دعای او را مستجاب فرمود و فرزندی پرهیزکار به نام یحیی از همسری عقیم، به وی بخشید، همسری که در زمان جوانی فرزندی به دنیا نیاورده بود اما دست تقدیر خداوند امور عجیب و غریب ببار میآورد و خوارق میآفریند و به ندای مضطر پاسخ مثبت میدهد. این آیات سورهی مریم را تلاوت کن.
{کهیعص (١) ذِکرُ رَحْمَةِ رَبِّک عَبْدَهُ زَکرِیا (٢) إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیا (٣) قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیبًا وَلَمْ أَکنْ بِدُعَائِک رَبِّ شَقِیا (٤) وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِی مِنْ وَرَائِی وَکانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْک وَلِیا (٥) یرِثُنِی وَیرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیا (٦) یا زَکرِیا إِنَّا نُبَشِّرُک بِغُلامٍ اسْمُهُ یحْیى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیا (٧) قَالَ رَبِّ أَنَّى یکونُ لِی غُلامٌ وَکانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکبَرِ عِتِیا (٨) قَالَ کذَلِک قَالَ رَبُّک هُوَ عَلَی هَینٌ وَقَدْ خَلَقْتُک مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَک شَیئًا}[7] (مریم: 9-1).
حضرت زکریا صاحب این فرزند نیکوکار گردید که خداوند در زمان پیری به وی بخشیده بود. آن هم از همسر پیرش «اشیاع دختر عمران» خواهر مریم بنت عمران، مولود تازه به دنیا آمده در کنار حمایت پدرش از زندگی بسیار لذت بخش برخوردار بود تا اینکه فتنهی بزرگ برایش پیش آمد و در زمان حیات پدر متقی و باوقارش (زکریا) یحیی قربانی اهواء اهل ضلالت شد و حکام ستمکار او را به قتل رساندند و چنانکه برخی از تاریخ نویسان گفتهاند: پدرش نیز کشته شد و بوسیلهی اره از طوق سر تا نوک پا شکافته شد و در راه جلب رضایت خدایش به درجهی رفیع شهادت رسید صلوات الله علیه وسلامه.
منبع مقاله: پیغمبری و پیغامبران در قرآن، مؤلف: شیخ علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده
عصر اسلام
IslamAge.com
[1] و زکریا را (یاد کن) بدانگاه که پروردگار خود را به فریاد خواند و (گفت): پروردگارا مرا تنها مگذار تو بهترین وارثانی.
[2] کاف. ها. یا. عین. صاد. * (این) یادی است در هر جهت پروردگارت نسبت به بندهی خود زکریا * در آن هنگام که پروردگارش را پنهانی ندا داد.
[3] قصص الأنبیاء ص 268.
[4] و زکریا را (یاد کن) بدانگاه که پروردگار خود را به فریاد خواند و (گفت): پروردگارا مرا تنها مگذار تو بهترین وارثانی * ما دعای او را برآورده ساختیم و یحیی را بدو بخشیدیم و همسر او را برایش بایسته کردیم آنان در انجام کارهای نیک بر یکدیگر سرعت میگرفتند و در حالی که چیزی میخواستند یا از چیزی میترسیدند ما را به فریاد میخواندند و همواره خاشع و خاضع میبودند.
[5] خداوند او (مریم) را به طرز نیکویی پذیرفت و به طرز شایستهای او را رویانید و زکریا را سرپرست او کرد هر زمان که زکریا وارد عبادتگاه او میشد غذایی را در پیش او میدید (باری) به مریم گفت: این از کجا برای تو میآید؟ گفت: از سوی خدا میآید خداوند هر کس که بخواهد بیحساب و بیشمار روزی میرساند.
[6] بدان گاه (زکریا) پروردگار خویش را به فریاد خواند گفت: پروردگارا! فرزند شایستهای از جانب خویش به من عطا فرما بیگمان تو شنوندهی دعایی.
[7] کاف. ها. یا. عین. صاد. * (این) یادی است از مرحمت پروردگارت نسبت به بندهی خود زکریا * در آن هنگام که پروردگارش را پنهانی جدا کرده گفت: پروردگارا استخوانهای من سستی گرفته است و شعلههای پیری سر مرا فرا گرفته است، پروردگارا من هرگز در دعاهایی که کردهام محروم و ناامید برنگشتهام * (پروردگارا) من از بستگانم بعد از خود بیمناکم و همسرم نیز او اول نازا بوده است پس از فضل خویش جانشینی را به من ببخش * از من و از آل یعقوب ارث ببرد و او را پروردگارا مورد رضایت گردان * ای زکریا ما تو را به پسری مژده میدهیم که نام او یحیی است و پیش از این کسی را همنام او نکردهایم (زکریا) گفت: پروردگارا چگونه مرا پسری خواهد بود با اینکه همسرم نازا است و من نیز به غایت پیری رسیدهام و افتاده و فرتوت شدهام * فرمود: همین گونه است پروردگار تو گفته است: این کار برای من تو را که قبلاً هیچ نبودی هستی بخشیدهام آسان است.
|