|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
نام، نسب، کنیه، صفات و خانوادهی علی رضی الله عنه |
بسم الله الرحمن الرحیم
الف: نام، کنیه و لقب علی بن ابیطالب 1- علی پسر ابو طالب (عبد مناف)[1] بن عبدالمطلب- که به عبدالمطلب شیبه حمد – گفته میشد- ابنهاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مره، ابن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرک بن إلیاس ابن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، پسر عموی پیامبر است که در اوّلین پدر بزرگش یعنی: عبدالمطلب بنهاشم به هم میرسند و پدرش ابوطالب برادر تنی عبدالله، پدر پیامبر است. بعد از این که علی متولّد شد مادرش او را «أسد» نامید. چون نام پدر خودش أسد ابنهاشم بودهاست، دلیل این مدعا شعری است که در جنگ خیبر میخواند: «من کسی هستم که مادرم مرا حیدره – کهیکی از نامهای شیر – نامیدهاست، مانند شیر جنگل که ظاهری پر هیبت و هراسناک دارد». ابوطالب هنگام تولّد علی حضور نداشت و چون از سفر که برگشت، از نامیکه مادرش انتخاب کرده بود خوشحال نشد، لذا او را علی نامید[2]. 2- کنیه: ابوالحسن، این کنیه منسوب به پسر بزرگش حسن است کهاز فرزندان دختر رسولالله است. کنیه دیگرش ابوتراب است. این کنیه را پیامبرص برایش به کار برد و هرگاهاو را با این کنیه صدا میزدند، خوشحال میشد. علّت نامگذاری با این کنیه این بود که روزی پیامبرص به خانهی دختر خود فاطمه آمد، علی در خانه نبود، پیامبر پرسید: پسر عمویت کجاست؟ گفت: بین ما بگو مگویی شد و از خانه بیرون رفت و برای استراحت نیمروزی (خواب قیلوله) پیش من نماند. پیامبرص به یکی از یارانش گفت: ببین کجاست؟ پس از جستجو آمد و گفت: در مسجد خوابیدهاست. پیامبر ص به مسجد رفت و دید علی بر پهلو خوابیده و عبایش از شانهاش افتاده و شانهاش خاک آلود شدهاست. پیامبر در حالی که خاکها را پاک میکرد. فرمود: «ای ابوتراب برخیز! »[3]. در روایت بخاری آمده: بخدا سوگند این کنیه را کسی جز پیامبر ص برایش انتخاب نکرده است [4]. دیگر کنیههای منسوب به ایشان عبارتند از: ابوالحسین، ابوالقاسم الهاشمیو[5]ابوالسبطین[6] 3- لقب او امیرالمومنین و چهارمین خلیفهاز خلفای راشدین است.
ب: تولّد روایات مختلف و متعددی در خصوص سال تولّد علی وجود دارد و حسن بصری میگوید: علی پانزدهیا شانزده سال قبل از بعثت متولد شده است[7] ابن اسحاق میگوید: ده سال قبل از بعثت متولّد شدهاست.[8] و ابن حجر قول ابن اسحاق را ترجیح داده است[9] محمد بن علی باقر در این باره دو قول ذکر کرده است که یکی از آن دو همان قول ابن اسحاق است مبنی بر این که علی ده سال قبل از بعثت متولّد شده و ابن حجر همین قول را ترجیح داده است [10] و قول دوّم محمد بن علی باقر این است که پنج سال قبل از بعثت متولّد شدهاست.[11]، و از دیدگاه مؤلف نیز این قول ابن حجر ابن اسحاق نسبت به دیگر اقوال ارجحیّت دارد. ده سال قبل از بعثت متولّد شدهاست و فاکهی میگوید: علی اوّلین نوزاد از بنیهاشم است که داخل کعبه متولّد شده است.[12] حاکم میگوید: طبق اخبار متواتر علی داخل کعبه به دنیا آمده است.[13]
ج: اهمیّت خانواده و تأثیر آن در نسلها علم کالبد شکافی (که در موضوع شناسایی ترکیب بدنی و اعضای جسد است)، علم روانشناسی، علم اخلاق و علم جامعه شناسی بر این حقیقت تأکید دارند که خون و ژنتیک در اخلاق، رفتار، صلاحیّتها، استعدادها و تواناییهای نسلها تا حد زیادی در بیشتر حالتها مؤثّر است و این تأثیرها از سه جهت قابل درک است: الف – ارزشها و الگوهایی وجود دارد که همواره پدران، اجداد و بزرگان خانواده به ان ایمان دارند و بطورجدّی به آن پایبند هستند و تلاش میکنند آن را حفظ نمایند. برای آن ارزش قائلند و همواره آنها را مورد ستایش و تمجید قرار میدهند و هر کس از فرزندان خانواده از این ارزش منحرف باشد، انسانی منحرف و نابهنجار به شمار میرود و معتقدند مخالفت با رسوم آباء و اجدادی نقص و عیب است و به باور اینها نداشتن جوانمردی و نافرمانی پدران گناهی در حقّ آنان است که هرگز در قوانین عرفی و ارثی خانواده بخشیده نخواهد شد. ب – داستانها و حکایات زندگی پدران و بزرگان خانواده در قهرمانیها، جوانمردیها و مبارزات، رفتار نیکو، بزرگی، سخاوت و حمایتشان از مظلومان و مستضعفان، نسلها به یکدیگر منتقل میکنند و این مسئله را جزء افتخاراتشان میدانند و نقل این حکایات از آغاز سنین کودکی تا جوانی و در نهایت تا پیری ادامه دارد، لذا در تکامل فهم، شعور و تعیین مقیاسهای بزرگی و جوانمردی و نیکی کردن در حق پدران و حمایت از شهرت خانواده و نسل و نسب مؤثّر است. ج – همواره پیوند خونی و ارثی در اعضای خانواده نسل اندر نسل تأثیر دارد. بویژه خانوادهای که در پی حفظ نسب و اصالتش باشد و این همان چیزی است که علم نژاد شناسی آن را تأیید میکند.[14] بدیهی است کهاین قاعدهای مطلق نیست که مانند سنّتهای الهی استثنا نداشته باشد، چون خداوند متعال دربارهی سنّتهای خود میفرماید: « اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّةَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلًا» (فاطر/43) یعنی: هرگز دگرگوني و تبديلي در شيوه رفتار خدا (در معامله با ملّتها) نخواهييافت و هرگز نخواهي ديد كه روش خدا تغيير مسير و جهت دهد. پیامبر صلی الله علیه وسلم با اشاره به همین موضوع میفرماید: «الناس معادن کمعادن الفضة و الذهب خیارهم فی الجاهلیه خیار هم فی الاسلام إذا فقهوا»[15]. یعنی: مردم معدنهایی همچون معادن نقره و طلا هستند، بهترینشان در جاهلیّت، بهترینشان در اسلام هستند. به شرطی که (دین را به خوبی) فهمیده باشند. نیز میفرماید: «من بطأ به عمله لميسرع به نسبه» [16]یعنی: هر کس عملی نداشته باشد، نسبش به تنهایی برایش کاری از پیش نمیبرد. شایان ذکر است که در پیوند نسبی هیچ گونه قداست و موروثیّتی وجود ندارد تا بدین وسیله دین یا رهبری معنوی و علمیبه خانوادهای مشخص داده شود و یا خانوادهای رهبری دینی، معنوی و علمی امّت را به صورت دائمی احتکار کند. این مسئلهای است که جهان در گذشتهی- قبل از اسلام – از فساد اجتماعی، رفتار خشک استبداد بی حد و حصر و سوء استفادههای مادّی منحرف، در رنج و مشقّت بوده است. کتابهای تاریخ مملو از این گونه اعمال حاکمان و شاهان ارثی است و گواهی مورخین در خصوص اعمال، رفتار و نحوهی حکمرانی امپراتوران ارثی روم و ایران (ساسانی) و در جامعهی یونان قدیم و هند و غیره مؤیّد این حقیقت است. با توجّه به آنچه دربارهی اهمیّت خانواده یادآور شدیم، شایسته است به وضعیّت خانواده، اجتماع و نژادی که علی رضی الله عنه در آن بدنیا آمده اشاره کنیم، تا روشن شود چهامتیازات و ویژگیهایی از نگاه عادات رسومها و سنّتها و میراث اخلاقی و معنوی داشته است و بدانیم که خانواده و طایفه او در نظر اعراب چهارزش و فضیلتی داشته است، بنابراین نخست از قریش و سپس از بنیهاشم شروع میکنیم.
1- قبیلهی قریش تمام اعراب به بالا بودن نسب قریش و رهبری، ریاست، فصاحت زبان، واضح بودن گفتار، برتری اخلاقی، شجاعت و جوانمردی شان معترف بودند. به واقعیّتی تبدیل شده بود که هیچ جایی برای جرّ و بحث و مجادله باقی نگذشته بود.[17] قریش هم پیمانانی باوفا و پایبند به شریعت ابراهیم بودند و مانند دیگر عربها نبودند که به دین پایبندی نداشته باشند و به آداب اجتماعی بی توجّه باشند. قریش فرزندانشان را دوست داشتند و حج خانهی کعبه و مناسک حج را به جای میآوردند و اموات خویش را غسل میدادند و کفن میکردند و از آتش پرستی و عقاید و باور هندیان بری و متنفّر بودند و در ازدواج با محارمی همچون نکاح با خواهر زاده، نوه و خواهر اجتناب میورزیدند و چون دارای غیرت بودند به این صورت از رسوم و عادات مجوسیان به دور بودند و هنگامیکه قرآن نازل شد، رفتار و انتخاب نیکویشان را مورد تأیید و تاکید قرار داد. آنها با مهریه و شاهد ازدواج میکردند و هنگام جدایی با سه طلاق از هم جدا میشدند.[18] آنچه بر شرافت و احترام قریش میافزود این بود که بدون هیچ شرطی با هر طائفهای که میخواستند ازدواج میکردند و شرط ایشان در ازدواج این بود که باید مرد یا زن مورد نظر برای ازدواج سخت به دینشان پایبند باشد و معتقد بودند؛ بدون رعایت این شرط ازدواجشان درست نیست.[19] 2- بنیهاشم بنیهاشم در میان قریش از همه بالاتر و برتر بودند و با مطالعه تاریخ و کتابهای سیره که تعدادشان هم زیاد نیست، براحتی میتوانیم استنباط کنیم آنان چه قدر از خوبیها و ارزشهای انسانی برخوردار بودهاند و در هر چیز میانه و در حدّی شایسته قرار داشتند و دارای عقلی سالم و ایمانی قوی به ارزشهای کعبه بودند، در پرهیز از ظلم و دفاع از حق و بلندی همّت، مهربانی بر مظلومان و ضعفاء، سخاوت، شجاعت و تمام شاخصههای جوانمردی در نزد عربها که از مفاهیم ارزشمند و خصلتهای حمید و نیکو است، کم نظیر بودند، از این رو خصوصیّات و صفات مذکور موجب شده بود که اجداد و نیاکان پیامبر ص بر دیگران برتری داشته باشند و از طرفی اخلاق و رفتارشان موجب برتری بر دیگران شده و از طرفی دیگر اخلاق و رفتارشان را با مکارم اخلاقی سازگار کرده بود، امّا آنان در زمانی زندگی میکردند که هنوز پیامبر مبعوث نشده بود و با باورها و عبادات جاهلی، تربیّت یافته بودند و بنیهاشم با فداکاری، سخاوت، بخشش و خدمت به مردم به بالاترین درجه و مقام در اجتماعشان رسیده بودند. 3- عبدالمطلب بنهاشم عبدالمطلب پدر بزرگ رسولالله صلی الله علیه وسلم و علی است که پس از عمویش مطلّب تولیت و مسئولیّت پذیرای حجاج را به عهده گرفت و برای قومش کارهایی را که پیرانش انجام میدادند، انجام داد و در میان قومش به شرافت و به مقامی رسید که کسی از پدرانش نرسیده بود و قومش او را بسیار دوست داشتند و مقامش به شرافت و مقامیرسید که کسی از پدرانش نرسیده بودند و قومش او را بسیار دوست داشتند و مقامش در میانشان بسیار بزرگ شد و مورد توجّه همگان قرار گرفت.[20] عبدالمطلب ثروتمندترین فرد قریش نبود و همانند قُصی تنها سرداری نبود که از او فرمانبرداری میکردند، چون مردان دیگری در مکّه وجود داشتند که از او مال و قدرت بیشتری داشتند. امّا او نسبت به دیگر مردان مکّه از آبرو و اعتبار بیشتری برخوردار بود و پذیرایی از حجاج به عهدهی او بود و از مهمترین افتخاراتش این که آب زمزم در اختیار او قرار داشت و این مقام با خانهی کعبه ارتباط داشت.[21] عبدالمطلب یقین داشت خانهی کعبه نزد خداوند ارزش و مقامی دارد و او حامی و نگهبان آن است و این امر در گفتگویی که بین او و ابرهه اتّفاق افتاد بیشتر آشکار میشود. ماجرا از این قرار بود که ابرهه در حمله به مکّه، که قصد تخریب و نابودی کعبه را داشت، دویست شتر از عبدالمطلب گرفته بود. به او اجازه داده بود بنزدش بیاید و به احترام او از تختش پایین آمد و او را کنارش نشاند و گفت: حاجتت را بگو! عبدالمطلب گفت: حاجت من این است که همان دویست شتری کهاز من گرفتی، به من برگردانی! این در خواست به نظر ابرهه بی ارزش تلقّی گردید، از این رو از او روی برگرداند و گفت: با من دربارهی شترانی کهاز تو گرفتم حرف میزنی؟! و دربارهی خانهی کعبهای که دین تو و اجداد و نیاکان تو است چیزی نمیگویی؟! در حالی که من به قصد تخریب آن آمدهام؟! عبدالمطلب گفت: من صاحب شترانم و خانه هم صاحبی دارد که از آن حمایت خواهد نمود. ابرهه گفت: کسی نمیتواند جلوی من را بگیرد. عبدالمطلب گفت: این تو و آن خانهی کعبه.[22] سرانجام همانطور که عبدالمطلب گفته بود، خداودند خانهاش را حمایت کرد و نقشه و نیرنگ ابرهه و سپاهش را موجب هلاکتشان قرار داد. خداوند متعال در این باره میفرماید: « وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ (3) تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ (4) فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ» (فیل/3-5) یعنی: و مگر پرندگان را گروه گروه بر سر آنان نفرستادهاست؟ آن پرندگان به سوي فيلداران سنگهاي كوچكي از سنگْ گِل را ميانداختند (و به سويشان نشانه ميرفتند). ايشان را همچون برگ آفتزده (كشتزار، سوراخ سوراخ و نابود) ميكردند. عبدالمطلب به فرزندانش سفارش میکرد کهاز ظلم و طغیان بپرهیزند و آنها را به رعایت اخلاق خوب تشویق میکرد و از امور پست و ناهنجار باز میداشت و در سن هشتاد سالگی در حالی که رسولالله ص هشت ساله بود، وفات کرد. به این ترتیب او در سال (578م) وفات یافته است.[23] مورخان نوشتهاند به خاطر وفات عبدالمطلب، مدّتی بازار مکّه تعطیل شد.[24]
4- ابوطالب پدر علی رضی الله عنه ابوطالب که مال و ثروت چندانی نداشت، برادرزادهاش را خیلی دوست میداشت و هرگاه بیرون میرفت محمّد ص نیز همراه او بود و پس از وفات عبدالمطلب ابوطالب سرپرستی محمّد را به عهده گرفت، لذا نزد او و همدم همیشگی او بود[25]. سپس رسولالله ص دعوتش را آشکار نمود، ابوطالب او را حمایت کرد و قاطعانه تصمیم گرفت او را یاری نماید و تنهایش نگذارد، این امر بر شدّت غم، حسادت و نیرنگ قریش افزود. آری! مردانگی و وفاداری ابوطالب نسبت به رسولالله ص شگفت انگیز است، که چگونه راهش را با بردارزادهاش یکی نمود! و چون بزرگ بنیهاشم بود، بنیهاشم را طی پیمانی با بنی مطلب همراه نمود، تا در مرگ و زندگی همراه همدم یکدیگر باشند. در نتیجه افراد مسلمان و مشرک این دو طائفه تحت رهبری ابوطالب از رسولالله صدفاع میکردند.[26] ابوطالب به برادر زادهاش پناه داد تا در راه نشر عقیدهاش هیچ تردیدی و محدودیّتی نداشته باشد و عقیدهاش را آزادآنهابراز کند. امّا وقتی دید قومش در تلاشند که رسولالله را همراهی نکنند. قومش را به یاد گذشته و اهمیّت و احترام که محمّد در میانشان داشت انداخت و به آنها یادآور شد که محمّد در میانشان مقام و منزلتی داشته است. او میخواست با این کارش از شدّت دشمنی آنها بکاهد و نظر آنها را نسبت به محمّد عوض کند تا شاید مثبت واقع شود و به پیامبر به دیدهی مهر و راستی بنگرند.[27] به همین دلیل خطاب به قومش شعر زیر را سرود:
إذا اجتمعتيومًا قريش لمفخر فعبد مناف سرها وصميمها وإن حصلت أشراف عبد منافها ففيهاشم أشرافها وقديمها وإن فخرتيومًا فإن محمدًا هو المصطفى من سرها وكريمها تداعت قريش غثها وسمينها علينا فلم تظفر وطاشت حلومها وكنا قديمًا لا نقر ظلامة إذا ما ثنوا صُعْر الخدود نقيمها یعنی: هرگاه قریش برای ابراز فخر و مباهات گرد آیند. عبد مناف بنیاد و اصل افتخارشان است اگر قبیلهای عبدمناف اشراف و بزرگانی دارد. در طول تاریخ همهی اشراف و بزرگانشان در بنیهاشم است و اگر قرار باشد روزی بنیهاشم افتخار کند. محمّد برگزیده و شریفترین کسی است که میتوانند به آن افتخار کنند همهی قریشان اعم از ضعیف و توانایشان بر ما هجوم آوردهاند. امّا موفق نشدند و به آرزوهایشان نرسیدند. ما (قریش) در گذشته ظلم و ستم را تأیید نمیکردیم. و اگر جلوی ستم را نمیگرفتند، ترش رویی شان مانع آن میشد. آن گاه که ابوطالب متوجّه شد عموم عربها قصد دارند قومش را علیه رسولالله صلی الله علیه وسلم یاری دهند، آن قصیدهی معروفش را که در آن به احترام و منزلت مکّه متوسّل سرود. او در حالی که با بزرگان قومش رابطهی دوستی داشت، شعرش را برای آنها خواند تا متوجّه شوند که هرگز رسول خدا صرا تسلیم آنها نخواهد کرد و تحت هیچ شرایطی او را تنها نمیگذارد، حتّی اگر در راه دفاع از او جان را هم بسپارد و در قصیدهاش چنین میسراید: ولما رأيت القوم لا ود فيهم وقد قطعوا كل العرى والوسائل وقد صارحونا بالعداوة والأذى وقد طاوعوا أمر العدو المزايل وقد حالفوا قوما علينا أظنة يعضون غيظًا خلفنا بالأنامل صبرت لهم نفسي بسمراء سمحة وأبيض عضب من تراث المقاول وأحضرت عند البيت رهطى وإخوتي وأمسكت من أثوابه بالوصائل یعنی: وقتی دیدم در این قوم محبّت و دوستی وجود ندارد و تمام دستاویزها را پاره کرده و وسیلهها را از بین بردهاند. به صراحت با ما دشمنی میکنند و ما را آزار میدهند و از فرمان دشمن را پیرویمیکنند که قصد نابودی ما را دارند. به پیروی از گمانهایشان با دیگر اقوام علیه ما همپیمان شدند، از خشم نسبت به ما انگشت به دهان گرفتهاند. با گذشت و پایداری به خود گفتم با آنها صبر و شکیبایی کنم و باید با خشمیکه بر اساس جدایی دیرینه است، آنها را تحمّل میکنم. طرفداران و برادرانم را در کنار خانهی کعبه جمع کردم، به سعهی صدر و نرمی از درگیری خودداری کردم. در ادامه به خانه و تمام مقدّساتی که در آن وجود دارد، پناه میبرد و سوگند میخورد که هرگز محمّدص را هر چند جوهای خون راه افتد و جنگهای سختی با شاخههای قریش شلهور شود، تسلیم نخواهد کرد و میگوید:
كذبتم وبيت الله نُبْزى محمدًا ولما نطاعن دونه ونناضل ونُسلمه حتى نصرع حوله ونذهل عن أبنائنا والحلائل وينهض قوم في الحديد إليكم نهوض الروايا تحت ذات الصلاصل
یعنی: دروغ نگویید! سوگند به کعبه که محمّد را تسلیم نخواهیم کرد. چرا به دفاع از او نیزه و شمشیر نزنیم؟! این که فکر کردید، قبل از کشته شدن به خاطراو، او را تسلیم میکنیم، دروغ است! ما از فرزندان و زنان مان به خاطر او، میگذریم! گروهی در با لباس جنگی و زره در برابر شما خواهد ایستاد. همچون مقاومت در اطراف آب شیرین پر جنجال! ابوطالب همواره به حمایت از برادرزادهاش ادامه داد و توانست با جامعهی قریش با اشعار وقصیدههای بزرگی که هستی آنها را به لرزه در میآورد، مقابله کند و آن گاه که اسلام در دل فرزندان برخی قبایل رسوخ کرد، مردان و بزرگان جمع شدند و پس از رایزنی به توافق رسیدند عهدنامهای بنویسند که هرگز با بنیهاشم و بنی مطلب ازدواج وخرید و فروش نکنند، در پی این تصمیم عهدنامه را نوشتند و داخل کعبه آویزان کردند و پیمان بستند که به آن پایبند باشند، در نتیجه بنیهاشم و بنی مطلب به شعب ابوطالب پناه بردند[28]. در طول این مدّت جز به صورت پنهانی چیزی به آنها نمیرسید، تا این که موریانه پیماننامه را خورد و پیامبر ص ابوطالب را در جریان گذاشت و در پی آن، عهد نامه توسط خود قریش پاره ومفاد آن باطل شد[29]، ابوطالب در شوال دهم بعثت در سن هشتاد سالگی وفات یافت امّا مسلمان نشد[30] و در همین سال خدیجه همسر پیامبر ص از دنیا رفت و به سبب وفات این دو نفر در آن سال، سال حزن (عام الحزن) نام گرفت [31].
5- مادر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب مادر علی رضی الله عنه زنی صحابیه و بزرگوار و با فضیلت بود به نام فاطمه دختر أسد بنهاشم بن عبدمناف بن قُصی هاشمیه است [32]، مادر علی اولّین زنی است که در میان بنیهاشم متولّد شد.[33] و افتخار سرپستی رسولالله صلی الله علیه وسلم نصیب او شد، این از زمانی شروع شد که عموی پیامبر رضی الله عنه به سفارش پدر سرپرستی رسولالله را به عهده گرفت. بنابراین فاطمه دختر اسد برای پیامبر ص همچون مادرش بود که تمام کارها و امور زندگیش را تا حد توان انجام میداد. سرپرستی رسولالله ص برای مدّتی نسبتاً طولانی بر عهده فاطمه بنت اسد بود. ایشان از جمله زنان برگزیدهای است که در مسلمان شدن از دیگر زنان پیشی گرفته است و در میدان فضیلت دارای مقام و منزلتی والا بود، ایشان با فاطمه دختر پیامبر از روی مهر ورزی و محبّت رفتار میکرد و در نیکی کردن به او و پدرش از هیچ کوششی دریغ نمیکرد و در کارهای خانه به دختر پیامبر ص کمک میکرد. از علی رضی الله عنه روایت است که گفت: به مادرم گفتم: نگذار فاطمه دختر رسولالله ص آب بیاورد و در کارها کمکش کن تا او نیز با تو در آرد کردن و خمیر کردن کمک کند، [34] همچنین رابطهی نزدیک مادر علی با رسولالله ص موجب شد که با حفظ و روایت مجموعهی حدیث از او، بر شرافت و کرامتش افزوده شود و او در نزد رسول خدا بسیار محترم بود، لذا به او هدیههای ویژهای میداد. ابن حجر در «الاصابة» نقل میکند که علی رضی الله عنه گفت: رسولالله ص به من پارچهای ابریشمیداد و گفت ابن روسریها را بین فاطمهها تقسیم کن». [35] من آن را به چهار تکّه تقسیم کردم: یک چادر از آن برای فاطمه دختر رسولالله ص، یکی برای فاطمه دختر اسد (مادر علی)، یکی برای فاطمه دختر حمزه و چهارمی را نگفت [36]، مادر علی در دوران حیات و هنگام مرگ در نزد رسولالله ص از احترام زیادی برخوردار بود و هنگامیکه در احتضار مرگ بود، پیامبر حضور داشت [37]، امّا آنچه از انس روایت شده این است که رسولالله صلی الله علیه وسلم مادر علی را دفن کرده است، بسیار ضعیف (ضعیف جدّاً) است و با طریقهای دیگر تقویّت نمیشود. تمام طرق آن بسیار ضعیف است. روایت به شرح زیر است: وقتی فاطمه دختر اسد (مادرعلی) وفات یافت رسولالله ص آمد و کنار سرش نشست و گفت: « مادرم، خدا تو را رحمت کند، تو پس از مادرم برایم مادر بودی، گرسنه بودم سیرم کردی، عریان بودم مرا لباس میپوشاندی، غذاهای خوب را خودت نمیخوردی و به من میدادی، در همهی اینها بدنبال رضایت خداوند و زندگی در سرای آخرت بودی». سپس دستور داد او را سه بار غسل دادند. قتی میخواستند آب و کافور را بر رویش بریزند، رسولالله ص آن را با دستش ریخت و سپس پیراهنش را ار تن در آورد و با پارچهای دیگر او را کفن کرد، بعد از این اسامه بن زید و ابو ایّوب انصاری و عمر بن خطاب و غلامی سیاه پوست را صدا زد و دستور داد قبرش را حفر کردند، وقتی میخواستند لحد را حفر کنند، پیامبر ص با دستان خود آن را کند و خاکهایش را با دست بیرون میکرد. بعد از حفر لحد، در آن به پهلو خوابید و گفت: «ای خداوندی که زنده میکنی و میمیرانی و همیشه زندهای و نمیمیری، مادرم دختر اسد را مورد مغفرت خود قرار ده و حجتش را به او تلقین نما و محل ورودش را به حق پیامبرت و پیامبرانی که پیش از او بودهاند وسیع و گشاد گردان، که تومهربان ترین مهربانهایی». در نماز جنازهاش تکبیر گفت، سپس او را به کمک عباس و ابوبکر داخل قبر گذاشت. این روایت بسیار ضعیف است[38]. (ضعیف جدّاً) برخی از این روایت ضعیف بر جواز توسّل به اشخاص استدلال کردهاند[39]، استاد ابو عبدالرحمن جیلان بن خضرالعروسی در رسالهی لیسانس خود راههای روایت این حدیث را بررسی کرده و ضعف و بطلان آن را شرح و توضیح دادهاست [40] و میگوید: این حدیث از پنج طریق روایت شده که سه تای آن متّصل و دو تای دیگر مرسل است، امّا توسّلی که گمان میکنند جایز است فقط در یکی از طریقهای آن یعنی همان روایت أنس وجود دارد. البته گفتنی است که این روایات از نظر ارزش و اعتبار در حدّی هستند که فقط میتوان با آن ایرادها و معلول بودن روایت را ثابت نمود؛ چون همه ضعیفاند و ایرادها و ضعفهای این روایات بگونهای واضح است که به جز بر ضعف و بی پایه بودن آن چیزی افزوده نمیشود و متن آن از چند جهت متناقص است. الف – این روایت با روش و سنّت رسولالله ص در غسل جنازهی زن در چند مورد مخالف است، در این روایت آمده: پیامبر ص با دستش آب روی جنازه ریخت، این مطلب فقط در این روایت آمده است، در حالی که در روایتی که در رابطه با غسل زینب دختر پیامبر ص آمده که پیامبر به زنها دستور داد تا او را غسل دهند و خودش آب نریخت. بخاری و مسلم از محمّد بن سیرین و او از امّ عطیه روایت کردهاند که گفت: رسول خدا ص بر ما وارد شد در حالی که دخترش را غسل داده بودیم، خطاب به ما فرمود: «اغسلنها ثلاثًا أو خمسًا أو أكثر من ذلك إن رأيتن ذلك بماء وسدر، واجعلن في الآخرة كافورًا، فإذا فرغتن فآذننى»[41] یعنی: او را سه بار، پنج بار یا بیشتر، اگر لازم دیدید با آب و سدر بشویید و بار آخر با کافور بشویید، وقتی کهاز شستنش فارغ شدید، مرا خبر کنید. میگوید: وقتی فارغ شدیم لباسش را انداخت و گفت با این او را کفن کنید و چیزی بر آن نیفزود. ب – حفر قبر به دست مبارک پیامبر و بیرون نمودن خاکها و به پهلو خوابیدن در آن، هیچ اصلی ندارد و در آن زمان هم مرسوم نبوده است، بلکه فقط در همین حدیث ضعیف آمده و باورش معمول و مشهور از پیامبر ص مخالف و مبالغه و زیاده روی است. ج – وانگهی شروع دعا با لفظ غائب و سپس با لفظ خطاب، از اسلوب معمول در دعاهای مأثور، مانند: «اللهمّ أنت... ». به دور است و بجز در این دعا که آمده: «الله الذی... ». در هیچ دعای دیگر سراغ نداریم. د – از آنچه بر ضعف این روایت دلالت دارد این است که راوی اعتراف کرده پیامبرص این کارها را فقط همین انجام داد! و به این صورت خواسته آنچه میگوید درست جلوه دهد. امّا هرگز نادرست، درست نخواهد شد.[42] 6- برادران علی رضی الله عنه ابوطالب چهار پسر داشت که عبارتند از: طالب (این همان فرزندی است که کنیهاش با نام او شهرت یافته است) عقیل، جعفر و علی و دو دختر به نامهای امهانی و جمانه همهی اینها دختران فاطمه بودند و فاصلهی تولّد هر برادر با دیگری ده سال بوده است. با توجّه به این قضیه طالب که بزرگتر از همه است ده سال از عقیل بزرگتر است و فاصلهی بین او جعفر و علی و عقیل به همین روال ده سال بود [43]. اکنون به خلاصهای از زندگی برادران علی میپردازیم: الف- طالب بن ابی طالب پس از جنگ بدر طالب مشرک از دنیا رفت و گفتهاند: از کسانی است که به زمین سردرگم شدهاست، وی رسولالله ص را دوست داشت و در مدح ایشان شعرهایی سروده است و با دلی ناخواسته به جنگ بدر آورده شد و در حین خروج به طرف بدر بین او و قریش جرّ و بحثی در گرفت و به او گفتند: سوگند به خدا شما بنیهاشم، تمایل قلبتان با محمّد است، در نتیجه با عدّهای به مکّه برگشت و در مدح رسولالله ص قصیدهای سرود و در آن بر کشتههای بدر گریست [44]. (ب) عقیل بن ابوطالب کنیهاش ابو زید است و مسلمان شدنش تا سال فتح مکّه به تأخیر افتاد و گفتهاند: در سال حدیبیه مسلمان شده، ودر اوّل سال هشتم هجری به مدینه هجرت کرد و در جنگ بدر اسیر گشت و عمویش عباس با پرداخت فدیه او را آزاد کرد و در روایات متعدد صحیح نام او مذکور است. در جنگ مؤته حضور داشت. ابن سعد میگوید: در فتح مکّه و جنگ حنین به علّت بیماری نتوانست حضور یابد، با این حال زبیر بن بکار بطور مستند از حسن بن علی روایت میکند که حضور عقیل در جنگ حنین ثابت است. عقیل در دوران خلافت معاویه وفات یافت و در تاریخ اصغر بخاری با سند صحیح روایت کردهاست کهاو در آغاز حاکمیّت یزید قبل از واقعه حره در سن نود و شش سالگی وفات یافت [45]. ج- جعفر بن ابی طالب ایشان یکی از سبقت گیرندگان در اسلام آوردن و دوست و همنشین مساکین بود و به آنها خدمت میکرد، به همین دلیل آنها نیز او را دوست داشتند و ضمن خدمت به او درد دلشان را به او میگفتند و او همتراز و هم سخن آنها بود. جعفر از کسانی بود که به حبشه هجرت کردند و نجاشی و پیروانش به دست او مسلمان شدند، ودر کتاب « سیرة النبویة » زندگی او را بیشتر مورد بحث و بررسی قرار داهام، وی در جنگ موته در سرزمین شام در حال هجوم به دشمن به شهادت رسید.[46] د- امهانی دختر ابوطالب وی دختر عموی پیامبر ص است و گفتهاند: نامش فاخته است. برخی گفتهاند: نامش هند است. امّا فاخته مشهورتر است. او زن هبیره بن عمر و ابن عائد مخزومیبودهاست و پسرش عمرو از همین زنش بودهاست، کنیهاش با نام همین پسرش شهرت یافت. او در فتح مکّه دو نفر از بنی مخزوم را پناه داد و به همین مناسبت پیامبر صلی الله علیه وسلم خطاب به اوفرمود: « ای امهانی هر کس را پناه دادی ما هم پناه میدهیم». امهانی از پیامبر صلی الله علیه وسلم احادیثی روایت کردهاست که در کتابهای ششگانه (کتب سته) موجود است[47]، ترمذی و کسانی دیگر گفتهاند: او پس از علی نیز در قید حیات بودهاست، [48]
ه- - جمانه دختر ابوطالب وی مادر عبد بن ابی سفیان بن حارث بن عبدالمطلب بود که ابن سعد نامش را در زندگی نامهی فاطمه دختر اسد ذکر کرده است، امّا در بخش دختر عموهای پیامبر صلی الله علیه وسلم زندگیش را به صورت مستقل آوردهاست و جعفر بن ابوسفیان بن حارث از اوست و پیامبر ص از درآمد خیبر سی وسق گندم به او داد.[49] 7- زنان و فرزندان علی بن ابی طالب 1- فاطمه دختر پیامبر ص اوّلین همسر علی رضی الله عنه است که حسن، حسین، زینب کبری و ام کلثوم کبری فرزندان او هستند.[50] 2- خوله دختر جعفر بن قیس بن مسلمه که محمّد اکبر (محمّد حنیفه) فرزند اوست. 3- لیلی دختر مسعود بن خالد از قبیلهی بنی تمیم: فرزندان علی از این زن عبارتند از: عبیدالله و ابوبکر. 4- ام البنین [51]، دختر حزام بن خالد بن جعفر بن ربیعه که عباس اکبر، عثمان، جعفر اکبر و عبدالله فرزندان او هستند. 5- اسماء دختر عمیس خثعمیه: یحیی و عون فرزندان او هستند. 6- صهباء [52]:عمر اکبر و رقیه فرزندان او هستند. 7- أمامه دختر عاص بن ربیع (که زینب دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم مادر این زن است) و تنها محمّد اوسط از این زن متولّد شدهاست. 8- ام سعید دختر عروه بن مسعود ثقفی: ام حسن و رمله فرزندان هستند و فرزندان علی رضی الله عنه از کنیزان عبارتنداز: محمّد اصغر، امهانی، میمومنه، زینب صغری، رمله صغری، ام کلثوم صغری، فاطمه امامه، خدیجه، ام کرام، ام سلمه، ام جعفر، جمانه و نفیسه. از محیاه دختر امری قیس دختری داشت که پیش از ازدواج وفات یافت. ابن سعد میگوید: علی غیر از اینها- طبق روایات صحیح که به ما رسیده – فرزند دیگری نداشته است.[53] تعداد فرزندان پسر علی چهارده و دخترانش نوزده نفر است و گفتهاند: دخترانش هیفده نفر بوده است و نسل علی از پنج نفر (از فرزندانش) به شرح زیر تداوم یافته است: حسن، حسین، محمّد بن حنیفه، عباس بن کلابیه و عمر بن تغلبیه[54]. در ادامه بحث، دربارهی نسل فاطمه که از حسن، حسین و ام کلثوم است، بحث خواهیم نمود. 8- اوصاف ظاهری علی بن ابی طالب رضی الله عنه ابن عبدالبرّ میگوید: بهترین روایتی را که در توصیف علی دیدم این است که او: مردی چهار شانه و کوتاه قد با چشمانی مشکی و دارای صورتی زیبا همچون ماه شب چهارده بود. شکمش نسبتاً بزرگ، شانههایش پهن و عریض، دستانش درشت، بازوانش قوی، گردنش همچون آفتابه ای نقرهای (کشیده)، وسط سرش صاف و بی مو بود. تنها پشت سرش مو داشت، ریشی بزرگ داشت و دارای شانههای قوی و درشت بود، تا جایی که کسی را میگرفت (و فشار میداد) مانع تنفسش میشد، تقریباً چاق بود، بازو و دستهایی قوی داشت، وقتی به جنگ میرفت میدوید، روحیهای قوی و پایدار داشت و شجاع و با شهامت بود [55].
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع: کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی[56]
سایت عصر اسلام -------------------------------------------------------------------------- [1]- نام ابوطالب عبد المناف است. [2]- غریب الحدیث خطابی 170/2، خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید بن علی ناصر فقیهی /18 [3]- مسلم ش/2409 [4]- بخاری ش (441-3703-3280) [5]- البدایة و النهایة (223/7) [6]- اسد الغابه (16/4) و منظور از سبطین حسن و حسین است. [7]- المعجم الکبیر طبرانی (163/54/1) با سند مرسل. [8]- السیرة النبویّة (252/1) بدون سند. [9]- الاصابه (501/2) زندگینامه علی رضی الله عنه . [10]- المعجم الکبیر طبرانی (165/53/1) و اسناد آن حسن به بعد مرسل است. [11]- المعجم الکبیر طبرانی (166/53/1) اسناد آن تا محمد باقر حسن و از آن به بعد مرسل است. [12]- فتح الباری 174/7 و الإصابه 507/2 [13]- صاحب اخبار مکّه به تحقیق عبدالمالک بن دهیش. [14]- المرتضی، ندوی (19-20). [15]- مسند احمد (539/2) اسناد آن صحیح است. [16]- مسلم کتاب الذکر و الدعاء و التوبه. [17]- در خصوص ویژگیها ومزیّتهای عربها به سیرة النبویه تالیف ندوی رجوع شود [18]- بلوغ الأرب فی معرفهاحوال العرب 243/1 آلوسی. [19]- المرتضی /22 و بلوغ الأرب 243/1. [20]- السیرة النبویه 142/1، ابنهاشم. [21]- المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، جواد علی 78/4 و المرتضی /22. [22]- سیرهابنهاشم 49/1 و المرتضی/23. [23]- المفصل فی العرب (78/4) [24]- انساب الاشراف، بلاذری (78/1) [25]- فقهالسیرة النبویة، منیر غضبان ص 184. [26]- فقهالسیرة النبویة، منیر غضبان ص 184. [27]- السیرة النبویة صلابی (58/1). [28]- السیرة النبویهابن هشام 350351/1 [29]- السیرة النبویهابن هشام 373/373/1، المرتضی و این موضوع را مفصلاً در کتاب سیرهام، آوردهام. [30]- بلوغ الأرب /324 [31]- سیرة ابنهاشم 46-45/1 و المرتضی /26 [32]- منبع سابق. [33]- فضائل الصحابه 985/2 [34]- مجمع الزوائد 359/6 و میگوید: رجال این سند، صحیح است. [35]- سنن ابن ماجه کتاب الیاس ش/3596 [36]- الاصابة (1153/27/8). [37]- امیر المؤمنین علی بن ابی طالب، احمد السید/24. [38]- السلسلة الصحیحة شیخ آلبانی (23/32/1) [39]- السمهودي في وفاء الوفاء (4/1373)، والكوثري في محق التقول: ص (379- 391)، والبوطي في السلفية مرحلة، (155)، والعلوي في مفاهيم: ص (65) [40]- الدعاء و منزلته /794 تا 798 [41]- الدعاء و منزلته من العقیدة الاسلامیه (794 تا 798). [42]- منبع سابق. [43]- البدایة و النهایة 223/7، المرتضی /26. [44]- الجوهره فی نسب النبی و اصحابه، از کتاب المرتضی/23 [45]- الاصابة فی تمییز الصحابة 494/2 و المرتضی /24. [46]- المرتضی /25. [47]- المرتضی/27. [48]- الاصابة فی تمییز الصحابة (317 – 318/9). [49]- الاصابة 26-259/4 و المرتضی /27. [50]- فاطمهاولین زنی است که علی با او ازدواج کرده و تا زنده بود با زنی دیگر ازدواج نکرد. [51]- البدایة و النهایة 332/7. [52]- او ام حبیب دختر ربیعه بن جبیر از اسیران عین التّمردردوران ابوبکر رضی الله عنه بود. [53]- طبقات کبری 20/3. [54]- طبقات 20-19/3، البدایة و النهایة333-331/7 و منهج علی بن ابی طالب فی الدعوه، سلیمان عوده (31-30-..) [55]- الاستیعاب فی معرفة الاصحاب 1123/3. |