تاریخ چاپ :

2024 Nov 21

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

مذاکرات عثمان رضی الله عنه با محاصره‌کنندگان

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پس از اين‌كه معترضان، بیت عثمان رضی الله عنه  را به محاصره خود در آوردند او را تهدید کردند که باید از مقام خود استعفا دهد و در صورت امتناع از این کار، آنان او را خواهند کشت[1]. اما عثمان به آنان پاسخ داد که او هرگز لباسی را که خداوند بر تن او کرده است از تن بیرون نخواهد آورد[2]. این کلام، یادآور همان سفارش رسول خدا صلی الله عليه وسلم به اوست که سال‌ها پیش او را به صبر و مقاومت در برابر آن فتنه فراخوانده بود. در این میان، عده‌ای از صحابه چون مغیره بن اخنسس چنین دیدگاهی نداشتند و معتقد بودند که عثمان باید از مقام خود استعفا دهد تا جان او در امان بماند.[3]

 

1- عبدالله بن عمر، عثمان را فرا می‌خواند تا از مقام خود کناره‌گیري نكند

در جریان محاصره خانه‌ی عثمان، ابن عمر رضی الله عنه  نزد او رفت تا با او ملاقاتی داشته باشد. چون عثمان او را دید به او گفت: ببین این مردمان چقدر گستاخ و بی‌شرم هستند که خلیفه منتخب امت را تهدید می‌کنند که یا استعفا دهد و یا خود را برای مرگ آماده کند. ابن عمر به عثمان گفت: اگر تو به درخواست نامشروع آنان تن داده و استعفا بدهی، آیا این شورشیان در به بهشت رفتن و یا به جهنم رفتن تو نقش دارند؟ عثمان هم پاسخ داد: خیر، آن‌گاه ابن عمر به عثمان گفت: پس این خلعتی را که خداوند بر تو پوشانیده است از تنت بیرون نیاور و با استعفای خود، سنتی ناپسند را در میان مردم رواج مده که چون از امام و خلیفه خود بیزار شدند، به ناحق او را بکشند.[4]

خداوند از عبدالله بن عمر خشنود باشد که این قدر دور اندیش بود. او نمی‌خواست که عثمان رضی الله عنه  پایه‌گذار سنتی شوم باشد. عثمان اگر در برابر خواست نامشروع شورشیان کوتاه می‌آمد که هرگز نیز چنین نمی‌کرد، در آن صورت، منزلت خلفا و برگزیدگان امت، پس از او چنان بی‌ارزش می‌شد که در حد بازیچه و ملعبه دست دنیا طلبان و بد طینتان، تنزل می‌یافتند و دیگر ایشان را نزد امت هیچ اعتبار و منزلتی نمی‌بود. اما عثمان راهی نیک را در پیش گرفت و با صبر و استقامت در برابر تهدیدات شورشیان، از مقام خلافت کناره نگرفت و در عین حال نگذاشت خون مسلمانی نیز بر زمین ریزد.[5]

در واقع، اجابت خواسته نامشروع آن شورشیان که نه از جانب همه‌ي امت سخنی می‌گفتند و نه جزو شورای حل و عقد و از بزرگان و فرزانگان امت به حساب می‌آمدند، سرنوشت امت اسلام و خلافت برخاسته از خود آنان را با خطری بسیار بزرگ روبه‌رو می‌ساخت و تنها راه مقابله با این خطر، ریخته شدن خون خلیفه بود و او نیز با علم به این سرنوشت محتوم، مصالح اسلام و مسلمین را بر خود ترجیح می‌دهد و خود را فدای سعادت امت می‌کند. بیقین این تصمیم جسورانه از افرادی بر می‌آید که از قدرت اراده و شجاعت کم‌نظیری برخوردار باشند و این، خود، بهترین پاسخی است برای همه‌ي آن تهمت‌هایی که به آن راد مرد راه حقیقت می‌بستند و او را مردی ناتوان، ترسو وسست اراده می‌خواندند. بدون شک، او از چنان قدرتی برخوردار بود تا به یک اشاره، آن فتنه و گردانندگان آن را سرکوب نماید و اوضاع را تحت کنترل خویش در آورد، اما او خوب می‌دانست که اگر چنین کند ریشه آن فتنه در بطن جامعه مسلمانان رسوخ خواهد کرد و فتنه‌های دیگری از آن جوانه می‌زند و به همین دلیل از سرکوب آن اجتناب ورزید. با این توضیح، به برداشت نادرست عقاد از موضعگیری عثمان در قبال آن فتنه پی می‌بریم، آن‌جا که در کتاب خود، در توصیف این فتنه چنین گفته است: ماجرای قتل عثمان رضی الله عنه  بیقین، فتنه‌ای بود عظیم که هیچ کس را یارای مهار آن نبود[6]. این تعبیر، خود، اهانتی است به ساحت پاک آن مرد راستین. هر چند آن ماجرا، فتنه عظیمی بود اما عدم سرکوب آن از افتخارات عثمان بن عفانس است. او با وجودی که می‌توانست آن را مهار کند اما به خاطر حفظ مصالح امت و دور نگه داشتن آنان از اختلافات و آشوب و نیز عمل به سفارشات رسول خدا صلی الله عليه وسلم در این نوع مسايل از سرکوب آن بلوا اجتناب کرد.[7]

 

2- محاصره‌کنندگان، عثمان رضی الله عنه  را به قتل تهدید می‌کنند

یک روز که عثمان وارد دالان خانه خود شده بود صدای تهدیدآمیز شورشیان را شنید که اورا تهدید به قتل می‌کردند، او با غم بسیار نزد ساکنان منزل رفت و ماجرا را برای ایشان تعریف نمود، آنان نیز به او گفتند: که خداوند عزوجل  ما را در برابر این ستمکاران کفایت است؛ عثمان به آنان گفت: آنان چرا می‌خواهند مرا بکشند؟! من از خود رسول خدا صلی الله عليه وسلم شنیدم که فرمود:

«لا يحل دم امرئ مسلم إلا في إحدى ثلاث: رجل كفر بعد إيمانه، أو زنى بعد إحصانه، أو قتل نفسا بغير نفس».

«نخستین خون فرد مسلمان تنها در صورتی جائز است که یا بعد از ایمان آوردن کافر شود یا بعد از ازدواجش، مرتکب زنا گردد و یا فرد دیگری را به ناحق به قتل رساند».

سوگند به خداوند که من نه در دوران جاهلیت مرتکب زنا شده‌ام و نه در عهد اسلام، هرگز دینی به غیر از اسلام را آرزو نداشته‌ام و هیچ‌گاه دستم را به خون فردی بی‌گناه آغشته نکرده‌ام؛ پس به چه دلیل می‌خواهند مرا بکشند؟![8]

سپس عثمان رضی الله عنه  به گفتگو با شورشیان پرداخت و تلاش نمود با مذکره با ایشان، آنان را آرام کند و حقایق را بر آن مردمان نادان روشن نماید، آن‌گاه از آنان خواست تا یک نفر از جانب ایشان نزد او بیاید تا با او گفتگو کند. آن مردمان نیز جوانی بنام صعصعه بن صوحان را نزد عثمان فرستادند. عثمان رضی الله عنه  نیز از آن جوان خواست تا علل شورش و اعتراض این مردمان را به او بازگو کند.[9]

 

 3- عثمان رضی الله عنه  به استدلال نادرست و دروغ صعصعه پاسخ می‌دهد

صعصعه به عثمان گفت: شما ما را تنها به این دلیل از سرزمین خود اخراج و تبعید کرده‌اید که سخن حق می‌گفتیم و خواستار اقامه شریعت ناب بودیم. 

عثمان رضی الله عنه  دلیل او و همدستانش را رد نمود و اثبات كرد که مصداق این آیه او و دیگر مسلمانان راستین است که چنین به ناحق مورد افترا و ستم آن شورشیان قرار گرفته است، سپس به تبیین آیه پرداخت تا این دروغ صعصعه بر مردمان آشکار شود. او این آیه و آیات بعد از آن را که با هم در ارتباط بودند قرائت نمود:

« أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (39) الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (40) الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآَتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ »الحج: ٣٩ - ٤١

(اجازه (دفاع از خود) به كساني داده مي‌شود كه به آنان جنگ (تحميل) مي‌گردد، چرا كه بديشان ستم رفته است (و آنان مدّتهاي طولاني در برابر ظلم ظالمان شكيبائي ورزيده‌اند و خون دل خورده‌اند) و خداوند توانا است بر اين كه ايشان را پيروز كند. ‏ همان كساني كه به ناحق از خانه و كاشانه خود اخراج شده‌اند (و از مكّه وادار به هجرت گشته‌اند) و تنها گناهشان اين بوده است كه مي‌گفته‌اند پروردگار ما خدا است! اصلاً اگر خداوند بعضي از مردم را به وسيله بعضي دفع نكند (و با دست مصلحان از مفسدان جلوگيري ننمايد، باطل همه‌جاگير مي‌گردد و صداي حق را در گلو خفه مي‌كند، و آن وقت) ديرهاي (راهبان و تاركان دنيا) و كليساهاي (مسيحيان) و كنشتهاي (يهوديان)، و مسجدهاي (مسلمانان) كه در آن‌ها خدا بسيار ياد مي‌شود، تخريب و ويران مي‌گردد. (امّا خداوند بندگان مصلح و مراكز پرستش خود را فراموش نمي‌كند) و به طور مسلم خدا ياري مي‌دهد كساني را كه (با دفاع از آئين و معابد) او را ياري دهند. خداوند نيرومند و چيره است (و با قدرت نامحدودي كه دارد ياران خود را پيروز مي‌گرداند، و چيزي نمي‌تواند او را درمانده كند و از تحقّق وعده‌هايش جلوگيري نمايد). ‏ (آن مؤمناني كه خدا بديشان وعده ياري و پيروزي داده است) كساني هستند كه هرگاه در زمين ايشان را قدرت بخشيم، نماز را برپا مي‌دارند و زكات را مي‌پردازند، و امر به معروف، و نهي از منكر مي‌نمايند، و سرانجام همه كارها به خدا برمي‌گردد (و بدآن‌ها رسيدگي و درباره آن‌ها داوري خواهد كرد، همان گونه كه آغاز همه كارها از ناحيه خدا است)).

عثمان شأن نزول و مصادیق این آیات را به نحو شایسته‌ای تبیین نمود تا مردم را از دروغ‌های فتنه‌انگیزان آگاه نماید که با استناد به آیات قرآن، برداشت‌های باطل خویش را توجیه می‌کردند[10]. او بیان نمود که صعصعه و دیگر همدستانش را براساس همین آیه و دیگر آیات قرآن و جهت حفظ دین خداوند عزوجل  و نصرت آن و دور نگه‌داشتن امت از آشوب و بلوا، تبعید کرده است اگر صعصعه به این آیه استناد کرد این آیه صراحتاً حاکمان زمین را به اقامه امر به معروف و نهی از منکر فرا می‌خواند و عثمان نیز به عنوان خلیفه مسلمین، صعصعه و همفکرانش را به خاطر تجاوز به حقوق دیگر مسلمانان و تلاش در جهت ایجاد فتنه و آشوب در میان امت از سرزمین خود تبعید نموده است.[11]

 

4- عثمان رضی الله عنه  فضائل و سوابق خود در اسلام را به مردم یادآور می‌شود

چون عثمان رضی الله عنه  به ادعاهای دروغین فتنه‌انگیزان پاسخ گفت، در برابر اهانت‌ها و تهمت‌های آنان، فضائل و سوابق خود در اسلام را به مردم یادآور شد. او گفت: که چون روزی همراه رسول خدا صلی الله عليه وسلم ، ابوبکر، عمر، علی، طلحه و زبیرس بر کوه حراء رفتم کوه به لرزه افتاد؛ پيامبر صلی الله عليه وسلم با پای مبارک خود بر کوه زد و بدو گفت:

«اسكن حراء، ليس عليك إلا نبي أو صدِّيق أو شهيد».

«ای حراء! آرام گیر که بر تو پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم و صدیق او و شهید راه خدا ایستاده‌اند»[12]

آن‌گاه [در برابر اتهاماتی چون حضور نیافتن در بیعه الرضوان] گفت: که چون روز بیعه الرضوان رسول خدا صلی الله عليه وسلم مرا برای مذاکره با مشرکان مکه نزد ایشان فرستاده بود به جای دست من با دست مبارک خود بیعت نمودند و به صحابه رضی الله عنهم   فرمودند: «که این دست من به جای دست عثمان بیعت می‌کند». سپس [در برابر تهمت‌های فتنه‌انگیزان که او را به اختلاس از بیت‌المال و بخیل بودن متهم می‌کردند] بیان داشت که چون رسول خدا صلی الله عليه وسلم فرمود هر کس در توسعه مسجد کمکی نماید و خانه کنار آن‌را بخرد و به مسجد اضافه کند خداوند نیز خانه‌ای در بهشت برای او خواهد ساخت، من نیز آن خانه را خریدم و به مسجد بخشیدم. عثمان سپس ادامه داد که در یوم العسره تبوک، چون رسول خدا صلی الله عليه وسلم ندا بر آورد که هر که امروز در راه خدا صدقه‌ای پرداخت کند خداوند آن‌را قبول نماید، من از مال خود، نصف هزینه‌های تجهیز سپاه را متقبل شدم. سپس اضافه نمود که من چاه رومه را بنا به سفارش رسول خدا صلی الله عليه وسلم خریدم و آب آن‌را در راه خدا در اختیار مسلمانان گذاشتم.[13]

ابو ثور فهمی نقل می‌کند که چون از پیش عثمان باز می‌گشتم دیدم که معترضان مصری به مدینه باز گشتند. سریعاً نزد عثمان رفتم و ماجرا را برای او بازگو کردم. او به من گفت که آنان را چگونه یافتم؛ من نیز به او گفتم: که شر را در صورت آنان می‌توانستم ببینم. رهبر ایشان ابن عدیس بلوی بود و چون روز جمعه فرا رسید، این مرد بر منبر رسول خدا صلی الله عليه وسلم برای مردم خطبه خواند، او در خطبه علیه عثمان رضی الله عنه  سخنان بسیاري گفت. من نیز آن‌ها را برای عثمان بازگو نمودم؛ عثمان رضی الله عنه  نیز به من و دیگران بیان داشت که تمام ادعاهای ابن عدیس دروغ است و خداوند او را به خاطر این اکاذیب، عذاب دهد. آن‌گاه به ما گفت: که من چهارمین فردی بودم که اسلام آوردم؛ رسول خدا صلی الله عليه وسلم دو دختر خویش را یکی پس از دیگری به نکاح من در آورد. چه در دوران جاهلیت و چه در عهد اسلام، هرگز در حقانیت آن شک ننمودم. از زمانی‌که با دست راستم، با رسول خدا صلی الله عليه وسلم بیعت نمودم، هرگز شرمگاهم را با آن لمس نکرده‌ام. براساس نسخه معتبر دوران رسول خدا صلی الله عليه وسلم قرآن را در یک مصحف جمع نمودم و از هنگامی که اسلام آوردم هر جمعه برده‌ای را در راه خدا آزاد نمودم و اگر نمی‌توانستم در یک جمعه برده‌ای را آزاد نمایم در جمعه بعد دو برده را آزاد می‌کردم. این را می‌گویم چون ابن عدیس آن تهمت‌های ناروا و دروغ را به من می‌بندد.[14]

چون عثمان می‌دید که تمام این سخنان، سودی به حال آن شورشان ندارد خطاب به آن مردمان کج فهم و گمراه چنین گفت: «از کشتن من حذر کنید که به خداوند سوگند با قتل من دیگر نمی‌توانید در کنار هم به جنگ با دشمنان روید و با هم به جهاد با کفار بپردازید. بدانید که پس از قتل من چنان با هم درگیر می‌شوید که این انگشتان من در هم فرو رفته‌اند»[15]. در روایتی دیگر این مطلب این‌گونه نقل شده است: «ای مردم! مرا نکشید که من حاکم و برادر مسلمان شما هستم. به خداوند سوگند که در طول خلافتم، تا آن‌جا که توانسته‌‌ام در راه خیر و صلاح اسلام و مسلمین تلاش نموده‌اند. بدانید که اگر مرا به قتل رسانید دیگر نمی‌توانید در یک صف، با هم نماز بخوانید و در کنار هم به جنگ با دشمنان بپردازید و غنایم حاصل از فتوحاتتان را میان هم تقسیم کنید». همچنین خطاب به آن مردمان ناسپاس و کج‌رو چنین گفت: «اگر مرا به قتل رسانید دیگر یکدیگر را دوست نخواهید داشت و نمی‌توانید در کنار هم با دشمنانتان به نبرد بپردازید». همانا پس از قتل آن مرد بزرگ، تمام آن هشدارهای او به وقوع پیوست و امت اسلام دیگر نتوانست به آن وحدت یکپارچه و عظیم خویش دست یابد. حسن بصری نیز در همین رابطه چنین گفته است: به خداوند سوگند که اگر مردم با هم نماز گذارند باز هم قلب‌هایشان از هم دور است و هر یک به راه خود رود.

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع:کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

----------------------------------

[1]- طبقات ابن سعد (3/66).

[2]- التمهید، ص46-47.

[3]- فتنه مقتل عثمان (1/147).

[4]- فضائل الصحابه (1/473). سند این روایت صحیح می‌باشد.

[5]- الخلفاء الراشدون، ص179.

[6]- ذوالنورین عثمان بن عفان، ص122.

[7]- فتنه مقتل عثمان (1/149).

[8]- مسند احمد (1/63).

[9]- فتنه مقتل عثمان (1/150).

[10]- فتنه مقتل عثمان (1/151).

[11]- همان (1/152).

[12]- به روایت مسلم، کتاب فضائل الصحابة (حدیث2417).

[13]- مسند احمد (1/59).

[14]- المعرفة و التاریخ (2/488). خلافة عثمان بن عفان، ص 91.

[15]- طبقات ابن سعد (3/71). تاریخ ابن خیاط، ص171.