|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 24 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
خلافت أبو العباس السفاح (132- 136 هـ) | ||||||||||||||||||
1- نسب، ولادت و شخصیت ابو العباس او عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن العباس است، و معروف است به "ابو العباس السفاح". در مورد نامیدن او به لقب سفاح، بین مورخین اختلاف وجود دارد، بعضی از آنها بر این باورند که سفاح به معنای شخص خون ریز، و سنگ دل است، و ابوالعباس را به خاطر قتل و کشتار زیادش به این لقب نامیده اند، و گروه دیگر بر این باورند، که سفاح به معنای کریم و بخشنده است، و این رأی راجح تر است، زیرا در تاریخ طبری هر گاه از او نامی برده می شود، از کنیهاش ابو العباس استفاده می کند، و ظاهرا مسعودی اولین کسی بوده است، که از لقب سفاح بجای ذکر نامش استفاده می کند، و مؤرخین بعد از او نیز از این لقب (سفاح) استفاده کردند. از سوی دیگر او به سخاوت و بخشش نیز معروف بوده، و فردی سخاوتمند بود، و یک بار به یکی از اصحابش هزار درهم عطا کرد. ابو العباس با رسول الله صلی الله علیه و سلم در جدشان عبدالمطلب بن هاشم به هم می پیوندند. وی در سال 105 و در روایتی 108 هجری در روستای حمیمه (یکی از روستاهای اردن امروزی) در زمان خلافت امویان دیده به جهان گشود. روایت شده در آن سالی که ابو العباس سفاح متولد شد، ابو محمد صادق و يارانش (مبلغين خلافت بنى العباس) از خراسان رسيده و بر پدر او (سفاح) وارد شدند. پدرش، فرزندش را که در يک پارچه پيچيده شده بود (تازه زائيده شده)، جلوی آنها گذاشت، و گفت: اين صاحب اين کار است (خليفه آينده است) و کار به دست او انجام خواهد گرفت. او در آن هنگام پانزده روزه بود. ابوالعباس مردی سفید چهره، زیبا رو و قد بلند بود، دارای بینی بلند، و ریش زیبا بود. کلامش فصیح، و آرای او برجسته بود. او فردی پاکدامن و عفیف بود، زهد پیشه می کرد، و به دنبال شهوات دنیایی نبود، در طی عمرش تنها با یک زن ازدواج کرد، و آن هم أم سلمه مخزومی بود، که قبل از ازدواجش با ابوالعباس، با عبدالله بن الولید مخزومی و عبدالعزیز بن ولید بن عبدالملک اموی ازدواج کرده بود. وی در انجام عبادات التزام محکمی داشت و گویند: پدرش محمد بن علی که معروف به سجاد (او غیر از سجاد معروف به زین العابدین است) بود، برای زهد و عبادت این قریه (حمیمه) را انتخاب کرد. پدرش در سال 125 هجری در همان روستای حمیمه دار فانی را وداع گفت. 2- خلافت ابو العباس ابوالعباس بعد از مرگ پدرش، به توصیه برادرش همراه با خویشاوندان خود در سال 129 هجری، از حمیمه خارج شده، و راهی کوفه گردید. در 13ربیع اول سال 132 هجری در کوفه با او بیعت کرده شد، او بعد از رسیدن به خلافت، در مسجد کوفه خطبهای ایراد کرد، و در آن خطبه اهدافی را که دولت عباسی به خاطر آن بر پا شده را برای مردم بیان کرد. ابوالعباس بعد از حمد و ثنای پروردگار، از اهل کوفه تشکر کرد، و آنها را عهده دار مهر و محبت خودشان بیان کرد، و قول داد که بر عطایای آنها بیافزاید، او همچنین از اهل خراسان نیز تشکر کرد، که او را در این دعوت یاری کردند. سپس عمویش داود بر منبر رفته، و خداوند را شکر و سپاس کرد و از اینکه دشمنانشان را نابود کرده، و میراث شان که خلافت باشد به آنها بر گردانده شد، ابراز خشنودی کرد. او در این خطبه بر بنی امیه هجوم برده، و خلافت را حق مسلم عباسیان دانسته، و مردم را به حکم خدا و تبعیت از سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم وعده داد. و این طبیعت هر دولت است که خود را از دیگری بهتر معرفی کرده، و آنها را به خیر بیشتر وعده می دهد. اما واقعیت این است، که عباسیان در ایام حکومتشان به طور کلی، دین دار و متدین تر از امویان بودند، و پایبندیشان به دین اسلام بیشتر بود، ولی در مقابل امویان نسبت به امور رعیت و آبادنی بلاد اسلامی نقش بیشتری ایفا کردند. این به معنای عدم توجه عباسیان به امورمردم، و یا عدم التزام امویان به اسلام نیست، بلکه یک امر نسبی می باشد، و می بینیم امویان نیز اهل فضل و دین بوده اند، ولی حوادثی در زمان آنها به وقوع پیوسته، که نباید به وجود می آمد. دو عنصر اساسی در به قدرت رسیدن ابو العباس نقش بسزایی داشتند، که اولین عنصر اهل بیت و خانواده او بودند، و چون خانواده و اهل بیت ابو العباس السفاح بزرگ بودند، در رسیدن خلافت به او کمک شایانی کردند. دومین عنصر تلاش و کوشش ابو مسلم خراسانی بود که با جدیت و نیروی خود در موفقیت دعوت عباسیان نقش بسزایی بازی کرد، و توانست بر والی امویان در خراسان پیروز گردد، و خود او بعد از سیطره بر خراسان، بر آنجا فرمان رانده و دعوت عباسیان را هر چه بیشتر گسترش داد. ابو العباس در سال 134 هجری، مقر خلافت خود را از کوفه به انبار (شهری در غرب عراق) انتقال داد، و تا پایان عمرش در آنجا ماند؛ از آن سال به بعد حرکات نیرومندی ضد دولت او بر پا نشد. 3- اوضاع داخلی در زمان أبو العباس السفاح نمی توان گفت که شکست مروان بن محمد (آخرین خلیفه عباسی) و کشته شدن او، پایان خستگی و آغاز استراحت برای عباسیان بوده، بلکه هنوز در نقاط مختلف نیروهای بنی امیه وجود داشتند، که ناچار هر یک از آنها به خاطر ترس از جان خود بایستی می جنگیدند. بعضی از روایات تاریخی حاکی از این است که عباسیان در مقابل دشمنان خود به خصوص خاندان اموی، برخورد خشن و تندی داشتند، و از ترس اینکه مبادا آنها دوباره طمع در خلافت کنند، بیشتر مخالفان خویش را نابود کردند، و هر جا آنها را می یافتند به قتل می رساندند که این خلاف راه و روش رسول الله صلی الله علیه و سلم در برخورد با مخالفان است. پیامبر صلی الله علیه و سلم وقتی مکه را فتح کرد، از اهل مکه و مخالفین خویش که بر قتل او تجمع کرده، و در غزوات مختلف با او جنگیدند، در گذشت، و به آنها امان داد، و فرمود: " اذهبوا وأنتم الطلقاء" بروید که شما آزاد هستید. به شکل عام می توان گفت اوضاع داخلی در دوران ابو العباس بیشتر در مبارزه با شورشهای داخلی بوده، و او نیز بیشتر دوران خلافتش را صرف مبارزه با شورشهای داخلی مانند سرزمین عراق و شام و جزیرة العرب و دیگر نقاط کرد. او به غیر از رویارویی با حرکات ضد عباسی، می بایست پایه و ارکان حکومت عباسیان را بریزد، و برای هر منطقه والی مورد اطمینان را تعیین کند و دستگاه قوی حکومتی را تشکیل دهد، که به علت وجود مشکلات داخلی او موفق به تنظیم دستگاه دولتی نیرومندی نشد، بلکه کار اساسی در دوران خلیفهی بعدی (ابو جعفر منصور) صورت گرفت. در دوران ابو العباس اصلاحات بسیار کمی صورت گرفته، که از جملهی آنها میتوان به ساخت مناره در مسیر راه، برای راهنمایی و هدایت مسافران در تاریکی شب، و اندازه گرفتن مسیر بین کوفه و مکه با ذراع هاشمی، اشاره کرد. 4- اوضاع خارجی در دوران ابو العباس در این هنگام که سرزمینهای عراق و شام و جزیرة العرب مشغول حوادث انتقال حکومت از یک خاندان به خاندان دیگر بودند، و آشوب ها نیز در نقاط مختلف هنوز ادامه داشت، دولت بیزانس از فرصت استفاده کرده، به مناطق شمالی دولت اسلامی حمله برد، و در سال 133 هجری مناطقی را در مرز ارمنستان مورد تجاوز قرار داد، و نیروهای عباسی در آن هنگام امکان مقابله با آنها را نداشتند. از سوی دیگر در جبههی شرق، چینیها طمع در سرزمینهای اسلامی داشتند، و در سال 132 هجری که بلاد اسلامی درگیر فتنههای داخلی بود، سربازان چینی بر شهر سویاب تسلط پیدا کردند، و آنجا را ویران ساختند. اما طولی نکشید که چین دچار مشکلات داخلی شد، و این سببب شد تا آنها از حمله به سرزمینهای شرق منصرف شوند، و از سوی دیگر ابومسلم که در خراسان بود، اجازه نمی داد که دشمنان، مرزهای شرقی را به تصرف خود در آورند. به شکل کلی می توانیم بگوییم که بیشتر در گیریها در دوران ابوالعباس، در مناطق مرزی بلاد اسلامی با بلاد کفر بوده است، و اگر چه خود ابوالعباس نیز در فکر مرزهای بلاد اسلامی بوده، اما به خاطر عدم استقرار حکومت و ارکان حکومتی، نیروهای مسلح از قدرت کافی بر خوردار نبود. 5- وفات ابو العباس سفاح ابوالعباس بعد از چهار سال و نه ماه خلافت، سر انجام در ذوالحجه سال 136 هجری در گذشت و در قصر خود در شهر انبار که خود آن را تجدید بنا کرده بود به خاک سپرده شد. علت مرگ او را بیماری آبله ذکر کرده اند. ابو العباس قبل از وفاتش، برادرش ابو جعفر را ولی عهد خود قرار داد، و آن عهد را نوشته، و به دست عیسی بن موسی داد. روایت شده که آخرین سخنش این جمله بود: "الملك لله الحي القيوم، ملك الملوك، وجبار الجبابرة"، و همچنین روایت شده که بر مهر انگشترش نوشته بود: "الله ثقة عبد الله، و به یؤمن".
ترجمه و تحقیق: أبو أنس سايت عصر اسلام مصادر و مراجع: 1- تاریخ الدولة العباسیة، تألیف محمد سهیل طقوس، دار النفائس، الطبعة الأولی، 1417هـ/1996م. 2- سير أعلام النبلاء، تأليف شمس الدین الذهبي،تحقيق شعيب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، 1405هـ/1985م. 3- العصر الذهبی للدولة العباسیة، تألیف محمد السید الوکیل، دار القلم بدمشق، الطبعة الأولی، 1418هـ/1998م. 4- البدایة و النهایة - لابن کثیر. 5- الکامل فی التاریخ- لابن الأثیر. 6- سایت ويکيبيديا، الموسوعة الحرة، و سایت إسلام أون لاین . نت و سایت أسرة آل باوزیر العباسیة الهاشمیة. 7- الدرة السنیة فی أخبار الدولة العباسیة، تألیف أبوبکر بن عبدالله بن أیبک الدواداری، بیروت 1413هـ/1992م. |