|
تاریخ چاپ : |
2024 Dec 04 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
مثلث توطئه بر علیه عثمان رضی الله عنه |
بسم الله الرحمن الرحیم
دشمنان کینهتوز اسلام، اعم از یهود و مسیحیان و مجوسیان مرتب علیه اسلام و مسلمانان توطئهچینی میکردند و علیه خلیفه و اولیای امور به دروغ و تهمتپراکنی میپرداختند! و از اشتباهات اندک آنها برای تحریک مردم علیه آنان حداکثر استفاده را میکردند، و از جعل هیچ نوع افتراء و تهمتی علیه آنها کوتاهی نمیورزیدند!
هدف آنان از این تلاشها و اقدامات، گسترش نابسامانی و تقویت پایههای تفرقه در میان مسلمانان، و شعلهور کردن آتش کینه و حقدشان علیه اسلام بود که ادیان باطل آنان را منزوی نموده و در واقع در پی براندازی نظام اسلامی که حکومتهای آنان را سرنگون و ارتشهایشان را تار و مار نموده بود، بودند! آن دشمنان قسم خورده برای تحقق اهداف خود از آن آدمهای کینهتوز گمراه و ساده و ابله استفاده کرده و همة کسانی را که به سبب خلافکاری توسط خلیفه و مسؤلین امور مجازات شده بودند، بسیج نموده بودند!
آن دشمنان از هواداران خود سازمانی سرّی تشکیل دادند و در شهرهای بزرگ و مناطق مختلف هوادارانی را برای خود دست و پا کرده و آنان را سازماندهی نموده و مرتب با آنها در ارتباط بودند! مهمترین هستههای این گروه خبیث در شهرهای : کوفه، بصره و مصر قرار داشتند و در شهرهای مدینه و شام نیز دارای اعضا و هوادارانی – هر چند اندک – بودند!
در رأس این سازمان سری توطئهگر و برانداز، آدمی یهودیالاصل قرار داشت که در زمان خلافت حضرت عثمان به مسلمان شدن تظاهر نموده و خود را جزو مسلمانان دانست! او پنهانی به ممالک مختلف اسلامی سفر میکرد، و اتباع و هواداران خود را با یکدیگر هماهنگ مینمود، و در آن مناطق حزب و سازمانش را پنهانی تأسیس میکرد! او «عبدالله بن وهب بن سبأ» معروف به ابن سوداء بود، زیرا ظاهراً مادر او سیاهپوست بوده که کمکم اتباع او به نام «سبأیه» شهرت یافتند، و مهمترین نقش را در سازماندهی شورش علیه عثمان بن عفان و به شهادت رسانیدن او و پس از آن قیام علیه حضرت علی و شهید گردانیدنش ایفا نمودند!
امام ابن جریر طبری از طریق اسنادهای مورد قبول مورخین روایت مینماید که : «عبدالله بن سبا یهودی و اهل مدینه و مادرش سیاهپوست بود، در زمان عثمان اسلام آورد، پس از مدتی او ممالک و مناطق مختلف مسلماننشین سفر میکرد و برای گمراه گردانیدن آنان تلاش مینمود. او کار خود را از حجاز آغاز کرد، سپس به بصره و کوفه، و شام رفت! او در شام به اهداف خود دست نیافت و مردم مسلمان او را از آن کشور بیرون کردند! عبدالله بن سبا به مصر رفت و در آنجا اقامت گزید و سخنان او بر تعدادی از مردم اثر گذاشت، و کمکم برای ترویج کفرگویی و حرفهای گمراهکننده خویش جرأت بیشتر پیدا نمود! او میگفت : من از باور آنهایی درشگفتم که گمان میبرند. عیسی در آخر الزمان باز میگردد، اما گویند : محمد در آخر الزمان باز نمیگردد!؟ در حالی که خداوند در قرآن میفرماید :
« إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآَنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ»(القصص : 85) «همان کسی که (تبلیغ) قرآن را بر تو واجب کرد، تو را به میعادگاه (قیامت) بازمیگرداند.»
محمد برای ظهور و (رجعت = بازگشت مجدد) از عیسی شایستهتر است، زیرا محمد بر او فضل و برتری دارد! او برای اتباع خود عقیده «رجعت» را اصلی مسلم قرارداد و آنان نیز عقیدة او پذیرفته و راجع به آن سخن میگفتند!
او پس ازمدتی برای تحریک مردم علیه خلیفه گام دیگری برداشت و خطاب به آنان گفت : «هزار پیامبر مبعوث شده و هر یک از آنها دارای وصی و جانشینی بوده است، علی بن ابیطالب نیز وصی حضرت محمد است و از آنجا که آخرین پیامبر است، علی نیز آخرین وصی است! پس از مدتی در بین اتباع خود میگفت : چه کسی ستمکارتر از آنی است که وصیت و سفارش رسول خدا را در مورد تعیین علی بن ابیطالب به عنوان جانشینی عملى ننمود، و حق او را غصب، و به جای او خود بر مردم فرمانروایی کرد؟!
او گفت : عثمان از روی ستم و ناروا خلیفه شده و این حق علی بن ابیطالب است زیرا او از طرف رسول خدا به عنوان جانشین تعیین گردیده و عثمان باید آن مقام را برای او رها کند؟!» ابن سبأ پیروان جنایتپیشه و تبهکار خود را در سازمان سری و خبیث خود در ممالک اسلامی توجیه میکرد و به آنان میگفت : برای گسترش این عقیده به پاخیرید! و آن را در جامعه به حرکت درآورید! و از ترور، و تخریب شخصیت افراد و ایجاد تهمت و افترا علیه مسؤلین امور حاکم بر خود که از طرف عثمان تعیین شدهاند، آغاز کنید! کار خود را در پوشش اندرز و اصلاحات و امر به معروف و نهی از منکر قرار دهید. تا مردم به شما روی بیاورند و سپس آنان را بر این باور فرابخوانید! عبدالله بن سبأ پیروان خود را در ممالک اسلامی به ویژه بصره، کوفه و مدینه پراکنده نمود و خود او مصر را برای اقامت خویش برگزید! او مرتب به اتباع فاسد و گمراه شده خود در ممالک مختلف نامه مینوشت و ایشان را بیشتر به خود وابسته مینمود، آنان نیز مرتب گزارش کار خود را برای او میفرستادند!
اتباع او در مناطق روز به روز بر دامنة فعالیتهای خود میافزودند و مخفیانه هواداران خود را به شورش علیه خلیفه و اولیایی امور و عزل عثمان فراخواندند! آنان در پوشش امر به معروف و نهی از منکر باورها و نظرات خود را در میان مردم بیان میکردند، تا بر روی آنها تأثیر گذاشته و بیشتر آنان را به خود جذب کرده و فریبشان دهند! اتباع او مدام به عیبجویی و ایراد تهمت از امرا و اولیای امور میپرداختند و در جزوههایی که برای یکدیگر میفرستادند آنها را منتشر میکردند! اتباع او در هر یک از شهرهای و مناطق دروغها و تهمتهایی را در مورد مسؤلین امور سرهم میکردند و به صورت مکتوب برای اتباع و هواداران خود در دیگر مناطق میفرستادند، و آنان نیز آن دروغ و افترائات را در میان مردم شایع مینمودند! مردم از زبان آنها عیب و نقص اولیای امور آن منطقه را میشنیدند، و به مردم میگفتند : ما در این منطقه شریک ظلم و ستمی که بر سر مردم مسلمان فلان شهر و دیار آمده نیستیم. در نتیجه آنچه را میشنیدند باور میکردند! به این صورت باند سازمان یافته سبأیه، به ایجاد و فساد و تباهی در عرصههای مختلف پرداختند و همة تلاش و توان خود را برای گسترش اختلاف و چنددستگی و بر هم زدن اصل اخوّت اسلامی به کار گرفتند و مردم را علیه استانداران و اولیای امور تحریک میکردند و علیه عثمان بن عفان رضی الله عنه به دروغپراکنیو نشر اکاذیب میپرداختند! از طریق این خلافکاریها و جرایم سازمان یافته خود بر خلاف ظاهر، اهداف دیگری را دنبال میکردند و ظاهر و باطنشان بسیار متفاوت بود و هدف اصلی خود را حذف عثمان بن عفان و براندازی نظام اسلامی قرار داده بودند و با این کار میخواستند به اهداف شیطانی پیشوای خود عبدالله بن سبأ و یهودیان و مجوسیان و مسیحیان حامی او جامة عمل بپوشانند! » (تاریخ طبری : ج 4 ص 340 – 341 با تصرف در ساختار)
همچنان که گفته شد : عبدالله بن سبأ مدتی پس از ادعاهای مسلمان شدن با هدف ترویج گمراهی در میان مردم و تأثیرگذاری بر روی آنها به شام رفت، اما نتوانست به آن هدف شیطانی خود دست پیدا کند! امام ابن جریر طبری برپایة اسناد مورد قبول خود نقل مینماید که : «وقتی عبدالله بن سبأ به شام رفت، با ابوذر غفاری ملاقات کرد، و خطاب به او گفت : «از این سخن معاویه والی شام تعجب نمیکنی که میگوید : ثروت و داراییها از آن خداوند هستند! این صحیح است که همه چیز از آن خداوند است، اما او میخواهد مسلمانان را از ثروت و دارایی که در اختیار دارد محروم کند و نام مسلمانان را از روی آن بردارد!؟ ابوذر غفاری رضی الله عنه به خاطر حسن نیت و خلوص قلبی و پاکی سیره خویش، تحت تأثیر کلام او قرار گرفت و گمان برد که سخن معاویه سخنی ناسره و اشتباه میکند! ابوذر غفاری نزد معاویه رفت و او را مورد ملامت قرار داد و گفت : بر اساس چه انگیزهای بیتالمال مسلمانان، دارایی الهی نامیدهای؟! معاویه در پاسخ به او گفت : ابوذر! خداوند تو را ببخشاید، مگر همه ما بنده خدا نیستیم و دارایی و ثروت و آفرینش و امر مگر از آن او نیست؟! ابوذر گفت : مگو : این اموال خداوند است! معاویه گفت : نمیگویم این اموال از آن خداوند نیست، اما میگویم که متعلق به مسلمانان است! بدین ترتیب معاویه به مناقشه پایان داد و به درخواست ابوذر پاسخ مثبت داد. در حالی کلام معاویه کلام نادرستی نبود. و این ابوذر غفاری بود که بر اثر صداقت و دلسوزی خود تحت تأثیر فریبکاری و توطئهگری ابن سبا قرار گرفته بود!
اما در ارتباط با اینگونه مسایل دامنه اختلاف نظر میان معاویه و ابوذر رضی الله عنهم گسترش یافت، تا جایی که عثمان را بر آن داشت که طی نامهای محترمانه از ابوذر خواست که به مدینه بازگردد! پس از آمدن به مدینه ابوذر غفاری از این نگران بود که برخی انسانهای سادهاندیش و کمخرد از نظرات انتقادی او سوء استفاده کرده و از آنها برای اهداف خاص خود بهره بگیرند، به همین سبب و به خاطر پرهیز از بازیچه قرار گرفتن فتنهگران اقامت در «ربذه» (که در حوالي مدینه بود) را ترجیح داد و تا سال 32 هجری و پایان عمر در آنجا ماند و قبل وقوع حوادث ناگوار و گسترش آشوب و فتنه وفات یافت! عبدالله بن سبا نزد صحابی بزرگوار ابودرداء که در شام بود رفت همان سخنانی را که با ابوذر در میان نهاده بود با او هم نهاد. و خواست او تحت تأثیر القائات خویش قرار دهد و علیه معاویه تحریک کند! اما ابودرداء سخنان او را با هوشیاری ذکاوت مؤمنانه مورد تأمل قرار داد و بوی یهودیت و شیطنت را از آن استثشمام نمود و خطاب به او گفت : ابن سوداء تو کیستی؟ سوگند به خداوند یهودی کینهتوزی بیش نیستی!
پس از مدتی عبدالله بن سبأ نزد عباده بن صامت رفت، و همان مسایلی را که با ابودرداء در میان گذاشته بود با او نیز در میان نهاد. عباده بن صامت نیز خباثت و یهودیگری او را دریافت، دستبند به دستهای او زد و همراه با یک سرباز نزد معاویه رفتند، هنگامی که نزد معاویه رسیدند، عباده بن صامت خطاب به او گفت : ای معاویه! این آدم یهودی را بازخواست کن! و مواظب او باش! این شخص بوده که ابوذر را علیه تو تحریک کرده است! معاویه در ارتباط با قضیه عبدالله بن سبأ و شیوه برخورد با او نامهای را به حضرت عثمان نوشت و از او کسب تکلیف نمود.
حضرت عثمان در پاسخ به او نوشت : دیو فتنه چشم و بینی خویش را بیرون آورده و سربلند کرده، و تنها چیزی که باقی مانده آن است که از جای برخیزد و حملهور شود! در زخم چرکین نیشتر فرو مکن و خود و مردم را از زیان آن مصون بدار!» در سال سیام هجری عبدالله بن سبأ از شام به طرف بصره حرکت کرد، تا پیروان خود را که معجونی فاسد از مخالفان و کینهتوزان و افراد جاهل و بیخرد بودند سازماندهی کند! در آن زمان عبدالله بن عامر کریز والی بصره بود، او مردمی عادل و پرهیزکار و در عین حال با اراده و قاطع به شمار میآمد! ابن سبأ پس از ورود به بصره یکراست به منزل حکیم بن جبله که آدمی خبیث و حرمتشکن به شمار میآمد، رفت.
امام ابن جریر طبری میگوید : پس از ورود ابن سبأ به بصره به عبدالله بن عامر خبر دادند که مردی غریب و مرموز وارد شهر شده و مهمان حکیم بن جبله است! همچنان که گفته شد، حکیم بن جبله دزد و راهزن مشهوری بود، و زمانی که سپاه اسلام و مجاهدین از ممالک اطراف بصره به این شهر بازمیگشتند، او مخفیانه از آمدن به بصره خودداری میکرد تا به کار دزدی و راهزنی خود بپردازد و اموال و دارایی اهل ذمّه و مسلمانان را مورد دستبرد قرار دهد! و به هر کار خلافی دست زد. مردم اهل کتاب و مسلمانان از او نزد عثمان بن عفان شکایت بردند، او نامهای را برای عبدالله بن عامر نوشت و از او خواست حکیم بن جبله را بازداشت و زندانی کند و تا زمانی که به خوبی تنبیه نشده او را آزاد ننماید! ابن عامر دستور داد او را در خانهاش زندانی کنند و اجازه خروج از بصره را به او ندهند! زمانی که او در خانهاش تحت نظر قرار داشت، عبدالله بن سبأ یهودی مهمان او شد و خواست از خباثت و شرارت حکیم و کینهتوزی او برای دستیابی به اهداف خود استفاده کند و عملاً او را نمایندة خویش در بصره بگرداند! حکیم بن جبله تمامی آدمهای هرزه و کینهتوز هم کیش خود را نزد ابن سبأ فرامیخواند و او با مهارت بسیار اندیشههای خود را به آنان القاء میکرد و آنها را عملاً در جماعت و سازمان سری خود به کار میگرفت! هنگامی که عبدالله بن عامر از این موضوع مطلع شد – عبدالله ابن سبأ را نزد خود احضار کرد و به او گفت تو کی هستی؟ عبدالله بن سبأ گفت : مردی از اهل کتابم! که به اسلام رغبت پیدا کرده و مسلمان شده و اکنون دوست دارم که در پناه حمایت والی در این شهر زندگی کنم!؟
ابن عامر گفت : در مورد تو گزارشهای زیادی به من رسیده و فریب این سخنانت را نمیخوردم! هر چه زودتر از این شهرخارج شو! عبدالله بن عامر استاندار بصره، عبدالله بن سبأ را از آن شهر بیرون راند! اما او کار خود را کرد و بذر فساد و نفاق را در آن شهر پاشیده و برای خود اتباع و هوادارانی را دست و پا نموده و شاخهای از تشکیلات سبأی یهودی خود را در آن تشکیل داده بود! ابن سبأ به شهر کوفه رفت، و متوجه آن شد که افراد فاسد و شرارتپیشه بسیاری در آن شهر وجود دارند و آمادگی پذیرش القائات او را دارند و مخفیانه با آنها تماس گرفت و پس از توجیهات و القائات بسیار آنها را سازماندهی نمود و جزو حزب خویش گردانید! پس از آنکه سعید بن عاص والی کوفه از حضور چنان شخصی مطلع شد، او را از شهر کوفه اخراج نمود!
عبدالله بن سبأ به طرف مصر رفت و در آنجا ساکن شد و در آن سرزمین هم بذر فساد و تباهی پاشید و افراد ابله و فاسد و کینهتوز و ماجراجوی بسیار را دور و بر خود جمع کرد! متأسفانه در میان آنان دو نفر از فرزندان اصحاب وجود داشتند، یکی از آنان محمد بن ابوحذیفه بن عتبه، پسر همسر حضرت عثمان بود، که در خانه او بزرگ شده بود. دیگری محمدبن ابیبکر صدیق بود، که خواهرش ام المؤمنین عایشه از او نگرانی بسیار داشت و به جای محمد (ستوده) او را «مذمّم» «مذموم» مینامید!
عبدالله بن سبأ به طور دایم و مرتب ارتباطش را از مرکز اصلی خود در مصر با اتباع و شاخههای سازمان سری و برانداز خود در مدینه و کوفه و بصره برقرار میکرد، و افراد او در شهرها و مناطق مختلف با هم در رفت و آمد بودند. » (تاریخ طبری : ج 4 ص 326 – 327)
فعالیتهای زیرزمینی عبدالله بن سبأ و دار دستة او شش سال ادامه داشت که از سال سی هجری کار خود را آغاز کردند و در پایان سال سی و پنجم هجری توانستند حضرت عثمان را به شهادت برسانند و در طول خلافت علی رضی الله عنه به جرم و جنایت و کارشکنی خود ادامه دهند!
سایت عصر اســـلام |