|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 21 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
سعید بن عاص |
بسم الله الرحمن الرحیم
او سعید بن عاص بن هشام بن امیه بن عبد شمس بن عبد مناف بن قصی بود[1]. ابو حاتم بیان میدارد که سعید، رسول خدا صلی الله عليه وسلم را درک کرده است. او پس از ولید بن عقبه، به ولایت کوفه منصوب شد. گویند سعید از فصیحترین مردان قریش بود و به همین دلیل عثمان او را مأمور نمود تا در تدوین مصحف واحد، مشارکت داشته باشد. انس بن مالکس روایت میکند که عثمان رضی الله عنه به زید بن ثابت، عبدالله بن زبیر، سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد تا از صحیفههای ابوبکر رونوشت بردارند و سپس از آن رونوشت، چندین نسخه فراهم آورند. عثمان به ابن زبیر، سعید و عبدالرحمن گفته بود که چون با زید در قرائت کلمهای از قرآن دچار اختلاف شدید، گویش خود را که همانا گویش قریش بود، ارجحیت دهند.[2] نقل است که تلفظ سعید بسیار به تلفظ رسول خدا صلی الله عليه وسلم نزدیک بود و به همین دلیل قرائت سعید در تدوین مصحف، مبنی قرار گرفت، او نه سال آخر حیات مبارک رسول خدا صلی الله عليه وسلم را درک نمود، پدرش در بدر، به دست توانای علی بن ابی طالب به هلاکت رسیده بود.[3] نقل میکنند که روزی عمر او را مورد آزمایش قرار داد و به او گفت: سعید! بدان که من پدر تو را نکشتم بلکه دائی خود، عاص بن هشام را به قتل رساندم، سعید در جواب او گفت: بر فرض اينكه تو او را کشته باشی، حق داشتهای که او را به قتل رسانی، زیرا که او جانب باطل را گرفته بود، عمر از این جواب او به شگفت آمد، سعید در طول دوران حکومتش بر کوفه توانست منطقه بزرگ طبرستان را فتح نماید و خود را به گرگان برساند. در این نبردها، چند تن از صحابه، از جمله حذیفه بن یمانس همراه او حضور داشتند.[4] سخاوت و کرم او چنان بود که گویند چون فردی از او درخواست پول میکرد و نزد او آن مقدار پول نبود، دست نوشتهای به او میداد تا بتواند آن مبلغ را بعداً از او دریافت نماید.[5] سعید که خدایش از او خشنود باد، به حفظ وحدت میان مسلمانان بسیار معتقد بود و از هر نوع فتنه و آشوب، به شدت اجتناب میکرد. پس از انتصاب به ولایت کوفه و پس از فتوحات ارزشمندی که در آن مقام بدان نائل آمد، چون از سفر مدینه باز میگشت، میدید که غوغاسالاران و هوچیگران ناپاک، بار دیگر مردمان نادان کوفه را فریب داده و آنان را علیه او شورانیدهاند و چون شورشیان مانع ورود او به شهر شدند، به مدینه بازگشت و همانجا باقی ماند. آن شورشیان نابکار و ستمکار که علیه سعید قیام کردند، در شهادت ناجوانمردانه عثمان نیز دخیل بودند و به این ترتیب موفق شدند بذر نامبارک فتنه و آشوب را برای همیشه در میان امّت اسلام افشا كنند. سعید پس از شهادت عثمان در جریانات مشکوک جمل و صفّین دخالتی ننمود اما در عین حال أصحاب جمل را فراخواند تا علیه علی خروج نکنند.[6] این بود سیره مردی کریم و سخاوتمند، نیکوکار، مرد جهاد که در فصاحت خود بسیار به رسول خدا صلی الله عليه وسلم شباهت داشت. او بود که این مصحف قرآن را بر زید قرائت مینمود. حال بیاییم و بنگریم که دروغپردازان تاریخ در کنار این مناقب برجسته، صفاتی نازیبا را به ناحق و بدون هیچ سند محکمی به او منتسب کردهاند، آیا میتوان صفات متناقضی چون سخاوت و بخل، انسانیت و توحّش، علم و جهل و جهاد و فرار از میادین جنگ را در فرد کامل، جمع نمود؟! هرگز این حالت، در یک انسان سالم و کامل امکانپذیر نیست.[7] راویان باز بدون استناد به مدارکی محکم، نقل میکنند که چون سعید به ولایت کوفه منصوب شد و عزم آنجا نمود، موالیان و غلامان آن شهر، این رجز را میخواندند: یا ویلنا قد عزل الولید و جاءنا مجوعا سعید ینقض فی الصاع و لا یزید[8] (وای برما که ولید از ولایت عزل شد و سعید به جای او منصوب شد. او مردي بخیل و خسیس است که از سهم مردم در بیتالمال کم میکند و آنان را به تنگنا و فقر دچار خواهد نمود). بدون شک این رجز، مجعول است و ساخته و پرداخته ذهن سازندگان دروغگوی آن است[9]. اگر خوب دقت کنیم، موالی که همانا أسرای جنگ هستند، این شعر را در سال30 بعد از هجرت میسرودند و در آن سالها، موالیان هنوز به مهارت در زبان عربی دست نیافته بودند چه برسد به سرودن شعر. از طرف دیگر چطور میتوان سعید بن عاص را که در کرم و سخاوت شهرهي عام و خاص بود به بخل و خست متهم نمود، اگر مردم و شعرا، ولید را به خاطر سخاوتش مدح میکردند، سعید، خود در جود و سخا ضربالمثل بود.[10] فرزدق، شاعر بزرگ و بنام عصر امویان، در مدح جود و کرم سعید چنین سروده است: تری الغر الجحاجح من قریش قیماً ینظرون الی سعید اذا ما الامر فی الحدثان عالا کانهم یرون به هلالا
(در هنگام بلایا و مصائب، سخاوت و کرم قریشیان را باید دید که در جود و کرمشان میان دیگر بخششها سرآمد هستند. اما آنان خود نیز در برابر عظمت کرم و سخاوت سعید، که چون ماهی است در میان ستارگان قریش، به احترام میایستند). حال باید این پرسش را مطرح نمود که پیش از رسیدن سعید به کوفه و اجرای سیاستهای خود در آن شهر، موالیان چگونه از شیوه حکومت او که پیشتر ولایت هیچ جای دیگر را به عهده نداشت، آگاه بودند و به مذمّت و نکوهش حکومت او میپرداختند؟! نکته جالب اینجاست که راویان قضیه، سعید بن عاص را در روایاتی کاملاً متناقض با هم نقل کردهاند. آنان نوشتهاند: پس از اينكه عثمان، سعید را به ولایت کوفه برگزید، او شیوهای عادلانه را در حکومت خویش در پیش گرفت، پس از ورود او به کوفه، موالیان در مورد حکومت او این رجز را میخواندند.[11] چگونه ممکن است فردی عادل و دادگر باشد و در عین حال موالیان او را به بخل و خست توصیف نمایند؟! در زمان حکومت او، همه در رفاه بودند و این ثمره همان عدل و داد حکومت سعید بود.[12] خداوند مؤرّخان پیشین را بیامرزد که به دلیل حسن ظن به خرد و انصاف خوانندگان خود، تمامی روایات و لو متناقض را گردآوری نموده و در آثار خود ثبت میکردند، آنان تصور مینمودند که خوانندگان در تمام ادوار، قدرت تشخیص راست و دروغ را دارند و میتوانند حق و باطل را از هم تمیز دهند. آنان در علّت جمعآوری تمامی آن روایات، بیان میداشتند که قصد آن داشتهاند تا مردم معاصر را از جریانات و شایعات با خبر سازند اما افسوس که نمیدانستند آیندگان آنان، گرد أباطیل و أکاذیب آن روایات جمع میآیند و خود را در گرداب توهمات روایات آنها گرفتار میکنند.[13] همان راویان نقل کردهاند هنگامی که سعید به ولایت کوفه رسید هنوز جوانی مرفّه و بیتجربه بود و چون به مسجد کوفه وارد شد تا برای مردم خطبه خواند، به اطرافیان دستور داد تا منبر را بشویند و تمیز کنند. بر منبر نیز چون لب به سخن گشود چنین گفت: این سرزمین، از آن جوانان قریش است. مردم با شنیدن این کلام، از او نزد عثمان شکایت کردند.[14] اما باید دانست که این روایت کاملاً نادرست است و هیچ سند محکم و معتبری ندارد. سعید بن عاص همان است که در کنار سپاهیان اسلام به جهاد با دشمنان میپرداخت و به فتوحات ارزندهای دست یافت. هرگز او آنچنانی نبود که راویان دروغپرداز از او ترسیم کردهاند از سوی دیگر، ابن سعد، این سخن را از زبان مالک بن حارث اشتر نقل میکند که چون همراه یاران خود مانع ورود سعید به کوفه شدند، به آنان چنین گفت: سعید بن عاص خیال میکند که بینالنهرین، سرزمین جوانان قریش است، این سرزمین، زادگاه شما است که ماحصل نبردهای شما و پدرانتان در اینجا میباشد.[15] به یقین مالک بن حارث اشتر که مؤسس این فتنه و آشوب بود، بعدها از رؤسای شورشیانی شد که خانه عثمان را محاصره نموده و سپس او را به قتل رساندند. به این ترتیب، جعل این دروغها، آن هم از طرف این افراد هیچ جای تعجبی ندارد، آنان به هر حیله و ترفندی دست میزدند تا مردمان را علیه والیان خود بشورانند. در واقع این جمله، از دهان کسانی خارج شده است که به خاطر درک ناقص و نابخردانه خود و نیز تعصّبات قبیلهای، چون میدیدند بیشتر والیان از میان قریشیان انتخاب میشوند، به این نتیجه نادرست رسیدند که قریشیان قصد تسلط و سیطره بر دیگر قبایل عرب را دارند و به همین دلیل علیه آنان دست به شورش میزدند.[16] امام ذهبی در توصیف سعید بن عاص چنین میگوید: او امیری بود شریف و بزرگمنش، سخاوتمند، مورد ستایش همگان، صبور و با گذشت، با وقار، خردمند و دور اندیش و لایق و شایسته حکومتداری.[17] در جواب سخنان افرادی که ادعا میکنند شورش کوفیان، خود، دلیلی است بر اقدامات نادرست سعید در قبال مردم[18] و به همین دلیل در خصوص انتصاب سعید به ولایت و حکومت کوفه، بر عثمان ایراد میگیرند، باید گفت: که شورش مردم کوفه علیه سعید، نمیتواند دلیلی بر گناهکار بودن او باشد. هر کس در مورد مردم کوفه و نوع برخورد آنان با حاکمان خویش مطالعه نموده باشد میداند که این مردم، به خاطر کوچکترین مسايل، از والیان خود شکایت میکردند و بلافاصله خواستار عزل او میشدند. تا آنجا که عمر بن خطاب، در رابطه با شکایات و گلایههای پی در پی و نادرست کوفیان، از دست آنان لب به شکایت گشود و چنین گفت: مردم کوفه مرا به تنگ آوردهاند، از دست هیچ کس رضایت ندارند و همهي امرا نیز از دست آنان کلافه شدهاند، نه خود درست میشوند و نه کسی را میتوان یافت که بتواند بر آنان حکومت کند.[19] در روایتی نیز آمده است که عمر در توصیف آنان چنین گفت: مردم کوفه مرا خسته کردهاند، اگر امیری نرمخو و مردمدار را نزد آنان میفرستم، از اخلاق او سوءاستفاده کرده و حکومت را از اختیار او خارج میکنند و اگر امیری سختگیر و قاطع به حکومت آن شهر برگزینم، از او شکایت کرده و لب به اعتراض میگشایند.[20] نیز نقل میکنند که عمر به خاطر رفتارها و برخوردهای تحریکآمیز کوفیان، دست به دعا برداشت و از خداوند عزوجل چنین درخواست نمود: خداوندا! این مردم کارها را بر من آشفته کردهاند، پس تو نیز کارهایشان را بر آنان آشفته گردان.[21] سعید مردی بود خردمند و فرزانه از او نقل میکنند که گفت: همنشین مرا بر من سه حق است: چون نزد من آمد، با او رفتاری خوب و شایسته خواهم داشت، اگردر کنار من نشست، جای او را تنگ نخواهم نمود و چون با من به سخن درآمد، روی خود را به سوی او نمایم. نیز به فرزندش چنین گفت: فرزندم! پیش از آنکه نیازمندی از تو چیزی درخواست کند، تو حاجت او را برآورده ساز که این قرضی است از جانب تو به خداوند. (او آن را در روز جزا به تو پس خواهد داد) ای فرزندم! چون نیازمندي نزد تو آید، اما از شدت خجالت، صورتش قرمز شود و یا چون نزد تو آید، مطمئن نباشد که تو از او استقبال مینمایی و نیاز او را برطرف میکنی یا نه، بدان که در آن صورت اگر تمام اموالت را به او بدهی نمیتوانی باز جبران آن رنجی را کنی که فرد نیازمند هنگام بیان درخواست خود، به آن گرفتار شده است. همچنین گفت: با مردان بزرگمنش و صاحب اعتبار مزاح نکن که نفرت و خشم آنان نسبت به تو را به ارمغان میآورد و با مردمان سبک سر و پست به مزاح سخن مگو که تو را نزد آنان کوچک و حقیر میکند. گویند در هنگام امارت کوفه، زنی عابد و پرهیزکار نزد سعید آمد. او نیز از آن زن به گرمی استقبال کرد و در حق او نیکی فراوان نمود. آن زن نیز به او گفت: خداوند تو را محتاج افراد پست نکند، خداوندا! حاجت نیازمندان را به دست مردان کریم و بزرگوار برطرف کن و چون مردی کریم و بزرگوار، نعمت و ثروت خویش را از دست داد، سعید را واسطه گردان تا بار دیگر ثروت و شرافت خود را به دست آورد. گویند چون در بستر مرگ افتاد، فرزندان خود را فراخواند و نصایحی به آنان گفت که از جملهي آنها این عبارت بود: با مرگ من دوستان و اطرافیانم، احساس نکنند که دیگر، فرزندان من یار و یاور آنان نیستند. همانطور که من به آنان کمک میکردم و آنان را از نعمتهایی که خداوند عزوجل به من عطا فرموده، بهرهمند میکرد، شما نیز چونان من با ایشان رفتار نمایید و پیش از اينكه از شما درخواستی بکنند، نیاز آنان را بر آورده سازید، زیرا چون مرد بخواهد نیاز خود را بازگو کند، از ترس اينكه مبادا طرد شده و جواب منفی بشنود، جوارح و اندام او به لرزه در آیند و رنگ رخسارش تغییر کند. بدانید رنج مردی که نیاز و مشکلش، خواب شب را از او میستاند، بزرگتر و سختتر از سخاوتی است که شما در حق او انجام میدهید. مؤرخان تاریخ وفات سعید را بین سالهای57-58-59 بعد از هجرت دانستهاند.[22]
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع:کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام ----------------------------------------------------------- [1]- البدایة و النهایة (8/7). [2]- صحیح بخاری، کتاب فضائل القرآن (حدیث4987). [3]- المدینة النبویة، فجر الإسلام و العصر الراشدی (2/211). [4]- المدینة النبویة، فجر الإسلام و العصر الراشدی (2/211). [5]- الإصابه، زندگینامه3268. [6]- طبقات ابن سعد (5/34). [7]- المدینة النبویة، فجر الإسلام و العصر الراشدی (2/212). [8]- تاریخ طبری (5/279). [9]- المدینة النبویة، فجر الإسلام و العصر الراشدی (2/212). [10]- المدینة النبویة، فجر الإسلام و العصر الراشدی (2/212). [11]- تاریخ طبری (5/279). [12]- المدینة و النبویة، فجر الإسلام و العصر الراشدی (2/213). [13]- المدینة و النبویة، فجر الإسلام و العصر الراشدی (2/213). [14]- طبقات ابن سعد (5/32) و المدینة النبویة، فجر الإسلام و العصر الراشدی (2/213). [15]- المدینة و النبویة، فجر الإسلام و العصر الراشدی (2/214). [16]- المدینة و النبویة، فجر الإسلام و العصر الراشدی (2/214). [17]- سیر اعلام النبلاء (3/447). [18]- تاریخ طبری (5/279). [19]- المعرفة و التاریخ، الفسوی (2/754). [20]- تحقیق مواقف الصحابه فی الفتنة (1/423). [21]- المنهاج، ابن تیمیه (3/188). [22]- صحیح بخاری، کتاب فضائل القرآن (حدیث4986). |