تاریخ چاپ :

2024 Nov 24

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

چگونگی بعثت پیامبر (صلی الله علیه وسلم)

در غار حراء

حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم- به سن چهل سالگی نزدیک می‌شدند؛ و هر اندازه بر ژرفای بینش و گسترهٔ اندیشهٔ ایشان افزوده می‌شد، شکاف عقلانی و فکری میان ایشان با مردم هم روزگارشان نیز بیش از پیش افزایش می‌یافت؛ و بیشتر اوقات دوست می‌داشتند که با خویشتن خلوت کنند. آب و غذایی با خود برمی‌داشتند و به غار حراء- واقع در جبل‌النور، در فاصلهٔ دو میل تا مکه- می‌رفتند.

غار حراء غار تنگ و باریکی است به درازای چهار ذراع که پهنای آن یک و سه چهارم ذراع فلزی است. سراسر ماه رمضان را همه ساله در غار حراء اقامت می‌کردند، و اوقات خویش را به عبادت خداو تفکر و تأمل در اطراف صحنه‌های عبرت‌آموز آفرینش در محیط زندگانی خویش، و دست قدرت و ابتکاری که همواره در ماورای این صحنه‌ها و در خود این صحنه‌ها در کار است، می‌گذرانیدند.

آن حضرت هرگز زمان اندیشهٔ خود را به دست افکار و عقاید سست و بی‌پایه و اساس قوم و قبیلهٔ خویش نداده بودند؛ اما، در عین حال، راه روشن و روش مشخص، و مسیر معینی نیز پیش روی نداشتند که به آن دل‌ ببندند و آن را بپسندند و برگزینند.

این گوشهٔ عزلت اختیار کردن، خود گوشه‌ای از تدبیر خداوندی در کار این بندهٔ برگزیدهٔ خدای بود، تا این بریدن از سرگرمی‌ها و اشتغالات زمینی و هیاهوی زندگانی بشری، و اندیشه‌های حقیر آدمیزادگان، نقطهٔ تحولی باشد برای آماده شدن ایشان در ارتباط با مسئولیت و رسالت عظیمی که در انتظار ایشان بود، و از این راه، بتوانند آمادگی لازم را برای کشیدن بار امانت بزرگ الهی و دگرگون ساختن چهرهٔ زمین و تنظیم مسیر تاریخ پیدا کنند.

خداوند، از سه سال پیش از تفویض مقام رسالت به ایشان، این عزلت گرایی را برای ایشان تدبیر فرموده بود، و آن حضرت هر از گاهی به مدت یک ماه در پناه این گوشه‌نشینی روزگار می‌گذرانیدند، و با روح سرگردان هستی دمساز می‌شدند، و راز سر به مهر این عالم وجود را مورد تأمل و تدبر قرار می‌دادند، تا آن زمانی که موعد همرازی با این گنجینهٔ اسرار غیبی به اذن خداوند فرا برسد [1].


جبرئیل، امین وحی

همینکه چهل سال تمام از عمر شریف آن حضرت گذشت- که قلهٔ کمال است، و گفته‌اند: پیامبران همگی در این سن مبعوث به رسالت می‌شوند- طلایه‌های نبوت آشکار، و اثار پیامبری در وجود آن حضرت مشهود بود، از جمله اینکه در مکه تخته‌سنگی بود که بر آن حضرت سلام می‌کرد؛ رؤیاهای صادقه مشاهده می‌کردند؛ و هرگاه که خواب می‌دیدند، نوری را در عالم خواب همانند سپیدی صبحگاهان می‌دیدند؛ تا اینکه بر این منوال، شش ماه گذشت.

اگر مدت رسالت و نبوت حضرت ختمی مرتبت -صلى الله علیه وسلم- را بیست و سه سال درنظر بگیریم، این رؤیاهای صادقانه برای آن حضرت، در واقع امر، یکی از اجزاء چهل و شش گانهٔ دوران نبوت و پیامبری محسوب می‌گردد. این سومین ماه رمضانی بود که حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم- در غار حراء عزلت می‌گزیدند، و خداوند در این ماه رمضان اراده فرمود که رحمت بی‌منتهای خود را بر اهل زمین ارزانی فرماید، و آن حضرت را با اعطای مقام پیامبری گرامی داشت، و جبرئیل را با آیاتی از قرآن کریم به نزد ایشان فرو فرستاد [2].

با بررسی قرائن و شواهد و دلایل مختلف، می‌توانیم سالروز بعثت پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- را شامگاهان دوشنبه بیست و یکم رمضان، مطابق با دهم اگوست سال 610 میلادی، شب هنگام، معین سازیم که در آن اوان، ایشان دقیقاً چهل سال قمری و شش ماه و دوازده روز از عمر شریفشان می‌گذشته است که با 39 سال شمسی و 2 ماه و 20 روز برابر خواهد بود [3].

اینک، گوش فرادهیم، ببینیم عایشهٔ صدیقه -رضی الله عنها- سرگذشت این رویداد عظیم را که نقطهٔ آغاز پیامبری نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- بوده، و از آن نقطه است که شب‌های دراز و تیره و تار و ظلمات کفر و ضلالت به سپیده دم ایمان و هدایت پیوسته‌اند؛ همان نقطهٔ آغازی که مجرای هستی را تغییر داده، و خط‌مشی تاریخ را تعیین کرده است. ام‌المؤمنین عایشه -رضی الله عنها- گوید:

نخستین بار که نزول وحی بر رسول خدا آغاز گردید، به صورت رؤیای صادقه و در خواب بود. آن حضرت مکرر در عالم خواب منظرهٔ طلوع فجر و شکافتن نیزه‌های براق نور خورشید تاریکی‌های شب تار را، مشاهده می‌کردند. اندک اندک، به خلوت گزیدن از مردم و دوری کردن از غوغای شهر علاقمند شدند. هرچند وقت یک‌بار، به غار حراء می‌رفتند و در آنجا خلوت می‌کردند و به تحنث (عبادت) می‌پرداختند. غالبا، مقداری آب و غذا با خود می‌بردند و چندین شب متوالی در غار می‌ماندند و نزد خانواده‌شان بازنمی‌گشتند؛ گاه نیز، پیش از موقع به نزد خدیجه بازمی‌گشتند و برای چند شب دیگر آب و غذا برمی‌داشتند و دوباره به غار حراء می‌رفتند؛ تا آنکه در یکی از آن روزها که وی در غار حراء به سر می‌بردند، پیک حق به سراغ ایشان آمد.

فرشتهٔ وحی به نزد آن حضرت آمد و گفت: «اقرأ»؛ بخوان! گفتند: «ما انا بقاری» من خواندن نمی‌دانم! می‌فرمایند: جبرئیل مرا دربرگرفت و محکم فشار داد، به حدی که بی‌تاب شدم. آنگاه رهایم کرد و این بار گفت:

{اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ (1) خَلَقَ الْأِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ (2) اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ (3) الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4) عَلَّمَ الْأِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ}[4].

رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- در حالی که قلبشان به شدت می‌طپید، نزد خدیجه بنت خویلد رفتند و گفتند: «زملونی! زملونی!» بپوشانیدم! بپوشانیدم! آن حضرت را در گلیمی پوشانیدند تا هراس و وحشت ایشان پایان پذیرفت، و به خدیجه گفتند: «ما لی؟» چه بر سر من آمده است؟! و ماجرا را برای خدیجه تعریف کرد و گفتند: «لقد خشیت علی نفسی» به شدت بر خویشتن ترسیده‌ام!

خدیجه گفت: نه، هرگز! به خدا سوگند! خداوند هیچگاه تو را تنها نخواهد گذاشت؛ تو صلهٔ رحم می‌کنی؛ و بار ناتوانان را بر دوش می‌کشی، و به مستمندان رسیدگی می‌کنی؛ و مهمان‌نواز هستی، و در راه حق مردمان را یاری می‌رسانی!

خدیجه آن حضرت را برداشت و با خود برد، تا بر ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزی پسر عموی خدیجه وارد گردانید. وی مردی بود که در عهد جاهلیت نصرانی شده بود، و کتابت عبرانی را نیک می‌دانست و آیات انجیل را هر اندازه که خدا می‌خواست بنویسد به عبرانی می‌نوشت. اکنون دیگر پیرمردی کهنسال بود و از دو چشم نابینا شده بود.

خدیجه به او گفت: ای پسرعمو، بشنو، ببین برادرزاده‌ات چه می‌گوید! او بازگفت. ورقه به آن حضرت گفت: این همان ناموسی است که خداوند او را بر موسی نازل گرده است. ای کاش من به هنگام دعوت تو تازه جوانی بودم! ای کاش من زنده باشم آنگاه که قوم و قبیله‌ات تو را از شهر و دیارت آواره می‌سازند! رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- گفتند: «اَوَ مُخرجی هُم؟» مگر آنان مرا اخراج می‌کنند؟!

گفت: آری، هیچ مردی تاکنون همانند آنچه را که تو آورده‌ای نیاورده است، مگر آنکه همگان با او دشمنی آغاز کرده‌اند! اگر روزگار تو را دریابم تو را یاری شایسته‌ای خواهم کرد!

آنگاه طولی نکشید که ورقه از دنیا رفت، و فترت وحی نیز آغاز گردید [5].


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام
IslamAge.com


[1]- برای متن کامل این سرگذشت، نک: صحیح البخاری، ح 3؛ سیرهٔ ابن‌هشام، ج 1، ص 235-236 و دیگر کتابهای تفسیر و حدیث و سیره. گویند: عبدالمطلب نخستین کسی بوده است که تحنث در غار حراء را پیش گرفته، و همه ساله همینکه ماه رمضان فرا می‌رسیده بر غار حراء فراز می‌آمده، و سرتاسر ماه رمضان بینوایان را اطعام می‌کرده است؛ نکـ: الکامل، ابن اثیر، ج 1، ص 553.

[2]- ابن حجر گوید: بیهقی گزارش کرده است که طول مدت رؤیاهای صادقه شش ماه بوده است، بنابراین، آغاز پیامبری آن حضرت به همین رؤیاهای صادقه و همزمان با ماه ربیع‌المولود، در سن چهل سالگی ایشان بوده، و آغاز نزول وحی بر آن حضرت در بیداری، ماه رمضان بوده است؛ نک: فتح الباری، ج 1، ص 27.

[3]- سیره‌نویسان در ارتباط با تعیین نخستین ماه گرامیداشت حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم-  به نبوت از سوی خداوند و فرو فرستادن وحی بر آن حضرت، اختلاف فراوان دارند. عده زیادی از سیره‌نویسان بر آن شده‌‌اند که ماه ربیع‌الاول بوده است؛ گروه دیگری از آنان بر آن‌اند که ماه رمضان بوده است؛ برخی نیز گفته‌‌اند: ماه رجب بوده است. ما ترجیح داده‌ایم که ماه رمضان بوده باشد؛ به دلیل این آیهٔ شریفه که می‌فرماید: {شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ} (البقرهٔ: 185). و این آیه شریفه دیگر که می‌فرماید: {إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَة الْقَدْرِ}. (القدر: 1) ). که درنتیجه شب قدر در ماه رمضان قرار می‌گیرد، و شب قدر همان شبی است که در آیه 2، سوره دخان، خداوند درباره آن می‌فرماید: {إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَة مُبَارَكَة إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِینَ}. (الدخان: 3). و نیر به دلیل آنکه اقامت آن حضرت در غار حراء در ماه رمضان بوده، و واقعه نزول جبرئیل بر ایشان نیز در همین ماه بوده است؛ چنانکه همگان می‌دانند. قائلان به آغاز نزول وحی در ماه رمضان نیز در باب تعیین دقیق این روز با یکدیگر اختلاف دارند، و روایات در این زمینه مختلف است. بعضی گفته‌‌اند: روز هفتم، برخی گفته‌اند: هفدهم، و بعضی دیگر نیز گفته‌اند: هجدهم. ابن اسحاق و برخی دیگر از سیره‌نوسان بر آن‌اند که این روز، روز هفدهم بوده است؛ اما، ما ترجیح دادیم که روز بیست و یکم بوده باشد، به این دلیل که تمامی سیره‌نویسان یا اکثر آنان متفق‌القول‌اند بر اینکه بعثت رسول خدا -صلى الله علیه وسلم-  در روز دوشنبه اتفاق افتاده است؛ چنانکه آن حضرت خود فرموده‌اند: «فیه ولدت و فیه أنزل علی» و به روایت دیگر: «ذاك یوم ولدت فیه و یوم بعثت أو أنزل علی فیه» (صحیح مسلم، ج 1، ص 368؛ مسند احمد، ج 5، ص 297، 299؛ بیهقی، ج 4، ص 286، 300: حاکم نیشابوری، ج 2، ص 62). روز دوشنبه در ماه رمضان نیز در آن سال مطابق بوده است با روز هفتم؛ روز چهاردهم؛ روز بیست و یکم، و روز بیست و هشتم؛ از سوی دیگر، بنا به دلالت احادیث صحیح، شب قدر جز با یکی از شبهای فرد در دهه آخر رمضان منطبق نمی‌گردد، و شب قدر در محدوده این شبها جابه جا می‌شود. اگر این آیهٔ شریفه را که می‌فرماید: {إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَة الْقَدْرِ}.  با روایت ابوقتاده که می‌گوید بعثت آن حضرت روز دوشنبه بوده است، کنار هم بگذاریم، همچنین با مراجعه به تقویم تطبیقی که موارد مطابقت روز دوشنبه را با ایام رمضان در آن سال تعیین می‌کند؛ برای ما یقینی شده است که بعثت حضرت رسول اکرم -صلى الله علیه وسلم-  شب هنگام، شامگاه روز 21 رمضان بوده است.

[4]- علق : 1-5.

[5]- صحیح‌البخاری، ح 3، بخاری این روایت را با اندک اختلافی در عبارت در کتاب التفسیر و کتاب تعبیر الرؤیا، ح 3392، 4953- 4957، 6982؛ صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح 252.