|
تاریخ چاپ : |
2024 Dec 04 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
فتوحات مسلمین در شام در زمان خلافت عثمان رضی الله عنه |
بسم الله الرحمن الرحیم
نخست: فتوحات حبیب بن مسلمه در بخشهای قبل گفتیم که چون عمر به شهادت رسید رومیان بر آن شدند، به منظور تلافی شکستهای پیشین، به مسلمانان حمله کنند و سرزمینهای از دست رفته را بازیابند. عثمان نیز به ولید بن عقبه، امیر کوفه، دستور داد تا سپاهی را به کمک شامیان اعزام نمایند. او نیز سپاهی هشت هزاره نفره را به فرماندهی سلمان بن ربیعه باهلی بدان سرزمین گسیل داشت و مسلمانان توانستند سپاهیان روم را از هم متلاشی نموده و بسیاری از آنان را به هلاکت رسانند و به غنایم هنگفتی دست یابند. قبل از این رویارویی سرنوشت ساز، رومیان با ترکان پیمان بستند که در کنار هم با مسلمانان بجنگند. حبیب بن مسلمه فهری که فرمانده لشکر مسلمانان بود به این نتیجه رسید که باید بر سپاه رومیان شبیخون زند و موریان، فرمانده آنان، را به قتل رساند. اتفاقاً ام عبدالله دختر نوید کلبی، همسر حبیب، به این نقشه پی برد و در مورد آن با حبیب صحبت نمود، او از حبیب پرسید: وعدهگاه تو کجاست؟ حبیب هم گفت: یا خیمهگاه موریان و یا بهشت. چون حبیب بر خیمهگاه رومیان شبیخون زد توانست سپاه آنان را تار و مار نماید و خود را به خیمه موریان رساند و چون بدانجا رسید دید که همسرش قبل از او خود را به آن رسانیده است[1]. پس از این موفقیت، حبیب به پیشرویهای خود در ارمنستان و آذربایجان ادامه داد و توانست آن سرزمینها را یا از طریق مصالحه و یا از طریق جنگ به تصرف خود در آورد.[2] حبیب به مسلمه از جمله فرماندهان بزرگی بود که در ارمنستان به نبرد با رومیان پرداخت و توانست سپاهیان بسیاری را مغلوب سازد و شهرها و قلعههای زیادی را فتح نماید[3]. او همچنین در آنسوی مرزهای عراق با رومیان به کارزار پرداخت و موفّق شد قلعهها و شهرهای بسیاری چون شمشاط و ملطیّه را به تصرف در آورد. در سال (25 ه) معاویه بن ابوسفیان توانست در جنگی مهم، شهر عمّوریه را از دست رومیان خارج و به قلمرو خلافت ضمیمه نماید. او در حد فاصل أنطاکیه و طرسوس به قلعههای متعدّدی برخورد کرد که خالی از سکنه بودند، به همین دلیل دستور داد تا مردمان بسیاری از شام و شبهجزیره را بدان قلعهها کوچ دهند. در تابستان سال بعد، قیس بن حّر دستور داد عیسی که از فرماندهان معاویه بود نبردهای او را ادامه دهد و بعد از کسب پیروزیهایي چند، تعدادی از قلعههای اطراف أنطاکیه را ویران کنند تا رومیان نتوانند از آنها بر ضد مسلمانان استفاده کنند.[4]
دوم: عثمان رضی الله عنه اوّلین فردی بود که فرمان نبرد دریایی را صادر نمود در دوران خلافت عمر، معاویه بارها بدو نامه نوشت که به او اذن دهد تا از طریق دریا بر رومیان حمله برد. او در آن نامهها مینوشت که مرزهای رومیان به شهر حمص بسیار نزدیک است تا بدانجا که یکی از روستاهای اطراف آن شهر صدای پارس سگان رومیان را میشنوند. تا عاقبت توانست دل عمر را به رحم آورد. عمر نیز طی نامهای از عمرو بن عاص خواست دریا و کشتیهای شناور آن را برای او توصیف نماید، عمرو نیز در نامه خود به عمر نوشت که مردمان بسیاری بر کشتیها سوار میشوند که دل هر فردی را به ترس میاندازد و عقل انسان را به حیرت وامیدارد، سرنشنیان آن کشتیها یقینی بر نجات خود ندارند و آنچه بر آنان حاکم است شک و تردید در مورد سرنوشت آنان میباشد؛ در واقع جان آنان در گرو چند قطعه چوب است که اگر بر اثر طوفان واژگون شود همه آنان را غرق مینماید و چون به این بلا مبتلا نشود، سرنشینان را حیران و سرگردان دریاها میکند. چون این نامه به دست عمر رسید او به معاویه دستور داد تا خیال حمله به رومیان از طریق دریا را از ذهن خود خارج کند و آن را فراموش نماید و بدو گفت: «به خدا سوگند که جان یک مسلمان از تمامی قلمرو رومیان، نزد من عزیزتر و با ارزشتر است و به این دلیل آنان را بدان کار ملزم نمیکنم، ای معاویه! تو نیز دیگر این درخواست را از من ننما که جوابت را صراحتاً دادهامم»[5]. اما این ایده هرگز از ذهن معاویه خارج نشد تا آنگاه که عثمان به خلافت رسید. بار دیگر جریان را با عثمان در میان گذاشت و از او همان درخواست را نمود. عثمان نیز در جواب به او چنین نوشت: من در جریان پاسخ عمر که رحمت خدا بر او باد قرار داشتم و از ماجرا با خبر هستم. اما معاویه دست از اصرار بر نداشت و در نامه بعدی، : بیخطر بودن سفر به قبرس را برای عثمان نوشت. عثمان نیز بدو نوشت که: اگر با همسرت به این سفر بروی، من آنرا قبول میکنم، در غیر این صورت با این اقدام مخالف هستم[6]. همچنین عثمان شرط گذاشت که معاویه هیچ یک از مسلمانان را وادار به چنین مسافرتی نکند و نیز میان آنان قرعه نیاندازد بلکه تنها مسلمانانی را با خود ببرد که داوطلبانه حاضر به چنین کاری میشوند[7]. معاویه به محض دریافت این نامه، به تدارک مقدمات حرکت به جانب قبرس پرداخت. او به ساکنان ساحل دریای مدیترانه دستور داد تا به ساخت و تعمیر کشتیها پرداخته و آنها را در ساحل قلعه «عکّا» مستقر کنند. در واقع معاویه قصد داشت تا از این نقطه حمله خود به قبرس و جزایر اطراف آن را آغاز نماید.[8]
سوم: نبرد قبرص چون معاویه توانست کشتیهای بسیاری را جهت حرکت به سوی قبرص تدارک ببیند، آنها را در بندر عکّا گرد آورد و خود همراه همسرش، فاخته دختر قرظه، طبق شرط عثمان، سوار بر یکی از آنها شد. عباده بن صامتس نیز همراه همسر خود، امم حرام دختر ماهان سوار بر یکی از آن کشتیها شد و به این ترتیب او نیز در این نبرد شرکت جست.[9] اینجا باید گفت که ام حرام، صاحب داستان مشهوري است. انس بن مالک نقل میکند که رسول خدا صلی الله عليه وسلم عادت داشت گهگاه نزد ام حرام برود و او نیز به حضرت غذا میداد. در آن ایام نیز ام حرام همسر عباده بن صامت بود. روزی تبق معمول، رسول خدا صلی الله عليه وسلم نزد ام حرام رفت و در خانه او غذا خورد. پس از غذا، حضرت مشغول استراحت شد و ام حرام نیز به پاک کردن و مرتب نمودن موی سر حضرت پرداختند. در این اثنا حضرت که تبسمی بر لب داشتند از خواب بیدار شد، ام حرام، علت این تبسم را جویا شد، حضرت فرمود: «ناس من أمتي عرضوا عليَّ غزاة في سبيل الله، يركبون ثبج هذا البحر ملوكا على الأسرة أو مثل الملوك على الأسرة». «در خواب دستهای از مجاهدان امّتم را به من نشان دادند که سوار بر امواج دریا چونان پادشاهان بر تختهایشان تکیه زده بودند». ام حرام از رسول خدا صلی الله عليه وسلم درخواست کرد تا حضرت دعا کند شاید که او نیز جزو آن مجاهدان باشد و حضرت نیز دعا فرمود؛ حضرت چون به خواب رفت، بار دیگر با تبسمی که بر لبان خود داشت از خواب بیدار شد و به ام حرام فرمود: «ناس من أمتي عرضوا علي في سبيل الله». «در خواب دستهای از مجاهدان امّتم را به من نشان دادند». پيامبر صلی الله عليه وسلم به او گفت که همان مجاهدان را در خواب دید اما این بار مشاهده نموده است که ام حرام در صفوف مقدم آنان قرار دارد؛ ام حرام نیز در دوران امارت معاویه بر شام، سوار بر کشتیها عازم قبرص شد تا تأویل این خواب را به چشم خود ببیند. اما چون کشتیها به ساحل قبرص رسیدند این زن بزرگ با مرکب خود به زیر افتاد و بر اثر جراحت سر، جان خود را از دست داد.[10] معاویه اعلام نموده بود که در این سفر، هیچ کس را مجبور به همراهی خود نمیکند اما چون کشتیهای سپاه اسلام از ساحل عزم حرکت نمودند، میدید که خیل عظیمی از مسلمانان داوطلبانه قصد عزیمت به جانب قبرص را دارند[11]. در واقع تنها دلیل این شور و شوق مسلمانان را باید در این اصل جستجو نمود که دنیا و تمامی سختیها و مشکلات آن در چشم آنان حقیر و بیارزش مینمود و در عین حالی که ثروتها و نعمتهای دنیا در اختیارشان قرار گرفته بودند و قادر بودند هر آن که میخواهند آنها را به دست آورند نسبت به آنها بیاعتنا و کم توجه بودند. آنان نعمتهای فانی دنیا را رها نموده و چشم به الطاف و رحمت جاودان پروردگارشان دوخته بودند و به همین دلیل خداوند نیز آنان را برای نصرت دین خویش، برپاداشتن عدالت، گسترش فضایل و خصایل نیک و جهاد در جهت اشاعه دین خود و غلبه آن بر دیگر مکاتب و مذهب برگزید. آن مسلمانان، به این ترتیب یقین داشتند که رسالت حقیقی آنان تحقق همین مسايل مهم است و ایمان داشتند که جهاد در راه خدا، تنها راه کسب رضای اوست. آنان میدانستند که اگر در انجام این وظایف قصور و سستی از خود نشان دهند، خداوند عزوجل نصرت خویش را از آنان دریغ خواهد نمود و ایشان را از رحمت خود محروم مینماید و به همین دلیل که چون معاویه ندا بر آورد که قصد عزیمت به جانب قبرص را دارد، شتابان گرد او جمع شدند. چه بسا داستان ام حرام، بر روح آنان تأثیر گذاشت و آنان را تشویق نمود تا از جمله مجاهدانی باشند که رسول خدا صلی الله عليه وسلم در مورد ایشان با ام حرام سخن گفته بود. این سفر سرنوشتساز در اواخر زمستان سال بیست و هشت بعد از هجرت (649 م) روی داد.[12] مسلمانان، از بندر عکا، به جانب قبرص به راه افتادند و چون به سواحل آن رسیدند در آنجا مستقر شدند، در این میان مرکب ام حرام رم کرد و آن زن دلیر، از مرکب به زمین افتاد و بر اثر شکافی که در سر او پدید آمد، در همانجا وفات نمود[13]. مسلمانان او را در همان جزیره دفن کردند. امروزه ساکنان آن منطقه قبر او را به عنوان قبر زن پاک میشناسند. در واقع در این نبرد، مسلمانان، درسی بزرگ از رشادتها و از خود گذشتگیها به دیگر مسلمانان تمام تاریخ آموختند. آنان به همه یاد دادند که باید در راه خدا و جهاد در راه خدا و نشر و اشاعه دین او باید از خود گذشت و از هیچ چیز نهراسید[14]. از جمله یاران و همراهان معاویه در این سفر میتوان به بزرگانی چون ابو ایوب خالد بن زید أنصاری، ابو الدرداء، ابوذر، عباده بن صامت، وائله بن اسقع، عبدالله بن بشر مازنی، شداد بن اوس بن ثابت، مقداد بن اسود، کعب العبر بن ماتع و جبیر بن نفیر حضرمی اشاره نمود.[15] معاویه پس از مشورت با این بزرگان، تصمیم گرفت، پیکی را به جانب مردم قبرص اعزام نماید تا به آنان بگوید که قصد نبرد با آنان و تصرف جزیره ایشان را ندارد[16]. آنان تنها به این دلیل بدانجا آمدهاند تا ساکنان آن دیار را به دین اسلام دعوت کنند و بتوانند با رومیان به مقابله بپردازند. در واقع جزیره قبرص به مکانی تبدیل شده بود که رومیان در هنگام حملات خود به سواحل شام، در آنجا استراحت و به تجدید قوا و تدارک آذوقه و آب اقدام مینمودند؛ به همین دلیل تا زمانی که مسلمانان خیالشان از جانب قبرص آسوده نمیشد، این منطقه به مانند خاری در پشت آنان محسوب میشد که از طریق آن، رومیان میتوانستند به تهدید مرزهاي شام و حملات خود بدان ناحیه ادامه بدهند. اما ساکنان قبرص به این درخواست مسلمانان پاسخ مثبت نداده و در پشت برج و باروی پایتخت خود موضع گرفتند تا از خود در برابر مسلمانان دفاع کنند، آنان منتظر این بودند که رومیان به کمک آنان شتافته و از آنان در برابر مسلمانان حمایت کنند.[17] چهارم: مردم قبرص مصالحه میکنند هنگامی که مردم قبرص در پشت دیوارهای پایتختشان، قسطنطین، موضع گرفتند، مسلمانان، آن شهر را به محاصره خود در آوردند. اما بعد از گذشت چند ساعت، مردم آن شهر با مطرح کردن یک شرط، اعلام کردند که حاضرند با مسلمانان مصالحه نمایند. مسلمانان نیز در پاسخ به درخواست آنان، چند مسأله را شروط خود جهت پذیرش مصالحه مطرح کردند. مردم شهر اعلام کردند که به این شهر با مسلمانان مصالحه خواهند نمود که مسلمانان هیچگاه آنان را به جنگ با رومیان وادار نکنند، زیرا که آنان توان نبرد با رومیان را ندارند. اما شرط مسلمانان عبارت بود از: 1- در صورت هر نوع حملهای به قبرص، مسلمانان از آنان دفاع نخواهند نمود. 2- ساکنان جزیره، باید تمام تحرّکات رومیان در منطقه را به اطلاع مسلمانان برسانند. 3- ساکنان جزیره میبایست هر سال هفت هزار و دویست دینار را به عنوان جزیه به مسلمانان پرداخت نمایند. 4- مسلمانان بتوانند در مسیر حمله به رومیان، از این جزیره استفاده کنند. 5- تحت هیچ شرایطی نباید رومیان را بر ضد مسلمانان یاری داده و آنان را به اسرار مسلمانان آگاه نماید.[18] 6- پنجم: تعیین عبدالله بن قیس به عنوان فرماندهي ناوگان دریایی شام معاویه بن ابوسفیان، با تأسیس یک ناوگان دریایی، عبدالله بن قیس جاسی را که هم پیمان قبیله فزاره بود. به فرماندهی آن منصوب نمود؛ عبدالله بن قیس نیز در طول سال توانست پنجاه نبرد را با موفقیت به پایان رساند بدون اينكه فردی ازسربازانش غرق و یا کشته شوند، او همیشه دعا میکرد که خداوند تمام سربازانش را صحیح و سالم حفظ نماید و خداوند نیز دعای او را مستجاب نمود، تا آنگاه که تقدیر این بود به تنها او کشته شود. نقل است که چون با قایق خود به ساحل سرزمین روم رفت، گدایان بسیاری دور او را گرفتند و او نیز به آنان صدقه داد. زنی که از او صدقه دریافت کرده بود، چون به روستای خویش بازگشت به مردان آنجا گفت که اگر میخواهید عبدالله بن قیس را بکشید میتوانید او را در لنگرگاه بیابند. آنان گفتند: که چگونه میتوانند او را بشناسند؛ آن زن آنان را مورد سرزنش قرار داد و به آنان گفت: که یافتن عبدالله برای هیچ فردی مشکل نیست، آنان نیز به راه افتادند و چون او را یافتند و بر او یورش بردند و با او به جنگ پرداختند و توانستند او را به شهادت رسانند. قایقران او توانست خود را از مهلکه نجات دهد و ماجرا را به یاران عبدالله خبر دهد، آنان نیز خود را به لنگرگاه رساندند و با مهاجمان درگیر شدند. فرمانده این تعداد از مسلمانان، سفیان بن عوف ازدی بود و چون به سوی مهاجمان میشتافت فریاد میزد و دیگر مسلمانان را به حمله فرا میخواند و در عین حال آنان را ملامت مینمود. کنیز عبدالله فریاد زد که عبدالله هرگز این چنین نبرد نمیکرد. سفیان از او پرسید: پس عبدالله چگونه به مبارزه میرفت، آن کنیز بدو گفت: عبدالله شمشیر به دست میگرفت و به میدان کارزار میرفت و به تقویت روحیه سربازانش میپرداخت؛ سفیان نیز دیگر از ملامت مسلمانان دست برداشت و همان روش عبدالله را در پیش گرفت، آن روز تعدادی از مسلمانان به شهادت راسيدند.[19] چون از زنی که خبر حضور عبدالله بن قیس را به رومیان داده بود پرسیدند که او را چگونه شناخته است، او گفت: ظاهرا عبدالله همانند بازرگانان بود، وقتی که از او صدقه خواستم، به من چون پادشاهان صدقه داد. دانستم که او خود عبدالله بن قیس است.[20] به این ترتیب میبینیم که چون تقدیر خداوند عزوجل مرگ عبدالله بن قیس به دست دشمنان اسلام بود، به گونهای مقدّمات شهادت او را فراهم آورد که مرگ او هیچ نوع لطمهای به اعتبار و مجد مسلمانان وارد نیامد. عبدالله خود، مستقیماً برای کسب اخبار و احوال ساحل رومیان بدانجا رفت. اما از بد حادثه زنی توانست او را بشناسد، آن زن مردی را دید در لباس بازرگانان اما با سخاوت و بخشش سلاطین و پادشاهان. او در آن مرد علایم و نشانههای بزرگان و رؤسا را میدید و به همین خاطر دانست که این مرد باید فرمانده شجاع و شکست ناپذیر ناوگان مسلمانان، عبدالله بن قیس باشد که تنها و بدون نگهبان به ساحل رومیان آمده است. حال میبینیم که سخاوت کریمانه او نسبت به غیر مسلمانان، باعث شد که راز او آشکار شود و دشمنان با احاطه او با آن مرد بزرگ به نبرد بپردازند و به این ترتیب بود که عبدالله توانست به افتخار والای شهادت نائل آید. در واقع فرمانده سپاهیان اسلام، خود الگوی والایی برای دیگر مسلمانان بودند که توانستند پیروزیهای بزرگی را به دنیای اسلام ارزانی دارند و جایگاه خود را به عنوان أسوه و الگوی آیندگان تثبیت نمایند. عبدالله بن قیس نیز چونان دیگر فرماندهان بزرگ سپاهیان اسلام، خطرات بزرگ را به جان میخرید. او خود، مسئولیت خطیر شناسایی کسب اخبار مناطق رومیان را به عهده گرفت و جان هیچ یک از سربازان را به خطر نیانداخت. او خوب میدانست با این کار در مهلکه بزرگی گام بر میدارد اما هرگز خطر این سفر، او را از انجام این مأموریت مهم و به مخاطره انداختن جان خویش باز نداشت. سپس او را میبینیم که از اخلاق نیک و فضایل برجستهای برخوردار است. او دست محبت و کمک به جانب زنان و نیازمندان دشمنان خویش دراز میکند و سخاوتمندانه از مال خویش که نوع بشر آن را از هر چیز دیگری بیشتر دوست دارند، انفاق میکند. او را مردی میبینیم که با سربازان خود دوست و رفیق است و با صبر و تحمل نسبت به اشتباهات و سهلانگاریهای آنان، هرگز در حق آنان با تکبّر و نخوّت برخورد نمیکند و هرگز نسبت به آنان خشونت و برخورد ناپسند را به کار نمیگیرد. آنگاه که در میدان کارزار و در بحبوبه جنگ است، تمرکز و کنترل خویش را از کف نمیدهد و تلاش میکند از بار فشار آن لحظات بر سربازان خود بکاهد و چون زیر دستان او کاری را به اشتباه ضایع میکنند، بر آنان تازیانه سرزنش و تحقیر را فرود نمیآورد و هیاهو به پا نمیکند. سپس چون به جانشین او، سفیان ازدی، مینگریم، میبینیم که او به خاطر بیتجربه بودن، در موقع جنگ دستپاچه شده و به افراد زیر دست خود فریاد میکشد و آنان را مورد ملامت قرار میدهد. اما نکتهای که باعث میشود به شخصیت او ارج نهیم آن است که چون کنیز عبدالله به قیس، این رفتار او را نادرست میداند و به او شیوه صائب و حکیمانه عبدالله را یادآور میشود، بلافاصله به تبعیت از آن روش میپردازد، بدون اينكه غرور بیجا او را از شنیدن سخن حق باز دارد و لو از زبان یک کنیز گمنام باشد. این یک نمونه بارز از غلبه بر نفس است که نسلهای نخستین مسلمانان، خود را بدان آراسته بودند و به همین دلیل بود که توانستند به چنان دستاوردها و پیروزیهای عظیمی دست یابند. آنان راد مردانی بودند با ایمان والا، درکی عمیق از دین که چون با مستکبران و زورگویان مصاف مینمودند بسیار قدرتمند و بیرحم بودند و چون به نیازمندان و ستمدیدگان بر میخوردند، افرادی مهربان و سخاوتمند میشدند که رفتار و گفتار آنان نزد خاکیان بس زیبا و ستوده مینمود.[21]
ششم: مردمان قبرص نقض پیمان میکنند در سال سی و دوم بعد از هجرت، مردمان قبرص، تحت فشار شدید رومیان، ناچار میشوند کشتیهای خود را در اختیار آنان قرار دهند تا در حمله به مسلمانان از آنها استفاده کنند و این نقض پیمانی بود که مردمان قبرص، چند سال پیش، با مسلمانان بسته بودند. معاویه نیز تصمیم گرفت به قبرص حمله کند و آنرا به زیر سلطه حکومت اسلامی در آورد. به همین دلیل او خود، از یک سو و عبدالله بن سعد بن ابی سرح از سویی دیگر بر این جزیره یورش بردند. سپاهیان اسلام توانستند بسیاری از دشمنان و پیمان شکنان را به قتل رسانند و به غنایم عظیمی دست پیدا کنند[22]. بر اثر این شکستهای سنگین، حاکم قبرص ناچار شد از معاویه درخواست صلح نماید. معاویه نیز براساس همان شروط صلح اول با آنان مصالحه نمود.[23] اما معاویه میدانست که باز امکان دارد رومیان از قبرص برای حمله به مسلمانان استفاده کنند و به همین خاطر تصمیم گرفت نیرویی را جهت حفاظت از قبرص در برابر رومیان و حفظ امنیت و آرامش آن دیار در آن جزیره مستقر کند. بر همین اساس او نیرویی متشکل از دوازده هزار سرباز را همراه مردمانی از شهر بعلبک بدانجا گسیل داشت. آنان در آن جزیره شهری بنا نمودند و مسجدی ساختند. در کنار این مسايل، معاویه، ارزاق و مایحتاج سربازان مستقر در آن دیار را تأمین مینمود تا مشکلی از این حیث برای آنان پیش نیاید. وضع به همین منوال میگذشت و جزیره در امنیت و آرامش به سر میبرد و در آن سوی دریا هم مسلمانان از حملات گاه و بیگاه رومیان مصون ماندند؛ در واقع مسلمانان به این نتیجه رسیدند که مردمان قبرص، مردمانی ضعیفاند و قادر به جنگ با رومیان و دفاع از خود در برابر آنان نیستند و رومیان در جهت منافع خود از آنان سوء استفاده میکنند، به همین دلیل بر خود لازم دیدند که با اعزام نیرو به قبرص از ساکنان آنجا در برابر رومیان دفاع نمایند. اسماعیل بن عیاش در این رابطه چنین میگوید: مردم قبرص، مردمانی هستند ضعیف و ناتوان که رومیان بر جان و مال و ناموس آنان تسلط دارند و این بر ماست که از آنان در برابر رومیان محافظت نماییم.[24]
هفتم: اگر مردمان بر خداوند عزوجل طغیان کنند عقاب و مجازات آنان نزد خداوند چه آسان است نقل است که چون ابو الدرداءس اسرای قبرص را دید، به گریه افتاد و گفت: اگر مردمان بر پروردگار خویش عصیان ورزند، عقاب و مجازات آنان نزد خداوند عزوجل چه آسان است! آنان قومی بودند عزّتمند که میتوانستند بر دشمنان خود پیروز شوند اما آن هنگام که دستورات خداوند بزرگ را رها کردند به این سرنوشت ذلّت بار دچار شدند[25]. گویند که جبیر بن نفیر به او خطاب کرد: آیا بر این قوم گریه میکنی حال آنکه امروز روزی است که خداوند متعال اسلام و مسلمین را با این فتح و ظفر، با عزّت نموده است. ابو الدرداء رو به جبیر نمود و بدو گفت: بدان اینان ملّتی بودند قدرتمند و توانا که چون از دستورات خداوند سرپیچی کردند، خداوند آنان را به این مصیبتی که میبینید گرفتار نمود. او این قوم را اسیر دیگران نمود و خداوند قومی را که اسیر و ذلیل گرداند، دیگر به آنان اعتنایی نمیکند. حقّا که عذاب و مجازات بندگانی که دستورات و اوامر الهی را نادیده انگارند چقدر نزد خداوند متعال آسان است.[26] اگر به این سخنان ابو درداء خوب بنگریم بصیرت عمیق و بینشی درست از شریعت را به ما میرساند این صحابی جلیل القدر بر مردمانی میگریست که به خاطر عناد خود، خداوند چشم دل آنان را بر حقیقت اسلام بست تا به چنین سرنوشت دردناکی مبتلا شدند. آنان از عرش عزّت به ارض ذلّت افتادند و خود را خوار و ذلیل نمودند. اینان با اصرار بر باطل و امتناع از پذیرفتن دین حقّ این سرنوشت را برای خود رقم زدند و حال آنکه اگر اندکی تأمل میکردند و آینه دل خویش را از غبار دروغها و عقاید باطل میزدودند، به یقین ملک و عزّت خویش را حفظ مینمودند و از حمایت دولت اسلامی نیز برخوردار میشدند، این بینش عمیق ابو الدرداء، نمایانگر رحمت و شفقتی است که از نفسی پاک و تربیت یافته مکتب اسلام نشأت گرفته بود و این احساس عمیق در اشکهای آن مرد بزرگ تجلّی یافت. او با گریستن بر احوال و مصائب آن مردمان، رأفت و تأسف خود بر سرنوشت آنان را ابراز مینمود و بر حال آنانی که باید بقیه عمر خویش را در ذلّت میگذراندند افسوس میخورد. او به همان قدر از فتح و ظفر مسلمانان شاد بود نسبت به حال و روز کفّاری که با نپذیرفتن اسلام باید در انتظار عذابی دردناک و جاودان در آخرت باشند، اندوهگین و ناراحت بود؛ حال اگر عذاب آخرت توأم با درد اسارت و مرگ ذلیلانه باشد غم آن دو چندان خواهد بود.[27]
هشتم: عباده بن صامت غنایم قبرص را تقسیم میکند هنگام تقسیم غنایم، عباده بن صامت خطاب به معاویه بن ابوسفیان گفت: در غزوهي احد همراه پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم بودم و چون هنگام تقسیم غنایم فرا رسید، مردم در مورد تقسیم آنها حرف و حدیثهای زیادی بر زبان راندند. رسول خدا صلی الله عليه وسلم موی شتری برداشتند و به مردم فرمودند: «ما لي مما أفاء الله عليكم من هذه الغنائم إلا الخمس، والخمس مردود عليكم». « ای مردم بدانید تنها یک پنجم این غنایمی را که خداوند عزوجل به شما عطا فرموده است، متعلق به من است و خوب میدانید که آن یک پنجم هم به خود شما بر میگردد». پس تو ای معاویه! از خداوند بترس و غنایم را براساس دستور شریعت تقسیم کرده و سهم هیچ کسی بیشتر از دیگری مکن. معاویه رو به عباده نمود و بدو گفت: من تو را مأمور تقسیم غنایم میکنم، زیرا کسی را در شام بهتر و داناتر از تو سراغ ندارم. غنایم را میان مستحقان آن تقسیم کن و در حین تقسیم خداوند عزوجل را به یاد داشته باش. سپس عباده به این امر پرداخت و در این کار ابو الدرداء و ابوامامه نیز به او کمک نمودند.[28]
وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع: کتاب عثمان ابن عفان، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام ------------------------------------------- [1]- تاریخ طبری (5/248). [2]- الدولة الاسلامیهة فی عصرالخلفاء الراشدین، حمدی شاهین، 252. [3]- حروب الاسلام فی الشام فی عهود الخلفاء الراشدین، 577. [4]- الدولة الاسلامیة فی عصر الخلفاء راشدین، 253. [5]- تاریخ طبری (5/258). [6]- الإدارة العسکریة فی الدولة الاسلامیة (2/538). [7]- تاریخ طبری (5/260). [8]- الإدارة العسکریة فی الدولة الاسلامیة (2/538). [9]- البدایة و النهایة (7/159). [10]- صحیح البخاری (حدیث2877 [11]- جولة تاریخیة، ص356. [12]- جولة تاریخیه فی عصر الخلفاء الراشدین، 356. [13]- البدایة و النهایة (7/159). [14]- جولة تاریخیه فی عصر الخلفاء الراشدین، 357. [15]- جولة تاریخیه فی عصر الخلفاء الراشدین، 357. [16]- جولة تاریخیه فی عصر الخلفاء الراشدین، 357. [17]- جولة تاریخیه فی عصر الخلفاء الراشدین، 357. [18]- تاریخ طبری (5/261). [19]- تاریخ طبری (5/260). [20]- تاریخ طبری (5/260). [21]- التاریخ الاسلامی (12/402). [22]- جولة تاریخیة، 359-360. [23]- فتوح البلدان، 158. [24]- جولة تاریخیة، 361. [25]- التاریخ الإسلامی (12/396). [26]- البدایة و النهایة (7/159). [27]- التاریخ الإسلامی (12/397). [28]- الریاض النضرة، 516. |