|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
فتح آفریقا در عهد عثمان رضی الله عنه |
بسم الله الرحمن الرحیم
از جمله مهمترین اهدافی که عمرو بن عاص به خاطر نیل به آنها، مناطقی چون برقه و طرابلس را به تصرف در آورد، فتح آن سرزمینها و از میان بردن سایه شوم طاغوت روم بر آن مناطق بود تا شاید دین حق بر آنان آشکار شود و راه راست را از باطل تمیز دهند و بتوانند به آزادی- که حق آنان بود- دست یابند. پس از این فتوحات مبارک بود که نور ایمان به درون آن سرزمینها تابیدن گرفت و تاریکیهای نشأت گرفته از عبادت و پرستش بتان و برگزیدن و اطاعت خدایانی از نوع بشر را از میان برد[1]. دکتر صالح مصطفی در مورد حمله عبدالله بن سعد بن ابی صرح به آفریقا چنین میگوید: در سال26 ه/ 646 م، عثمان، عمرو بن عاص را از امارت مصر عزل و عبدالله بن سعد بن ابی سرح را به جای او گماشت. عبدالله نیز چون عمرو، سوارانی را به اطراف و اکناف آفریقا میفرستاد و آنان نیز در باز گشت، غنایمی همراه خود میآوردند[2]. مأموریت این سواران این بود که مقدمات فتح آفریقا را فراهم آورند و اطلاعات ذی قیمتی را نزد عبدالله بیاورند. در واقع این سواران مانند گروههای شناسایی امروز بودند که چونان پیش قراولان آرتش و جاسوسان آن به کسب اخبار و شناخت اوضاع پیرامون میپردازند. پس از اينكه عبدالله اطلاعات با ارزش و جامعی از اوضاع و احوال آفریقا و نیز نیروهای دشمن و مواضع آنان به دست آورد، نامهای به عثمان بن عفّانس نوشت و این اطلاعات را در اختیار او قرار داد و از او خواست با عنایت به این اطلاعات، اذن حمله به آفریقا را به او بدهد. عثمان نیز صحابه را گرد هم آورد و در مورد حمله به آفریقا با آنان مشورت نمود، همهي اصحاب جز ابواعور سعيد بن زیدس با این کار موافقت نمودند. دلیل سعید برای مخالفت با این حمله این بود که عمر بن خطّاب، مسلمانان را از حمله به آفریقا منع مینمود و آنرا کاری نادرست میدانست، به هرحال عثمان، براساس اجماع صحابه، مردم را به جهاد و نبرد در آفریقا فرا خواند، مدینه، پایتخت خلافت اسلامی، مملو از داوطلبین حضور در این جهاد شد و حکومت نیز به تجهیز آنان جهت اعزام به مصر اقدام نمود. انبوه داوطلبانی که خواستار اعزام به مصر بودند و نیز حضور بزرگان صحابه، جوانان اهل بیت و فرزندان مهاجرین و انصار، خود دلیلی است بر اهتمام فوقالعاده مسلمانان به این جهاد بزرگ. حضور افرادی چون حسن و حسین، ابن عباس، ابن جعفر و دیگران بیانگر اهمیت آن نبرد میباشد. تنها از قبیله مهره، ششصد مرد، از قبیلهي غنث، هفتصد نفر و از قبیله میدعان، هفتصد جنگجو داوطلب حضور در این سپاه شدند. چون سپاه مهیای عزیمت شد، عثمان برایشان خطبه خواند و آنان را برای جهاد تشویق نمود. سپس حارث بن حکم را تا زمانی که به سپاه عبدالله بن سعد ملحق شوند به فرماندهی آنها منصوب نمود. نقل است که عثمان، هزار شتر را در اختیار آن سپاه قرار داد تا با آنها افراد ضعیف را حمل کنند. هنگامی که سپاه به مصر رسید، به جرگه سپاهیان عبدالله بن سعد پیوست و همراه عبدالله از فسطاط عازم آفریقا شدند، این سپاه که قریب به بیست هزار نفر میشد، از مرزهای مصر عبور کردند و چون به برقه رسیدند، عقبه بن نافع قهری همراه سپاهش به آنان ملحق شد. آنان در برقه با هیچ مشکلی برخورد نکردند و علت آن این بود که مردم آن دیار کاملاً به پیمان خود با عمرو بن عاص وفادار بودند، تا آنجا که هیچگاه خراج بگیری بدانجا اعزام نمیشد و مردم، خود، خراجهای خود را سر وقت به مصر میفرستادند. نقل است که چون از عمرو بن عاص در مورد آن پرسیدند گفت: من در مصر حکومت کردهام اما هیچ کس را چون مردمان انطابلس (برقه) پایبند به عهد و پیمان خویش نمیشناسم، آنان به هر عهدی که میبندند کاملاً وفادار میمانند. عبدالله بن عمرو بن عاص میگوید: اگر مال و ثروتم در حجاز نمیبود، به یقین در برقه ساکن میشدم، زیرا هیچ جایی را آرامتر و امنتر از آنجا نمیشناسم.[3] به این ترتیب این حمله پس از ملحق شدن سپاه عقبه بن نافع به سپاه عبدالله بن سعد به آفریقا آغاز شد. عبدالله نیز با اعزام پیش قراولان و جاسوسان به تمام اطراف و اکناف آفریقا، از وضعیت آن مناطق و نیز راههای طول مسیر مطلع میشد، این افراد تمام حرکات دشمن را زیر نظر داشته و از هر نوع کمین یا حمله غافلگیرانه با خبر میشدند. از جمله نتایج این اقدامات، شناسایی این بود که آنان توانستند کشتیهای جنگی امپراتوری روم را که در نزدیکیهای شهر طرابلس لنگر انداخته بودند، پیدا کنند، به محض اينكه مسلمانان از توقف این کشتیها در آن نقطه با خبر شدند به آنها حمله برده و آنها را به تصرف خود در آوردند؛ آنان توانستند یکصد نفر از ملوانان را اسیر کرده و به غنایم ارزشمندي دست یافتند و این اولین غنایم با ارزش بود که مسلمانان در این سفر به دست آوردند[4]. عبدالله همچنان، پس از این پیروزی روحیهبخش، راه خود را به سوی آفریقا ادامه داد، در طول مسیر، جاسوسانی را جهت کسب اخبار به دیگر مناطق گسیل میداشت تا اينكه سپاه به شهر «سبیطله» رسید، در آنجا سپاه اسلام و سپاه جرجیز، حاکم آفریقا، رودرروی هم قرار گرفتند. نقل است که شمار سربازان جرجیز به یکصد و بیست هزار نفر میرسید. نخست دو فرمانده سپاه، پیغامها و نامههایی برای هم فرستادند که مضمون غالب آنها، این بود که عبدالله به جرجیز پیشنهاد نمود یا به اسلام ایمان آورد یا با قبول حاکمیت اسلام بر کیش خود بماند و در مقابل به مسلمانان جزیه پرداخت نماید. اما جرجیز هیچکدام از این پیشنهادات را نپذیرفت و بر مواضع خود اصرار ورزید. سرانجام دو سپاه به مصاف هم رفتند. جنگ چند روز به طول انجامید تا اينكه سپاهی به فرماندهی عبدالله بن زبیر به یاری سپاهیان اسلام آمد و به این ترتیب، جرجیز ستمکار به سرنوشت خود رسید.[5] چون رومیانی که در ساحل دریا مستقر بودند، از سرنوشت جرجیز و مردمان سبیطله با خبر شدند، به شدت احساس ترس نمودند؛ نخست خواستار جنگ با عبدالله بن سعد بن أبی سرح شدند اما به خاطر ترس از او، بدو نامه نوشتند و از او خواستند که سپاهیان خود را از آنجا ببرده و رومیان متعهد میشوند که به او حمله نکنند و هر سال سیصد قنطار طلا و در روایتی دیگر، یکصد قنطار طلا را به عنوان جزیه به مسلمانان بپردازند. عبدالله نیز این شرط را پذیرفت و جزیه را از آنان تحویل گرفت. اما با رومیان شرط گذاشتند غنایمی را که مسلمانان قبل از مصالحه به دست آوردهاند از آنِ آنان باشد و دیگر غنایمی را که بعد از مصالحه به چنگ آوردهاند به رومیان باز گردانند. پس از این مصالحه، عبدالله بعد از یک سال و سه ماه و در روایتی دیگر یک سال و یک ماه توقف در آفریقا، به مصر بازگشت.[6] هنگامی که عبدالله بن سعد به طرابلس رسید، تجهیزات و وسائل سنگین سپاهیان را سوار بر کشتیها نمود و خود و افرادش، صحیح و سالم به مصر باز گشتند. پس از بازگشت به مصر، خمس غنایم و اموالی دیگر را نزد عثمان فرستاد. در واقع کشتیهایی که در ساحل طرابلس لنگر انداخته و منتظر عبدالله بن سعد بودند، غنایمی بودند که مسلمانان در شام و اسکندریه به تصرف خود در آورده بودند. إرشیبالد در این خصوص میگوید: پس از اينكه مسلمانان، اسکندریه و شام را فتح نمودند، در کارگاههای آنها به کشتیهای سالم و یا نیمه کاری دست یافتند که با اندکی کار تکمیل میشدند[7]. همچنین نقل است که عبدالله بن سعد پس از بازگشت به مصر، در سال سی و سوم بعد از هجرت به دلیل شورش مردمان آفریقا و نقص پیمان صلح از جانب آنان، بار دیگر عزم آنجا نمود و توانست بر آنان پیروز شود. او پس از فتح مجدّد آفریقا، ارکان حکومتی اسلامی را در آنجا بنیان نهاد و مردم آنجا نیز با به اسلام گرویدند و یا به پرداخت جزیه تن دادند.[8]
رشادتهای عبدالله بن زبیر رضی الله عنه در فتح آفریقا: چون اخبار دقیقی از مسلمانان در آفریقا به عثمان نمیرسید، عبدالله بن زبیر را با دستهای از جنگ جویان بدانجا اعزام نمود. او نیز خود را با سرعت به آنان رسانید. به محض ورود عبدالله بن زبیر به سپاه اسلام، صدای تکبیر مسلمانان، فضا را طنین انداز کرد. جرجیز چون از علت این هیاهو جویا شد، بدو گفتند که سپاهی دیگر به آنان ملحق شده است. این خبر، عزم جرجیز برای ادامه جنگ را سست کرد. عبدالله بن زبیر میدید که دو سپاه از صبح زود تا نیمه روز به کارزار میپردازند و سپس هر یک به اردوگاه خویش باز میگردد و تا صبح فردا استراحت میکنند. روز بعد خود او به میدان نبرد رفت اما عبدالله بن سعد را در میان سپاهیان ندید، چون از علت غیبت او سؤال کرد بدو گفتند: که جرجیز اعلام نموده است هر کس ابن سعد را به قتل برساند، به او یکصد هزار دینار پاداش خواهد داد و دخترش را به عقد او در آورده و او را حاکم آفریقا خواهد نمود. حال جرجیز از ابن سعد بیشتر نسبت به جان خود بیم دارد[9]. عبدالله بن زبیر نزد ابن سعد رفت و بدو گفت: با این شیوه جنگ، مصاف ما با آنان به طول خواهد انجامید. آنان در سرزمین خود هستند و مدام تقویت قوا میکنند اما ما از سرزمین خود دور هستیم و نمیتوانیم چونان آنان خود را تقویت نمایيم. من پیشنهاد میکنم فردا صبح جنگجویانی شجاع را در خیمهها پنهان داشته و به میدان کارزار نفرستیم. فردا در اردوگاه خود با دشمن خواهیم جنگید و چون روز به نیمه رسید، ما دست از جنگ نکشیم و با دشمن به نبرد ادامه دهیم تا آنان کاملاً خسته و درمانده شوند. آنگاه چون به اردوگاه خویش بازگشتند، آن افرادی را که در خیمهها نگاه داشتهایم پنهان از چشم رومیان و در غفلت ایشان به لشگرگاه آنان میفرستیم. انشاءالله با این نقشه، بر رومیان پیروز خواهیم شد. ابن سعد نیز بزرگان صحابه را فراخواند و با آنان در این خصوص، مشورت نمود که همهي آنان با این نقشه زیرکانه موافقت کردند. چون فردای آن روز فرا رسید، عبدالله بن سعد طبق نقشه، مردانی شجاع و جنگجو را همراه اسبانشان در خیمهها نگاه داشت و بقیهي سپاه را به جنگ با رومیان گسیل داشت. آنان تا ظهر با رومیان به کارزار پرداختند و چون هنگام ظهر شد و رومیان قصد اردوگاه خود را نمودند، ابن زبیر مانع این کار شد و به جنگ با آنان ادامه داد، جنگ آنقدر ادامه یافت که هر دو سپاه کاملاً خسته و کوفته شدند، آنگاه شیپور آتش بس به صدا در آمد و طرفین هر یک به اردوگاه خود باز گشتند. در این هنگام ابن زبیر همراه آن افرادی که در خیمهها پنهان شده بودند در خفا و بدون اينكه رومیان متوجه آنان شوند، خود را داخل سپاه روم کردند، چون رومیان به خیمهگاه خود بازگشتند و قصد استراحت نمودند، مردی تکبیر برآورد و آن افراد نفوذی، تکبیر زنان به قتل عام رومیان مبادرت ورزیدند، رومیان چنان غافلگیر شده بودند که فرصت آن را نیافتند سلاحهای خود را بردارند، مسلمانان با هجومی برق آسا، لشکرگاه آنان را به تصرف خود در آوردند و شکستی وحشتناک را بر آنان وارد نمودند، خود جرجیز نیز در این عملیات به دست ابن زبیر به قتل رسید و دختر او به اسارت مسلمانان در آمد. عبدالله بن سعد پس از محاصره شهر سبیطله، توانست آن شهر را به تصرف خود در آورد، او در آنجا به چنان غنایمی دست یافت که تا به حال نظیر آن را ندیده بود، به نحویکه سهم هر سرباز سوارکار از آنها، سه هزار دینار و سهم هر سرباز پیاده یک هزار دینار میشد. پس از فتح سبیطله، ابن سعد، سپاهیانش را به دیگر مناطق گسیل داشت. سپاهیان او توانستند تا شهر «قفصه» را به تصرف خود در آورند. او همچنین لشکری را به جانب قلعه «اجم» که بسیاری از رومیان بدان پناه برده بودند، اعزام نمود. این سپاه توانست پس از محاصره قلعه و از طریق مصالحه با مدافعان آن، به تصرف آنجا نائل آید. ابن سعد، دختر جرجیز را به ابن زبیر بخشید و او را با خبر فتح و ظفر لشکریان اسلام نزد عثمان فرستاد.[10] نقشه عبدالله بن زبیر، بدون شک، در پیروزیهای مسلمانان در آفریقا کاملاً نمود داشت. حافظ ابن کثیر در تاریخ خویش چنین گفته است: چون مسلمانان با بیست هزار نیرو به فرماندهی عبدالله بن سعد بن أبی سرح قصد آفریقا نمودند، جرجیز، پادشاه آفریقا، با یکصد و بیست هزار و بنابر روایتی دیگر با دویست هزار سرباز به مقابله با آنان شتافت. در سپاه مسلمانان، بزرگانی چون عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر حضور داشتند. هنگامی که دو سپاه در برابر هم قرار گرفتند. سپاهیان روم، مسلمانان را به محاصره خود در آوردند. مسلمانان در آن شرایط، خود را در تنگنایی وحشتناک میدیدند که قبلاً در چنین شرایطی گرفتار نیامده بودند. عبدالله بن زبیر خود چنین تعریف میکند: چون در میدان کارزار نظری به پشت سپاه روم انداختم، جرجیز را دیدم سوار بر اسب که دو کنیز او را با پر طاووس باد میزنند. نزد ابن سعد رفتم و از او خواستم افرادی شجاع را به من بدهد تا از من حمایت کنند، زیرا قصد دارم به دل سپاه دشمن بزنم و خود را به جرجیز برسانم. او نیز افرادی جنگجو را در اختیار من قرار داد و من با حمایت آنان به قلب سپاه روم زدم. رومیان گمان میکردند که من حامل نامهای از جانب ابن سعد به جرجیز هستیم، چون به نزدیک جرجیز رسیدم، دانست که قصد کشتن او را دارم و به همین دلیل، اسب را تاخت تا بتواند خود را از دست من نجات دهد، من نیز با نیزه او را زدم و چون بر بالای سر او رسیدم، سر او را از تن جدا نمودم و آن را بر بالای نیزه خود بردم و شروع به تکبیر گفتن نمودم. بربرها چون سر جرجیز را دیدند پا به فرار گذاشتند و هر یک به جانبی گریختند. مسلمانان نیز به تعقیب آنان پرداختند و بسیاری از ایشان را به قتل رسانیدند و توانستند غنایم و اسرای بیشماری را به دست آورند. این جنگ در منطقهای بنام «سبیطله» روی داد که در فاصله دو فرسنگی قیروان قرار دارد. ابن کثیر ادامه میدهد که این اولین میدان کارزاری بود که عبدالله بن زبیرس در آن به شهرت و اعتبار زیادی دست یافت.[11] این اقدامی که ابن زبیر از خود نشان داد، بدون شک به خطر انداختن جان خویش بود. حال این سؤال پیش میآید او که در آن ایام، قریب بیست و هفت سال سن داشت و هیچ نوع تجربهای در این زمینه نداشت چگونه توانست به این عملیات بسیار خطرناک دست زند که از دید دیگر مردمان، به احتمال بسیار زیاد، سرانجام آن مرگ بود؟ در پاسخ به این سؤال میتوان به دو هدف زیر اشاره نمود که ابن زبیر به خاطر آنها دست به این ریسک بزرگ زد: 1- او احتمال میداد که با موفقیت در این عملیات و کشتن پادشاه بربرها، سپاه کفار را به هم ریزد تا بدین وسیله مسلمانان بتوانند بر آنان فائق آیند و از گرفتار آمدن در نبردی سخت و دهشتناک نجات یابند. 2- در صورت شکست، امیداوار بود که خداوند عزوجل او را به عنوان شهید راه خویش بپذیرد و این یعنی دست یافتن به بهترین آرزوها و والاترین درجاتی که صالحان آرزوی آن را دارند و برای رسیدن به آن با هم رقابت میکنند. از طرفی دیگر، با این اقدام شجاعانه ابن زبیر، دشمنان دچار رعب و وحشت شده و گمان خواهند نمود که همه مسلمانان اینگونه دلیرانه با آنان خواهند جنگید. برای اثبات شجاعت فردی همین کافی بود که او خود را در آتش سوزان جنگ بیاندازد و به عاقبت آن اهمیت ندهد و تنها مردان بزرگی که راه رسیدن به بهشت را در انجام چنین اعمال شجاعانهای میبینند قادر به چنین کارهایی هستند. ابن زبیر نیز آنگاه که خود را به چنین مهلکهای وارد نموده دست از جان شیرین خویش دست شسته و به دنیا و دلبستگیهای آن پشت نموده بود و تنها به فکر رسیدن به وعدههای خداوند عزوجل بود که آنها را به مجاهدین در راه خود بشارت داده است.[12] گفتیم که چون بربرها، پادشاه خود را کشته یافتند پا به فرار گذاشتند و مسلمانان نیز که خود را پیروز جنگ میدیدند به تعقیب آنان پرداختند و ایشان را یا به قتل میرساندند و یا بدون هیچ نوع مقاومتی، به اسارت خود در میآوردند. این ماجرا، تأکیدی است بر این حقیقت که خداوند متعال، أولیای خویش را هنگام تنگنا، با مردی از جانب خود حضرت میدهد و آنان را از آن مشکلات رهایی میبخشد. در آن نبرد سخت، مسلمانان در یک گرداب وحشتناکی گرفتار آمده بودند، به نحوی که دشمنی با شش برابر تعداد نفرات، آنان را در محاصره خود قرار داده و مسلمانان ناچار بودند از هر سو با آنان به نبرد بپردازند و این از توان ارتشی کوچک که در محاصره ارتشی بزرگ گرفتار آمده، خارج است كما اينكه روایتگر این ماجرا در وصف این جنگ چنین گفته است: مسلمانان در چنان وضعیت سخت و دهشتناکی قرار گرفته بودند که تا پیش از آن، چنین وضعیتی را به چشم خود ندیده بودند. اما خداوند بزرگ، قهرمانی شجاع را به جانب آنان روانه نمود تا با رشادتهای بینظیر خود ایشان را از مهلکه نجات دهد و به این صورت بود که خداوند عزوجل سپاهیان اسلام را از آن وضعیت مرگبار به سر منزل موفّقیت رسانید.[13] در اینجا باید این نکته را یادآوری نمود که نباید از شجاعت دلیر مردانی که عبدالله بن زبیر را در آن مأموریت خطیر خویش یاری دادند و از او در برابر دشمنان حمایت نمودند، غافل شد. هر چند تاریخ نام آنان را فراموش کرده است اما آن عمل شجاعانه ایشان، همیشه در دنیا و در اذهان امّت اسلام جاودان خواهد ماند و چون از قهرمانان خویش یاد میکنند اقدامات شجاعانه ایشان، افتخاری است دیگر بر تاریخ این امّت و به یقین در آخرت نیز بدان پاداشی که خداوند آن را به مجاهدان راست گویش بشارت داده است، خواهند رسید.[14] در کنار این اقدامات شجاعانه، دیگر سربازان اسلام نیز در این جنگ از جان و دل مایه گذاشتند و هست و نیست خویش را در راه خدا فدا نمودند و بسیاری از آنان نیز جان عزیز خویش را در این راه در طبق اخلاص گذاشتند و به اسلام تقدیم نمودند. از جملهي این جنگجویان فتوحات آفریقا در عهد عثمان، ابوذؤیب هذلی بود که خود از شعرای بنام آن روزگار به حساب میآمد. ابوذؤیب هموست که این ابیات مشهور را سروده است. وَ إذا المینّةُ أَنشَبَتَ أظَفارَها أَلفَیتَ کُلَّ تَمیَمـةٍ لاتَفَـعُ وَ تَجَلُّدی للِشَّامِتِین أُرِیهِم أَنِّی لِرَیبِ الدَّهرِ لا أتَضَعضَعُ (آنگاه که مرگ چنگال خویش را بر کسی فرو برد، هیچ چشم بند و دعائی نمیتواند مرگ را از او دور کند. من با صبر و تحمّل خویش در برابر مرگ، به شما دشمنان و حسودان خود اثبات میکنم که مصايب روزگار نمیتواند مرا از پای در آورد).
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع:کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام -------------------------------------------------- [1]- الشرف و التسامی بحرکة الفتح الإسلامی، علی محمد الصلاّبی، 189. [2]- لیبیامن الفتح العربی حتی انتقال الخلافة الفاطمیة، 49. [3]- لیبیامن الفتح العربی حتّی انتقال الخلافة الفاطمیة، 39. [4]- الشرف و التسامی بحرکة الفتح الاسلامی، 191. [5]- الشرف و التسامی بحرکة الفتح الاسلامی، 193 و البدایة و النهایة (7/158). [6]- الشرف و التسامی بحرکة الفتح الاسلامی، 194. [7]- لیبیامن الفتح العربی حتی انتقال الخلافة الفاطمیة، 46. [8]- الشرف و التسامی بحرکة الفتح الإسلامی، 194. [9]- التاریخ الإسلامی، مواقف و عبر (12/388). [10]- الکامل، ابن أثیر (3/45-46). [11]- البدایة و النهایة (7/158). [12]- التاریخ الإسلامی، مواقف و عبر (12/390). [13]- التاریخ الإسلامی، مواقف و عبر (12/392). [14]- التاریخ الإسلامی، مواقف و عبر (12/392). |