|
تاریخ چاپ : |
2024 Dec 04 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
واقعیت رابطه ابوذر و عثمان رضی الله عنهما |
بسم الله الرحمن الرحیم
نخست: خلاصه ماجرا راویان کینهتوز و دروغپرداز، راجع به رابطه عثمان و ابوذر، که هر دو از اصحاب بزرگ رسول خدا صلی الله عليه وسلم محسوب میشدند، بار دیگر با جعل اکاذیب، تلاش نمودهاند چهرهي عثمان بن عفانس را تخریب نمایند. آنان عثمان را متهم میکنند که او ابوذر را به منطقه «ربذه» تبعید نمود تا صدای اعتراض او به گوش مسلمانان نرسد. همچنین دستهای از مؤرخان این چنین پنداشتهاند که ابوذر در شام با ابن السوداء، عبدالله بن سبأ، ملاقاتی داشته و در جریان این برخورد، ابوذر تحت تأثیر افکار و عقاید ابن السوداء قرار گرفت و به این نتیجه رسید که باید قناعت و زهد در پیش گرفته و چون فقرا زیست و اموالی را که بدان نیازی نیست در میان نیازمندان تقسیم نمود. همچنین بیان میشود که در این ملاقات، عبدالله بن سبأ توانست ابوذر را قانع کند که علیه معاویه و سیاستهای او در شامات، لب به سخن گشاید و دست به اعتراض علیه او زند. در این روایات آمده است که چون عباده بن صامتس از ماجرای این ملاقات با خبر شد، عبدالله بن سبأ را دستگیر کرده و او را نزد معاویه برد و بدو گفت: که این مرد، ابوذر را از شام اخراج کرد[1]. احمد امین نیز در این میان تلاش نموده است تا میان عقاید ابوذرس و باورهای کیش مزدک، شباهتهایی را بیابد و آندو را به هم مرتبط سازد. او در کتاب «فجر الإسلام»، چنین بیان میکند: عبدالله بن سبأ از مردمان شام بود که چند سالی را در شهرهای عراق نیز بسر برد و چون میدانیم که پیش از اسلام، ایرانیان در یمن و عراق، حضوری فعال داشتند، به همین دلیل، احتمال بسیار دارد که این مرد با باورهای مزدکیان آشنا شده و بعدها این افکار را به ابوذر و دیگر مسلمانان منتقل نموده باشد، مسلمانانی چون ابوذر نیز که این افکار را در تضاد با اسلام نمیدیدند آنها را میپذیرفتند[2]. بدون شک، تمام این روایاتی که عثمان بن عفانس را از انحای مختلف مورد تهمت و افترا قرار میدهند، باطل و کذب محض[3] و ماحصل تراوشات ذهن بیمار افرادی معلومالحال میباشند. اصل ماجرا از این قرار است که ابوذر برداشت خاصی از آیه سی و چهارم سورة مبارکه توبه داشت که با دیدگاه جمهور صحابه در مورد آن آیه، مخالف بود و چون او بر این بینش خود اصرار میورزید و در مقابل نیز، هیچ یک از صحابه، دیدگاه او را نمیپذیرفت، بناچار، صلاح و خیر امت را در این دید که از روی اختیار و انتخاب خود و نه از روی اجبار دیگری، به منطقه ربذه که در دوران حیات نبی خدا صلی الله عليه وسلم نیز هر از چند گاهی بدانجا میرفت، مهاجرت کند و در آنجا ساکن شود. عثمان هیچگاه تلاش ننمود که ابوذر را از دیدگاه خود منصرف کند و دیدگاه جمهور صحابه را بر او تحمیل نماید، زیرا برداشت و فهم ابوذر از این آیه، فهمی درست و قابل قبول بود. نکته مهم اینجا است که هیچ کس مجبور نبود دیدگاه ابوذر را بپذیرد و به همین دلیل، ابوذر در این رابطه، در میان صحابه، تنها فردی بود که بدان دیدگاه اعتقاد داشت[4]. درستترین روایت در این زمینه روایت امام بخاری است که از قول زید بن وهب، چنین نقل میکند: چون مسیر مسافرتم از ربذه میگذشت، نزد ابوذر رفتم و از او پرسیدم که چرا در آنجا سکنی گزیده است، ابوذر در پاسخ به من چنین گفت: هنگامی که در شام بودم بر سر مصادیق آیه: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»التوبة: ٣٤ (اي مؤمنان! بسياري از علماء دينيِ يهودي و مسيحي، اموال مردم را به ناحق ميخورند، و ديگران را از راه خدا بازميدارند (و از اطمينان مردمان به خود سوءاستفاده ميكنند و از پذيرش اسلام ممانعت مينمايند. اي مؤمنان! شما همچون ايشان نشويد و مواظب علماء بدكردار و عرفاء ناپرهيزگار خود باشيد و بدانيد اسم و رسمْ دنياپرستان مالاندوز را تغيير نميدهد) و كساني كه طلا و نقره را اندوخته ميكنند و آن را در راه خدا خرج نمينمايند، آنان را به عذاب بس بزرگ و بسيار دردناكي مژده بده). با معاویه دچار اختلاف شدم. معاویه معتقد بود که این آیه در مورد اهل کتاب است اما من بر این باور بودم که مصادیق آن، هم آنان هستند و هم ما به خاطر این اختلاف نظر، معاویه نامهای به عثمان نوشت و از من گلایه نمود، عثمان نیز از من درخواست کرد که به مدینه باز گردم و من نیز چنین نمودم؛ پس از ورود من به مدینه، خیل عظیمی از مردم، گویا که قبلاً مرا ندیده باشند، گرد من جمع میشدند و در مورد این جریان، با من صحبت میکردند؛ چون خبر این مجالس به عثمان رسيد مرا فرا خواند و در این رابطه و اينكه از این سخنان، زمزمههای اختلاف و تفرقه به گوش میرسید با من صحبت کرد؛ عثمان به من گفت: که حضورم در مدینه، باعث مسرت خاطر صحابه است اما به دلیل برخی مسايل بهتر است از شهر خارج شوم و در مکانی نزدیک شهر سکنی گزینم تا شدت آن مسايل فتنهانگیز از میان بروند، من نیز صلاح کار را در این دیدم که از شهر خارج شوم و در اینجا اقامت نمایم، اما بدان اگر عثمان یک غلام سیاه پوست را سرپرست من میکرد و مرا زیر دست او مینمود باز درخواست او را اطاعت مینمودم و هرگز در برابر او سر به عصیان بر نمیداشتم[5]. با دقت در این روایت، میتوان به نکات زیر دست یافت: 1- زید بن وهب از خود ابوذر راجع به این قضیه سؤال نمود تا حقیقت را از دروغ و شایعات تشخیص دهد؟ طبق این روایت، با بازگشت ابوذر به مدینه، مردم گرد او جمع میشوند و با او در مورد علت خروج او از شام و بازگشتش به مدینه صحبت میکنند اما در این میان حرف و حدیثهایی بر سر زبانها میافتد که گویا ابوذر و عثمان با هم دچار اختلاف شدهاند، به همین دلیل، ابوذر صلاح را در ترک مدینه میبیند. بنابراین، این عثمان نبود که ابوذر را وادار به ترک مدینه کرد بلکه ابوذر، خود، به خاطر حفظ آرامش و وحدت جامعه، تصمیم گرفت که از شهر خارج شده و در منطقه ربذه سکنی گزیند. ابن حجر نیز از قول عبدالله بن صامت، روایتی را نقل میکند که روایت فوق را تایید میکند عبدالله بن صامت نقل میکند در اثنای آن شایعات، همراه ابوذر نزد عثمان رفتم، ابوذر به عثمان گفت: ای عثمان! بدان که من جزو این غوعاسالاران و منحرفان نیستم و با این حرف و حدیثها نیز کاملاً مخالفم، عثمان نیز به او گفت: ابوذر! ما تو را تنها به این دلیل از شام فرا خواندیم تا در کنار من و در مدینه باشی اما ظاهراً منحرفان و غوعاسالاران حضور تو را بهانهای برای ایجاد اختلاف غنیمت دانستهاند، ابوذر در جواب چنن گفت: من در این شرایط، نیازی نمیبینم که در مدینه بمانم، به من اذن دهید تا به منطقه ربذه بروم و در آنجا سکنی گزینم. عثمان نیز با این درخواست موافقت نمود.[6] 2- ابو یعلی از قول زید بن وهب علت اقامت ابوذر در شام را چنین بیان داشته است: ابوذر به من گفت: که رسول خدا صلی الله عليه وسلم به من سفارش کرده بود که: «إذا بلغ البناء -أي المدينة- سلعا، فارتحل إلى الشام». «چون وسعت شهر مدینه به حدود منطقه «سلع» رسید به شام مهاجرت کن»؛ من نیز طبق وصیت رسول خدا صلی الله عليه وسلم چون دیدم وسعت شهر به همان منطقه رسیده است به شام عزیمت کرده و در آنجا اقامت نمودم[7]. در روایتی دیگر، ام ذر نقل میکند که عثمان هرگز ابوذر را به منطقه ربذه تبعید نکرد. رسول خدا صلی الله عليه وسلم سالها پیش به ابوذر سفارش کرده بود که: «إذا بلغ البناء سلعا، فاخرج منها»[8]. «چون وسعت مدینه به منطقه سلع رسید، در شهر نماند و در منطقهای دیگر سکنی گزیند». 3- ریشه این ماجرا، برداشت و فهم ابوذر از آیه سی و چهارم سوره توبه بود که با فهم و برداشت اجماع صحابه رضی الله عنهم تفاوت داشت. امام بخاری از قول احنف بن قیس نقل میکند که: روزی همراه جماعتی از قریشیان در مسجد النبی نشسته بود که ناگهان مردی با لباس خشن به مسجد در آمد، او پس از اينكه با مردم جر وبحثی کرد و خطاب به آنان چنین گفت: ثروتمندان و مال اندوزان بدانند که در جهنم، سنگهایی داغ و سوزان بر سینههایشان قرار می دهند و آن سنگها چنان داغ و سوزانند که از کتفهای ایشان خارج میشوند. سپس همان سنگها را بر کتفهای آنان قرار میدهند و آن سنگها از شدت حرارت، از سینه ایشان بیرون میآید. احنف بن قیس ادامه میدهد که آن مرد پس از گفتن این سخنان به کنار عمودی نشست، من نیز که او را نمیشناختم، خود را به او رسانده و کنار او نشستم. آنگاه به او گفتم: که ظاهراً مردم از این سخنان تو زیاد خوششان نیامد، او رو به من کرد و گفت: از رسول خدا صلی الله عليه وسلم شنیدم که فرمود: «ما أُحِبّ أنّ لی مثلَ أُحُد ذَهَباً، أُنفِقه کلَّه الا ثلاثه دنانیر»[9] «اگر مرا به اندازه کوه أحد، طلا باشد، همهي آنرا در راه خدا انفاق میکردم و تنها سه دينار از آن را [برای رفع مایحتاج خود] نزد خویش نگه میداشتم». 4- جمهور صحابه رضی الله عنهم با نوع برداشت ابوذرس از این آیه مخالف بودند و وعید و تهدیدی را که در این آیه وجود دارد در رابطه با آنانی میدانستند که از پرداخت زکات اموال خویش امتناع میکردند. آنان در تأیید فهم خود از این آیه به حدیثی استناد میکردند که ابوسعید خدریس از رسول خدا صلی الله عليه وسلم روایت کرده است و چنین است: «لَیسَ فیما دُونَ خَمسِ أَواقٍ[10] صَدَقَةٌ، و لیس فیما دونَ خمسِ ذودٍصدقةٌ، و لیس فیما دُونَ خَمسةِ َأَوسُقٍ صدقةٌ»[11] «هر آنکه را پنج اوقیه [طلا و جواهرات]، پنج شتر و پنج درخت نخل باشد، باید زکات آنها را بپردازد». ابن حجر در توضیح این حدیث بیان میدارد که این حدیث اعلام میکند هر چیزی که از پنج واحد بیشتر باشد زکاتش واجب میشود. اما خود حدیث چنین اقتضا میکند که اگر زکات مالی پرداخت شود، وعید و تهدید دوزخ، صاحب آن مال را در بر نمیگیرد و آن مال، دیگر گنج خوانده نمیشود[12]. ابن رشد نیز در این رابطه چنین گفته است: اگر مقدار هر چیزی از پنج واحد کمتر باشد، زکات شامل آن نمیشود و بدون شک، گنج نیز محسوب نمیگردد، خداوند عزوجل آنان را که زکات اموال خویش بپردازند میستاید و به پاداش مضاعف بشارت میدهد و هر آنکه را که خداوند به خاطر پرداخت زکات اموالش ميستاید، به دلیل داشتن آن مال، مذمّت و تهدید نمیکند.[13] ابن حجر در پایان سخنان خود راجع به این حدیث چنین میگوید: داشتن مالی که به حد زکات نرسیده است گنج نامیده نمیشود، زیرا آن مال معاف از پرداخت زکات است. مالی نیز که زکات آن پرداخت شده باشد چنین است، چرا که آن مال، با پرداخت زکات آن، از فریضهای دیگر معاف شده است و دیگر گنج خوانده نمیشود[14]. ابن عبدالبر نیز گفته است که جمهور علما بر این نظرند که گنج مورد نکوهش این آیه، مالی است که زکات آن، پرداخت نشده باشد و حدیثی که ابوهریره از رسول خدا صلی الله عليه وسلم روایت کرده است مؤید این قول میباشد. در این حدیث، رسول خدا صلی الله عليه وسلم فرمودند: «اذا ادیت زکاة مالک، فقد قضیت ما علیک». «هر گاه زکات اموالت را پرداخت نمودی، آنگاه فریضهای را که بر تو واجب است ادا نمودهای». و تنها افراد زاهدمنشي چون ابوذرس با این قول جمهور مخالفت ورزیدهاند.[15] 5- شاید حدیثی که امام احمد از شداد بن اوس نقل کرده است، علت آن موضعگیریهای سختگیرانه ابوذر راجع به مساله زکات و انفاق باشد. شداد نقل میکند که ابوذر احادیثی را که در آنها شدت وجود داشت [و با روحیّه او که در بیابانهای خشک و خشن عربستان میزیست سازگارتر بود] میشنید و آنگاه به جانب قوم خویش میرفت تا آنها را به ایشان ابلاغ نماید. پس از چند روز، رسول خدا صلی الله عليه وسلم با احادیثی دیگر از شدت آن احادیث پیشین میکاست اما در آن هنگام، دیگر ابوذر، نزد رسول خدا صلی الله عليه وسلم نبود که خود، آن احادیث را بشنود و به همین خاطر، ابوذر، همیشه مواضع سختگیرانهای را در قبال مسايل مختلف اتخاذ میکرد.[16] 6- سخن عثمان که به ابوذر پیشنهاد نمود تا در صورت تمایل، جهت حفظ آرامش و وحدت جامعه، مدینه را ترک گوید، نشان میدهد که عثمان به صورتی دوستانه از ابوذر درخواست کرد که از مدینه خارج شود و به هیچ عنوان او را مجبور به چنین کاری ننمود و در عین حال، هیچ مکان خاصّی را برای سکونت او در خارج از شهر در نظر نگرفت. به یقین اگر ابوذر از رفتن امتناع میکرد، عثمان هرگز او را مجبور به چنین کاری نمینمود، اما ابوذر، مطیع و فرمانبردار خلیفه منتخب مسلمین بود کما اينكه خود او نیز در اثبات این واقعیت اعلام نمود که اگر عثمان، او را زیر دست غلامی سیه چهره میکرد باز از او اطاعت مینمود[17]. در واقع، ابوذر از هر نوع فتنه و آشوب و شورش علیه امام امت و به هم زدن آرامش و امنیت جامعه مسلمانان حذر میکرد. ابن سعد در همین زمینه نقل میکند که چون جماعتی از کوفیان به ربذه نزد ابوذر رفتند و از او خواستند که پرچمدار قیام علیه عثمان شود، او به آنان پاسخی قاطع و دندانشکن داد و آن فتنهانگیزان را طرد و به آنان اعلام نمود که اگر عثمان او را از مشرق زمین به مغرب زمین تبعید کند باز هم خود را موظّف به اطاعت از او میداند.[18] 7- علت رفتن ابوذر از مدینه را میتوان در بروز زمزمههای خطرناکی جستجو کرد که از گوشه و کنار جامعه مسلمین به گوش میرسید، منافقان و کینهتوزان شایعات متعددی را در مورد ابوذر ساخته و پرداخته بودند و قصد داشتند از مواضع ابوذر در قبال جمهور صحابه، او را در برابر خلیفه مسلمین قرار دهند و به این ترتیب شکاف عمیقی را میان صحابه و مؤمنان ایجاد کنند. در این شرایط، عثمان دفع چنین خطری را برخود لازم میدید. او میدانست که حضور ابوذر در مدینه، نعمتی است عظیم اما از طرف دیگر میدید که حضور او در شهر، بهانههایی را به دست منافقان و فتنهانگیزان داده است تا وحدت امت را خدشهدار نمایند و به همین دلیل به ابوذر پیشنهاد داد که در چنین شرایط حساس، مدینه را ترک گوید. 8- ابوبکر بن عربی در این زمینه چنین میگوید: ابوذر مردی زاهد بود و چون میدید مردم، به خاطر فتوحات، به زندگی مرفّهانه روی آوردهاند، آنان را سرزنش میکرد و به زهد و ورعشان فرا میخواند. اما ترک نعمتهاي حلال و مشروع دنیا و پشت کردن به آنها به هیچ عنوان لازم نیست و به همین دلیل بود که میان او و معاویه اختلاف پدید آمد و چون به مدینه بازگشت، باز همان رویه پیشین خود را در پیش گرفت و مردم را به زهد و ورع دعوت میکرد و از ثروت و رفاه بر حذرشان میداشت. این مسأله و شایعاتی که در این قضیه بر سر زبانها افتاد عثمان را واداشت تا به ابوذر پیشنهاد کند که به خاطر حفظ وحدت امت، مدینه را ترک گوید. به واقع، ابوذر معتقد به روشی ویژه بود که نمیتوانست در آن شرایط، مردم را در آن شیوه زیستن با خود همراه سازد. هر کس دیگری نیز که چون ابوذر بیاندیشد، نمیتواند خود را با اوضاع و احوال مردم وفق دهد و چون آنان رفتار نماید و بناچار باید گوشه عزلت اختیار کند، بیقین که هم ابوذر و هم دیگر صحابه اهل خیر و فضیلت و از مؤمنان صادق و راستین بودند، اما باید دانست که هر کس را توان آن نیست که براساس اندیشه ابوذر عمل نماید، چون او رفتار کند، بپوشد و بیاندیشد[19]. ابن عربی در ادامه بحث چنین بیان میدارد که در زمان عمر بن خطاب رضی الله عنه نیز، ابودرداءس که قاضی شام بود و مردی محسوب میشد زاهدمنش، چون قصد داشت همان شیوه سختگیرانه عمر را در میان مردمان شام اجرا نماید میان او و معاویه و دیگر بزرگان شام اختلاف پدید آمد، عمر رضی الله عنه نیز بناچار و برای حفظ مصالح امت، او را عزل و به مدینه بازگردانید. تمامی این مسايل، تنها به خاطر حفظ مصالح امت و آرامش و وحدت میان ایشان صورت میگرفت و به هیچ عنوان، به مثابه انحراف از دین و یا تخریب شخصیت افراد محسوب نمیشد. حقیقت این است که بزرگانی چون ابودرداء، ابوذر، عمر و عثمان از هر نوع انحراف از دین، پاک و مبرا بودند و هر کس ادعا کند که این عثمان بود که ابوذر را از مدینه تبعید نمود، سخنی به تمام معنا گزاف و دروغ گفته است.[20] 9- نکته مهمی که باید دانست این است که هیچ یک از صحابه، دیدگاه ابوذر را باطل و نادرست نمیدانستند. در واقع، روشی را که ابوذر در پیش گرفته بود، شیوهای صحیح و پسندیده محسوب میشد. عثمان نیز هرگز تلاش ننمود که ابوذر را از آن باور خود منصرف کند، بلکه تنها از ابوذر درخواست کرد تا به خاطر حفظ مصالح امت، دیگر مردم را به دلیل روش زندگیشان مورد نکوهش و ملامت قرار ندهد. هیچ روایت صحیح و مستندی که اثبات کند عثمان، ابوذر را از اجتهاد و فتوا منع نمود وجود ندارد[21] بخاری نقل میکند که ابوذر در مورد پایبندی به اجرای سنت رسول خدا صلی الله عليه وسلم چنان بود که بارها و بارها گفته بود که اگر شمشیری را بر گردن او قرار دهند تا از سخنانش باز گردد اگر در آن حال مطمئن باشد که کلمهای از سخنان رسول خدا صلی الله عليه وسلم را گفته است بیش از آنکه حکم مرگ را در مورد او اجرا کنند بار دیگر آن سخنان را به مردم ابلاغ خواهد کرد[22]. همچنین بخاری روایت میکند که عثمان هیچگاه ابوذر را از فتوا و اجتهاد منع نکرد، چرا که منع صحابه از فتوا و اجتهاد، بدون مشخص کردن زمینه و موضوعی خاص، امري است بس مشکل و گران و تقریباً غیر ممکن[23] 10- اگر فرض کنیم که عثمان، ابوذر را از هر نوع فتوا و اجتهادی منع نموده بود، یا او را به مکانی میفرستاد که دست هیچ فردی به او نرسد، یا به زندان میانداخت و یا از ورود او به مدینه ممانعت به عمل میآورد، اما برعکس عثمان، ابوذر را در منطقهای سکنی داد که مردمان، بسیاری از آنجا عبور میکردند، چرا که ربذه، منزلگاهی بود در مسیر حجاج و کاروانیان عراق. از طرف دیگر، ابوذر، به صورت مداوم، به مدینه میآمد و در مسجد النبی نماز میگذارد. اگر در پیشنهاد عثمان به ابوذر خوب بنگریم آنگاه که به او گفت: « بهتر است که در آن اوضاع و احوال از مدینه خارج شود و در حومه آن اقامت نماید»، میبینیم که ابوذر، ربذه را برای اقامت خود و خانوادهاش بر میگزیند. شایان ذکر است که در آن دوران، منطقه ربذه در جوار چراگاه بزرگ شتران و اسبان بیتالمال قرار داشت و به همین دلیل، میبایست منطقهای پر رفت و آمد و خوش آب و هوا بوده باشد. نقل است که عثمان، کلهای از شتران را به همراه دو غلام، به ابوذر سپرد و حقوقی ثابت را برای او و خانوادهاش تعییین نمود.[24] طبری در ارتباط با اکاذیب مربوط به انزوا وگوشهنشین شدن ابوذر بیان میدارد که این اکاذیب و دروغها گاه چنان زشت و شنیع میباشند که شایسته نیست آنها را بازگو کند.[25] حقایق به ما میگویند که عثمان، ابوذر را تبعید نکرد بلکه این خود ابوذر بود که از عثمان اذن خواست تا از مدینه خارج و به ربذه برود. اما با وجود این حقایق، باز دشمنان عثمان، با جعل روایات چنین وانمود کردهاند که این عثمان بود که ابوذر را از مدینه اخراج نمود. نقل است که چون «غالب القطان» از حسن بصری سؤال کرد که آیا عثمان، باعث خروج ابوذر از مدینه شد؟، حسن به او پاسخ داد: معاذالله! عثمان هرگز چنین کاری نکرد[26]. باید دانست تمامی روایاتی که این اکاذیب را در مورد روابط میان عثمان و ابوذر بازگو میکنند، هم از سند ضعیفی برخوردارند و هم متن و محتوای آنها با روایات صحیحی که خروج ابوذر از مدینه را بنا به خواست و میل خود او میدانند مخالف میباشد و در تضاد با آنهاست[27]. همانطور که در تاریخ و روایات نقل میکنند عثمان، خود، ابوذر را به مدینه فراخواند تا در کنار او و دیگر صحابه باشد[28]. حال با وجود این واقعیت، آیا میتوان پذیرفت عثمان که چنین نیت خیرخواهانهای در سر داشته، قصد تبعید و طرد ابوذر از خود را نماید[29]. در میان مراجع معتبر و مستند، تنها ابن سعد است که در «الطبقات الکبری» روایتی را نقل میکند که در آن بر تبعید ابوذر صحه میگذارد. این روایت را مردی بنام «بریده بن سفیان اسلمی» نقل میکند که بنا به قول ابن حجر به خاطر داشتن گرایشات رافضی مآبانه، چندان نمیتوان به روایات او اعتماد داشت. حال این پرسش مطرح میشود که آیا میتوان روایات یک رافضی را که در تعارض کامل با روایات معتبر و صحیح است پذیرفت[30]. واقعیت این است که رافضیان با عنوان کردن این ماجرای دروغین چنان عرصه را بر عثمان تنگ کردند که چون شورشیان علیه او سر به عصیان برداشتند، از مهمترین دلایل این اقدام خود را قضیه تبعید ابوذر اعلام نمودند[31]. براساس همین روایت مجعول بود که «ابن مطهر حلی» (د 726 ه) در کتاب خود، عثمان را به خاطر این نوع بر خورد با ابوذر، مورد ملامت قرار میدهد[32]. اما ابن تیمیه با دلایلی متقن و محکم، جوابی قاطع و دندان شکن به این یاوهگوییهای رافضیان میدهد و آنان را محکوم مینماید[33]. در واقع، باید دانست که سلف صالح، حقایق را کاملاً میدانستند و تحت تأثیر این گزافهگوییها قرار نمیگرفتند. به عنوان مثال، چون از حسن بصری، در مورد تبعید ابوذر سؤال شد، آن را به شدت رد میکند[34]، و هرگاه از ابن سیرین همین پرسش را مینمودند، او به شدت ناراحت میشد و میگفت: که عثمان هرگز چنین ستمی را در حق ابوذر روا نداشت بلکه این خود ابوذر بود که ترجیح داد در آن شرایط حساس از مدینه خارج و در جای دیگر سکنی گزیند[35]. همانطور که در طول این گفتار بیان شد، براساس اسناد و روایات صحیح و معتبر، ابوذر چون دید خیل عظیم مردم گرد او جمع میشوند و شایعات بسیاری نیز از این رهگذر بر زبانها جاری است ترجیح داد که مدینه را ترک نماید و چون قضیه را با عثمان در میان گذاشت، او به ابوذر پیشنهاد میکند که در مناطق اطراف شهر اقامت کند.[36]
دوم: ابوذر تحت تأثیر تفکرات ابن سبأ نبود سعید افغانی در کتاب «عائشة و السیاسه» چنان نقش ابن سبأ را در جریانات اواخر عهد عثمان رضی الله عنه بزرگ میداند که تقریباً تمام توطئهها و درگیریهای میان صحابه را بدو نسبت میدهد. او بر این باور است که قضیه ابوذر نیز ماحصل نیرنگها و ترفندهای شیاطینی مکار چون ابن سبأ بود که قدم به قدم آن را پروراندند تا عاقبت درخت منحوس فتنه و اختلاف در سرتاسر بلاد اسلامی ریشه دوانید و به بار نشست. این مؤلف در همین کتاب، معتقد است که ابن سبأ مردی بود بسیار زیرک، تیزبین، دوراندیش، مکار و پنهان کار[37] او همچنین ابن سبأ را از اعضای جمعیت سرّی «تلمودیه» میداند که هدفشان این بود که ارکان دولت اسلامی را به لرزه در آورند و میان امت، آتش فتنه و اختلاف بر افروزانند[38] از طرف دیگر، افغانی بر این باور است که ابن سبأ، در راستای تأمین منافع بیزانس که مسلمانان توانسته بودند سرزمینهای مهم و حاصلخیز شامات، مصر، شمال آفریقا و جزایر دریای مدیترانه را از چنگال آن خارج نمایند، فعالیت میکرد[39] براساس همین نگرش مبالغهآمیز است که افغانی تاکید دارد که ابن سبأ موفق شد با تحت تاثیر قرار دادن ابوذر، او را در مقابل عثمان قرار دهد. افغانی بر این باور است که ابن سبأ با آن هوش فوقالعاده ی خود و با شناخت دقیقی که از خلق و خوی مسلمانان و صحابهای چون ابوذر به دست آورده بود، توانست به این مهم دست یابد[40]. اما باید دانست که به دلایل زیر، این دیدگاه که ابن سبأ توانست ابوذر را تحت تاثیر خود قرار دهد باطل و نادرست میباشد: الف: هنگامی که معاویه از سخنان و اقدامات ابوذر به عثمان شکایت برد، هیچ سخنی از نقش ابن سبأ و تأثیر او بر ابوذر به میان نمیآورد.[41] ب: ابن کثیر در چند جای کتاب خود به موضوع اختلاف میان ابوذر و معاویه اشاره کرده است اما به هیچ عنوان، از نقش ابن سبأ در این مسأله، سخنی نمیگوید.[42] ج: در صحیح بخاری، روایتی وجود دارد که به اصل اختلاف میان ابوذر و معاویه اشاره میکند اما در اینجا نیز نامی از ابن سبأ برده نمیشود.[43] د: در کتب معتبر و مراجع مستند، گفتگو میان ابوذر و معاویه و نیز ماجرای عزیمت ابوذر به منطقه ربذه ذکر شده است اما هیچ اشارهای ولو گذرا به نقش ابن سبأ در این قضایا نمیشود.[44] ه: هر چند طبری، روایتی را به نقل از مخالفان معاویه میآورد که در آن به ماجرای ورود ابن السوداء یا همان ابن سبأ به شام و ملاقات او با ابوذر اشاره میکند[45] اما باید دانست که صحّت خود این روایت به علل زیر مورد سؤال است: * مؤرّخان نقل میکنند که ابن سبأ از یهودیان ساکن یمن بود که در عهد عثمان، اسلام آورد. او فعالیتهای خود را نخست از حجاز آغاز نمود که بعدها به دیگر مناطق نیز سفر میکند تا عقاید خود را در آن سرزمینها ترویج دهد. اما همین مؤرخان هیج اشارهای به این مطلب نکردهاند که ابن سبأ در حجاز با کسی ملاقات کرده باشد. * در تاریخ نقل است که ابن سبأ پس از اخراج شدن از بصره، عزم شام میکند و در آنجا به فعالیتهای خرابکارانه خود ادا میدهد و در همه حال، تلاش مینماید مردم را علیه معاویه بشوراند. بدون شک، او پس از ورود به شام، مدتی را صرف شناخت دقیق اوضاع و احوال حکومت و مردمان آن دیار کرده است تا بهتر بتواند برنامهها و نقشههای خود را به مرحله اجرا در آورد. حال اگر فرض کنیم او اقدامات و فعالیتهای خود را از اواخر سال33 بعد از هجرت آغاز کرده باشد چطور میتوان تصور نمود که او در شام با ابوذر ملاقاتی داشته و توانسته است در این ملاقات او را علیه معاویه و عثمان تحریک کند، حال آنکه اختلاف میان ابوذر و معاویه در سال30 بعد از هجرت رخ داد و ابوذر در همان سال نیز به مدینه بازگشته و در سال31 یا32 بعد از هجرت در منطقه ربذه وفات یافت. به عبارت بهتر، باید گفت، زمانی که ابن سبأ هنوز در بصره اقامت داشت، ابوذرس ندای پروردگارش را لبیک گفته و به سرای آخرت شتافته بود.[46] ابوذر، این صحابی جلیل القدر، مجاهد ستور و یار با وفای رسول خدا صلی الله عليه وسلم هرگز و تحت هیچ شرایطی از افکار و عقاید عبدالله بن سبأ یهودی تبار متأثر نشد. او پس از چند صباحی که در منطقه ربذه اقامت داشت چشم از جهان فروبست و هرگز در جریانات فتنه، مشارکت ننمود[47] در واقع، او خود، از جمله صحابهای بود که در اجتناب از فتنه و حفظ وحدت و وجوب اطاعت از ولی امر مسلمین، از رسول خدا صلی الله عليه وسلم حدیث روایت کرده است[48] و بارها و بارها، اطاعت و ارادت خود به مقام خلافت رسول خدا صلی الله عليه وسلم و امامت مسلمین و نیز محبت خویش به عثمان و دیگر صحابه رضی الله عنهم را اعلام مينمود.
سوم: پس از وفات ابوذر، عثمان رضی الله عنه خانواده او را تحت تکفل خویش قرار داد در غزوهي تبوک، به رسول خدا صلی الله عليه وسلم عرض کردند که ابوذر به دلیل توقف شترش، از سپاه جا مانده است. رسول خدا صلی الله عليه وسلم به یاران فرمود: «دعوه فإن يك فيه خير فسيلحقه الله بكم، وإن يك غير ذلك فقد أراحكم الله منه». «او را به حال خود رها کنید که اگر خداوند در او خیر ببیند او را به سپاه ما میرساند و در غیر اینصورت شما را از شر او راحت کرده است». از آن طرف، چون ابوذر دید که شترش قصد حرکت ندارد، وسایل خود را برداشت و پیاده و در آن صحرای سوزان، به دنبال سپاه اسلام به راه افتاد. چون سپاه اتراق کرد به رسول خدا صلی الله عليه وسلم خبر دادند که مردی از دور به سپاه ما نزدیک میشود. رسول خدا صلی الله عليه وسلم فرمود: «كن أبا ذر» «امیدوارم که او ابوذر باشد». که همین طور نیز شد. آن مرد، ابوذر بود که با مشقت بسیار خود را به سپاه اسلام رسانیده بود با رسیدن ابوذر به جمع مسلمانان، آنان فریاد شوق بر آوردند و به پیشواز او شتافتند و چون او را نزد رسول خدا صلی الله عليه وسلم آوردند، حضرتص فرمودند: «رحم الله أبا ذر، يمشي وحده، ويموت وحده، ويُبعث وحده». «خداوند، ابوذر را مورد رحمت خویش قرار دهد که او به تنهایی حرکت میکند و میزید، به تنهایی میمیرد و به تنها محشور میشود»[49] آن روز که پس از گذشت سالها و در عهد عثمان رضی الله عنه و در دیار ربذه، مرگ ابوذر فرا رسيد این سخن رسول خدا صلی الله عليه وسلم در مورد او تحقق یافت. ابوذر پیش از رحلت به همسر و غلام خویش وصیت نمود که چون مرد، جنازه او را پس از غسل و کفن کردن، در کنار راه کاروان حجاج قرار دهند و به اولین کاروانی که از آنجا رد میشود بگویند که این جنازه کیست و چون او بمرد، همسر و غلامش چنین کردند و جنازه او را در کنار راهگذر کاروانیان گذاشتند. گویند اولین کاروانی که از آنجا رد میشد از کوفه میآمد و در میان ایشان، عبدالله بن مسعودص بود. چون او به نزدیک جنازه رسید، از همسر و غلام ابوذر پرسید که این جنازه کیست و چرا او را اینجا گذاشتهاند و چون بشنید که این جنازه ابوذر، آن صحابی عظیم الشأن، است از شدت تأثر از مرکب به زیر آمد و ساعتها بر جنازه او اشک ریخت. آنگاه به اطرافیان گفت: حقا که رسول خدا صلی الله عليه وسلم راست گفت که ابوذر به تنهایی حرکت میکند و میزید، به تنهایی میمیرد و به تنها محشور میشود[50]. سپس بر جنازه ابوذرس نماز میت گذارد و او را دفن نمود. چون کاروان قصد عزیمت نمود، دختر ابوذر به ابن مسعود گفت: ابوذر، پیش از مرگ، به ما وصیت کرد که به اولین کاروانی که از آنجا رد شد و او را دفن نمود، سالم او را برسانیم و ما را سوگند داد تا آنان را طعام دهیم. آنگاه که کاروان به جانب مکه به راه افتاد، خانواده ابوذر را با خود به مکه و نزد عثمان بردند و چون عثمان رضی الله عنه از واقعه وفات ابوذر با خبر شد بسیار اندوهگین شد و به همین خاطر، دختر او را تحت تکفل خود قرار داد[51]. در روایتی دیگر چنین آمده است که چون کاروانیان جنازه ابوذر را دفن کردند، دختر او آنان را به طعام و استراحت در آن منطقه دعوت نمود که آنان نیز پذیرفتند و چون قصد عزیمت نمودند، ابن مسعود به کاروانیان پیشنهاد داد تا در مسیر خود نزد عثمان بن عفانس روند و در مورد خانواده ابوذر با او به مشورت بپردازند. هنگامی که کاروان به مکه رسید، ابن مسعود، عثمان را از قضیه مرگ ابوذر مطلع ساخت. او نیز با اندوه بسیار، در حق او دست به دعا برداشت و از خداوند عزوجل برای او طلب آمرزش و رحمت نمود. پس از تمام شدن مناسک حج، عثمان به جانب منطقه ربذه رفته و خانواده ابوذر را با خود به مدینه میبرد و آنان را تحت تکفل خویش قرار میدهد.
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع:کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام ------------------------------------------------- [1]- المدینة المنورة؛ فجر الإسلام و العصر الراشدی، محمد حسن الشراب (2/216-217). [2]- فجر الإسلام، 110. [3]- المدینة المنورة (2/217). [4]- المدینة المنورة (2/217). [5]- صحیح البخاری (کتاب الزکاة، حدیث1406). [6]- فتح الباری (3/274). [7]- المدینة المنورة (2/219). [8]- سیر أعلام النبلاء (2/72) که سند این روایت، صحیح میباشد. [9]- صحیح البخاری (کتاب الزکاة، حدیث140). [10]- اواقٍ جمع اوقیه است و هر اوقیه تقریباً برابر213 گرم میباشد و هر12 اوقیه یک رطل میشود (المنجد؛ ترجمه: م بندر ریگی). [11]- صحیح البخاری (کتاب الزکاة، حدیث1405). [12]- فتح الباری (3/272). [13]- فتنة مقتل عثمان (1/107). [14]- فتنة مقتل عثمان (1/107). [15]- فتح الباری (3/273). [16]- مسند امام احمد بن حنبل (5/125). [17]- صحیح البخاری (حدیث1406). [18]- طبقات ابن سعد (4/227). [19]- العواصم من القواصم، ص 77. [20]- العواصم من القواصم، ص 79. [21]- المدینة المنورة (2/223). [22]- صحیح البخاری (کتاب العلم)، 1/29). [23]- المدینة المنورة (2/224). [24]- تاریخ الطبری (5/286). [25]- همان (5/288). [26]- تاریخ المدینه، ابن شبه، ص1037. [27]- فتنة مقتل عثمان (1/110). [28]- تاریخ المدینه، ص1036. [29]- فتنة مقتل عثمان (1/111). [30]- فتنة مقتل عثمان (1/111). [31]- فتنة مقتل عثمان (1/111). [32]- منهاج السنة (6/183). [33]- همان (6/217 و355). [34]- تاریخ المدینه، ص1037، سند این دو روایتف صحیح میباشد. [35]- تاریخ المدینه، ص1037، سند این دو روایتف صحیح میباشد. [36]- صحیح البخاری (کتاب الزکاة، حدیث1406). [37]- عائشة و السیاسة، ص 60. [38]- عائشة و السیاسة، ص 60. [39]- عائشة و السیاسة، ص 60. [40]- عائشة و السیاسة، ص 60. [41]- تاریخ الطبری (5/285). [42]- البدایة و النهایة (7/170-180). [43]- صحیح البخاری (کتاب الزکاة، حدیث1406). [44]- عبدالله بن سبأ و أثره فی الفتنة، ص51. [45]- تاریخ الطبری (5/285). [46]- المدینة المنورة (2/225). [47]- احداث الفتنة الاولی بین الصحابة فی ضوء قواعد الجرح و التعدیل، عبدالعزیر دخان، ص174. [48]- احداث الفتنة الاولی بین الصحابة فی ضوء قواعد الجرح و التعدیل، عبدالعزیر دخان، ص174. [49]- السیرة النبویة، ابن هشام (4/178). [50]- السیرة النبویة، ابن هشام (4/478). [51]- التمهید و البیان فی مقتل الشهید عثمان بن عفان، ص 87. |