تاریخ چاپ :

2024 Nov 21

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

بینش عمر رضی الله عنه در انتصاب جانشین خود

بسم الله الرحمن الرحیم

 

عمر فاروق همیشه به فکر حفظ وحدت امّت بود، حتی در آن لحظاتی که بر اثر جراحات شدید، در بستر مرگ افتاده بود، فکر وحدت امت و سرنوشت او، لحظه‌ای عمر را رها نمی‌ساخت، به واقع این لحظات نمایان‌گر میزان ایمان عمیق عمر و اخلاص و ایثار او نسبت به دین و پیروان آن بود[1]. عمر، در آن لحظات سخت، به روشی نو در انتخاب خلیفه رسیده بود، روشی که بیانگر عمق بینش و درک او از سیاست و دین است. قبل از او، پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم هیچ کس را به عنوان جانشین انتخاب ننموده بود و ابوبکر نیز پس از مشورت با بزرگان صحابه، عمر را به جای خود برگزیده بود و وقتی که در بستر مرگ به وی پیشنهاد تعیین جانشین نمودند، او بعد از تأمّل بسیار، تصمیمی اتخاذ کرد که شایسته‌ي مقام و جایگاه او بود؛ اگر رسول خدا صلی الله عليه وسلم فوت کرد، همه صحابه به فضیلت ابوبکر و سابقه او در اسلام اذعان داشتند و او را بهترین گزینه برای مقام خلافت می‌دانستند، زیرا پیامبر با قول و عمل خویش به امت خویش ثابت کرده بود که ابوبکر برای این امر از همه بهتر است، و چون ابوبکر در بستر مرگ افتاد، بعد از مشورت با بزرگان صحابه، عمر را جانشین خود کرد چون می‌دانست که همه صحابه به قدر و کارایی عمر ایمان دارند، لذا بعد از مشورت با بزرگان اصحاب او را بعنوان جانشین خود انتخاب نمود، وهيچ یک از آن‌ها با رای ایشان مخالفت نورزیدند[2]. و اما روش جدید این بود که عمر فرمان داد تا شش نفر از بزرگان صحابه که همه آنان صلاحیت مقام خلافت را دارند، گردهم آیند و از میان خود یکی را به عنوان خلیفه تعیین کنند، او طریقه انتخاب خلیفه و مدت زمانی را به‌ عنوان فرصت برای تعیین خلیفه مشخص نموده و داوری را معین کرده بود تا در صورتی که آرای اعضای شوری برابر شد، او نظر خود را به عنوان داور بگوید، همچنین دسته‌ای از صحابه را مأمور کرده بود تا مراقب و مانع آشوب و هرج و مرج گردند و نیز نگذارند کسی نه به محل شوری وارد شود و نه به مذاکرات آن گوش دهد[3]. ما در این‌جا به ترتیب به هر یک از مطالب فوق می‌پردازیم:

1- تعداد اعضای شوری و نام آنان

عمر، شش نفر از بزرگان صحابه را تعیین نمود تا خلیفه را از میان خود انتخاب کنند، آنان عبارت بودند از: علی بن أبی طالب، عثمان بن عفّان، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن أبی وقّاص، زبیر بن عوّام و طلحه بن عبیدالله. عمر، سعید بن زید را که از عشره مبشره بود، جزو این شوری قرار نداد، شاید به این علت که سعید از بنی عَدِیّ و خویشاوند عمر بود[4] و او دوست نداشت هیچ کدام از نزدیکانش وارد حکومت شوند، هرچند که در میان آنان افراد شایسته‌ای نیز یافت می‌شدند.[5]

2- طریقه انتخاب خلیفه

عمر به اعضای شوری دستور داده بود که در خانه‌ای گردهم آیند و به مشورت با هم بپردازند؛ همچنین ایشان عبدالله، فرزند خویش، را به عنوان حکم و داور در میان آنان منصوب کرده بود تا با آنان در امر تعیین خلیفه مشورت نماید اما هیچ‌گونه حق رأیی نداشت و حق نداشت خود را نامزد این مقام کند، عمر به صُهَیب دستور داد تا سه روز، امامت مردم را بر عهده گیرد، در واقع عمر رضی الله عنه  هیچ کدام از اعضای شورا را امام جماعت نکرد تا گمان نشود عمر، او را برای خلافت ترجیح می‌دهد[6]، نیز به مِقْداد بن أَسْوَد و أبوطلحه أنصاری امر کرد، تا ناظر و مراقب روند مذاکرات شوری باشند.[7]

 

 

3- مدت زمان فرصت انتخاب خلیفه

عمر رضی الله عنه  به اعضای شوری سه روز فرصت داده بود تا از میان خود خلیفه‌ای را تعیین کنند و این مدّت برای این کار کافی بود و عمر به آنان گفت که آنان باید در این مدت، خلیفه‌ای را تعیین و نباید روز چهارم امّت اسلام بدون امیر باشند[8].

4- تعداد آرای لازم برای انتخاب خلیفه

ابن سعد در روایتی که راویان آن ثقه هستند بازگو می‌کند که عمر به صهیب گفت: سه روز بر مردم نماز بخوان و اعضای شوری در خانه‌ای گردهم آیند، اگر آنان در مورد یک نفر به توافق رسیدند اما کسی با این نظر مخالفت کرد، گردن او را بزنید[9] عمر براساس حدیث ذیل عمل نمود که‌ پيامبر صلی الله عليه وسلم دستور داده بود:

«من أتاكم وأمركم جمع على رجل منكم يريد أن يشق عصاكم أو يفرق جماعتكم فاقتلوه».[10]

«هر کس با نظر شوری مخالفت کرد و از اطاعت جمهور مسلمانان امتناع ورزید او را بکشيد تا وحدت امت دچار خدشه نشود».

اما احادیثی نیز در کتاب‌های تاریخ راجع به این قضیه وجود دارند که براساس روایت آن‌ها، عمر اعضای شوری را مأمور به تعیین خلیفه نمود و به صحابه گفت اگر پنج نفر از آنان در مورد یک نفر به توافق رسیدند و نفر ششم آنان از این نظر سرباز زد، با شمشیر گردن او را بزنید و همچنین اگر چهار نفر از اعضای شوری در مورد یک نفر به اجماع برسند اما دو نفر دیگر با آن مخالفت نمایند، آن دو نفر را بکشید[11]. باید دانست این روایت از سند درست و صحیحی برخوردار نبود، بلکه این جمله روایات عجیبی هستند که ابومخنف آن‌ها را روایت کرده است، این روایات مجهول، مخالف قرآن و سنت و سیره صحابه رسول خدا صلی الله عليه وسلم می‌باشند، چطور ممکن است عمر چنین سخنانی را به صهیب گفته باشد و مجوز قتل بزرگان صحابه را داده باشد، اعضای شوری هم، از برگزیدگان صحابه رسول خدا صلی الله عليه وسلم بودند و عمر آن‌ها را با یقین داشتن به علم، فضیلت، ایمان و منزلت‌شان برگزید[12] تا از وحدت امت حفاظت کنند. همچنین ابن سعد، روایت مجعول دیگری را با این مضمون روایت کرده که آن نیز به هیچ وجه با روحیه صحابه رسول خدا صلی الله عليه وسلم سازگار نمی‌باشد، روایت این است: عمر به انصار دستور داد که اعضای شوری را در خانه‌ای گردهم آورید و سه روز به آنان فرصت دهید، پس از سه روز، داخل خانه شوید و اگر به توافق نرسیده باشند، آنان را بکشید.[13]

از طرف دیگر این روایت از سماک بن حرب نقل شده است، او فردی بود ضعیف‌الایمان که در آخر نیز از دین برگشت و کافر شد.[14]

 

5- داوری به هنگام اختلاف

عمر بن خطّاب، دستور داد تا عبدالله پسر خویش، به عنوان حکم و داور، در جلسات شوری حاضر باشد اما به هیچ وجهی حقّ نامزد شدن جهت مقام خلافت را ندارد. عمر به شوری گفت اگر سه نفر از آن‌ها بر یک نفر اجماع کردند و سه نفر دیگر در مورد دیگر به توافق رسیدند، عبدالله جانب هر گروه را که گرفت، منتخب آنان خلیفه است و اگر نظر او را نپسندیدند، فرد مورد قبول عبدالرحمن بن عوف را به خلافت برگزینند، عمر به آنان گفت که عبدالرحمن مردیست خردمند و کاردان، پس به سخنان او گوش فرا دهید.[15]

6- دسته‌ای از مسلمانان مراقب روند کار شوری باشند و از هر نوع آشوب جلوگیری کنند

عمر به ابوطلحه انصاری گفت: ای ابوطلحه! خداوند بزرگ، اسلام را به وسیله شما انصار عزّتمند نمود، برو و پنجاه تن از مردان انصار را انتخاب کن و مراقب اعضای شورا باش تا خلیفه‌ای را از میان خود برگزینند[16]. همچنین به مقداد بن اسود گفت: پس از اين‌كه مرا دفن کردید، اعضای شورا را به خانه‌ای برید تا از میان خود، خلیفه‌ای را تعیین کنند.[17]

7- کنار گذاشتن فرد افضل و اصلح و تعیین فردی که از فضل و صلاحیت کمتری برخوردار است، جائز می‌باشد

از جمله نتایج این شورا آن بود که می‌توان فرد أولی و اصلح را کنار گذاشت و فردی که از فضل و صلاحیت کمتری برخوردار است را به خلافت برگزید. عمر، اعضای شورا را از میان شش تن انتخاب نمود و می‌دانست صلاحیت تعدادی از آنان بیشتر از دیگران است و این امر همچنین از نوع انتخاب والیان و حاکمان دوران خلافت عمر نیز آشکار است، زیرا او تنها فضیلت یک نفر را در نظر نمی‌گرفت بلکه مرد سیاست بودن و پایبند بودن به شرع را نیز از خصايص لازم آنان می‌دانست، به عنوان مثال او معاویه، مغیره بن شعبه و عمرو بن عاص را به امارت چند منطقه انتخاب کرد حال آن‌که بودند افرادی که فضیلت‌شان از این مردان بیشتر باشد، همان‌طور که ابودرداء در شام و عبدالله بن مسعود در کوفه از این والیان افضل‌تر بودند.[18]

8- جمع نمودن بین تعیین کردن نامزدها و تعیین نکردن آنان

عمر با مشخص کردن اعضای شورا، هم تعیین نامزد خلافت که ابوبکر آن را انجام داد و هم تعیین نکردن آن که فعل رسول الله ص بود را با هم جمع نمود.[19]

9- مشورت تنها در میان اعضای شورا نیست

عمر، خوب می‌دانست که حق انتخاب خلیفه تنها از آن اعضای شوری نیست و همه اهل مدینه نیز باید در آن سهیم باشند، بنابراین برای اعضای شوری فرصتی را تعیین نمود و در طول آن مدت زمان به مشاوره و گفتگو با خود و دیگران بپردازند تا خلیفه که بعد از او تعیین می‌شود از بیشترین حمایت ساکنان دارالهجره برخوردار باشد. باید دانست که در آن زمان، بنابر سیاست عمر، صحابه حق نداشتند از مدینه خارج شوند و بنابراین، آن شهر تا سال23 ه‍ به‌ عنوان مجمع آنان در آمده بود و از دیگر سو، مردم دیگر نقاط، دنباله‌رو صحابه که در اسلام پیشقدم بودند، مسحوب می‌شدند.[20]

10- شوری بالاترین هیئت مرجع حکومت و سیاست است

عمر، تنها به اعضای شورا حق داد که از میان خود، خلیفه را تعیین کنند. نکته ای که در این‌جا لازم است به آن بپردازیم آن است که چون عمر اعضای این شورا را تعیین نمود و وظیفه آنان را به آنان ابلاغ کرد، تا آن‌جا که براساس روایات، هیچ کس با عمر به مخالفت برنخواست؛ ما از پیشنهادها و دیدگاه‌های دیگر و یا اعتراضات و مخالفت‌های صحابه با این امر اطلاعی نداریم، تنها می‌دانیم که همه مردم از این تدبیر استقبال کردند و مصلحت امت را در قبول آن دیدند. می‌توان گفت که عمر محفلی را تأسیس نمود که مأمور انتخاب خلیفه بود مکانی که نبوغ عمر آن‌را بر اساس اصول و مبادی اسلام بنیان گذاشت، به ویژه که این محفل، براساس شوراست و شورا، خود از مبادی اسلام می‌باشد. از طرفی دیگر اصل در انتخاب خلیفه، پس از تعیین آن توسط شوری، تأئید آن توسط مسلمانان در مسجد جامع بود. با این توضیحات دیگر سؤالاتی چون: چه کسی این حق را به عمر داد؟ یا عمر بر چه اساسی این تصمیم را گرفت؟ دیگر بی‌معنا می‌شود. همچنین باید در نظر گرفت که جماعت عظیمی از صحابه و مسلمانان این تصمیم را پذیرفتند و از آن استقبال نمودند و هیچ نوع اعتراضی نسبت به این تصمیم در هیچ روایاتی به ما نرسیده است، تا آن‌جا  که می‌توان گفت: مسلمانان در این مورد به اجماع رسیده بودند و می‌دانیم که اجماع، بعد از قرآن و سنت، از مصادر و منابع تشریع و وضع احکام می‌باشد[21]. نباید این مهم را از یاد برد خلیفه‌ای که این تصمیم را اتخاذ نمود عمری بود که در خرد و تعهد او هیچ شکی نیست. همچنین اعضای آن شورا از بهترین صحابه رسول خدا صلی الله عليه وسلم بودند و صاحب ویژگی‌ها و امتیازات منحصر به فردی می باشند که خداوند عزوجل  و رسولش آن‌را ابلاغ و اعلام کرده‌اند.[22]

به این ترتیب، عمر چشم از جهان فرو بست اما با وجود آن دردها و جراحات شدید، از سرنوشت امت غافل نشد و نظامی را بنیان نهاد که کسی پیش از او بدان دست نیافته بود؛ هیچ کس در این شک ندارد که اصل شوری، صراحتاً در قرآن و قول و فعل رسول خدا صلی الله عليه وسلم بیان شده است و اگر عمر تدبیری را به خرج داد و هیئتی را متشکل از افراد محدود جهت تعیین خلیفه منصوب نمود، هر چند که پیش از او رسول خدا صلی الله عليه وسلم و ابوبکر صدیق آن‌را انجام نداده بودند، اما یقیناً عمر، آن‌را از اسلام راستین و اصل شورا اخذ نمود و چه کار بجا و نیکویی بود و در آن شرایط بهترین گزینه و راه برای حفظ وحدت و مصالح صحابه و امت اسلام محسوب می‌شد.[23]

وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب عثمان ابن عفان، تالیف: محمد علی صلابی


 

سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

--------------------------------------------------------

[1]- العانی، الخلیفه الفاروق عمر بن الخطّاب، 161.

[2]- أولیات الفاروق، 122.

[3]- همان، 124.

[4]- البدایة و النهایة (7/142).

[5]- الخالدی، الخلفاء الراشدون، 98.

[6]- البهنساوی، الخلافة و الخلفاء الراشدون، 213.

[7]- أشهر مشاهیر الإسلام فی الحرب و السیاسة، 648.

[8]- طبقات ابن سعد (3/364).

[9]- طبقات ابن سعد (3/342).

[10]- صحیح مسلم (3/1480).

[11]- تاریخ طبری (5/226).

[12]- یحیی الیحیی، مرویات أبی مخنف فی تاریخ طبری، 175.

[13]- طبقات ابن سعد (3/342).

[14]- مرویات أبی مخنف فی تاریخ طبری، 176.

[15]- تاریخ طبری (5/325).

[16]- تاریخ طبری (5/225).

[17]- تاریخ طبری (5/225).

[18]- المدینه النبویه، فجرالاسلام و العصر الراشدی (2/97).

[19]- المدینه النبویه، فجرالاسلام و العصر الراشدی (2/97).

[20]- المدینه النبویه، فجرالاسلام و العصر الراشدی (2/97).

[21]- نظام الحکم فی الشریعة و التاریخ الإسلامی، ظافر القاسمی (1/227 –228).

[22]- همان (1/229).

[23]- أولیات الفاروق، ص127.