|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
ماجرای شَقّ صدر و بازگشت به نزد مادر |
ماجرای شَقّ صدر همچنان رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- در میان بنیسعد ماند، تا اینکه چند ماه بعد، بنا به گزارش ابن اسحاق[1]، یا در سن چهار سالگی، بنا به نظر محققان[2]، ماجرای شکافته شدن سینهاش پیش آمد. مسلم از انس روایت کرده است که رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- ، جبرئیل نزدش آمد، در حالی که با پسربچههای دیگر بازی میکرد. او را از جای برگرفت و بر زمین خوابانید، و سینهٔ او را برشکافت، و قلب او را خارج ساخت، و از درون آن، لختهٔ خونی را بیرون کشید، و گفت: این است بهرهٔ شیطان از تو! آنگاه، دل او را در طشتی زرین با آب زمزم شستشو داد؛ سپس، سر آن را به هم آورد، و به جای نخستینش بازگردانید. پسربچهها نزد مادرش یعنی دایهاش شتافتند و گفتند: محمد را کشتند! همگی در پی یافتن او شتافتند. وقتی او را یافتند، رنگ رخسارهاش دگرگون شده بود. انس گوید: من جای آن دوخت و دوز جبرئیل را روی سینهٔ آن حضرت میدیدم[3].
بسوی مادر مهربان
حلیمه، پس از این واقعه، چشمش ترسید، و او را به مادرش بازگردانید. نزد مادر میزیست تا به سن شش سالگی رسید. آمنه بر آن شد که برای تجدید عهد با همسر سفر کردهاش، به زیارت قبر او در یثرب برود. از مکه بیرون شد، و مسافتی بالغ بر پانصد کیلومتر راه را طی کرد. فرزند یتیمش محمد و خدمتگارش ام ایمن، و سرپرست وی عبدالمطلب در این سفر با او بودند. یک ماه در یثرت ماند؛ سپس بازگشت. به هنگام بازگشت، بیمار شد، و در اوان سفر، بیماریاش شدت گرفت، و در محل «ابواء» میان مکه و مدینه، از دنیا رفت [4].
منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388
عصر اسلام IslamAge.com
[1]- سیرهٔ ابنهشام، ج1، ص 164-165، تاریخ الطبری، ج 2، ص 160. [2]- ن ک: طبقات ابن سعد، ج 1، ص 112؛ مروج الذهب، ج 2، ص 281: دلائل النبوة، ابونعیم، ج 1، ص 161-162. در منبع اخیر روایتی از ابن عباس آمده است دایر بر اینکه این ماجرا در سال پنجم عمر آن حضرت روی داده است؛ نکـ: ج 1، ص 162. سخن ابن هشام متناقض به نظر میرسد؛ زیرا گوسفند چرانی کودکی که هنوز دو سال تمام از عمرش نگذشته است، و حتی در اوان سه سالگی، قابل تصور نیست. [3]- صحیح مسلم، کتاب الایمان، باب الاسراء، ج 1، ص 147، ح 261. [4]- سیرهٔابن هشام، ج 1، ص 168؛ تلقیح فهوم اهل الائر، ص 7. |