تاریخ چاپ :

2024 Nov 27

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

احادیثی که در فضیلت عثمان بن عفّان رضی الله عنه بیان شده اند

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نخست: أحادیثی که در فضیلت او و دیگران می‌باشد

1- او را به بهشت بشارت دهید

ابوموسیس روایت می‌کند که: در یکی از باغ‌هاي مدینه، خدمت رسول خدا صلی الله عليه وسلم بودم که مردی دَرِ باغ را زد. نبی خدا صلی الله عليه وسلم فرمود:

«اِفْتَحْ له و بَشِّرْه بِالجَنَّةِ».

«در را به روی او بگشای و او را به بهشت بشارت ده».

در را که باز کردم ابوبکر را دیدم و او را به آنچه رسول خدا صلی الله عليه وسلم گفته بود بشارت دادم و او نیز خدا را حمد و سپاس گفت. سپس بار دیگر مردی در را زد. رسول خدا صلی الله عليه وسلم همان عبارت پیشین را تکرار نمود. من هم در را که باز کردم دیدم عمر پشت در است و او را به سخنان نبی خدا بشارت دادم و او نیز شاد شد و خدا را سپاس گفت. بعد از گذشت مدّتی بار دیگر در باغ را زدند، این بار رسول خدا صلی الله عليه وسلم فرمود:

«اِفْتَحْ له و بَشِّرْه بالجَنَّه علی بَلْوی تُصِیبُه»

«در را به روی او بگشای و او را به خاطر [صبر و تحمل در برابر] مصیبتی که بر سر او می‌آید به بهشت بشارت ده».

وقتی که در را باز کردم، عثمان را دیدم و او را از سخن رسول خدا صلی الله عليه وسلم آگاه نمودم. او نیز با حمد و ثنای خدا در جواب گفت: «اللهُ مُسْتَعانُ: خداوند یار و یاور ماست.»[1]

این حدیث بیانگر فضیلت ابوبکر، عمر و عثمان است که نبی خدا صلی الله عليه وسلم بشارت بهشت را به آن‌ها داده است، و نیز مبیّن فضیلت ابوموسی می‌باشد که در خدمت رسول خدا صلی الله عليه وسلم بوده است. از طرفی دیگر این حدیث بیان می‌کند که اگر احتمال غرور و تکبّر وجود نداشته باشد جائز است رودر روی خود افراد، آنان را مدح و ثنا کرد.

این حدیث، خود، از معجزات رسول خدا است که از فاجعه قتل عثمان و آن آشوب و بلوی و نیز تداوم و استمرار آن سه تن بر ایمان و اسلام خویش خبر داده است.[2]

 

2- ای أحد! آرام گیر...

انسس روایت می‌کند که: هنگامی که نبی خدا صلی الله عليه وسلم همراه ابوبکر، عمر و عثمان بر کوه اُحد رفتند، کوه به لرزه افتاد، آن‌گاه رسول خدا پای خویش را بر آن زد و فرمود:

«اسكن أحد -أظنه ضربه برجله- فليس عليك إلا نبي وصديق وشهيدان».

«ای احد! آرام گیر زیرا جز یک پیامبر و یک صدّیق و دو شهید بر پشت تو وجود ندارد».[3]

3- آرام گیر

از ابوهریرهص روایت شده که: رسول خدا صلی الله عليه وسلم همراه ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه و زبیر بر روی حراء ایستاده بودند که ناگهان به لرزه افتاد. پیامبر در این هنگام چنین فرمودند:

«اهدأ، فما عليك إلا نبي أو صديق أو شهيد».

«آرام گیر زیرا بر روی تو جز پیامبر، يا صدیق و يا شهید [راه حقّ] نایستاده‌اند».[4]

4- شرم و حیای عثمان رضی الله عنه

از یحیی بن سعید بن عاص روایت است که أمّ‌المؤمنین عائشهل و عثمان، هر دو، برای او تعریف کردند که روزی پيامبر صلی الله عليه وسلم در منزل عائشهل دراز کشیده و در حال استراحت بودند که ابوبکر اذن ورود خواست، پيامبر صلی الله عليه وسلم بدون اين‌كه بلند شده و بنشیند به او اذن ورود داد، ابوبکر نیز وارد شد و کارش را با پيامبر صلی الله عليه وسلم مطرح نمود و بعد رفت. پس از رفتن او، عمر نزد رسول خدا صلی الله عليه وسلم آمد و این بار نیز حضرت رسول صلی الله علیه وسلم  بدون اين‌كه بلند شود با او به صحبت پرداخت. اما چون عثمان نزد رسول خدا صلی الله عليه وسلم آمد، پيامبر صلی الله عليه وسلم بلند شد و خود را مرتب نمود و به عائشهل نیز فرمود:

«اجمعي عليك ثيابك».

«که خود را کاملاً در لباسش بپوشاند».

پس از رفتن عثمان، عائشهل از رسول خدا صلی الله عليه وسلم پرسید که چرا موقعی که ابوبکر و عمر نزدتان آمدند به همان حالت، راحت با آنان صحبت کردید، اما چون عثمان پیش شما آمد بلند شدید و خود را مرتب نمودید؟. حضرتص به او پاسخ داد:

«إن عثمان رجل حيي، وإني خشيت إن أذنت له على تلك الحال أن لا يبلغ إليَّ في حاجته».

« عثمان مرد بسیار با حیائی است، ترسیدم که اگر در آن حالتی که من بودم بر من وارد می‌شد، خجالت و شرم و حیا نگذارد که او کارش را به من بگوید».[5]

 

5- شرم و حیای فرشتگان از عثمان

ابوسلمه بن عبدالرحمن از عائشهل نقل می‌کند: که روزی رسول خدا صلی الله عليه وسلم در منزل او به پشت دراز کشیده و ساق پایش از زیر لباس بیرون افتاده بود که در این هنگام ابوبکر نزد ایشان آمد و آن حضرتص بدون اين‌كه بلند شود با ابوبکر به گفتگو پرداخت. پس از ابوبکر، عمر نزد آن حضرتص آمد اما باز پيامبر صلی الله عليه وسلم از جای خود تکان نخورد و به همان حالت با عمر نیز به صحبت کردن مشغول شد، تا اين‌كه عثمان نزد حضرتص آمد با آمدن او، حضرتص بلند شد و لباس خود را مرتب نمود و به صحبت با عثمان پرداخت. هنگامی که عثمان رفت، عائشهل از حضرتص سؤال کرد که یا رسول الله صلی الله عليه وسلم ، چرا شما هنگامی که ابوبکر و عمر نزدتان آمدند شما بلند نشدید و به همان حالت استراحت با آنان صحبت کردید، اما چون عثمان نزد شما آمد، بلند شدید و خود را مرتب کردید. حضرت صلی الله علیه وسلم  فرمود:

«ألا أَستحیی من رجل تَستحیی منه الملائکةُ»[6].

(آیا نباید از مردی شرم داشته باشم که فرشتگان از او شرم می‌کنند).

مناوی در کتاب خویش می‌گوید: مقام عثمان مقام شرم و حیاء است، مقام شرم و حیا برگرفته از عظمت مقام و منزلت مخاطب است، آن‌هم همراه با نقصی که در نفس خویش می یابد. در مورد عثمان رضی الله عنه  باید گفت که عظمت و جلال خداوند متعال بر او غالب آمده بود. خود او نیز در برابر آن ذات بزرگ، احساس حقارت می‌کرد و این دو خصلت از ویژگی‌های مهم بندگان مقرّب درگاه حضرت احدیّت است. به همین دلیل، مقام عثمان نیز والا شد و بهترین بندگان خدا، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم ، از او شرم می‌نمود کما اين‌كه هر کس خدا را دوست داشته باشد، دوستان مخلص خداوند نیز او را دوست خواهند داشت و هر کس خوف خداوند را در دل جای دهد، همه چیز و همه کس نیز در برابر او خوفی عجیب در خود خواهند یافت.[7]

6- عثمان، باحیاترین فرد بود

از انس بن مالکس روایت است که رسول خدا صلی الله عليه وسلم فرمود:

«أَرْحَمُ أُمّتی أبوبکر، وَ أَشَدُّها فی دین الله عمرُ، وَ أَصْدَقُ حَیاءً عثمانُ، و أَعْلَمُها بالحَلال و الحَرام مُعاذُین جَبَلَ، و أَقْرأها لِلکتابِ اللهِ أُبَیُّ بن کَعْبَ، و أَعْلَمُها بالفَرائِضِ زَیدُ بن ثابتَ، و لکلّ أمّةٍ أَمینٌ، وَ أَمینُ هذه الأمّةِ أبوعُبَیْدةِ بنِ الجَرّاحِ.»[8]

(مهربان‌ترین امّت من، ابوبکر است، سخت‌گیرترینشان در اجرای دین، عمر، با حیا‌ترین ایشان، عثمان، داناترین آنان به حلال و حرام، معاذ بن جبل می‌باشد، ابیّ بن کعب داناترین امت به قرائت قرآن است و زید بن ثابت آگاه‌ترینشان به مسايل تقسیم ارث، و هر امّتی را امینی است و امین امت من ابوعبیده بن جرّاح می‌باشد).

دوم: رسول خدا صلی الله عليه وسلم خبر از فتنه‌ای می‌دهد که منجر به شهادت عثمان شد

1- هر که از سه چیز نجات یابد از همه چیز نجات خواهد یافت

عبدالله بن حواله از رسول خدا روایت می‌کند که حضرتص فرمود:

«مَن نَجَا مِنْ ثلاثٍ فقد نَجَا: موتی، والدجّالُ، و قتلُ خلیفةٍ مصطبرٍ بالحقِّ مُعْطِیه»[9].

(هرکس از سه جریان خود را حفظ کند، نجات یافته است و آن سه چیز عبارتند از: مرگ من، مسیح دجّال و قتل خلیفه‌ای بر حقّ که بر آن، صبر و استقامت می‌ورزد).

واضح است که منظور از آن خلیفه، عثمان بن عفّان است، و دلایل و قراین نیز همین مطلب را تأیید می‌کنند. در واقع، این حدیث، مخاطب را به درگیر نشدن در آن فتنه فرا می‌خواند. این مشارکت در فتنه، ممکن است عملی و مستقیم باشد که همان مشارکت مستقیم در قتل خلیفه و تشویق و ترغیب مردم به آن آشوب و بلوا است و ممکن است زبانی و معنوی باشد که از طریق ردّ و بدل سخنان باطل و ناروا و شایعات و اکاذیب در مورد آن خلیفه صورت می‌گیرد که در این صورت، این حدیث عامّ و فراگیر است و همه ی مسلمانان را در هر زمان و مکانی در برمی‌گیرد.[10]

2- این مرد، در آن فتنه بزرگ کشته خواهد شد

ابن عمر رضی الله عنه  از رسول خدا صلی الله عليه وسلم نقل می‌کند که روزی آن حضرت در مورد فتنه‌ای که گریبان‌گیر مسلمانان خواهد شد، صحبت می‌کرد که مردی از آن‌جا رد شد که سر و صورتش را با عمامه پوشانیده بود؛ پيامبر صلی الله عليه وسلم با سر به او اشاره نموده و فرمود:

«يقتل فيها هذا المقنع يومئذ مظلوما».

«در آن روز، این مرد مظلومانه کشته خواهد شد».

من نیز در آن مرد دقت کردم و دانستم که او عثمان بن عفّان بود.[11]

 

3- این مرد، در روز فتنه، بر راه راست است

کعب بن عجره از رسول خدا صلی الله عليه وسلم روایت می‌کند: روزی رسول خدا صلی الله عليه وسلم در مورد فتنه‌ای که امّت را در برخواهد گرفت صحبت می‌نمود که ناگاه مردی از آن‌جا رد شد. پیامبر فرمود:

«هذا يومئذ على الهدى».

«در آن روز، این مرد بر راه راست خواهد بود».

من با سرعت خود را به آن مرد رساندم و دیدم که او عثمان بن عفّان است. سپس نزد رسول خدا صلی الله عليه وسلم برگشتم و از ایشان پرسیدم: یا رسول الله صلی الله عليه وسلم ! آیا منظورتان همین مرد است؟ ایشان پاسخ داد: « بله، منظورم همین مرد است».[12]

4- فتنه عظیمی روی خواهد داد واین مرد و یارانش در آن روز، بر حقّ هستند

مرّه بهزِی روایت می‌کند که روزی نزد رسول خدا صلی الله عليه وسلم بودیم و ایشان از فتنه عظیمی  که امّت را در برخواهد گرفت صحبت می‌کردند. سپس فرمودند:

«تهيج فتنة كالصياصى، فهذا ومن معه على الحق».

«در آن روز این مرد و حامیان او بر حقّ هستند».

در این لحظه من بلند شدم و نزد آن مرد رفتم، دیدم که عثمان بن عفّان است.[13]

5- در آن روز این مرد و یارانش بر حق هستند

ابوالأشعث روایت می‌کند که در دوران امارت معاویه بر شام، دسته‌ای از خطبا، در منطقه «ایلیا» گردهم آمده و هر یک سخنانی را بیان کرد، در این میان، مرّه بن کعب، بلند شد و گفت: می‌خواهم حدیثی را برایتان بازگو کنم که اگر به خاطر گفتن آن نبود در این‌جا سخن نمی‌گفتم: روزی نزد رسول خدا صلی الله عليه وسلم بودیم و ایشان راجع به فتنه‌ای که امت دچار آن خواهد شد سخن می‌گفت که ناگهان مردی از آن‌جا رد شد که سر و صورت خود را با عمامه پوشانیده بود، پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم با دیدن او فرمود:

«هذا يومئذ وأصحابه على الحق والهدى».

«این مرد و حامیان او در آن روز، بر حقّ هستند و آنانند نجات یافتگان آن فتنه».

من سؤال کردم: یا رسول الله صلی الله عليه وسلم ! آیا منظورتان همین مرد است؟ وایشان رو به آن مرد کردند و فرمودند: « بله»، منظورم همین مرد است. چون دقت کردم فهمیدم که آن مرد کسی نبود جز عثمان بن عفّان.[14]

6- جانب امین امّت و حامیان او را بگیرید

ابوحبیبه نقل می‌کند: چون در جریان فتنه وارد منزل عثمان، که در محاصره شورشیان بود، شدم به یاد سخن ابوهریره افتادم که در مجلس از عثمان، اذن سخن گفتن را خواست و چون عثمان به او این اذن را داد، او بلند شد و پس از حمد و ثنای پروردگار، گفت: من از رسول خدا صلی الله عليه وسلم شنیدم که ایشان فرمود:

«إنكم تلقون بعدي فتنة واختلافا».

« شما بعد از من، دچار فتنه و اختلاف عظیمی خواهید شد».

یاران عرض کردند: یا رسول الله صلی الله عليه وسلم ، در آن هنگام چه باید کرد؟ و ایشان در حالیکه به عثمان نگاه می‌کردند، فرمودند:

«عليكم بالأمين وأصحابه».

«باید جانب امین امّت و یاران و حامیان او را بگیرید».[15]

7- اگر مردمانی خواستند که آن پیراهن را از تنت درآورند تو مقاومت کن

عبدالله بن عامر از نعمان بن بشیر از امّ المؤنین عائشهل نقل می‌کند که روزی رسول خدا صلی الله عليه وسلم فردی را به جانب عثمان فرستاد تا او را نزد ایشان بیاورد، هنگامی که عثمان رضی الله عنه  نزد حضرتص آمد حضرتص از او استقبال کردند و به گفتگو با هم پرداختند، هنگام رفتن عثمان، حضرتص سه بار به او گفت:

«يا عثمان، إن الله -عز وجل- عسى أن يلبسك قميصا، فإن أرادك المنافقون على خلعه فلا تخلعه حتى تلقاني. يا عثمان، إن الله عسى أن يلبسك قميصا، فإن أرادك المنافقون على خلعه فلا تخلعه حتى تلقاني».

« عثمان! به یاد داشته باش که خداوند متعال، پیراهنی مبارک را بر تن تو خواهد کرد و اگر مردمان منافقی خواستند آن‌را از تنت درآورند، تو در برابر آنان مقاومت کن».

به حضرت عایشهل گفتم: ای مادر مؤمنان! این چه حدیثی است که نزد تو می باشد؟ گفت: به خدا سوگند آن‌را فراموش کرده و به یاد نمی آوردم. می گوید: معاویه را از این روایت با خبر کردم، ا ما ایشان به خبر من رضایت ندادند تا اين‌كه نامه ای به حضرت عایشهل نوشت تا آن روایت را برای وی بنویسد، حضرت عایشه رضی الله عنها  هم آن‌را برای وی نوشت.

8- پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم با من پیمانی بسته است که من باید به آن وفادار بمانم

ابوسهله از امّ المؤمنین عائشهل روایت می‌کند که روزی رسول خدا صلی الله عليه وسلم به من گفت: «می‌خواهد با یکی از صحابه صحبت کند». من پرسیدم: می‌خواهید فردی را به دنبال پدرم، ابوبکر بفرستم؟ حضرت پاسخ رد دادند. چون من گفتم که آیا رسول خدا صلی الله عليه وسلم می‌خواهد با عثمان صحبت کند، ایشان پاسخ مثبت دادند. هنگامی‌که عثمان نزد حضرتص آمد، آن حضرتص به من فرمود که از آنان دور شوم و سپس به صورتی آرام و آهسته با هم به گفتگو مشغول شدند. در اثنای این گفتگو بود که دیدم رنگ رخسار عثمان دگرگون شد. آن روزی‌که شورشیان، خانه عثمان را محاصره کرده بودند نزد او رفتیم و به او گفتیم: یا امیرالمؤمنین! آیا نمی‌خواهید فرمان جنگ با شورشیان را صادر کنید؟ ایشان پاسخ داد: هرگز، زیرا که مرا با رسول خدا صلی الله عليه وسلم عهدی است که باید بدان پایبند بمانم[16]. این حدیث، بیانگر شدت محبّت حضرت رسول صلی الله علیه وسلم  نسبت به عثمان رضی الله عنه  و اصرار شدید آن حضرتص بر حفظ مصالح دین و امّت است. آن حضرتص عثمان را از مسايل مهم آن فتنه که منجر به قتل او نیز می‌شد، آگاه نمود، عثمان نیز بنا به توصیه حضرت رسول صلی الله علیه وسلم  آن‌را پنهان نگه داشته بود و از آن سخنان، تنها آن مقدار را که خود عثمان، در گرماگرم فتنه بازگو نموده به دست ما رسیده است. بنابر این حدیث، روشن می‌شود که رسول خدا صلی الله عليه وسلم عثمان را به اتخاذ مواضع درست و مناسب در قبال این رویداد مهم فراخوانده و دستورات لازم را به او داده بود و عثمان نیز از این دستورات و رهنمودها تبعیت نموده و به این طریق، مانع گسترش فتنه به دیگر مناطق شد. در روایاتی دیگر، مطالبی آمده است که گوشه‌هایی از این اسرار را که رسول خدا صلی الله عليه وسلم به عثمان بازگو کرد برای ما روشن می‌کند و به عنوان مثال، در روایتی نقل است که رسول خدا صلی الله عليه وسلم به عثمان فرمود:

«وإن سألوك أن تنخلع من قميص قمَّصك الله -عز وجل- فلا تفعل»[17].

«ای عثمان! خداوند لباسی را بر تنت خواهد کرد که باید به یاد داشته باشی اگر مردمانی از تو خواستند تا آن را از تنت درآورند، باید در برابر آنان مقاومت کنی».

مضمون این پیمانی است که عثمان در روز فتنه بازگو نمودو مربوط به همان سفارش رسول خدا صلی الله عليه وسلم به اوست که به او فرمود: «باید در برابر آن فتنه صبر و استقامت در پیش گیرد». اگرچه در این احادیث، سخن از خلیفه‌‌ای است مجهول که روزی بر مسند قدرت خواهد نشت.

 واضح است که در این میان، عثمان راهنمایی‌ها و سفارشاتی را از رسول خدا صلی الله عليه وسلم دریافت نمود که دیگر صحابه رضی الله عنهم   از آن بی‌خبر بودند. نهان‌سازي در ارائه‌ي اين مطالب به عثمان، به نحوی است که ام‌المؤمنین عائشهل نیز نباید آن‌ها را بشنود و نیز دگرگون شدن رنگ رخسار عثمان بهنگام شنیدن آن سخنان، خود، دلیلی است واضح بر اين‌كه آن مطالب راجع به حادثه بسیار مهم و سرنوشت‌سازی چون آن فتنه بزرگ بود. در عین حال، آن سخنان، دربرگیرنده توصیه‌ها و دستوراتی بود که براساس آن سفارشات، عثمان در روز حادثه، مواضع درست و مناسبی در برابر آن جریانات مشکوک اتخاذ نمود. در واقع، رسول خدا صلی الله عليه وسلم دستورات و سفارشاتی به عثمان نمود که شاید بر پایه همان توصیه‌ها بود که عثمان در جریان فتنه، نه از مقام خود کناره گرفت و نه به جنگ با فتنه‌گران وآشوب‌طلبان پرداخت. به واقع، این دو مسأله، همیشه، ذهن محققان و مورّخان را به خود مشغول ساخته که چرا عثمان درآن ایام، نه از مقام خود استعفا داد و نه فرمان جنگ با شورشیان را صادر کرد[18]. باید گفت رسول خدا صلی الله عليه وسلم همانطور که خبر از وقوع حوادث بسیاری دادند، در این مورد نیز، چون با غیب در ارتباط بودند، خبر از وقوع چنین فتنه بزرگی دادند. هرچند یقین داریم که غیب را تنها خداوند بزرگ و بی‌همتا می‌داند، اما او بنا به شرایط و حکمت‌هایی خاص، اخباری را در اختیار نبی خودص قرار می‌داد تا مردم را از آن‌ها آگاه سازد، کما اين‌كه در قرآن آمده است که:

 

« قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» الأعراف: ١٨٨

(بگو: من مالك سودي و زياني براي خود نيستم، مگر آن مقداري كه خدا بخواهد و (از راه لطف بر جلب نفع يا دفع شرّ، مالك و مقتدرم گرداند. ) اگر غيب مي‌دانستم، قطعاً منافع فراواني نصيب خود مي‌كردم (چرا كه با اسباب آن آشنا بودم) و اصلاً شرّ و بلا به من نمي‌رسد (چرا كه از موجبات آن آگاه بودم. حال كه از اسباب خيرات و بركات و از موجبات آفات و مضرّات بي‌خبرم، چگونه از وقوع قيامت آگاه خواهم بود؟). من كسي جز بيم‌دهنده و مژده‌دهنده مؤمنان (به عذاب و ثواب يزدان) نمي‌باشم).

 

وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب عثمان ابن عفان، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

--------------------------------------------

[1] صحیح بخاری (حدیث3695).

[2]- شرح النووی علی صحیح مسلم (15/170 –171).

[3]- صحیح البخاری (حدیث3697).

[4]- صحیح مسلم (حدیث2417).

[5]- صحیح مسلم (حدیث2402).

[6]- صحیح مسلم (حدیث2401).

[7]- فیض القدیر (4/302).

[8]- فضائ الصحابة (1/604).

[9]- مسند احمد (4/419).

[10]- فتنة مقتل عثمان (1/44).

[11]- فضائل الصحابة (1/551).

[12]- صحیح سنن ابن ماجه (1/24).

[13]- مسند احمد (5/33).

[14]- فضائل الصحابة (1/550).

[15]- فضائل الصحابة (1/550)

[16]- فضائل الصحابة (1/605)

[17]- فضائل الصحابة (1/631)، طبقات ابن سعد (3/66).

[18]- فتنة مقتل عثمان (1/48).