تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

واقعهٔ صفین (بخش اول)

پس از به پایان رسیدن جنگ جمل، حضرت علی بن أبی طالب رضی الله عنه با احترام کامل کجاوهٔ أم‌المؤمنین عائشه رضی الله عنها را همراهی نمود و یکی از مجلل‌ترین خانه‌های بصره را در اختیار ایشان قرار داد.

هنگامی که أم‌المؤمنین عائشه رضی الله عنها قصد رفتن به مکه را داشتند، چهل تن از زنان اشراف و معروف بصره را همراهشان کردند و همچنین برادرشان محمد بن أبی بکر و نیز حضرت عمار بن یاسر رضی الله عنهم و گروهی از سربازان را برای حمایت ایشان بهمراهشان فرستادند، و حضرت علی بن أبی طالب رضی الله عنه خود نیز شخصا أم‌المؤمنین عائشه رضی الله عنها را تا کیلومترها بدرقه نمودند، همچنان که امام حسن و امام حسین رضی الله عنهما نیز مسافت بیشتری را و تا زمانی که ایشان در مسیر مکه قرار گرفتند بدرقه‌شان نمودند.

أم‌المؤمنین عائشه رضی الله عنها قبل از اینکه بصره را ترک نمایند با مردم بصره وداع نمودند و به آنان فرمودند:

«هیچ کدام‌مان دیگری را ملامت و سرزنش نکنیم. به خدا سوگند، آنچه بین من و علی اتفاق افتاد چیزی جز آنچه بین یک زن و بستگان شوهرش اتفاق می‌افتد؛ نیست، و علی از نیکان است».

علی رضی الله عنه نیز فرمود:

«راست گفت، همانا والله که بین من و او چیزی جز آنچه گفت نبوده است، و بدرستی که او به حتم، همسر پیامبر شما در دنیا و آخرت است».

این بود دیدگاه هر کدام از آن‌ها به نسبت یکدیگر.

حضرت عائشه رضی الله عنها تا موسم حج در این سال (36هـ) در مکه ماند و پس از بجا آوردن فریضهٔ حج به مدینهٔ منوره بازگشت.

پس از پایان واقعهٔ جمل به این صورت، اهالی بصره همگی با علی رضی الله عنه بیعت کردند؛ چه موافقان و چه مخالفان، و ایشان بعد از مرتب ساختن اوضاع بصره، حضرت عبدالله بن عباس رضی الله عنهما را به ولایت آنجا تعیین نمود و خود بصره را به قصد کوفه که اکثریت لشکریان وی اهل آنجا بودند، ترک نمود.

علی رضی الله عنه پس از ورود به کوفه در خانه‌ای محقر ساکن شدند و پیشنهاد سکونت در قصر کوفه را که به قصر سفید معروف بود رد کرد، آن هم تنها به این سبب که حضرت عمر بن الخطاب رضی الله عنه از این قصر به سبب مجلل بودن آن نفرت داشت و از وارد شدن و ساکن شدن در آن امتناع ورزیده بود. حضرت علی رضی الله عنه آنقدر در کوفه ماندند تا توانستند زمام امور را بدست بگیرند. اکنون، بصره و کوفه مطیع ایشان شده بود، در حالی که این دو شهر منطقهٔ وسیعی را تشکیل می‌دادند و از سوی دیگر سربازان بسیاری در خود داشتند. اما هنوز برخی از اهل فتنه و آشوب‌گران در لشکر حضرت علی رضی الله عنه باقی مانده بودند. پس از آنکه بسیاری از آنها یعنی ششصد نفر در درگیری نخست بصره، و بسیاری دیگر نیز در درگیری جمل کشته شده بودند.

و اما مصر؛ در آنجا نیز عبدالله بن سعد بن أبی سرح رضی الله عنه که در زمان خلافت حضرت عثمان رضی الله عنه به ولایت آنجا تعیین شده بود همچنان در این منصب قرار داشت. وی هنگام شروع فتنه برای یاری حضرت عثمان رضی الله عنه با لشکر خویش از مصر خارج شد، اما همین که از کشته شدن و شهادت ایشان با خبر شد مسیرش را به شام تغییر داد، زیرا او نیز با حضرت معاویه و طلحه و عائشه و زبیر رضی الله عنهم اجمعین هم رأی بود و می‌خواست پیش از بیعت با حضرت علی رضی الله عنه ، ابتدا انتقام خون عثمان رضی الله عنه را از قاتلانش بگیرد.

با خروج عبدالله بن سعد بن أبی سرح رضی الله عنه از مصر، اوضاع آنجا دچار نابسامانی شد و «محمد بن أبی حذیفه» که خود یکی از رؤسا و مسببان اصلی فتنه بود زمام امور آنجا را بدست گرفت. محمد بن أبی حذیفة با وجود اینکه بعد از یتیم شدن، در دامان حضرت عثمان بن عفان رضی الله عنه بزرگ شده بود و از طرفی هم پسر مجاهدی صالح، صحابی جلیل القدر، أبو حذیفه بن عتبه رضی الله عنه که در نبرد یمامة به شهادت رسید، بود؛ اما به سبب آنکه حضرت عثمان رضی الله عنه به دلیل بی‌کفایتی وی ولایت هیچ منطقه‌ای را به او محول ننموده بود،  از ایشان کینه به دل داشت و در پی انتقام بود.

از این رو وی با عبدالله بن سبأ در فتنه هم‌دست شد و پس از آن امور را در مصر به دست گرفت. حضرت معاویه رضی الله عنه که پسر عمهٔ او نیز می شد در شام به او از مدینة و عراق نزدیک‌تر بود؛ برای همین زمانی‌که فتنه آغاز و درگیری‌های بصره رخ داد، حضرت معاویه رضی الله عنه ارتش کوچکی را برای مقابله با او و فتنه‌گران در مصر فرستاد. محمد بن أبی حذیفه نیز برای مقابله با این لشکر به شهر عریش واقع در شمال صحرای سینا آمد و با لشکر شام درگیر شد که محمد بن أبی حذیفة و سی نفر از دیگر عاملان فتنه در این نبرد کشته شدند و لشکر شام پیروز گردید، اما پیش از رسیدن لشکر شام به مصر، حضرت علی رضی الله عنه و أرضاه، صحابی بزرگوار «قیس بن سعد بن عباده»، پسر صحابی بزرگوار «سعد بن عباده» رضی الله عنهما را که در جبههٔ ایشان بود، فرستاد تا اوضاع مصر را تحت کنترل درآورد.

ایشان نیز به سرعت به راه افتاده و با هفت نفر دیگر، خود را پیش از لشکر معاویه رضی الله عنه به مصر رساند و پس از به دست گرفتن امور بر منبر رفت و اعلام نمود که با علی رضی الله عنه بیعت می‌کند و اهل مصر نیز همگی با او بیعت نمودند مگر گروه بسیار اندکی که به روستای «خربتا» از منطقهٔ «البحیرة» واقع در مصر رفتند. قیس بن سعد رضی الله عنهما برای اجتناب از جنگی دوباره آنها را در آن هنگام به حال خود رها کرد، و اینگونه مصر نیز در آن زمان تحت امر علی رضی الله عنه درآمد.

معاویه رضی الله عنه که از عملکرد قیس بن سعد رضی الله عنهما راضی نبود و مجازات قاتلان حضرت عثمان رضی الله عنه را می‌خواست، نامه‌ای برای او که در آن زمان از جانب حضرت علی رضی الله عنه والی مصر شده بود نوشت و با او اتمام حجت نمود.

قیس بن سعد رضی الله عنهما از حضرت علی رضی الله عنه بسیار دور بود چرا که خود در مصر بود و ایشان در عراق و حضرت معاویه رضی الله عنه نیز میان آنها قرار گرفته و در شام بود.

لذا قیس بن سعد رضی الله عنهما نامهٔ حضرت معاویه رضی الله عنه را محکم و با صراحت تمام جواب نداد، بلکه در جواب نامهٔ وی نوعی تردید وجود داشت. به همین سبب در شام شایع شده بود که قیس بن سعد رضی الله عنهما در خفا با معاویه رضی الله عنه در ارتباط است. این شایعه به عراق رسید و حضرت علی رضی الله عنه نیز از ترس اینکه اوضاع مصر دوباره دگرگون شود و اتفاقی که در بصره افتاده بود این بار در مصر تکرار شود، چاره را در عزل قیس بن سعد رضی الله عنهما از ولایت مصر و جایگزینی محمد بن ابوبکر رضی الله عنهما، بجای او دید.

در جایی دیگر گفته بودیم که محمد بن ابوبکر رضی الله عنهما تنها صحابی بود که در ابتدای امر در ماجرای فتنه شرکت داشت اما کمی بعد، نه تنها توسط حضرت عثمان رضی الله عنه از کردهٔ خویش توبه نمود و از عقیدهٔ اشتباه خود بازگشت، بلکه با شمشیر خود نیز در جملهٔ مدافعان حضرت عثمان رضی الله عنه درآمد و از ایشان دفاع نمود، اما نتوانست از کشته شدن حضرت عثمان رضی الله عنه و أرضاه جلوگیری کند. و نائله بنت الفرافصه همسر گرامی حضرت عثمان رضی الله عنهما نیز بر حقیقت این امر گواهی می‌دهد؛ محمد بن ابوبکر رضی الله عنهما پس از این ماجرا با علی رضی الله عنه بیعت نمود و نیکو کار زیست، و ما نیز او را بر خیر می‌دانیم و الله خود عالم است و نیازی نیست که بخواهیم از جانب الله یا در پیشگاهش از کسی به خوبی یاد کنیم.

مصر کاملا و همچنان تحت امر حضرت‌ علی رضی الله عنه باقی ماند و قیس بن سعد رضی الله عنهما نیز بعد از عزل شدن از ولایت مصر به نزد حضرت علی رضی الله عنه بازگشت و از عکس العمل خود در مقابل حضرت معاویه رضی الله عنه که توأم با تردد و دودلی بود باعث به وجود آمدن شک در مورد وی شده بود، از حضرت علی رضی الله عنه معذرت‌خواهی کرد؛ ایشان نیز عذر وی را پذیرفت و قیس بن سعد رضی الله عنهما به لشکر حضرت علی رضی الله عنه درآمد.

حضرت علی رضی الله عنه زمانی که در کوفه بود دو نامه نوشت، یکی برای حضرت جریر بن عبدالله رضی الله عنه که از جانب حضرت عثمان رضی الله عنه به ولایت همدان در سرزمین فارس برگزیده شده بود و از او بیعت خواست؛ جریر بن عبدالله رضی الله عنه نیز از همهٔ اهالی همدان برای حضرت علی رضی الله عنه بیعت گرفت و به نزد ایشان آمد.

و نامه دوم را نیز به حضرت اشعث بن قیس رضی الله عنه، در آذربایجان فرستاد؛ او نیز از اهالی آنجا برای حضرت علی رضی الله عنه بیعت گرفت و اینگونه شد که تمامی مناطق شرقی عراق و کل منطقهٔ کوفه و بصره و تمام شهرهای اطراف آن دو و همچنین مدینهٔ منورة و مکة و یمن و مصر تحت امر حضرت علی رضی الله عنه درآمدند، و تنها منطقهٔ شام باقی مانده بود که با حضرت علی رضی الله عنه بیعت نکرده بود، و تمامی حکومت اسلامی بر اطاعت از یک امیر اتفاق نظر داشتند که او علی بن أبی طالب رضی الله عنه و أرضاه بود و هیچ منطقه‌ای با این مسأله مخالف نبود مگر سرزمین شام که منطقهٔ کوچکی هم نبود.

این مشکلی بزرگ بود که نیازمند اقدامی محکم از جانب حضرت علی رضی الله عنه و أرضاه بود، لذا علی رضی الله عنه، صحابی رسول الله صلی الله علیه و سلم، یعنی جریر بن عبدالله بجلی رضی الله عنه را به سوی حضرت معاویه بن ابی سفیان رضی الله عنهما فرستاد، تا با او برای رسیدن به راه حلی به جز جنگ به گفتگو بنشیند، به ویژه پس از واقعهٔ تلخ جمل که ده هزار کشته از مسلمانان بجای گذاشته بود.

جریر بن عبدالله رضی الله عنه نیز به نزد معاویه رضی الله عنه رفت و به او پیشنهاد کرد که برای یکپارچگی مسلمانان و اجتناب از جنگ میان آنها، با علی رضی الله عنه بیعت کند. معاویه رضی الله عنه نیز سران و بزرگان شام را که بسیاری از صحابه رضی الله عنهم و فقها و کبار تابعین و قاضیان در میان آن‌ها بودند، جمع نمود و از آنان در این مورد مشورت خواست. آنان نیز بر این امر اتفاق کردند که معاویه رضی الله عنه تا قبل از اینکه قاتلان حضرت عثمان رضی الله عنه را قصاص و مجازات نکرده از بیعت کردن خودداری کند، و گفتند: علی بن أبی طالب رضی الله عنه، قاتلان عثمان بن عفان رضی الله عنه را پناه داده و حدی از حدود الله را اجرا ننموده است، بنابراین بیعت کردن با او جایز نیست.

حضرت معاویه رضی الله عنه، خود را ولی دم عثمان رضی الله عنه می‌دانست و بر خود واجب می‌دانست تا انتقام خون او را از قاتلانش بگیرد و کوتاهی کردن در این مورد را بر خود جایز نمی‌دید. و این را معنای این سخن خداوند می‌دانست که می‌فرماید:

{وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلا يُسْرِفْ فِي القَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا} [الإسراء: 33].

(و کسی که مظلوم کشته شود، برای ولیش [برای حق قصاص] قدرتی قرار داده‌ایم، پس در کشتن (و خونخواهی) اسراف نکند، بی گمان او مورد حمایت است).

حضرت معاویه رضی الله عنه نه تنها ولی دم و عمو زادهٔ حضرت عثمان رضی الله عنه بود، بلکه از سوی دیگر همسر گرامی حضرت عثمان، نائلة بنت فرافصة رضی الله عنهما برای معاویه رضی الله عنه نوشته بود که تو ولی دم عثمان رضی الله عنه هستی، و مسئولیت قصاص قاتلان ایشان را به او محول کرده بود.

آیه به این امر اشاره دارد که ولی دم مقتول، هم این حق را دارد که از خون مقتول بگذرد و هم می‌تواند به نزد حاکم برود و از او تقاضای قصاص قاتل را داشته باشد، نه اینکه خود اقدام نماید و در صدد قصاص برآید. پس با این وجود اولا می‌بایست حاکمی وجود داشته باشد که مردم با او بیعت نموده‌اند، سپس ولی دم باید به نزد او برود و پس از بیعت نمودن، از او قصاص قاتل را بخواهد، نه اینکه از بیعت کردن خودداری کند و در همان حال مطالبهٔ قصاص کند.

اما حضرت معاویه رضی الله عنه نه تنها پیشنهاد حضرت جریر بن عبدالله رضی الله عنه، فرستادهٔ حضرت علی رضی الله عنه را قبول نکرد بلکه خود فرستادگانی را به نزد حضرت علی رضی الله عنه فرستاد و گفت که با او بیعت نمی‌کند تا زمانی که یا قاتلان عثمان رضی الله عنه را تحویلش دهد و یا خودش آن قاتلان را قصاص کند و بکشد و او پس از آن بیعت خواهد کرد.

حضرت علی رضی الله عنه نیز می‌دید که این گروه تنها گروهی هستند که از کل دولت اسلامی با او مخالفت نموده و علیه او قیام نموده‌اند، برای همین جنگیدن با آنان به هدف باز گرداندن آنان به حق و جماعت مسلمانان واجب است. اما ایشان پیش از شروع جنگ خواستند تا همهٔ دیدگاهها را به هم نزدیک سازد و با اهل شام ابتدا از در تهدید به جنگ، درصورتی که با او بیعت نکنند و به جمع دیگر مسلمانان نگروند، درآمد.

وی سپس دستور به جمع‌آوری لشکر داد و از مردم مشاوره خواست، و همگی آنان به خارج شدن لشکر برای جنگ رأی دادند همچنین نظر آنان بر این بود که حضرت علی رضی الله عنه خود شخصا این لشکر را همراهی کند. اما یکی از افرادی که با خروج حضرت علی رضی الله عنه برای جنگ مخالف بود، پسر ایشان حسن رضی الله عنه بود. نظر ایشان این بود که جنگیدن با اهل شام فتنه‌ای بزرگتر را بدنبال خواهد داشت، اما حضرت علی رضی الله عنه می‌خواست این فتنهٔ برپا شده را از بیخ بر کند و در نطفه خفه کند.

خارج شدن دو گروه به سوی صفین:

حضرت علی بن أبی طالب رضی الله عنه از کوفه خارج شد و در منطقه‌ای خارج از کوفه بنام نخیله اردو زد، و حضرت «عقبة بن عامر انصاری» رضی الله عنه، را که یکی از صحابهٔ رسول الله صلی الله علیه و سلم و اهل بدر[i] بود در کوفه جانشین خود قرار داد. علی رضی الله عنه لشکر پیشتاز را به سمت شام فرستاد، و این لشکر تا آنجا پیش رفت که از رود فرات گذشت و به منطقه‌ای موسوم به "صفین" رسید. خود علی رضی الله عنه نیز با بقیهٔ لشکر، لشکر پیشتاز را دنبال کرد.

اخبار حاکی از خروج حضرت علی رضی الله عنه و لشکر وی از عراق به قصد شام برای گرفتن بیعت از اهل آن، به گوش معاویه رضی الله عنه رسید. لذا با بزرگان مشورت کردند و آنان نظرشان این بود که حضرت معاویه رضی الله عنه، در شام منتظر رسیدن لشکر حضرت علی رضی الله عنه نماند و برای مقابله با لشکر حضرت علی رضی الله عنه او نیز لشکر خود را به حرکت درآورد و همچنان که علی رضی الله عنه لشکر خود را همراهی می‌کند معاویه رضی الله عنه نیز لشکر شام را همراهی کند. معاویه رضی الله عنه رأی آنان را پذیرفت و خود لشکر شام را برای خروج رهبری نمود. یکی از افرادی که بر خروج لشکر شام تأکید داشت عمرو بن العاص رضی الله عنه بود. او در میان مردم به خطابه پرداخت و گفت:

همانا دلیران و قدرتمندان کوفه و بصره در واقعهٔ جمل از بین رفتند و در کنار علی کسی نمانده جز گروه اندکی از مردم، و خلیفه عثمان بن عفان أمیر المؤمنین به قتل رسیده است، پس شما را به الله واگذار می‌کنم اگر بگذارید حق وی ضایع و خونش پایمال شود.

عمرو بن العاص رضی الله عنه مردم را برای جنگ تشویق می‌کرد و گردان‌ها تشکیل شد و معاویه رضی الله عنه با لشکر خارج شد و لشکر پیشتازش را به سوی لشکر حضرت علی رضی الله عنه روانه کرد.

حضرت عمرو بن العاص رضی الله عنه زمانی که مردم را برای جنگ تشویق می‌کرد 86 سال داشت و بسیار پیر بود. وی یکی از کبار صحابهٔ رسول الله صلی الله علیه و سلم بود و احادیث بسیاری در فضیلت حضرت عمرو بن العاص رضی الله عنه موجود است و شایسته نیست کسی تصور کند که او در چنین سن و سالی، در حالی که بر دروازهٔ ملاقات با الله و رسول الله صلی الله علیه و سلم ایستاده، به فکر جاه و مقام دنیوی بوده باشد.

فرماندهٔ لشکر پیشتاز علی رضی الله عنه، زیاد بن نضر و فرماندهٔ لشکر پیشتاز معاویه رضی الله عنه أبو الأعور سلمی بود، و دو لشکر در صفین با یکدیگر رو در رو شدند.

علی بن أبی طالب رضی الله عنه به لشکر پیشتاز خود چنین دستور داده بود که: آنان (یعنی لشکر معاویه) را پشت سر هم و مکررا به بیعت دعوت کنید؛ اگر امتناع کردند با آنان نجنگید تا زمانی که آنان خود جنگ را شروع کنند، همچنین از شما کسی آنقدر به آنها نزدیک نشود همانند کسی که قصد جنگیدن دارد، و آنقدر هم از آنها فاصله نگیرید، به مانند کسی که از جنگیدن هراس دارد.

لشکر پیشتاز علی رضی الله عنه برای بارها لشکر پیشتاز معاویه رضی الله عنه را به بیعت فراخواند اما آنان بیعت را نپذیرفتند و أبو الأعور سلمی جنگ را شروع کرد. جنگ مدتی ادامه پیدا کرد و تعدادی کشته و شهید بر جای گذاشت؛ سپس دو لشکر از جنگیدن دست کشیدند. این اتفاق در اوائل ماه ذی الحجهٔ سال 36هـ، یعنی تقریبا پس از گذشت هفت یا هشت ماه از واقعهٔ جمل رخ داد.

در روز دوم نیز دو لشکر شروع به جنگیدن کردند و پس از گذشت مدتی و پس از به زمین افتادن تعدادی کشته و شهید از هر دو گروه، دست از جنگ کشیدند.

در روز سوم حضرت علی و حضرت معاویه رضی الله عنهما با لشکرهای اصلی‌شان به صفین رسیدند.

لشکریان علی رضی الله عنه یکصد و بیست هزار نفر بودند و لشکریان معاویه رضی الله عنه که تنها از منطقهٔ شام بودند نود هزار نفر، و این واقعا عدد بزرگی بود که تا به حال لشکرهای مسلمان آن را به خود ندیده بود. در حالی که تعداد مسلمانان در یرموک فقط سی و شش هزار تن بود و در نبرد قادسیه نیز سی و هشت هزار نفر بودند. اما امروز در صفین، آنان دویست وده هزار نفر بودند که مسلمان بودند. یکصد و بیست هزار نفر با علی رضی الله عنه و نود هزار نفر با معاویه رضی الله عنه.

زمانی که حضرت معاویه رضی الله عنه به منطقهٔ صفین رسید رودخانه‌ای را دید که آب کل منطقه از آن تأمین می‌شد. برای همین بر آن رودخانه مسلط شد و آب را بر لشکر حضرت علی رضی الله عنه بست تا جایی که لشکر حضرت علی رضی الله عنه پس از آنکه بیش از یک روز آب نداشتند، نزدیک بود از فرط تشنگی هلاک شوند. دو گروه بر سر آب با هم می‌جنگیدند تا اینکه علی رضی الله عنه صعصعة بن صوحان را بسوی معاویه رضی الله عنه فرستاد و به او گفت:

ما بدون اینکه نیت جنگیدن با شما را داشته باشیم، برای اتمام حجت با شما آمده‌ایم. اما تو لشکر پیشتازت را بسویمان فرستادی و بدون اینکه ما جنگ را آغاز کنیم خودتان اول جنگ را آغاز نمودید، اینها بس نبود حالا آب را هم برویمان می بندید؟

حضرت معاویه رضی الله عنه هم در این باره به مشاوره با بزرگان نشست، و عمرو بن العاص رضی الله عنه گفت: آب را بر آنها قطع نکن انصاف نیست که ما آب بنوشیم ولی آنها تشنگی بکشند.

اما ولید رضی الله عنه که یکی از مشاورانی بود که حضرت معاویه رضی الله عنه از او نیز مشاوره خواسته بود گفت: بگذار آنها هم همانطور که امیر المؤمنین عثمان بن عفان رضی الله عنه را در خانه‌اش به هنگام محاصره تشنگی دادند، تشنگی بکشند.

این هم یک نوع نظریه و دیدگاه بود، اما این اهل فتنه بودند که حضرت عثمان رضی الله عنه را محاصره کردند وآب را بر ایشان قطع کردند. ولی صاحبان این دیدگاه می گفتند: لشکر علی رضی الله عنه، آن قاتلان را پناه داده است، پس آنان هم باید آنچه حضرت عثمان رضی الله عنه چشیده را بچشند.

عبدالله بن سعد بن أبی سرح رضی الله عنه گفت:

تا شب صبر کن و آب را برایشان باز نکن تا بلکه به سرزمین‌هایشان بازگردند.

پس از مشاوره و بحث میان دو گروه، سرانجام تصمیم بر این شد که همگی به دور از جنگ و درگیری از آب بنوشند.

روال دو لشکر اینگونه بود که با یکدیگر می‌جنگیدند و زمانی که جنگ به پایان می‌رسید همگی با هم برای نوشیدن آب می‌رفتند و در این حین هیچ نبرد و جنگی میانشان نبود و پس از آن هر گروه کشته‌های خود را از میدان جنگ جمع‌آوری و دفن می‌کردند و بر آنها نماز می‌خواندند، و هر روز به همین صورت بود.

در روز سوم جنگ، علی رضی الله عنه گروهی دیگر را متشکل از بشیر بن عمرو الأنصاری رضی الله عنه و سعید بن قیس و شُبیس بن ربعی را به سوی معاویه رضی الله عنه فرستاد و به آنان گفت:

به نزد این مرد ـ یعنی معاویه ـ بروید و او را به اطاعت و بازگشت به جماعت دعوت کنید و ببینید که چه پاسخ می‌دهد.

آنان نیز زمانی که بر معاویه رضی الله عنه وارد شدند، حضرت بشیر بن عمرو الأنصاری رضی الله عنه شروع کرد و گفت:

ای معاویه، همانا که دنیا بر تو گذرا است و بازگشتت به سوی آخرت خواهد بود، پس الله تو را بر اساس اعمالت محاسبه خواهد کرد، و تو را بر کردارت جزا خواهد داد. به خاطر الله از تو تقاضا دارم که در جمع این امت تفرقه ایجاد مکن و خون این امت را به دستان خودشان بر زمین نریز.

معاویه رضی الله عنه در جوابش گفت: آیا نمی‌شود که این نصیحت‌ها را به یار خود - یعنی حضرت علی رضی الله عنه ـ بگویی.

او نیز در ادامه گفت:

همانا که یار من در این مورد به سبب فضیلت و دین و سبقت وی در اسلام و نسبت نزدیکش با رسول الله صلی الله علیه و سلم، برحق‌ترین کس بر روی زمین است. و او تو را به بیعت کردن با خود دعوت می‌کند، پس قبول کن که هم سلامت دنیا را برایت به ارمغان خواهد داشت و هم خیر آخرت.

معاویه رضی الله عنه، گفت: و خون عثمان هم رها و پایمال شود. والله که هرگز چنین کاری نخواهم کرد.

بنابراین، قضیه برای هر دو گروه روشن و واضح بود و هیچکدام هم در دیدگاه و نظر خویش خطایی نمی‌دید و هر کدام نیز پای دیدگاه خود تا آخر ایستادگی می‌کرد.

مذاکرات با شکست مواجه می‌شد و درگیری‌ها بین دو طرف بار دیگر شروع می‌شد؛ هر روز گروهی از دو لشکر خارج می‌شدند و به جنگیدن می‌پرداختند و در آخر روز هم دست از جنگ می‌کشیدند و روز بعد دوباره جنگ را شروع می‌کردند. ماه ذی الحجه کاملا اینگونه سپری شد.

در آن سال علی رضی الله عنه، عبدالله بن عباس رضی الله عنهما را امیر حج نمود؛ او نیز پس از به اتمام رسانیدن مأموریت خویش و ادا نمودن فریضهٔ حج به لشکر حضرت علی رضی الله عنه بازگشت.

در ماه محرم، دو گروه از جنگیدن کاملا اجتناب کردند و برای صلح پا پیش نهادند اما این اقدام هیچ نتیجهٔ مثبتی در بر نداشت. علی بن أبی طالب رضی الله عنه عدی بن حاتم طائی رضی الله عنه، یکی از صحابهٔ رسول الله صلی الله علیه و سلم را به سوی معاویه رضی الله عنه فرستاد. به همراه عدی، یزید بن قیس و شُبیس بن ربعی نیز بودند. سپس حضرت عدی بن حاتم رضی الله عنه به پا خواست و پس از حمد و ثنای الله گفت:

اما بعد، ای معاویه ما آمده‌ایم تا تو را به چیزی دعوت کنیم که الله به وسیلهٔ آن جمع‌مان را متحد سازد و خون‌هایمان را حفظ نماید و امنیت راهها و مسیرها را بازگرداند و رابطهٔ صلح و دوستی را میانمان برقرار گرداند؛ همانا که پسر عمویت سرور مسلمانان است. او از لحاظ سابقهٔ اسلام آوردن از همگی‌مان برتر است و همچنین از لحاظ پیشینهٔ نیکو در اسلام. و دیگر اینکه مردم همگی با او هستند، و این الله است که آنان را به این دیدگاه هدایت کرده، و هیچ کس بغیر از تو و گروه و همراهانت نمانده که بیعت نکرده باشد.

سپس سخنی به او گفت که برایش بسیار سخت و دشوار آمد؛ وی گفت: ای معاویه بس کن تا سرانجام تو همانند سرانجام مردان واقعهٔ جمل نشود.

پس معاویه رضی الله عنه گفت: به نظر می‌رسد برای تهدید کردن آمده‌ای نه برای اصلاح، محال است، والله که ای عدی من زادهٔ جنگ هستم و از هیچگونه جنگ و درگیری، ترس و واهمه‌ای ندارم.

پس از آن شُبیس بن ربعی گفت: ای معاویه از الله بترس و با او مخالفت نکن. پس همانا والله که ما هرگز با تقوا‌تر از او و پارساتر از او به نسبت دنیا ندیده‌ایم، همچنین کسی را که صفات خیر ونیکویش بیشتر از او باشد ندیده‌ایم.

پس از آن، معاویه رضی الله عنه ابتدا الله را حمد و ثنا نمود و سپس گفت: اما بعد، شما مرا به پیوستن به جماعت و اطاعت نمودن دعوت کردید؛ اما جماعت آنانند که با من و اینجا هستند و اما اطاعت؛ من چگونه اطاعت از شخصی را قبول کنم که بر قتل عثمان کمک کرده است، البته خود او می‌گوید که از قاتلان نیست و ما هم این ادعای او را رد نمی‌کنیم و او را به این کار متهم نمی‌کنیم، اما او این قاتلان را پناه داده، پس ابتدا او این قاتلان را به ما تحویل دهد تا ما آنها را قصاص کنیم و پس از آن دعوت شما را برای اطاعت‌پذیری و پیوستن به جماعت قبول خواهیم کرد.

شبیس بن ربعی گفت: ای معاویه بخاطر الله بگو اگر [در این جنگ] با عمار بن یاسر روبرو شدی حاضری بخاطر عثمان او را بکشی؟

و معاویه در جواب گفت: اگر با او روبرو شدم بخاطر عثمان او را نخواهم کشت، بلکه بخاطر غلام عثمان او را خواهم کشت.

معاویه رضی الله عنه این حرف را به خاطر تعصب برای عثمان رضی الله عنه تعصب نزد، بلکه او معطل ساختن حدی از حدود الله را به هیچ وجه جایز نمی‌دانست، هر چند هم که مقتول شخص کوچکی، مانند غلام حضرت عثمان رضی الله عنه در مقایسه با خود حضرت عثمان رضی الله عنه باشد، و اینکه قاتل یا پناه دهنده‌اش هر که می‌خواهد باشد.

حضرت معاویه رضی الله عنه نیز فرستادگانی را به سوی حضرت علی رضی الله عنه فرستاد که شرحبیل بن سمط و حبیب بن مسلمه رضی الله عنهما نیز در میان آنها بودند. اما در طول ماه محرم صلح برقرار نشد.

واقعهٔ صفین (قسمت دوم)

منبع: سایت قصهٔ اسلام
ترجمه: ابو عبدالله مدنی


[i] آن دسته از صحابهٔ رسول الله صلی الله علیه وسلم؛ رضی‌الله‌عنهم را که در جنگ بدر، که اولین جنگ مسلمانان بود شرکت داشته‌اند اهل بدر می‌نامند. پیامبر در مقام و منزلت آنها به حضرت عمر رضی‌الله‌عنه که خود از این گروه است می‌فرمایند: «وَمَا يُدْرِيكَ يَا عُمَرُ لَعَلَّ الله قَدِ اطَّلَعَ إِلَى أَهْلِ بَدْرٍ، فَقَالَ : اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ» «از کجا می‌دانی ای عمر؛ شاید الله از درون قلبهای اهل بدر در روز بدر آگاه شده و به آنها گفته هر چه می‌خواهید بکنید، که من شما را بخشوده‌ام».