|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
فتح تستر و السوس و اسير شدن هرمزان سال 17ه |
بسم الله الرحمن الرحیم
سبب اصلي اين واقعه آن بود كه يزدگرد پادشاه فارس فارسها را تحريك ميكرد تا با عربها بجنگد تا آن كه آنها پيمانهاي را كه بعد از جنگ قادسيه و ديگر جنگهاي كوچك بسته بودند شكستند، و با همديگر عهد بستند كه با مسلمين بجنگد، وقتي كه خبر به عمر بن الخطاب رسيد به سعد بن ابي وقاص دستور داد كه لشكري به اهواز در مقابل هرمزان بفرستند، سعد، نعمان بن مقرن را فرستاد نعمان وقتي كه به رامهرمز رسيد هرمزان بسوي او رفت و با او جنگيد و بالاخره هرمزان شكست خورد و به تستر گريخت. مسلمانان به تعقيب او پرداختند تا آن كه او را آن جا محاصره كرده و تعداد زيادي از هر دو گروه كشته شدند، آن گاه مسلمين به براء گفتند اي براء سوگند بخور بر پروردگارت تا دشمن را شكست دهد. او گفت بار خدايا آنان را شكست بده و مرا شهيد كن.( دعا، او همیشه پذیرفته شدند انس بن مالک گوید پیامبر خدا فرمود چه بسا افرادی که موهایشان ژولیده و لباسهایشان غبار آلود است و کسی به آنها توجه نمیکند اما اگر سوگند بخورند که خدایا چنین کند، خداوند همان کار را میکند و براء بن مالک یکی از آنها است. ترمذی 3854 با سند حسن.) براء در آن روز بيش از صد نفر از جنگجويان دشمن را كشته بود. آن گاه خداوند هرمزان و قومش را شكست داد و به تنگ آمدند و مردي از فارسها از ابو موسي اشعري طلب امان كرد، ابوموسي به او امان داد، آن مرد مسلمين را به جايي راهنمايي كرد كه از آنجا ميتوانستند وارد شهر شوند و آن جا ورودي آب به شهر بود فرماندهان مردم را به آنجا فراخواندند و گروهي از مردان دلير به همراه آب شبانه وارد شهر شدند و بسوي دربانان آمدند و آنها را كشتد و درها را گشودند، مسلمين هم تكبير گفته و وارد شهر شدند و اين نزديك صبح بود.
جنگ شروع شد و تا طلوع خورشيد ادامه يافت و مسلمين نتوانستند نماز صبح را بخوانند. انس ميگويد در فتح تستر حضور داشتم به هنگام نماز صبح بود و مردم مشغول فتح شهر بودند و نماز را بعد از طلوع خورشيد خواندند و آن نماز برايم مورد پسنديدهتر از شتران سرخ مو است.( بخاری کتاب الخوف، باب الصلاة عند مناهضة الحصون.) هرمزان بسوي قلعه فرار كرد و گروهي از دليرمردان به دنبال او آمدند او تيراندازي ميكرد و تيري به براء بن مالك و مجزأه بن ثور اصابت كرد و آن دو را از پاي در آورد. و هرمزان به آنها گفت صد تير به همراه دارم هر كس بسوي من بيائيد او را با تير خواهم زد اگر بعد از كشته شدن صد نفر از شما مرا اسير كنيد چه سودي براي شما دارد. مسلمانها گفتند پس چه ميخواهي؟ گفت به من امان بدهيد تا خودم را به شما تسليم كنم آن گاه مرا پيش عمر بن الخطاب ببريد تا او هر چه در مورد من بخواهد حكم كند. مسلمين پذيرفتند. و وقتي او را پيش عمر بردند به خانه عمر رفتند اما ديدند آنجا نيست، اهل خانه گفتند عمر در مسجد خوابيده است، هرمزان گفت عمر كجاست؟ آنها بسوي عمر اشاره كردند و آهسته حرف ميزدند تا او را بيدار نكنند. هرمزان گفت نگهبانان و دربانان او كجا هستند؟ گفتند كه او نگهبان و دربان ندارد. عمر از صداي آنها بيدار شد و نشست، به او گفتند اين هرمزان است، عمر گفت: به چه دليل چند بار عهد شكني كردي؟ هرمزان گفت: ميترسم كه قبل از آن كه تو را با خبر كنم مرا به قتل برساني. عمر گفت: از اين بابت مترس. آنگاه هرمزان آب خواست، آب آوردند او در حالي كه ميلرزيد ليوان آب را به دست گرفت، و گفت: ميترسم در حالي كه آب مينوشم كشته شوم، عمر گفت: تا وقتي كه آب ننوشيدهاي كسي كاري به كارت ندارد. آنگاه هرمزان ليوان آب را به زمين انداخت و آب ننوشيد. عمر گفت: برايش آب بياوريد و او را تشنه به قتل نرسانيد. هرمزان گفت آب نميخورم. عمر به او گفت: من تو را ميكشم هرمزان گفت: شما مرا تا وقتي آب بنوشم امان دادهاي و هنوز آب ننوشيدهام، انس بن مالك گفت: راست ميگويد اي امير المؤمنين، عمر گفت: واي بر تو اي انس من كسي را امان ميدهم كه مجزأه و براء را كشته است؟ و آنگاه عمر رو به هرمزان كرد و به او گفت: سوگند به خدا مرا فريب دادي، و اكنون فريب نميخورم مگر آن كه مسلمان شوي. و آن وقت هرمزان مسلمان شد. و وقتي به هرمزان گفتند: چرا قبل از اين مسلمان نشدي. گفت: ترسيدم كه بگويند از ترس شمشير مسلمان شد.
و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین
سایت عصر اســـلام |