تاریخ چاپ :

2024 Nov 21

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

موضع‌گیری‌های حکیمانه رسول الله صلى الله عليه وسلم در دعوت فردی

موضع‌گیری‌های حکیمانه رسول الله صلى الله عليه وسلم در دعوت فردی

رسول الله صلی الله علیه وسلم خردمندترین و عادل‌ترین مردمان بود، لذا با مردم بسیار مدارا کرده و مهربان بود تا اسلام را بپذیرند؛ و در مقابل اذیت و آزار آنها صبور بود و از بدی‌های آنان چشم‌پوشی می‌کرد و حتی در مقابل بدی‌های‌شان به آنها خوبی می‌کرد و با روشی نیکو و پسندیده با ایشان روبرو می‌شد.

آری، رسول الله صلی الله علیه وسلم موضع‌گیری‌های متعددی از قبیل عفو، گذشت، صبر، نرم‌خویی، عدالت، سخاوت و بخشندگی در برابر مخالفان از خود به جای گذاشته است که در ذکر نمونه‌های بیشتر آشکار و نمایان می‌گردد:

1- موضع رسول الله صلی الله علیه وسلم در برخورد با ثمامة بن أثال، بزرگ اهل یمامه

بخاری و مسلم از ابوهریره رضی الله عنه روایت می‌کنند که: رسول الله صلی الله علیه وسلم سوارانی را به سوی نجد فرستاد؛ آنان مردی از طایفه بنی‌حنیفه که ثمامه بن اثال نام داشت اسیر کرده و آوردند و او را به یکی از ستون‌های مسجد بستند. رسول الله صلی الله علیه وسلم به وی فرمود: «مَاذَا عِنْدَكَ يَا ثُمَامَةُ؟»: «ای ثمامه در چه فکری؟ (چه در سر داری و فکر می‌کنی چگونه با تو رفتار خواهم کرد؟)».

گفت: ای محمد، انتظار خیر و خوبی دارم؛ اگر مرا به قتل برسانی، کسی را کشته‌ای که مستحق قتل است (اما اگر منت بگذاری و مرا آزاد کنی) بر فرد سپاس‌گذاری منت نهاده‌ای؛ و اگر مال می‌خواهی هرچه می‌خواهی طلب کن به تو داده می‌شود. سپس او را تا فردا به همان حال گذاشت. آنگاه به او فرمودند: «مَاذَا عِنْدَكَ يَا ثُمَامَةُ؟»: «ای ثمامه در چه فکری؟» ثمامه گفت: همان که به تو گفتم: اگر منت بگذاری بر فرد سپاس‌گذاری منت گذاشته‌ای و اگر مرا به قتل برسانی کسی را کشته‌ای که مستحق قتل است. اگر مال می‌خواهی، هرچه می‌خواهی طلب کن به تو داده می‌شود. سپس او را تا فردای روز دیگر به همان حال گذاشت و باز  به او فرمود: «مَاذَا عِنْدَكَ يَا ثُمَامَةُ؟»: «ای ثمامه در چه فکری؟» ثمامه گفت: همان که به تو گفتم: اگر مرا بکشی کسی را کشته‌ای که مستحق آن است و اگر بر من منت بگذاری و مرا آزاد کنی، بر فرد سپاس‌گذاری منت نهاده‌ای. اگر مال می‌خواهی، هرچه می‌خواهی طلب کن به تو داده می‌شود.

پس رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «أَطْلِقُوا ثُمَامَةَ»: «ثمامه را باز کنید». پس از آنکه او را باز کردند به نخلستان نزدیک مسجد رفت و غسل نمود و به مسجد آمد و گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّااللهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ» ای محمد، سوگند به الله تا پیش از این در روی زمین چهره‌ای منفورتر از چهره‌ی تو نزد من نبود اما امروز چهره‌ای محبوب‌تر از چهره‌ات نزد من وجود ندارد. سوگند به الله تا پیش از این نزد من دینی منفورتر از دین تو نبود اما هم اکنون دین تو پسندیده‌ترین دین‌ها نزد من است. سوارانت مرا در حالی دستگیر کردند که قصد عمره داشتم، نظرت در این باره چیست؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم به او بشارت داد و دستور داد عمره به جای آورد؛ اما وقتی به مکه رفت، شخصی به او گفت: بی‌دین شده‌ای؟ گفت: نه به الله سوگند؛ توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمان شده‌ام و سوگند به الله تا زمانی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم اجازه ندهد، دانه‌ای گندم از یمامه برای شما نخواهد آمد[1].

پس از این ثمامه به یمامه رفت و اهل یمامه را از بردن چیزی به مکه منع کرد و این باعث شد اهل مکه به تنگ آیند و تحت فشار قرار گیرند و مجبور شدند به رسول الله صلی الله علیه وسلم نامه بنویسند که: تو به صله رحم امر می‌کنی درحالی‌که روابط ما را به هم زده‌ای و پدران ما را با شمشیر و فرزندان‌مان را با گرسنگی کشتی؛ آنجا بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم طی نامه‌ای به ثمامه نوشت اهل یمامه را از بردن محصولات به مکه باز ندارد[2].

ابن حجر رحمه الله می‌نویسد: ابن‌منده با اسنادش از ابن عباس داستان اسلام آوردن ثمامه و بازگشت وی به یمامه و منع انتقال آذوقه‌ی ذخیره به مکه را با نزول آیه‌ی ذیل مرتبط می‌داند که می‌فرماید: «آنها را به عذاب گرفتار ساختیم، پس برای پروردگارشان فروتنی نکردند و (به درگاهش تضرع و) زاری نکردند[3]»[4].

آری، زمانی‌که اهل یمامه مرتد شدند، همین ثمامه بر اسلام خویش ثابت قدم و استوار باقی ماند و با کسانی‌که از او اطاعت می‌کردند راه سفر در پیش گرفت و به علاء بن حضرمی پیوست و همراه وی با مرتدین اهل بحرین جنگید[5].

الله اکبر، چقدر رسول الله صلی الله علیه وسلم خردمند بود و با حکمت رفتار می‌کرد و چه موضع‌گیرهای والایی در این ماجرا از خود نشان داد. براستی رسول الله صلی الله علیه وسلم قلب‌ها را جذب نمود و با کسانی که امید اسلام آوردن‌شان می‌رفت و از بزرگانی بودند که پیروان زیادی داشتند و با اسلام آوردن آنها افراد زیادی مسلمان می‌شدند، بسیار مهربان بود و با دلسوزی تمام برخورد می‌کرد. شایسته است هر دعوتگری گذشت و بخشش گنه‌کار و خطاکار را مدنظر داشته و در دستور کار خود قرار دهد، زیرا ثمامه سوگند یاد کرد که تنها در لحظه‌ای نفرت و دشمنی وی به محبت تبدیل شد و این به خاطر رفتار نیکوی رسول الله صلی الله علیه وسلم در عفو و گذشت نسبت به وی بدون چشم‌داشت به کمترین عوضی اتفاق افتاد؛ و این عفو و بخشش بود که تاثیر بسیار زیادی در زندگی ثمامه و استواری وی در اسلام و دعوت به آن داشت[6]. 

2- موضع رسول الله صلی الله علیه وسلم در برابر صحرانشینی که قصد کشتن او را داشت

بخاری و مسلم از جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایت می‌کنند که: همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم برای غزوه‌ای (ذات الرقاع) به سوی نجد حرکت کردیم؛ گرمای ظهر ما را در دشتی که درختان خاردار بسیاری داشت، فرا گرفت. رسول الله صلی الله علیه وسلم زیر سایه‌ی درختی به استراحت پرداخت و شمشیرش را به یکی از شاخه‌های آن آویزان کرد.

جابر رضی الله عنه می‌گوید: و کسانی که همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم بودند، زیر سایه‌ی درختان پراکنده شدند.

جابر رضی الله عنه می‌گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إِنَّ رَجُلًا أَتَانِي وَأَنَا نَائِمٌ، فَأَخَذَ السَّيْفَ فَاسْتَيْقَظْتُ وَهُوَ قَائِمٌ عَلَى رَأْسِي، فَلَمْ أَشْعُرْ إِلَّا وَالسَّيْفُ صَلْتًا فِي يَدِهِ، فَقَالَ لِي: مَنْ يَمْنَعُكَ مِنِّي؟ قَالَ: قُلْتُ: اللهُ، ثُمَّ قَالَ فِي الثَّانِيَةِ: مَنْ يَمْنَعُكَ مِنِّي؟ قَالَ: قُلْتُ: اللهُ، قَالَ: فَشَامَ السَّيْفَ فَهَا هُوَ ذَا جَالِسٌ»: «خواب بودم که مردی آمد و شمشیرم را برداشت و درحالی‌ بیدار شدم که بالای سرم ایستاده بود و من متوجه او نشدم مگر زمانی‌که شمشیر بی‌غلاف در دستش بود؛ به من گفت: چه کسی مرا از کشتن تو باز می‌دارد؟ گفتم: الله؛ برای بار دوم گفت: چه کسی مرا از کشتن تو باز می‌دارد؟ گفتم: الله؛ شمشیر از دستش افتاد و این مردی را که می‌بینید اوست که اینجا نشسته است».

3- موضع رسول الله صلی الله علیه وسلم در برابر زید بن سعنه، یکی از علمای یهود

رسول الله صلی الله علیه وسلم در هنگام قدرت، می‌بخشید و هنگام خشم و غضب شکیبایی می‌نمود و به کسی که به ایشان بدی می‌کرد خوبی می‌نمود. و این اخلاق نیکو از بزرگ‌ترین اسباب و عوامل پذیرفتن دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم و ایمان آوردن به ایشان و جذب قلب‌ها به ایشان بود که از مصادیق این اخلاق نیکو نحوه‌ی برخورد رسول الله صلی الله علیه وسلم با زید بن سعنه یکی از علمای بزرگ یهود بود[7].

زید بن سعنه نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و طلبی را که از ایشان داشت به این صورت مطالبه نمود: یقه‌ی لباس و ردای رسول الله صلی الله علیه وسلم را گرفت و کشید و با لحنی شدید و با نگاهی تند به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: ای محمد، چرا حق مرا پرداخت نمی‌کنی؛ شما قبیله‌ی عبدالمطلب قومی هستید که بدهی‌تان را دیر پرداخت می‌کنید. و با لحنی شدید و کلماتی تند رسول الله صلی الله علیه وسلم را خطاب قرار داد؛ عمر رضی الله عنه (آنجا بود) درحالی‌که چشمانش از خشم در حدقه می‌چرخید به وی نگاهی کرد و گفت: ای دشمن الله، با رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین رفتار کرده و حرف می‌زنی؟! سوگند به کسی که او را به حق مبعوث کرده است، اگر از ملامتش نمی‌ترسیدیم حتما با شمشیرم سرت را می‌زدم؛ و این در حالی بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم با آرامش، تبسم، متانت و بردباری به عمر رضی الله عنه نگاه می‌کرد و سپس فرمود: «أَنَا وَهُوَ كُنَّا أَحْوَجُ إِلَى غَيْرِ هَذَا مِنْكَ يا عُمَر، اَن تَأْمُرَنِي بِحُسْنِ الْأَدَاءِ، وَتَأْمُرَهُ بِحُسْنِ التِّقاضی، اذْهَبْ بِهِ يَا عُمَرُ فَاقْضِهِ حَقَّهُ وَزِدْهُ عِشْرِينَ صَاعًا مَنْ تَمْرٍ»: «ای عمر، من و او به رفتاری جز این نیاز داریم، اینکه مرا به ادای نیکوی (قرض) و او را به مطالبه‌ی نیکو فراخوانی؛ ای عمر، با وی برو و حقش را پرداخت کن و علاوه بر آن 20 صاع خرما هم به او بده».

این رفتار نیکوی رسول الله صلی الله علیه وسلم با سعد، باعث شد مسلمان شود و شهادتین بر زبان آورد.

زید بن سعنه کسی بود که پیش از این داستان می‌گفت: «هیچ‌یک از علامات و نشانه‌های نبوت باقی نمانده مگر اینکه همه‌ی آنها را در چهره‌ی محمد شناختم، مگر دو علامت که آنها را ندیدم: این‌که صبر و بردباری بر خشم و غضبش سبقت داشته باشد و دیگر آن‌که شدت جهل مردم جز بر صبر و شکیبایی او نیفزاید»[8].

و با این ماجرا بود که این دو صفت را نیز در رسول الله صلی الله علیه وسلم چنان دید که توصیف شده بودند و به این ترتیب مسلمان شد و ایمان آورد و رسول الله صلی الله علیه وسلم را تصدیق کرد و همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم در غزوات شرکت کرد تا سرانجام در غزوه‌ی تبوک در حال حمله به دشمن شهید شد[9].

آری، در اخلاق رسول الله صلی الله علیه وسلم دلایل و براهین بسیاری وجود داشت که بیانگر صداقت و حق بودن دعوت ایشان بود.

4- موضع رسول الله صلی الله علیه وسلم در برابر صحرانشینی که در مسجد ادرار کرد

انس بن مالک رضی الله عنه روایت می‌کند که: با رسول الله صلی الله علیه وسلم در مسجد نشسته بودیم که صحرانشینی آمد و در مسجد ادرار کرد. اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم گفتند: این چه عملی است، این چه عملی است؟ راوی می‌گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «لَاتُزْرِمُوهُ دَعُوهُ»: «ادرارش را قطع نکنید، او را رها کنید.» پس او را رها کردند تا ادرار کرد. سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم او را صدا زد و به او فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الْمَسَاجِدَ لَا تَصْلُحُ لِشَيْءٍ مِنْ هَذَا الْبَوْلِ، وَلَا الْقَذَرِ إِنَّمَا هِيَ لِذِكْرِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَالصَّلَاةِ وَقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ»: «این مساجد برای ادرار و هیچ پلیدی دیگر ساخته نشده است بلکه برای ذکر الله و نماز و قرائت قرآن می‌باشند».

راوی می‌گوید: سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم به شخصی دستور داد سطل آبی بر محل ادرار صحرانشین بریزد[10].

و در بخاری و دیگر کتب حدیث آمده است که آن شخص همان کسی بود که گفت: پروردگارا بر من و محمد رحم بفرما و به جز ما به کسی دیگر رحم نکن؛ از ابوهریره رضی الله عنه روایت می‌کند که: همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم به نماز ایستادیم که صحرانشینی در نماز گفت: پروردگارا، بر من و محمد رحم کن و جز ما بر کسی دیگر رحم مکن؛ چون رسول الله صلی الله علیه وسلم سلام داد به او فرمود: «لَقَدْ تَحَجَّرْتَ وَاسِعًا»: «امر وسیعی را محدود ساختی» که مقصود رسول الله صلی الله علیه وسلم رحمت الهی بود[11].

و این روایت را دیگر روایاتی که محدثین غیر از امام بخاری نقل کرده‌اند، تفسیر می‌کند. ابوهریره رضی الله عنه روایت می‌کند که: صحرانشینی به مسجد آمد و دو رکعت نماز خواند و سپس گفت: پرودرگارا بر من و محمد رحم کن و جز ما بر کسی رحم مکن. رسول الله صلی الله علیه وسلم رو به او کرد و فرمود: «لَقَدْ تَحَجَّرْتَ وَاسِعًا»: «امر وسیعی را محدود ساختی» مقصود رسول الله صلی الله علیه وسلم رحمت الهی بود. پس از آن طولی نکشید که در مسجد ادرار کرد و مردم عکس العمل نشان دادند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إِنَّمَا بُعِثْتُمْ مُيَسِّرِينَ، وَلَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِينَ، أَهْرِيقُوا عَلَيْهِ دَلْوًا مِنْ مَاءٍ، أَوْ سَجْلًا مِنْ مَاءٍ»: «شما مامور به آسان‌گیری هستید نه سخت‌گیری، سطلی آب بر آن بریزید»[12].

ابوهریره رضی الله عنه می‌گوید: آن صحرانشین پس از اینکه متوجه اشتباهش شد، گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم به سوی من آمد که پدر و مادرم فدایش باد، اما نه دشنام داد و نه توبیخ و سرزنش کرد و نه مرا کتک زد و تنبیه کرد[13].

رسول الله صلی الله علیه وسلم عادل‌ترین مردم بود. و همه‌ی موضع‌گیری‌ها و رفتارش حکیمانه و نیکو بود. هرکس در اخلاق، نرمخویی، مهربانی، دلسوزی، بخشش، گذشت، صبر و شکیبایی ایشان تامل کند، بر یقین و ایمانش افزوده می‌شود.

صحرانشین عملی انجام داد که خشم و غضب حاضران را برانگیخت و می‌بایست مجازات و تنبیه می‌شد. به همین دلیل صحابه خواستند مانع وی شوند و عملش را محکوم کردند، اما رسول الله صلی الله علیه وسلم آنها را از قطع ادرار وی منع کرد. و این رفتار نیکوی ایشان در نهایت نرمی، دلسوزی، صبر و رحمت می‌باشد که همه‌ی این اوصاف حکیمانه است. آری، رسول الله صلی الله علیه وسلم با حکمت و به روشی حکیمانه به عمل آن صحرانشین واکنش نشان داد و هنگامی‌که وی گفت: پروردگارا بر من و محمد رحم کن و به جز ما بر کسی رحم نکن؛ به او فرمود: «لَقَدْ تَحَجَّرْتَ وَاسِعًا»: «امر وسیعی را محدود نمودی» که مقصودش رحمت الهی بود. زیرا رحمت خداوندی همه چیز و همه‌کس را در بردارد؛ الله متعال می‌فرماید: «و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است»[14].

اما آن صحرانشین با چنان دعایی در رحمت الله متعال بر مخلوقاتش بخل ورزید در حالی‌ که الله تعالی عمل کسانی را می‌ستاید که در این زمینه عملکردی متفاوت با رفتار آن صحرانشین دارند، آنجا که می‌فرماید: «کسانی‌که بعد از آن‌ها (بعد از مهاجران و انصار) آمدند، می‌گویند: پروردگارا! ما را و برادران‌مان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز».[15] اما صحرانشین دعایی مخالف با رهنمود این آیه داشت، به همین دلیل رسول الله صلی الله علیه وسلم این عملش را با حکمت انکار نمود[16].

 و هنگامی‌که در مسجد ادرار کرد، به دیگران دستور داد او را به حال خود بگذارند چون اگر او را از عمل بدی که آغاز کرده بود باز می‌داشتند، فساد آن بیشتر می‌شد درصورتی که با عدم منع وی، تنها قسمتی از مسجد ملوث می‌گردید. و اگر رسول الله صلی الله علیه وسلم او را از این عمل باز می‌داشت، یکی از دو حالت زیر رخ می‌داد:

1-      یا با تذکر دادن به وی باعث قطع ادرارش می‌شد که در این‌صورت با حبس ادرار پس از شروع آن، متضرر می‌شد.

2-      و یا باعث می‌شد بدن یا لباسش یا حتی بخش‌های دیگری از مسجد نجس شود.

به این ترتیب رسول الله صلی الله علیه وسلم به خاطر مصلحتی مهم‌تر، از برخورد با وی منع کرد و آن مصلحت: دفع دو مفسده یا ضرری بود که می‌توانست به آسان‌ترین آنها امر کند و یا از میان آنها به مصلحت مهم‌تر و ترک مصلحتی که اجرای آن آسان‌تر است، بپردازد[17].

آری، این از برترین و بزرگ‌ترین حکمت‌ها بود؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم این مصالح را در نظر داشت و رعایت نمود و به مفاسدی که در مقابل این مصالح بود نیز توجه داشت. و با این رفتار حکیمانه و اخلاق نیکو بود که برای امت و دعوتگرانی که پس از ایشان در عرصه‌ی دعوت گام می‌نهند، چگونگی رفتار و نرمی با جاهل و تعلیم آنچه آموزش آن برای افراد لازم و ضروری است، ترسیم نمود؛ رفتار و برخوردش به دور از سرزنش، دشنام، تنبیه بدنی و هرگونه تندخویی و خشونت بود؛ چنین برخوردی زمانی میسر می‌باشد که عمل منکر فرد از باب عناد و سرکشی و اهانت نباشد.

 آری، چنین رفتار حکیمانه‌ای و رحمت و نرمی و دلسوزی، اثر بزرگی در زندگی صحرانشین و دیگران داشت چنانکه پس از دانستن موضوع گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم به سوی من آمد که پدر و مادرم به فدایش باد، نه دشنام داد و نه سرزنش کرد و نه مرا کتک زد و تنبیه کرد[18].

براستی این اخلاق والا در حیات آن شخص موثر واقع شد[19].

5- موضع رسول الله صلی الله علیه وسلم در برابر معاویه بن حکم

معاویه بن حکم سلمی روایت می‌کند: با رسول الله صلی الله علیه وسلم نماز می‌خواندم که مردی از میان جماعت عطسه زد و من در پاسخ وی «یرحمک الله» گفتم که متوجه شدم همه به من خیره شدند؛ گفتم: ای وای مادرم به عزایم گریه کند، چرا این‌طور به من نگاه می‌کنید؟ مردم شروع به زدن دست‌ها بر روی پاهای‌شان کردند و چون متوجه شدم که می‌خواهند مرا ساکت کنند، سکوت کردم. به الله سوگند پس از پایان نماز رسول الله صلی الله علیه وسلم - که پدر و مادرم به فدایش باد و هیچ معلمی پیش از او و پس از او ندیدم که در آموزش از او بهتر باشد - نه با خشم و ترش‌رویی به من نگاه کرد و نه مرا تنبیه کرد و نه سخن تندی به من گفت، بلکه فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الصَّلَاةَ لَا يَصْلُحُ فِيهَا شَيْءٌ مِنْ كَلَامِ النَّاسِ، إِنَّمَا هُوَ التَّسْبِيحُ وَالتَّكْبِيرُ وَقِرَاءَةُ الْقُرْآنِ»: «شایسته نیست که چیزی از سخنان مردم در نماز گفته شود. بلکه نماز تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است». یا سخنی به همین معنا فرمود؛ عرض کردم: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم، من تازه مسلمانم و اینک الله اسلام را فرستاده است و در میان ما کسانی هستند که نزد کاهنان می‌روند. فرمود: «فَلَا تَأْتِهِمْ»: «نزد آنان مرو» گفتم: در میان ما کسانی هستند که - هر چیزی را - به فال بد می‌گیرند؟ فرمود: «ذَاكَ شَيْءٌ يَجِدُونَهُ فِي صُدُورِهِمْ، فَلَا يَصُدَّنَّهُمْ»:[20] «این وسوسه‌ای است که در دل‌های‌شان خطور می‌کند و نباید آنها را از تصمیم و کارشان باز دارد»[21].

راوی می‌گوید: گفتم: در میان ما کسانی هستند که با کشیدن خط فال می‌گیرند؟ فرمود: «كَانَ نَبِيٌّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ يَخُطُّ، فَمَنْ وَافَقَ خَطَّهُ فَذَاكَ»: «یکی از پیامبران نیز با کشیدن خط فال می‌گرفت. لذا کسی که خطش درست از آب درمی‌آید، با خط آن پیامبر موافق افتاده است»[22].

معاویه رضی الله عنه می‌گوید: کنیزی داشتم که در اطراف کوه احد و جوانیه[23] برایم گوسفند می‌چرانید، در یکی از روزها اطلاع یافتم گرگ یکی از گوسفندهایم را ربوده است. من هم مانند دیگر انسان‌ها ناراحت شدم و او را به شدت تنبیه کردم. سپس نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدم و از اینکه او را تنبیه کرده بودم ناراحت شدم و گفتم: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم، آیا (برای کفاره‌ و جبران گناه این عمل) او را آزاد نکنم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «ائْتِنِي بِهَا»: «او را نزد من بیاور». او را نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم بردم. به او فرمود: «أَيْنَ اللهُ؟»: «الله کجاست؟» گفت: در آسمان؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «مَنْ أَنَا؟»: «من کیستم؟» گفت: تو رسول خدایی؛ فرمود: «أَعْتِقْهَا، فَإِنَّهَا مُؤْمِنَةٌ»: «او را آزاد کن که مومن است»[24].

این شیوه‌ی رفتاری از بزرگ‌ترین حکمت‌های آشکار و ارزشمندی بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم از خود نشان داد و به طور قطع اثر آن در زندگی و روح و روان معاویه رضی الله عنه نمایان گردید، چون نفس فطرتاً به دوست داشتن کسی متمایل است که به او نیکی می‌کند؛ و بر این اساس بود که معاویه رضی الله عنه گفت: هرگز پیش از رسول الله صلی الله علیه وسلم و پس از ایشان معلمی ندیدم که در آموزش بهتر از ایشان باشد.

6- موضع رسول الله صلی الله علیه وسلم در برابر طفیل بن عمرو دوسی

از دیگر مواضع حکیمانه رسول الله صلی الله علیه وسلم رفتار او با طفیل بن عمرو دوسی بود. طفیل پیش از هجرت در مکه اسلام آورد و به سوی قومش بازگشت و آنان را به اسلام فراخواند. ابتدا از خانواده‌اش آغاز نمود که با دعوت وی پدر و همسرش اسلام آوردند. سپس به دعوت قومش پرداخت که دعوتش را نپذیرفتند و سرکشی کردند و کفر ورزیدند. و طفیل نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده و گفت: دوس هلاک شد، کفر ورزید، عصیان کرد و ابا ورزید.

ابوهریره رضی الله عنه روایت می‌کند که: طفیل بن عمرو دوسی نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: قبیله‌ی دوس عصیان کردند و کفر ورزیدند. بر علیه آنان دعا بفرما. رسول الله صلی الله علیه وسلم رو به قبله کرد و دست‌ها را بلند نمود. - مردم گفتند: دوس هلاک شد. - اما رسول الله صلی الله علیه وسلم (در دعای خود) فرمودند: «اللَّهُمَّ اهْدِ دَوْسًا وَأْتِ بِهِمْ، اللَّهُمَّ اهْدِ دَوْسًا وَأْتِ بِهِمْ»: «پرودرگارا، دوس را هدایت کن و آنها را نزد ما بیاور، پروردگارا دوس را هدایت کن و آنها را نزد ما بیاور»[25]. این رفتار نیکو بیانگر شکیبایی، بردباری، صبر، حوصله و تحمل رسول الله صلی الله علیه وسلم در مسیر دعوت الی الله می‌باشد؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم در انتقام و مجازات یا دعا کردن بر علیه کسانی که دعوت را نمی‌پذیرفتند، شتاب نمی‌کرد، بلکه برای آنها دعای هدایت هم می‌کرد تا الله متعال دعایش را استجابت و آنها را هدایت نماید و درنتیجه رسول الله صلی الله علیه وسلم با صبر و تحمل و شتاب نکردن به هدف مورد نظر می‌رسید. به این ترتیب طفیل به سوی قومش بازگشت و با نرمی و دلسوزی آنان را دعوت می‌داد و این‌گونه بود که بسیاری توسط وی اسلام آوردند. و بعدها با هشتاد یا نود خانواده از قبیله‌ی دوس به مدینه نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد ‌که ایشان در خیبر بودند؛ پس همگی در خیبر به رسول الله صلی الله علیه وسلم پیوستند و همچون دیگر مسلمانان از سهم غنیمت به آنها داده شد[26].

الله اکبر، این چه حکمت بزرگی است و رفتار حکیمانه چه جایگاه والایی دارد که به سبب آن 80 یا 90 خانواده مسلمان شدند.

آری، هریک از داعیان الی الله باید اینگونه باشد و با بردباری و شکیبایی مردم را دعوت دهد و دست یافتن به این امر با لطف الهی و شناخت روش و دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم امکان‌پذیر است.

7- موضع رسول الله صلی الله علیه وسلم در برابر جوانی که اجازه‌ی زنا کردن خواست

ابوامامه رضی الله عنه روایت می‌کند که: جوانی نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم، به من اجازه‌ی زنا بده! کسانی که حضور داشتند شگفت‌زده به او نگاه کرده و او را سرزنش کردند و گفتند: این چه عمل زشتی است، ساکت شو؛ اما رسول الله صلی الله علیه وسلم به وی فرمود: «ادْنُهْ»: «نزدیک شو».

چون نزدیک شد، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «أَتُحِبُّهُ لِأُمِّكَ؟»: «آیا این عمل را برای مادرت می‌پسندی؟» گفت: الله مرا فدایت کند، به الله سوگند نه. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «وَلَا النَّاسُ يُحِبُّونَهُ لِأُمَّهَاتِهِمْ»: «مردم هم این عمل زشت را برای مادران‌شان نمی‌پسندند».

باز فرمود: «أَفَتُحِبُّهُ لِابْنَتِكَ»: «آیا این عمل را برای دخترت می‌پسندی؟» گفت: الله مرا فدایت کند به الله سوگند نه. فرمود: «وَلَا النَّاسُ يُحِبُّونَهُ لِبَنَاتِهِمْ»: «و مردم هم آن ‌را برای دختران‌شان نمی‌پسندند».

سپس فرمود: «أَفَتُحِبُّهُ لِأُخْتِكَ؟»: «آیا آن ‌را برای خواهرت می‌پسندی؟» گفت: الله مرا فدایت کند، به الله سوگند نه؛ فرمود: «وَلَا النَّاسُ يُحِبُّونَهُ لِأَخَوَاتِهِمْ»: «و مردم هم آن‌ را برای خواهران‌شان نمی‌پسندند».

 سپس فرمودند: «أَفَتُحِبُّهُ لِعَمَّتِكَ»: «آیا آن‌را برای عمه‌ات می‌پسندی؟» گفت: الله مرا فدایت کند به الله سوگند نه. فرمود: «وَلَا النَّاسُ يُحِبُّونَهُ لِعَمَّاتِهِمْ»: «مردم نیز آن‌را برای عمه‌های‌شان نمی‌پسندند.»

(پس از این) فرمود: «أَفَتُحِبُّهُ لِخَالَتِكَ»: «آن عمل را برای خاله‌ات می‌پسندی؟» گفت: الله مرا فدایت کند به الله سوگند نه؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «وَلَا النَّاسُ يُحِبُّونَهُ لِخَالَاتِهِمْ»: «و مردم نیز آن‌را برای خاله‌های‌شان نمی‌پسندند».

ابوامامه رضی الله عنه می‌گوید: آنگاه رسول الله صلی الله علیه وسلم دست (مبارکش) را بر سینه‌ وی گذاشت و فرمود: «اللهُمَّ اغْفِرْ ذَنْبَهُ وَطَهِّرْ قَلْبَهُ، وَحَصِّنْ فَرْجَهُ»: «پرودرگارا، گناهانش را ببخش و قلبش را پاک گردان و شرمگاهش را (از ارتکاب معاصی) مصون بدار» و پس از آن دیگر ابوامامه کمترین توجهی به این امور نداشت[27].

آری، این موضع حکیمانه بیانگر آن است که داعیان الی الله باید توجه ویژه‌ای به نرمی، دلسوزی و نیکی کردن به مردم داشته باشند، خصوصا زمانی‌که با محبت و مهربانی امید آن می‌رود که مخاطب مسلمان شود یا موجب افزایش ایمان و استقامت وی در اسلام می‌گردد.

اما چنانکه این نرمی و دلسوزی در عمل و رفتار رسول الله صلی الله علیه وسلم همواره مدنظر بوده است نیز ما را به نرمی و مهربانی در همه‌ی امور دستور داده است. ام‌المومنین عایشه رضی الله عنها روایت می‌کند: گروهی از یهودیان (سه تا ده نفر) نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده و گفتند: «السام عليکم»: (مرگ بر شما) عایشه می‌گوید: دانستم که مقصودشان از اینکه سلام را چنین تلفظ کردند (السام) چیست و در پاسخ به آنها گفتم: «و عليکم السام و اللعنة» و بر شما باد مرگ و لعنت؛

ام المومنین عایشه رضی الله عنها می‌گوید: پس رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «مَهْلًا يَا عَائِشَةُ، إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الرِّفْقَ فِي الأَمْرِ كُلِّهِ»: «آرام باش ای عایشه، براستی الله متعال رفق و نرمی را در تمام امور دوست دارد».

 گفتم: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم آیا نشنیدی چه گفتند؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «قَدْ قُلْتُ: وَعَلَيْكُمْ»: «(و من در پاسخ) گفتم: و بر شما باد».[28]

و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «يَا عَائِشَةُ، إِنَّ اللهَ رَفِيقٌ يُحِبُّ الرِّفْقَ، وَيُعْطِي عَلَى الرِّفْقِ مَا لَا يُعْطِي عَلَى الْعُنْفِ، وَمَا لَا يُعْطِي عَلَى مَا سِوَاهُ»:[29] «الله متعال مهربان است و مهربانی و نرمی را دوست دارد؛ و با نرمخویی چیزی را عطا می‌کند که با تندخویی عطا نمی‌کند و آنچه در برابر نرمی می‌دهد در عوض هیچ چیز نمی‌دهد».

و فرمودند: «إِنَّ الرِّفْقَ لَا يَكُونُ فِي شَيْءٍ إِلَّا زَانَهُ، وَلَا يُنْزَعُ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا شَانَهُ»:[30] «ملایمت و نرمی در هر چیز وجود داشته باشد آ‌ن‌را زینت می‌بخشد و از هرچه گرفته شود، آن‌را بی ارزش می‌کند».

و رسول الله صلی الله علیه وسلم بیان نمودند هرکس از رفق و نرمخویی محروم شود، درحقیقت از همه‌ی خوبی‌ها محروم شده است؛ و می‌فرماید: «مَنْ يُحْرَمِ الرِّفْقَ، يُحْرَمِ الْخَيْرَ»:[31] «هرکس از نرم‌خویی محروم شود، از خیر محروم شده است».

و ابودردا رضی الله عنه روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «مَنْ أُعْطِيَ حَظَّهُ مِنَ الرِّفْقِ فَقَدْ أُعْطِيَ حَظَّهُ مِنَ الخَيْرِ، وَمَنْ حُرِمَ حَظَّهُ مِنَ الرِّفْقِ فَقَدْ حُرِمَ حَظَّهُ مِنَ الخَيْرِ»:[32] «به هرکس بهره‌ای از نرمی داده شود، درحقیقت بهره وی از خیر و خوبی داده شده است؛ و هرکس از رفق و نرمی محروم باشد، درحقیقت از خیر و خوبی محروم شده است».

 و ابودردا رضی الله عنه روایت می‌کند که: «هرکس بهره‌ای از رفق و نرمی به وی داده شده، بهره‌ی وی از خیر و خوبی‌ها به او داده شده است و در میزان حسنات چیزی سنگین‌تر از اخلاق نیکو نیست».[33]

و ام المومنین عایشه رضی الله عنها روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم به او فرمودند: «إِنَّهُ مَنْ أُعْطِيَ حَظَّهُ مِنَ الرِّفْقِ، فَقَدْ أُعْطِيَ حَظَّهُ مِنْ خَيْرِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ، وَصِلَةُ الرَّحِمِ وَحُسْنُ الْخُلُقِ وَحُسْنُ الْجِوَارِ يَعْمُرَانِ الدِّيَارَ، وَيَزِيدَانِ فِي الْأَعْمَارِ»:[34] «به هرکس بهره‌ای از نرمی داده شده، درحقیقت بهره وی از خیر و خوبی‌های دنیا و آخرت به او داده شده است؛ و صله رحم و اخلاق نیکو و همسایگی نیکو، سرزمین‌ها را آباد می‌کنند و بر عمرها می‌افزایند».

آری، رسول الله صلی الله علیه وسلم به جایگاه ارزشمند نرمخویی در تمام امور اشاره کردند و آن‌را با عملکرد و رفتار و قول و فعل خویش، به تمام و کمال بیان نمودند تا امتش و به ویژه داعیان الی الله در همه‌ی امور بر مبنای رفق و نرمی عمل کنند؛ و دعوتگران سزاوارترین مردم به رفق و نرمی در امر دعوت و بلکه در تمامی تصرفات و احوال‌شان می‌باشند.

در احادیث فوق، فضیلت نرم‌خویی بیان شده و به آن و دیگر اخلاق نیکو تشویق می‌کند و در مقابل بداخلاقی و درشت‌خویی و کسانی که چنین اخلاقی داشته باشند، سرزنش شده‌اند.

بنابراین نرمی سبب انواع خیر و خوبی می‌شود و با چنین رفتاری به راحتی می‌توان به اهداف و خواسته‌ها دست یافت. اهدافی که با روش‌های دیگر و به ویژه با رفتاری متضاد با این هرگز به دست نمی‌آیند.[35]

و از طرفی رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد درشت‌خویی و سخت‌گیری به امت هشدار دادند. ام المومنین عایشه رضی الله عنها روایت می‌کند: شنیدم که رسول الله صلی الله علیه وسلم در خانه‌ام می‌گفت: «اللهُمَّ، مَنْ وَلِيَ مِنْ أَمْرِ أُمَّتِي شَيْئًا فَشَقَّ عَلَيْهِمْ، فَاشْقُقْ عَلَيْهِ، وَمَنْ وَلِيَ مِنْ أَمْرِ أُمَّتِي شَيْئًا فَرَفَقَ بِهِمْ، فَارْفُقْ بِهِ»:[36] «پروردگارا، هرکس مسئولیتی در امتم برعهده گرفت و بر آنها سخت‌گیری نمود، بر او سخت بگیر؛ و هرکس مسئولیتی در امتم عهده‌دار شد و با آنها به نرمی رفتار نمود، تو نیز با او به نرمی رفتار کن».

و چون رسول الله صلی الله علیه وسلم یکی از صحابه را به ماموریتی می‌فرستاد، او را به تساهل امر می‌کرد و از اینکه موجب نفرت مردم گردد، نهی می‌نمود. ابوموسی رضی الله عنه روایت می‌کند: چون رسول الله صلی الله علیه وسلم یکی از یارانش را برای کاری می‌فرستاد به او می‌فرمود: «بَشِّرُوا وَلَا تُنَفِّرُوا، وَيَسِّرُوا وَلَا تُعَسِّرُوا»:[37] «بشارت دهید و متنفر نسازید و آسان بگیرید و سخت نگیرید».

و زمانی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم ابوموسی اشعری و معاذ را به یمن فرستاد به آنها فرمود: «يَسِّرَا وَلاَ تُعَسِّرَا، وَبَشِّرَا وَلاَ تُنَفِّرَا، وَتَطَاوَعَا وَلاَ تَخْتَلِفَا»:[38] «آسان بگیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر نسازید و با هم سازگاری داشته باشید و اختلاف نکنید».

و انس بن مالک رضی الله عنه روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «يَسِّرُوا وَلاَ تُعَسِّرُوا، وَبَشِّرُوا، وَلاَ تُنَفِّرُوا»:[39] «آسان بگیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر نسازید».

در این احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم به آسان‌گیری امر می‌کند و از متنفر ساختن مردم باز می‌دارد و در کلماتی که در این احادیث به کار می‌برد میان یک لفظ و ضد آن جمع نموده و هر دو را کنار هم ذکر می‌کند زیرا انسان گاهی آسان‌گیری می‌کند و گاهی سخت‌گیری می‌کند و گاهی بشارت می‌دهد و گاهی موجب نفرت می‌شود. و اگر رسول الله صلی الله علیه وسلم تنها به آسان‌گیری اکتفا می‌کرد و فقط بدان امر می‌کرد، کسی که تنها یک یا دوبار آسان‌گیری می‌کرد و در بیشتر مواقع به سخت‌گیری می‌پرداخت، با همان یک یا دو بار آسان‌گیری، مصداق حدیث قرار می‌گرفت، اما چون در کنار «يسرا» (آسان‌گیری) «لا تعسرا» (سخت نگرفتن) را نیز بیان داشت، درحقیقت سخت گرفتن را در همه‌ حال و به هر شکلی رد می‌کند و هدف همین است. و نیز در حدیث «يَسِّرَا وَلاَ تُعَسِّرَا، وَبَشِّرَا وَلاَ تُنَفِّرَا، وَتَطَاوَعَا وَلاَ تَخْتَلِفَا» با این اسلوب سخن گفتند، زیرا آنها (ابوموسی و معاذ) گاهی با هم موافق و سازگار بودند و گاهی با هم اختلاف می‌کنند و در چیزی با یکدیگر موافق بوده و در امری با هم اختلاف می‌کنند.

در واقع رسول الله صلی الله علیه وسلم در این احادیث و احادیث دیگری که در این زمینه ثابت است، با بشارت به فضیلت و پاداش بزرگ، به بخشش فراوان و بی حد و حصر و رحمت وسیع الهی تشویق کردند و از متنفر ساختن مردم با ذکر انواع وعید و ترساندن آنها بدون بشارت نهی کردند.

و نیز بیانگر ابراز محبت و عدم سخت‌گیری با کسی است که اسلام آوردن وی نزدیک است. و نیز با کودکی که دوران بلوغ وی نزدیک است و یا بالغ شده است و نیز در مورد کسی که از گناهان توبه کرده، باید چنین رفتار شود. در تمام این موارد شایسته است به صورت تدریجی رفتار شود و نوع تعامل با آنها در انجام انواع عبادات، اندک اندک و با مهربانی و ملاطفت همراه باشد. زیرا امور اسلام در باب تکلیف به صورت تدریجی است. و اگر بر کسی که در میدان طاعت وارد شده یا می‌خواهد به تازگی در این میدان گام نهد، آسان گرفته شود و به نرمی با وی برخورد شود، غالبا در چنین حالتی اندک اندک بر طاعتش افزوده می‌شود و به تدریج بهتر هم خواهد شد، اما اگر از همان ابتدا سخت گرفته شود، احتمال آن می‌رود که وارد میدان طاعت نشود و اگر هم وارد شود احتمال دارد دوامی نداشته باشد[40].

آموزش و فراگیری علم و دانش نیز تدریجی می‌باشد و بر این مبنا بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم برای هدایت و ارشاد یارانش هر چند روز یک بار را در نظر می‌گرفت. تا درس و نصیحت، موجب خستگی و دلسردی نشود و از نصیحت روزانه اجتناب می‌ورزید[41].

پس درود و سلام الله بر او باد که امتش را به تمام انواع خیر و خوبی راهنمایی نمود و از هر شری آنان را برحذر داشت و بر علیه کسی که بر امتش سخت گیرد، دعا نمود و برای آنکه با مهربانی و آسان‌گیری با امت رفتار کند، دعای خیر نمود؛ همان‌طور‌که پیش‌تر در حدیث ام المومنین عایشه رضی الله عنها ذکر کردیم.

و این از رساترین سرزنش‌ها در مورد سخت‌گیری بر مردم و از بزرگ‌ترین تشویق‌ها در مهربانی و نرمی با مردم می‌باشد[42].

8- موضع رسول الله صلی الله علیه وسلم در برابر کسی که برای عدم اجرای حد شفاعت نمود

رسول الله صلی الله علیه وسلم در همه‌ی امور و احکامی که صادر می‌کرد دادگرترین مردم بود؛ و از مواردی که تا روز قیامت در عدالت ایشان ضرب المثل خواهد بود، داستان زن مخزومی است که دزدی کرد و دستش قطع شد، آن‌هم پس از اینکه اسامه خواست در مورد وی شفاعت کند تا حد بر او اجرا نشود. اما رسول الله صلی الله علیه وسلم در این مورد با ملاطفت برخورد نکرد و شفاعت را در هیچ‌یک از حدود الهی نمی‌پذیرفت.

ام المومنین عایشه رضی الله عنها روایت می‌کند: قریش تصمیم گرفت در مورد زن مخزومی که در غزوه‌ی فتح مکه دزدی کرده بود (نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم) شفاعت کند. لذا مشورت کردند تا چه کسی در این‌باره با رسول الله صلی الله علیه وسلم سخن بگوید؟ با خود گفتند: کسی جز اسامه بن زید رضی الله عنه که محبوب رسول الله صلی الله علیه وسلم است جرات این کار را ندارد. سپس آن زن را نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آوردند و اسامه رضی الله عنه در مورد وی با رسول الله صلی الله علیه وسلم سخن گفت (و به میانجیگری در عدم اجرای حد سرقت بر وی پرداخت) که چهره‌ی مبارک رسول الله صلی الله علیه وسلم دگرگون شد و فرمود: «أَتَشْفَعُ فِي حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ»: «آیا در مورد عدم اجرای یکی از حدود الهی شفاعت می‌کنی؟» اسامه رضی الله عنه به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم، برایم طلب آمرزش کن. و بعدازظهر همان روز رسول الله صلی الله علیه وسلم برخاست و به ایراد سخنرانی پرداخت و پس از حمد و ثنای الله متعال فرمود: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا أَهْلَكَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ أَنَّهُمْ كَانُوا إِذَا سَرَقَ فِيهِمِ الشَّرِيفُ تَرَكُوهُ، وَإِذَا سَرَقَ فِيهِمِ الضَّعِيفُ أَقَامُوا عَلَيْهِ الْحَدَّ، وَإِنِّي وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَوْ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ يَدَهَا»: «اما بعد؛ ای مردم، دلیل هلاکت کسان پیش از شما این بود که چون فرد مشهور و نامداری در میان آنها دزدی می‌کرد، او را رها می‌کردند و حد را بر او اجرا نمی‌کردند و چون فرد ضعیفی مرتکب دزدی می‌شد، حد را بر او جاری می‌کردند؛ به الله سوگند، اگر دخترم فاطمه دزدی کند، حتماً دستش را قطع می‌کنم». سپس دستور داد تا حد سرقت را بر زنی که دزدی کرده بود جاری کنند که دستش قطع شد.

ام المومنین عایشه رضی الله عنها می‌گوید: همان زن توبه‌ای نیکو نمود و ازدواج کرد و نزد من آمد و خواسته‌اش را به رسول الله صلی الله علیه وسلم منتقل کردم[43].

 روشن است که عدالت در برابر ظلم و ستم قرار دارد و الله تعالی در سخن گفتن و حکم کردن به عدالت امر کرده است و می‌فرماید: «و هرگاه سخن گویید (یا داوری کنید و یا شهادت می‌دهید)، عدالت را رعایت کنید، حتی اگر در مورد نزدیکان (شما) باشد».[44]

و می‌فرماید: «و هنگامی‌که در بین مردم داوری می‌کنید، به عدالت داوری کنید».[45]

تردیدی نیست که باید داعیان الی الله این موضع حکیمانه و دیگر مواضع رسول الله صلی الله علیه وسلم را بسان اسوه و الگوی خود در مسیر دعوت تطبیق دهند[46].  

9- موضع حکیمانه رسول الله صلی الله علیه وسلم در سخاوت و بخشندگی

انس رضی الله عنه روایت می‌کند که هرگاه از رسول الله صلی الله علیه وسلم چیزی برای پذیرش اسلام خواسته می‌شد، بی‌دریغ عطا می‌کرد. یک بار مردی نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و اسلام آورد و  رسول الله صلی الله علیه وسلم یک گله گوسفند به او داد. آن شخص نزد قومش بازگشت و گفت: ای قوم من، مسلمان شوید، زیرا محمد بسان کسی می‌بخشد که از فقر و تنگدستی نمی‌ترسد[47].

این موضع حکیمانه بیانگر سخاوت و بخشش فراوان رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌باشد[48].

رسول الله صلی الله علیه وسلم با توجه به رضایت الهی، تشویق مردم به اسلام، جذب قلوب و جلب محبت می‌بخشیدند. چنانکه گاهی شخصی ابتدا به خاطر مال و متاع دنیوی مسلمان می‌شد اما پس از آن به لطف الله و روش حکیمانه رسول الله صلی الله علیه وسلم و نور اسلام، چیزی نمی‌گذشت که برای اسلام و حقیقت ایمان شرح صدر پیدا می‌کرد و اسلام در قلبش جای می‌گرفت و پس از آن اسلام و ایمان نزد وی از دنیا و آنچه در آن بود محبوب‌تر می‌شد[49].

در این زمینه شواهد بسیاری وجود دارد که به برخی از آنها به عنوان نمونه اشاره می‌کنیم:

مسلم در صحیحش روایت می‌کند: رسول الله صلی الله علیه وسلم پس از غزوه‌ی فتح مکه با مسلمانانی که همراه ایشان بود به سوی حنین حرکت کرد و به جنگ در حنین پرداخت که الله تعالی دینش و مسلمانان را یاری نمود و رسول الله صلی الله علیه وسلم به صفوان بن امیه صد گوسفند و پس از آن صد گوسفند و پس از آن صد گوسفند بخشید. صفوان گفت: به الله سوگند رسول الله صلی الله علیه وسلم به من بخشید آنچه بخشید، درحالی‌که منفور‌ترین مردمان نزد من بود و پیوسته به من می‌بخشید تا اینکه محبوب‌ترین مردمان نزد من گردید[50].

انس رضی الله عنه می‌گوید: اگر شخصی تنها به خاطر دنیا اسلام ‌آورد، درحقیقت اینگونه اسلام نمی‌آورد مگر اینکه (چیزی نمی‌گذرد که) اسلام نزد وی از دنیا و آنچه در آن است، محبوب‌تر می‌گردد[51].

و چون رسول الله صلی الله علیه وسلم شخصی ضعیف‌الایمان می‌دید به او بخشش فراوان می‌کرد. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إِنِّي لَأُعْطِي الرَّجُلَ، وَغَيْرُهُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْهُ، خَشْيَةَ أَنْ يُكَبَّ فِي النَّارِ عَلَى وَجْهِهِ»:[52] «گاهی من به شخصی (چیزی) می‌بخشم درحالی‌که دیگری از او نزد من محبوب‌تر است. به این افراد کمک می‌کنم که مبادا (در اثر ضعف ایمان) واژگون به آتش دوزخ انداخته شوند».

و برای این بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم به برخی از مردان قریش صد شتر بخشید[53].

از دیگر رفتارهای حکیمانه و نیکوی رسول الله صلی الله علیه وسلم در این زمینه، رفتار ایشان در مورد زن مشرکی است که دو مَشک داشت. آنگاه که رسول الله صلی الله علیه وسلم از مَشک‌ها به یارانش آب داد و مشک‌ها را در حالی به آن زن برگرداند که بیش از گذشته آب داشت. و سپس به اصحابش فرمود: «اجْمَعُوا لَهَا»: «چیزی برای وی جمع آوری کنید». صحابه مقداری آرد، خرما و سویق برای او جمع کردند که غذای زیادی جمع شد و آنها را در پارچه‌ای بستند. آنگاه آن زن را سوار شتر کرده و مواد غذایی را جلوی او گذاشتند. رسول الله صلی الله علیه وسلم به او گفت: «اذْهَبِي فَأَطْعِمِي هَذَا عِيَالَكِ تَعْلَمِينَ وَاللَّهِ مَا رَزَأْنَا مِنْ مَائِكِ شَيْئًا وَلَكِنَّ اللَّهَ هُوَ الَّذِي سَقَانَا»: «برو با این (مواد غذایی) خانواده‌ات را غذا بده؛ به الله سوگند تو خود می‌دانی که ما چیزی از آب (مشک‌های) تو کم نکردیم، الله ما را سیراب نمود».

در این داستان آمده که آن زن نزد قومش بازگشت و گفت: ساحرترین مردمان را ملاقات کردم یا گفت: چنانکه گمان می‌کردند، پیامبر بود؛ و اینگونه الله متعال افرادی را که با آن زن بودند به وسیله‌ی او هدایت نمود و آن زن اسلام آورد و قومش نیز مسلمان شدند[54].

و در روایتی آمده است: مسلمانان (در سریه‌هایی) به دهکده‌های اطراف حمله کردند اما به روستای آن زن کم‌ترین تعرضی نکردند. روزی آن زن به مردان طایفه خود گفت: مسلمانان عمداً به شما حمله نمی‌کنند، آیا باز هم درباره‌ی اسلام شک دارید؟ سرانجام تمام مردم آن طایفه به پیروی از آن زن مسلمان شدند[55].

دو چیز سبب شد تا آن زن مسلمان شود:

الف) اینکه با چشمان خود دید رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحابش از دو مشک او آب خوردند و چیزی از آن کم نشد؛ و این از معجزات رسول الله صلی الله علیه وسلم و بیانگر صدق رسالتش بود.

ب) بخشش و سخاوت رسول الله صلی الله علیه وسلم زمانی که به یارانش امر نمود چیزی برای او جمع کنند و آنان نیز مواد غذایی زیادی جمع کردند.

قوم وی به دست او اسلام آوردند زیرا مسلمانان مراعات حال قوم آن زن را می‌کردند و این به دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم و در راستای جلب محبت‌شان بود تا آنکه این رفتار سبب اسلام آوردن‌شان گردید[56].

اما مثال‌هایی که پیش‌تر ذکر شد، تنها قطره‌ای از دریای بی‌کران سخاوت و بخشندگی رسول الله صلی الله علیه وسلم بود. و باید توجه داشت که چقدر به آن نیاز داریم و داعیان الی الله چقدر به اقتدای به رسول الله صلی الله علیه وسلم و برگرفتن از نور و هدایت روش رسول الله صلی الله علیه وسلم در دعوت و در تمامی امور نیازمند هستند. والله المستعان.

10- مواضع رسول الله صلی الله علیه وسلم در برابر رئیس منافقان عبدالله بن ابی سلول

رسول الله صلی الله علیه وسلم در حالی وارد مدینه شد که دو قبیله‌ی اوس و خزرج در مورد پادشاهی عبدالله بن ابی سلول به توافق رسیده بودند و هیچ‌یک از آنان در مورد بزرگی و شرف او اختلاف نداشتند و پیش از او و بعد از او بر کسی دیگر که از این دو قبیله باشد توافق نکرده بودند و درواقع شرایطِ به پادشاهی رسیدن وی را مهیا کرده بودند، تا به او روی ‌آورده و او را پادشاه خود قرار دهند؛ در این هنگام بود که الله متعال رسول الله صلی الله علیه وسلم را به میان آنها فرستاد. و قوم عبدالله بن ابی از او روی گردانده و به اسلام روی آوردند، این امر موجب شد که قلبش پر از کینه، عداوت و دشمنی شود و معتقد بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم پادشاهی‌اش را از او گرفته است؛ و چون متوجه شد قومش از هرچه جز اسلام ابا می‌ورزند با نارضایتی و درحالی‌که بر نفاق و کینه و دشمنی اصرار داشت، به ظاهر مسلمان شد[57]. و از هیچ تلاش و کوششی در بازداشتن مردم از پذیرفتن و پراکنده نمودن جماعت مسلمانان و دفاع از یهود و یاری آنها دریغ نکرد.

اما موضع‌ خبیثانه وی در دشمنی با دعوت اسلام نمایان گردید؛ دشمنی‌هایی که با نفاق و دورنگی بود. اما با این همه رسول الله صلی الله علیه وسلم از دشمنی وی با اسلام چشم‌پوشی می‌کرد و با بردباری و شکیبایی پاسخ می‌داد زیرا اظهار اسلام می‌کرد و از طرفی یاران و هم‌پیمانانی از دیگر منافقان داشت که او رئیس‌شان و آنها پیرو او بودند. با این همه رسول الله صلی الله علیه وسلم با اقوال و عملکردی نیکو با وی برخورد ‌نمود؛ از بدی‌ها و شیطنت‌های وی چشم‌پوشی می‌کرد و به نیکی پاسخ می‌داد و این را در مواضع متعددی نشان داد که به عنوان مثال به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

الف) شفاعت عبدالله بن ابی در مورد یهود بنی‌قینقاع، پس از پیمان‌شکنی آنها

 بنی‌قینقاع پس از جنگ بدر با کشف عورت زنی مسلمان در بازار و با کشتن مرد مسلمانی که به یاری آن زن شتافت، عهد و پیمان خود را شکستند[58].

به این ترتیب رسول الله صلی الله علیه وسلم در روز شنبه، نیمه شوال درحالی‌که دقیقا 20 ماه از هجرت گذشته بود، به سوی آنها حرکت کرد و 15 روز آنان را محاصره نمود و آنان در قلعه‌های‌ خود پناه گرفتند. رسول الله صلی الله علیه وسلم به شدت آنان را محاصره کرد و الله متعال در قلوب‌شان رعب و وحشت انداخت و پس از آن بود که به دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم از دژ پایین آمدند و رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور دادند آنها را ببندند، درحالی‌که 700 جنگجو بودند. در این هنگام بود که عبدالله بن ابی به سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده و گفت: ای محمد، به هم‌پیمانان من خوبی کن؛ اما رسول الله صلی الله علیه وسلم به او پاسخی نداد؛ بار دیگر گفت: ای محمد به هم‌پیمانان من خوبی کن؛ اما رسول الله صلی الله علیه وسلم از وی روی برگرداند؛ سپس یقه‌ی رسول الله صلی الله علیه وسلم را گرفت و گفت: به الله سوگند دست بردار نیستم تا اینکه در حق هم‌پیمانان من نیکی کنی، می‌خواهی 400 تن بدون زره و 300 تن زره‌پوش را در یک روز درو کنی درحالی‌که همواره مرا در برابر دشمنان سرخ‌پوست و سفیدپوست حمایت کرده‌اند؟ به خدا که من از گردش روزگار می‌ترسم. رسول الله صلی الله علیه وسلم آنها را به وی سپرد[59] و به آنان دستور داد از مدینه خارج شوند و در اطراف مدینه نباشند؛ آنها به سوی شام حرکت کردند و رسول الله صلی الله علیه وسلم اموال‌شان را مصادره نمود و خمس غنائم را از آنها جدا نمود[60].

ب) عملکرد عبدالله بن ابی در جنگ اُحُد

رسول الله صلی الله علیه وسلم به قصد جنگ احد حرکت کرد. در میانه راه بین مدینه و احد بودند که عبدالله بن ابی با حدود یک سوم سپاه حرکتش را کُند کرد و به مدینه بازگشت که عبدالله بن عمرو بن حرام پدر جابر به دنبال‌شان رفت و با توبیخ و تشویق از آنان خواست بازگردند و گفت: بیایید در راه الله بجنگید یا به دفاع بپردازید؛ اما آنان در پاسخ گفتند: اگر می‌دانستیم شما می‌جنگید (و جنگی در کار است) باز نمی‌گشتیم. و عبدالله بن عمرو بازگشت و آنان را دشنام داد[61]. اما با اینکه عبدالله بن ابی چنین جرم بزرگی را مرتکب شد و قصد خوار و زبون کردن مسلمانان را داشت، اما رسول الله صلی الله علیه وسلم او را مجازات نکرد.

ج) بازداشتن رسول الله صلی الله علیه وسلم از دعوت الی الله

رسول الله صلی الله علیه وسلم به دیدن سعد بن عباده می‌رفت که متوجه شد عبدالله بن ابی با تعدادی از مردان قومش جمع بود، پس رسول الله صلی الله علیه وسلم از مرکب پیاده شد و سلام نمود و اندکی نشست، قرآن تلاوت نمود و آنها را دعوت داد و در مورد الله متعال تذکر و هشدار و بیم و بشارت داد؛ پس از آنکه سخنانش تمام شد، عبدالله بن ابی به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: ای مرد، هیچ‌یک از سخنانی که گفتی نیک نبود، اگر حق هستند در خانه‌ات بنشین و هرکس نزد تو آمد این سخنان را به او بگو و چون کسی نزد تو نیامد این سخنان را برای وی تکرار نکن و اینگونه او را عذاب مده و در مجلسی که از آنِ اوست، آنچه برای وی ناخوشایند است مگو[62].

با این همه باز هم رسول الله صلی الله علیه وسلم او را بخشید و از مواخذه وی چشم‌پوشی نمود.

د) تشویق یهود بنی‌نظیر به مقاومت و پایداری

هنگامی‌که یهود بنی‌نظیر تصمیم گرفت رسول الله صلی الله علیه وسلم را به قتل برساند و اینگونه عهد و پیمان خود را شکستند، رسول الله صلی الله علیه وسلم محمد بن مسلمه را نزد آنان فرستاد و دستور داد از مجاورت با او و شهرش خارج شوند؛ در این هنگام بود که منافقان و در راس آنها عبدالله بن ابی به بنی‌نضیر پیام فرستادند و گفتند: «ثابت و استوار باشید و به خواسته‌های آنها توجه نکنید. ما شما را تسلیم نخواهیم کرد، اگر جنگیدید ما نیز همراه شما می‌جنگیم و اگر اخراج شدید همراه شما خارج می‌شویم». با این سخنان بود که عزم یهود جزم شد و تقویت شدند و با اینکه عهد و پیمان را شکسته بودند، به درخواست رسول الله صلی الله علیه وسلم اهمیت ندادند، به این ترتیب رسول الله صلی الله علیه وسلم به سوی آنها حرکت کرد و آنان را محاصره نمود تا آنکه الله متعال در قلوب‌شان رعب و وحشت انداخت و رسول الله صلی الله علیه وسلم آنان را بیرون نمود که به سوی خیبر حرکت کردند و برخی از آنان به سوی شام رفتند[63].

با این همه باز هم رسول الله صلی الله علیه وسلم عبدالله بن ابی را به حال خودش رها کرد و او را به خاطر کاری که کرده بود، مجازات نکرد.

هـ) نیرنگ و خیانت عبدالله‌بن‌ابی در غزوه مریسیع (بنی‌مصطلق)

 در این غزوه، عبدالله بن ابی مرتکب اعمالی رسوا کننده شد که در واقع موجبات قتل و مجازات وی را فراهم می‌آورد.

پس از همین غزوه بود که منافقان داستان اِفک را ساخته و شایع کردند و تکبر عبدالله بن ابی سلول نمایان گردید[64]. در همین غزوه عبدالله بن ابی گفت: ﴿لَئِن رَّجَعۡنَآ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ لَيُخۡرِجَنَّ ٱلۡأَعَزُّ مِنۡهَا ٱلۡأَذَلَّۚ[65] و گفت: ﴿لَا تُنفِقُواْ عَلَىٰ مَنۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ حَتَّىٰ يَنفَضُّواْۗ[66].

اینجا بود که حکمت محمدی و سیاست هدایت کننده‌ی رسول الله صلی الله علیه وسلم در خاموش کردن آتش فتنه نمایان شد و به فضل الهی و سپس صبر رسول الله صلی الله علیه وسلم شری که توسط عبدالله بن ابی در حال ریشه دواندن بود، از بیخ و بنیاد قطع شد و بلکه متوجه وی گردید. اما در برابر این مواضع رسواکننده‌ی رئیس منافقان، رسول الله صلی الله علیه وسلم با عفو و گذشت و احسان برخورد نمود. زیرا عبدالله بن ابی پیروانی داشت و از شر آنان بر دعوت اسلامی می‌ترسیدند و از طرفی اظهار اسلام می‌کرد؛ و بر این اساس بود که چون عمر بن خطاب رضی الله عنه گفت: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم، اجازه بده تا گردن این منافق را بزنم، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «دَعْهُ، لاَ يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّ مُحَمَّدًا يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ»:[67] «او را رها کن تا مردم نگویند: محمد یارانش را می‌کشد».

و اگر رسول الله صلی الله علیه وسلم او را می‌کشت، چنین رفتاری منجر به تنفر مردم از ورود به اسلام می‌شد، زیرا مردم (ظاهرا) می‌دیدند عبدالله بن ابی مسلمان است (و با کشته شدن وی) از آن پس می‌گفتند: محمد مسلمانان را می‌کشد و این‌گونه مفاسد ظاهر شده و مصالح تعطیل می‌گردید.

آری، این‌گونه بود که حکمت و صبر رسول الله صلی الله علیه وسلم بر برخی از مفاسد غالب شد، مفاسدی که از پرداختن به آنها ترس به وجود آمدن مفسده‌ای بزرگ‌تر می‌رفت. لذا رسول الله صلی الله علیه وسلم با صبر و حکمت رفتار کرد تا شوکت و عظمت اسلام تقویت گردد و به همین هدف بود که بر مبنای ظاهر حکم نمود و این الله عزوجل است که عهده‌دار نهان و باطن می‌باشد.

و پس از این بود که حکمت نبوی در عدم قتل عبدالله بن ابی برای عمر رضی الله عنه آشکار گردید و گفت: به الله سوگند اکنون دانستم که برکت تصمیم رسول الله صلی الله علیه وسلم از تصمیمی که من داشتم، بیشتر و بزرگ‌تر بود[68].

آری، بر داعیان الی الله لازم است در مسیر دعوت، به رسول الله صلی الله علیه وسلم اقتدا کنند و با حکمت مردم را به اسلام فراخوانند.

 

منبع: برگرفته از کتاب: اصول و مبانی دعوت در سیرت پیامبر رحمت، تألیف: د. سعید بن علی بن وهف قحطانی، ترجمه: امین پورصادقی.

 



[1]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب المغازی، باب وفد بنی حنیفة وحدیث ثمامة بن أثال (8/87)، (ش: 4372)؛ ومسلم في کتاب الجهاد والسیر، باب ربط الأسیر وحبسه وجواز المنّ علیه (3/1386)، (ش: 1764).

[2]- سیرة ابن هشام (4/317) با اندکی تصرف، وفتح الباری شرح صحیح بخاری (8/88).

3- ﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ فَمَا ٱسۡتَكَانُواْ لِرَبِّهِمۡ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ٧٦[المؤمنون: 76]

[4]- ابن حجر در مورد این اثر می‌گوید: سند آن حسن است. الإصابة في تمییز الصحابة (1/203).

[5]- الإصابة في تمییز الصحابة (1/203)؛ و در این‌باره اشعاری سرود که نشان از متاثر شدن وی از عفو و گذشت رسول الله صلی الله علیه و سلم می‌باشد.

[6]- نگا: شرح نووی بر مسلم (12/89)؛ و فتح الباری شرح صحیح بخاری (8/88).

[7]- هذا الحبیب یا محبّ، ص528؛ وهدایة المرشدین، ص384.

[8]- ابن حجر این قصه را در کتاب «الإصابة فی تمییز الصحابة» ذکر کرده است و آن‌را به طبرانی و حاکم و أبی‌الشیخ در کتابش أخلاق النبی و ابن سعد و... نسبت می‌دهد. سپس می‌گوید: و رجال اسناد آن ثقة هستند... و ابن مَعین محمد بن أبی السری را توثیق نموده است ... و ولید به روایت آن تصریح نموده است. (1/566)؛ ابن کثیرآن‌را در «البدایة والنهایة» ذکر نموده و به أبی‌نعیم فی الدلائل نسبت داده است. البدایة والنهایة، (2/310)؛ و هیثمی در مجمع الزوائد (8/240) می‌گوید: طبرانی آن‌را روایت نموده و رجال آن ثقة می‌باشند.

[9]- الإصابة فی تمییز الصحابة (1/566).

[10]- مسلم در کتاب الطهارة، باب وجوب غسل البول وغیره من النجاسات إذا حصلت فی المسجد وأن الأرض تطهر بالماء من غیر حاجة إلى حفرها (1/236)، (ش: 285)؛ و بخاری و شرح آن الفتح در معنای آن به طور مختصر در کتاب الوضوء، باب ترك النبي ج والناس الأعرابي حتى فرغ من بوله في المسجد (1/322)، (ش: 219)؛ و روایات ادرار نمودن صحرانشین در مسجد در جاهای متعددی در صحیح بخاری ذکر شده است. (1/223)، (10/449)، (10/525).

[11]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب الأدب، باب رحمة الناس والبهائم (10/438)، (ش: 6010).

[12]- ترمذی در کتاب الطهارة، باب ما جاء في البول یصیب الأرض (1/275)، (ش: 147)؛ و أحمد در مسند با ترتیب أحمد شاکر و این متن مسند است (12/244)، (ش: 7254)؛ و نیز أحمد آن‌را در روایتی طولانی ذکر کرده است. (20/134)، (ش: 10540)؛ و ابوداود و شرح آن العون المعبود (2/39).

[13]- مسند احمد با ترتیب أحمد شاکر که تکمله حدیث گذشته می‌باشد که ابوهریره روایت نموده است. (20/134)، (ش: 10540)؛ و ابن ماجه (1/175).

14- ﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖۚ [الأعراف: 156]

15- ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ [الحشر: 10]

[16]- نگا: فتح الباری شرح صحیح بخاری (10/439).

[17]- فتح الباری، شرح صحیح بخاری (1/ 25)؛ وشرح نووی بر مسلم (3/191).

[18]- ابن ماجه در کتاب الطهارة، باب الأرض یصیبها البول کیف تغسل (1/175)، (ش: 529)؛ و پیش‌تر تخریج آن در مسند احمد گذشت.

[19]- فتح الباری (1/325)؛ و شرح نووی (3/191)؛ وعون المعبود شرح سنن أبی‌داود (2/39)؛ و تحفة الأحوذی، شرح سنن ترمذی (1/457).

[20]- ابن صلاح می‌گوید: اصل این قسمت از حدیث «فلا یصدونکم» می‌باشد، یعنی نباید شما را از ادامه کارتان باز دارد.

[21]- علما می‌گویند: معنای آن این است که فال بد «الطیره» چیزی است که ناگزیر آن‌را در دل خویش می‌یابید و در این مورد سرزنشی بر شما نیست، اما نباید با توجه به آن از انجام امورتان خودداری کنید. شرح نووی (5/22).

[22]- اهل علم در معنای این حدیث اختلاف دارند و قول صحیح در این مورد این است که: هرکس خط وی با خط آن پیامبر موافق باشد، برای وی مباح است اما راهی برای ما وجود ندارد که به موافقت یقینی این مساله پی ببریم، پس این عمل مباح نیست یعنی حرام است. زیرا این عمل مباح نمی‌شود مگر با کسب یقین نسبت به موافقت و در این مورد برای ما امکان به یقین رسیدن نمی‌باشد. و نیز گفته شده: این عمل در شریعت ما منسوخ شده است. اما از مجموع اقوال علما در این مورد اتفاق بر نهی از آن برمی‌آید لذا چنین عملی حرام است. شرح نووی بر صحیح مسلم (5/23).

[23]- مکانی در شمال مدینه نزدیک کوه احد می‌باشد. شرح نووی بر صحیح مسلم (5/23).

[24]- مسلم، کتاب المساجد ومواضع الصلاة، باب تحریم الکلام فی الصلاة ونسخ ما کان من إباحته (1/381)، (ش: 537)؛ و شرح این حدیث در شرح نووی بر مسلم (5/20).

[25]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب الجهاد، باب الدعاء للمشرکین بالهدى لیتألفهم (6/107)، (ش: 2937)؛ و در کتاب المغازی، باب قصة دوس والطفیل بن عمرو الدوسی (8/101)، (ش: 4392)؛ ودر کتاب الدعوات، باب الدعاء على المشرکین (11/196)، (ش: 6397)؛ و مسلم در کتاب فضائل الصحابة، باب فضل غفار وأسلم وجهینة وأشجع وتمیم ودوس وطیئ (40/1957)، (ش: 2524)؛ و أحمد نیز آن‌را روایت نموده است. (2/243، 448)؛ و البدایة والنهایة (6/337)، (3/99)؛ وسیرة ابن هشام (1/407).

[26]- سیر أعلام النبلاء للذهبی (1/346)؛ وزاد المعاد (3/626)؛ والإصابة فی تمییز الصحابة (2/225).

[27]- أحمد در مسند (5/256، 257)؛ و و هیثمی در مجمع الزوائد آن‌را ذکر نموده و طبرانی نسبت داده می‌گوید: رجال آن رجال صحیح می‌باشد. (1/129)؛ سلسلة الأحادیث الصحیحة للألبانی (370)، ج1.

[28]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب الأدب، باب الرفق فی الأمر کله (10/449)، (ش: 6024).

[29]- به روایت مسلم، کتاب البر والصلة والآداب، باب فضل الرفق، عن عائشة (4/2004)، (ش: 2593).

[30]- همان (4/2004)، (ش: 2594).

[31]- همان، از جریر بن عبد الله (4/2003)، (ش: 2592).

[32]- ترمذی، کتاب البر والصلة، باب ما جاء فی الرفق (4/367)، (ش: 2013)؛ وقال حدیث حسن صحیح، صحیح الترمذی (2/195).

[33]- مسندأحمد (6/451)؛ الأحادیث الصحیحة للألبانی(876) که شواهد بسیاری برای آن ذکر نموده است.

[34]- مسند أحمد (6/159)؛ و سند آن صحیح است. الأحادیث الصحیحة، ألبانی (519).

[35]- شرح نووی بر مسلم (16/145)؛ و فتح الباری شرح صحیح البخاری (10/449)؛ و تحفة الأحوذی شرح سنن الترمذی (6/154).

[36]- مسلم، کتاب الجهاد، باب فضیلة الإمام العادل، وعقوبة الجائر والحث على الرفق بالرعیة والنهی عن إدخال المشقة علیهم (3/1458)، (ش: 1828).

[37]- مسلم، کتاب الجهاد والسیر، باب الأمر بالتیسیر وترک التنفیر (3/1358)، (ش: 1732).

[38]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب المغازی، باب بعث أبی موسى ومعاذ إلى الیمن قبل حجة الوداع، (8/62)، (ش: 4344، 4345)؛ و مسلم، کتاب الجهاد والسیر باب الأمر بالتیسیر وترک التنفیر (3/1359)؛ و متن از مسلم است. (ش: 1733).

[39]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب العلم، باب ما کان النبی ج یتخولهم بالموعظة والعلم کی لا ینفروا (1/163)، (ش: 69)؛ و مسلم فی کتاب الجهاد والسیر، باب الأمر بالتیسیر وترک التنفیر (3/1359)، (ش: 1732).

[40]- شرح نووی بر مسلم (12/41) با اندکی تصرف؛ و فتح الباری (1/163).

[41]- فتح الباری (1/162، 163).

[42]- شرح نووی بر مسلم (12/213).

[43]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب الحدود، باب إقامة الحد على الشریف والوضیع (12/86)، (ش: 6787)؛ وباب کراهیة الشفاعة فی الحد إذا رفع إلى السلطان (12/87)، (6/513)، (5/192)، (ش: 6788)؛ و مسلم، کتاب الحدود، باب قطع السارق الشریف، والنهی عن الشفاعة فی الحدود (3/1315)، (ش: 1688)؛ و شرح نووی (11/186)؛ وفتح الباری شرح صحیح بخاری (12/95، 96).

44- ﴿وَإِذَا قُلۡتُمۡ فَٱعۡدِلُواْ وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰ [الأنعام: 152]

45- ﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ [النساء: 58]

[46]- نمونه‌هایی حکیمانه در این زمینه: سنن أبی‌داود (2/242)؛ ترمذی (3/137)؛ نسائی (7/64)؛ و بخاری و شرح آن الفتح (3/292)، (2/143)، (11/312)، (12/112)، مسلم (3/458)؛ هذا الحبیب یا محب، ص534، 535.

[47]- مسلم، کتاب الفضائل، باب ما سئل رسول الله  شیئاً قط فقال: لا، وکثرة عطائه (4/1806)، (ش: 2312).

[48]- در باب سخاوت و بخشش پیامبر نمونه‌های بسیاری ذکر شده است. نگا: بخاری و شرح آن الفتح، کتاب بدء الوحی، باب حدثنا عبدان (1/30)، (ش: 6)؛ وکتاب الأدب، باب حسن الخلق وما یکره من البخل (10/455)؛ (ش: 6033)؛ وکتاب الرقاق، باب قول النبی ج: لو أن مثل أحد ذهباً (11/264)، (ش: 6445)، (11/303)، (ش: 6470)؛ وکتاب الکفالة، باب من تکفل عن میت دیناً فلیس له أن یرجع (4/474)؛ وکتاب التمنی باب تمنی الخیر وقول النبی ج: لو أن لی أحد ذهباً (3/17)، (ش: 2296)؛ ومسلم، کتاب الفضائل، باب ما سئل رسول الله شیئاً قط فقال: لا، وکثرة عطائه (4/1805، 1806)، (ش: 2311، 2312)؛ وکتاب الزکاة، باب من سأل بفحش وغلظة (2/730)، (ش: 1057)؛ وباب تغلیظ عقوبة من لا یؤدي الزکاة (2/687)، (ش: 991).

[49]- شرح نووی بر مسلم (15/72).

[50]- مسلم، کتاب الفضائل، باب ما سئل شیئاً قط فقال: لا، وکثرة عطائه (4/1806)، (ش: 2313).

[51]- همان (4/1806)، (ش: 2312/58).

[52]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب الزکاة، باب قوله تعالى: ﴿لَا يَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ ﴾ (3/340)، (ش: 1478)؛ ومسلم، کتاب الزکاة، باب إعطاء من یخاف على إیمانه (3/733)، (ش: 1059).

[53]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب فرض الخمس، باب ما کان النبی یعطی المؤلفة قلوبهم (6/249)، (ش: 3147).

[54]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب المناقب، باب علامات النبوة (6/580)، (ش: 3571)؛ ومسلم، کتاب المساجد ومواضع الصلاة، باب قضاء الصلاة الفائتة واستحباب تعجیل قضائها (1/476)، (ش: 682).

[55]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب التیمم، باب الصعید الطیب وضوء المسلم یکفیه من الماء (1/448)، (ش: 344).

[56]- فتح الباری (1/453).

[57]- سیرة ابن هشام (2/216)؛ والبدایة والنهایة (4/157).

[58]- سیرة ابن هشام (2/427)؛ والبدایة والنهایة (4/49)؛ والرحیق المختوم، ص228؛ وهذا الحبیب، ص246.

[59]- سیرة ابن هشام (2/428)؛ والبدایة والنهایة، ابن کثیر (4/4).

[60]- زاد المعاد (3/126، 190).

[61]- زاد المعاد فی هدی خیر العباد (3/194)؛ وسیرة ابن هشام (3/8)، (3/57)؛ والبدایة والنهایة (4/51).

[62]- سیرة ابن هشام (2/218، 219).

[63]- سیرة ابن هشام (3/192)؛ والبدایة والنهایة (4/75)؛ وزاد المعاد (3/127).

[64]- ماجرای افک را دربخاری و شرح آن الفتح، کتاب المغازی، باب حدیث الإفک (7/431)، (ش: 4141)؛ وکتاب التفسیر، سورة النور، باب ﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ قُلۡتُم مَّا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَٰذَا سُبۡحَٰنَكَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ١٦ ﴾ (8/452)، (ش: 4750)؛ ومسلم، کتاب التوبة، باب حدیث الإفک (4/2129)؛ وزاد المعاد (3/256-268).

[65]- [منافقون: 8] اگر (از غزوه بنی‌مصطلق) به مدینه برگشتیم، باید افراد باعزّت و قدرت، اشخاص خوار و ناتوان را از آنجا بیرون کنند.

[66]- [منافقون:7] به آنانی که (از مکه به مدینه مهاجرت کرده‌اند و) نزد فرستاده خدا هستند، بذل و بخششی نکنید و چیزی ندهید تا پراکنده شوند و بروند.

[67]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب التفسیر، سورة المنافقون، باب  ﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ أَسۡتَغۡفَرۡتَ لَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ لَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ٦ ﴾ (8/648، 652)، (ش: 4905)؛ و کتاب المناقب، باب ما ینهى عنه من دعوى الجاهلیة (6/546)، (ش: 3518)؛ ومسلم، کتاب البر والصلة، باب انصر أخاك ظالماً أو مظلوماً (4/1998)، (ش: 2584/63)؛ وسیرة ابن هشام (3/334).

[68]- ابن کثیر در البدایة والنهایة (4/185)؛ و شرح نووی بر مسلم (16/139)؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص336.