|
تاریخ چاپ : |
2024 Dec 03 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
فتوحات شام |
بسم الله الرحمن الرحيم نخستین پیام عمر رضی الله عنه به شام مربوط به خبر وفات ابوبکرصدیق رضی الله عنه و انتصاب فرماندار جدید شام، ابوعبیده بود. در آن نامه چنین آمده است: اما بعد: به اطلاع میرسانم که جانشین رسول خدا، ابوبکر، وفات نموده و بازگشت همه به سوی خدا است. درود خدا بر ابوبکرصدیق که مردی حق دوست، نرم خو، نیکوکار و حکیم بود. ما و همه مسلمانان امیدوار پاداش الهی در برابر مصیبت از دست دادن ایشان هستیم و از خداوند میخواهم که ما را با چنگ زدن به تقوا در پناه رحمتهای خویش جای دهد و تا زندهایم توفیق اطاعت از دستورات خود را داده و پس از مرگ وارد بهشت خود سازد و او بر هر چیز توانا است. از محاصرهی اهل دمشق توسط شما اطلاع یافتیم و از امروز به بعد شما سرپرست مسلمانان آن سامان هستید. پس نیروهای خود را در نواحی اطراف شهر حمص، دمشق و سایر شهرهای شام پراکنده ساز و در اینباره از رأی خود و رأی مسلمانانی استفاده کن که با تو هستند. البته نباید این دستور من تو را وادار نماید تا با اعزام همهی نیروها پایگاهت را کاملاً خالی کنی و دشمن را نسبت به خود امیدوار سازی. بلکه جهت ادامهی محاصره باید به قدر کافی نیرو داشته باشی، از جمله خالد بن ولید را نزد خود نگهدار که به کمک او احتیاج خواهی داشت.[1] وقتی نامه عمر رضی الله عنه به ابوعبیده رسید، معاذ را طلبید و نامه را با هم خواندند و نامهرسان به ابوعبیده گفت: امیرالمؤمنین از شما در مورد احوال مردم جویا شدند و دربارهی خالد بن ولید، یزید بن ابی سفیان و عمرو بن عاص نیز پرسیدند که آنها چگونه مردانی هستند؟ آیا نسبت به مسلمانان دلسوزی دارند؟ ابوعبیده پاسخ لازم را به او داد و جواب نامه را نیز به کمک معاذ چنین نوشت: از ابوعبیده و معاذ بن جبل به عمربن خطاب. با سلام! ستایش براي خدایی که جز او معبود به حقی وجود ندارد. ما تو را از آن زمان میشناسیم که برای خود میاندیشیدی و به فکر خود بودی و اکنون ای عمر! تو ولی امر همهی امت محمد از سرخ و سفید و سیاه شدهای. و نیک و بد و صالح و فاسق و قدرتمند وضعیف، همه در مقابل تو هستند. و هر کدام حقی به گردن تو دارند. پس ای عمر! مواظب خود باش و ما تو را از روزی بیم میدهیم که همهی رازهای نهان، آشکار گردد، و پرده از هر کس و هر چیز برداشته میشود و همه در مقابل پادشاه قهار و توانايی قرار میگیرند و منتظر فیصلهی او میباشند و از عذابش میترسند وبه رحمتهایش امیدوار میشوند و به ما خبر رسیده است که در این امت مردانی خواهند بود که به ظاهر دوست و در باطن دشمن هستند، و ما به خدا پناه میبریم که از آنها باشیم. پس نباید از نامهی ما برداشتی غیر از آنچه ما داشتهایم، داشته باشید. سلام و رحمت خدا بر شما باد.[2] گفتگوی خالد و ابوعبیده خالد بن ولید که فرماندار سابق شام بود خبر یافت که عمر رضی الله عنه او را از کار برکنار و ابوعبیده را تعیین کرده است. بنابراین نزد ابوعبیده آمد و گفت: خدا تو را ببخشاید نامهی امیرالمؤمنین یا پیام عزل من و روی کار آوردن تو به دستت رسیده و به من اطلاع نمیدهی و همچنان پشت سر من نماز میگزاری در حالی که ما باید از تو فرمان ببریم؟ ابوعبیده گفت: خدا تو را ببخشاید من میخواستم که تو از زبان کسی دیگر مطلع شوی و از طرفی نمیخواستم قبل از به پایان رساندن جنگی که آغاز کردهای، خبرت کنم. میخواستم بعد از آن به اطلاعت برسانم و من شیفتهی قدرت دنیا نیستم و برای آن تلاش نمیکنم، چرا که دنیا و سلطنت آن رو به نابودی و زوال است و همهی ما برادران یکدیگر و اجرا کنندگان دستورات خدا هستیم. پس انسان از این که برادرش فرماندهی او باشد ضرر نخواهد کرد. بلکه کسی که مسئولیتی به عهده میگیرد باید بداند که بیش از دیگران در معرض فتنه و آسیب قرار دارد، مگر کسی که خدا او را در پناه خویش محفوظ بدارد، براستی که چنین افرادی اندکند. آنگاه نامهی امیرالمؤمنین را به خالد تحویل داد.[3]
پاسخ نامهی ابوعبیده و معاذ از طرف عمر رضی الله عنه پس از این که نامهی ابوعبیده و معاذ توسط شداد بن اوس بن ثابت، برادر زادهی حسان بن ثابت انصاری، به دست خلیفه رسید و قرائت گردید، ایشان در جواب نامهی آنها چنین نوشت: حمد و ستایش بر خدایی را که معبود به حقی جز او نیست. اما بعد: من شما را به رعایت تقوای الهی توصیه میکنم که رضایت پروردگار و توشهی شما و انسانهای آگاه در آن است و افراد ناتوان از آن بیبهره هستند. نامهی شما به دستم رسید. شما در آن به گذشتهی من اشاره کرده و بیان داشتهاید که شما مرا از آن زمان میشناسید که برای خود اندیشیدهام و به فکر خود افتادهام، چه چیزی را دریافتهاید؟ و این نوعی تزکیه برای من از جانب شما میباشد. و همچنین متذکر شدهاید که اکنون ولی امر مسلمین شدهام ودر مقابل من انسانهای گوناگون از قبیل نیک و بد و قوی و ضعیف قرار دارند و باید عدالت را در مورد همه رعایت بکنم و جویا شدهاید که من چگونه عمل خواهم کرد. باید گفت: هیچ کاری از دست کسی ساخته نیست مگر به توفیق خداوند. و مرا به فرا رسیدن روز قیامت یادآور شده بودید؛ باید گفت که جریان شب و روز یادآور این قضیه میباشند، آنها هر چیز جدید را فرسوده و هر دوری را نزدیک مینمایند و هر موعودی را پدید میآورند تا اینکه قیامت را فراهم میسازند. روزی را که همهی رازهای پنهان و چیزهای پوشیده آشکار میگردد و چهرهها در مقابل پادشاه قهار فروتن میشوند. و مردم با زبونی و ترس از عذاب و امید به رحمتهایش منتظر قضای او میباشند. و اما در مورد این که شما نوشتهاید که در این امت مردانی خواهند بود که به ظاهر دوست و در باطن دشمن هستند، باید گفت که مربوط به زمان شما نیست بلکه این پدیده در آخر الزمان اتفاق خواهد افتاد؛ زمانی که ترسها و امیدها وابسته به مردم باشند. و افزود که خداوند مرا ولی امر شما قرار داده و من از او میخواهم که مرا در این زمینه کمک و حفاظت نماید و من مردی مسلمان و بندهای ضعیف هستم، مگر این که خدا کمک بکند و اگر خدا نخواهد خلافت در اخلاق و رفتار من تغییری ایجاد نخواهد کرد. و بزرگی از آن خدا است و بندگان را در آن سهمی نیست. پس کسی نگوید که عمر رضی الله عنه از روزی که بر کرسی خلافت نشسته تغییر کرده است. و من حق را قبل از دیگران در مورد خویشتن اجرا میکنم و واقعیت امر را درمورد خود به شما بازگو خواهم نمود. من با هیچ کس از گفتن حق، ابا ندارم. پس هر کس حاجتی داشت یا بر او ظلمی رفته بود، به من مراجعه بکند. من درستکاری شما را میپسندم و تنبیه و سرزنش شما برایم، ناگوار است. ضمناً آنچه در دست من امانت است و من شخصاً مسئول آن هستم و در دایرهی توان من میباشد، شخصاً به انجام آن مبادرت میورزم و به کسی دیگر نمیسپارم و آنچه از این محدوده خارج باشد به کسانی میسپارم که اهل امانت بوده و دلسوز مردم باشند. و اما در مورد پادشاهی دنیا و امارت آن باید عرض کنم که هر آنچه میبینید، نابودشدنی است و همهی ما برادران یکدیگریم و هر کدام از ما که امیر و سرپرست دیگران تعیین شد، هیچ گونه ضرر دینی ودنیوی برای آنان نخواهد داشت. بلکه او خود بیشتر در معرض فتنه و آسیب قرار میگیرد، مگر کسی که خدا او را در پناه خویش جای دهد، و آنها اندک هستند.[4]
معرکهی حمص در سال 15 هـ ابوعبیده فراریان رومی را به سوی حمص تعقیب نمود و به محاصرهی آن شهر پرداخت. خالد بن ولید نیز به وی پیوست و چون هوا خیلی سرد بود ساکنان شهر به امید این که مسلمانان طاقت نخواهند آورد و از ادامهی محاصره صرف نظر خواهند کرد، مقاومت نمودند. شدت سرما به قدری بود که بر اساس نوشتههای مؤرخین پاهای سربازان رومی با این که موزه پوشیده بودند از کار میافتاد اما اصحاب پیامبر با این که کفش معمولی پوشیده بودند، تحمل میکردند و به هیچ کدام از آنان آسیبی نرسید. و تا پایان زمستان همچنان مقاومت نمودند و با فرا رسیدن فصل بهار، دایرهی محاصره را تنگتر کردند. در آن اثنا بعضی از بزرگان روم پیشنهاد صلح دادند اما مأموران حفاظتی دولت نپذیرفتند و گفتند: ما چگونه صلح بنماییم در حالی که در چند قدمی پادشاه روم قرار داریم؟ میگویند در یکی از روزها مسلمانان همه با هم تکبیر گفتند، صدای تکبیر آنها شهر را به لرزه در آورد و بعضی از دیوارهای شهر فرو ریخت و با صدای تکبیر دوم بعضی از خانهها فرو ریخت. مردم به پیشوایان خود مراجعه کردند و گفتند: مگر نمیبیند که چه روزی بر سر ما آمده است. پس چرا با این قوم صلح نمیکنید؟ سرانجام آنها تن به مصالحه دادند و بر اساس قرارداد صلح، دمشق تسلیم شدند که عبارت بود از پرداخت جزیه و خراج و تخلیه نمودن نیمی از خانههای مسکونی برای مسلمانان. آنگاه ابوعبیده مژدهی فتوحات همراه با خمس غنايم را با عبدالله بن مسعود به سوی عمربن خطاب رضی الله عنه فرستاد و خودش لشکر بزرگی از مسلمانان را با فرماندهانی همچون بلال و مقداد در حمص مستقر نمود و طی نامهای به خلیفه نوشت که هرقل آب فرات را قطع نموده و خودش گاهی آشکار و گاهی متواری میشود. عمر رضی الله عنه در جوابش نوشت که در آنجا بمان.[5]
فتح قنسرین در سال 15 هـ ابوعبیده، خالد بن ولید را به سوی قنسرین[6] فرستاد. زمانی که خالد به آنجا رسید، ساکنان آنجا و نصارای عرب به او هجوم آوردند و جنگ سختی میان طرفین در گرفت و افراد زیادی از دشمن به قتل رسیدند و سرانجام خالد رومیها را جلای وطن کرد و فرماندهشان میناس را به قتل رسانید. اما عربها معذرت خواهی نمودند و گفتند: ما در ایجاد جنگ هیچ نقشی نداشتهایم. خالد نیز پذیرفت و آنان را مورد عفو قرار داد و وارد شهر شد و خطاب به ساکنان شهر گفت: اگر شما بر روی ابرها میزیستید، ما به کمک خدا به شما دسترسی پیدا میکردیم و بدین صورت شهر را فتح کرد و هنگامی که خبر فتح شهر و رشادتهای خالد رضی الله عنه به عمر رضی الله عنه رسید گفت: خدا رحمت کند ابوبکر را؛ او انسانها را بهتر از من می شناخت و افزود که بر کناری خالد به خــاطر شک و تردید من نبود، بلکه ترسیدم که مردم به او توکل نمایند.[7]
جریان فتح قیساریه در سال 15 هـ در همین سال عمر رضی الله عنه ، معاویه بن ابیسفیان را به سوی قیساریه فرستاد[8] و به او نوشت: من امر قیساریه را به تو سپردهام پس به سوی آن رهسپار شو و از خدا کمک بخواه و این دعاها را تکرار کن: «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» خداوند، پروردگار مورد اعتماد و جاي امید و دوست ما است. او مولا و مددكاری بسیار خوب است. معاویه حسب دستور، به قیسریه رفت و آنرا در محاصرهی خویش در آورد. مردم آن سامان چند بار با او به مقابله برخواستند و در پایان پس از یک نبرد سنگین و با جدیت معاویه و با تلفات زیاد دشمن، خداوند آن ناحیه را به دست مسلمانان فتح کرد. معاویه مژدهی فتح و همچنین خمس غنايم را نزد امیرالمؤمنین فرستاد.[9] اما دکتر عبدالرحمان شجاع میگوید: شهرهای شام یکی بعد از دیگری توسط مجاهدین اسلام فتح شد، چرا که جنگ با رومیها به گونهای غافلگیرانه بود که به آنها فرصت اندیشیدن و مقاومت را نمیداد. بنابراین هر یک از شهرهای بیروت، صیدا، نابلس، حلب و انطاکیه یکی بعد از دیگری سقوط نمود و آخرین شهری که فتح شد، قیساریه بود که معاویه بن ابی سفیان آنرا فتح نمود و این بعد از فتح قدس اتفاق افتاد.[10]
تلاش رومی ها برای اشغال مجدد حمص جاسوسان به ابوعبیده خبر دادند که هرقل در میان جمع رومیها به ایراد سخن پرداخته و آنها را تشویق به اشغال مجدد حمص کرده است. و اکنون جمع بزرگی از آنان رهسپار این منطقه گردیدهاند. ابوعبیده نیز سران مسلمانان را گرد آوری نمود و از آنان مشورت خواست[11]. معاذ بن جبل، عقب نشینی را به صلاح مسلمانان ندانست و گفت: دشمنان رومی، چیزی بالاتر از این نمیخواهند که شما شهری را که فتح کردهاید و سران کفر را در آن به قتل رسانیدهاید ترک کنید و بروید... به خدا سوگند اگر شما پس از خروج از این شهر بخواهید مجدداً وارد آن شوید، مشقت بیشتری را پیش رو خواهید داشت. ابوعبیده گفت: به خدا سوگند راست و نیکو سخن گفت.[12] اما روال کارها به سمت و سوی دیگری میرفت که در نتیجه ابوعبیده به حبیب بن مسلمه دستور داد تا اموالی را که از ساکنان شهر به عنوان جزیه گرفته بودند تا در عوض از آنها حفاظت به عمل آورند، به آنها برگرداند. چرا که اکنون توانایی حفاظت از آنها را نداریم. البته صلحی که بین ما و آنها انجام شده است به قوت خود باقی است مگر این که آنها بخواهند آنرا فسخ نمایند و ما اکنون با برادران خود به جنگ دشمن میرویم اگر بر آنان پیروز شدیم، به عهد و پیمان خود با شما باقی خواهیم ماند. حبیب بن مسلمه حسب دستور فرمانده، اموال مردم را به آنها برگردانید و آنچه را که ابوعبیده گفته بود به اطلاع آنان رسانید. آنها گفتند: خدا شما را دوباره به شهر ما بازگرداند و نفرین خدا بر رومیان باد. به خدا سوگند که آنها در چنین مواردی نه این که اموال ما را بر نمیگردانیدند، بلکه با عصبانیت بیشتری هر چه میتوانستند از اموال ما را به زور تصاحب میکردند. عدل و حکومت شما از ظلم و ستم آنان برای ما خیلی بهتر و پسندیدهتر است.[13] از طرفی ابوعبیده شبی که فردای آن قرار بود از حمص به سوی دمشق حرکت کند، سفیان بن عوف را نزد عمر رضی الله عنه فرستاد و گفت: به امیرالمؤمنین سلام برسان و او را در جریان مسایلی که خود بهتر میدانی و میبینی قرار بده و طی نامهای به امیرالمؤمنین چنین نوشت: اما بعد: جاسوسان ما از سرزمین دشمن خبر آوردهاند که رومیها برای حمله به حمص نیروی بسیار بزرگی که هیچگاه چنین نیرویی به جایی نفرستادهاند، تدارک دیدهاند. من پس از مشورت و تبادل نظر با مسلمانان به این نتیجه رسیدم که شهر را ترک کنم و منتظر فرمان تو باشم و اکنون مردی را نزد تو میفرستم که کاملاً به مسايل اشراف دارد و مورد اعتماد است و به خدای دانا متوسل میشویم که او ما را کافی است و بهترین وکیل است.[14]
نقشهی نظامی مبتکرانه عمر رضی الله عنه برای کمک به ابوعبیده هنگامی که عمر رضی الله عنه از ماجرا اطلاع یافت، فوراً به سعد بن ابی وقاص نوشت که ابوعبیده در احاطهی دشمن به سر میبرد، لذا پس از رسیدن نامهام مردم را به فرماندهی قعقاع بن عمرو بسیج کن. گفتنی است که عمر رضی الله عنه در برخی از شهرهای اسلامی تعداد زیادی از اسبها را برای موارد اضطراری تدارک دیده بود. چنان که تعداد چهارهزار از این اسبها در کوفه نگهداری میشد. سعد از همین اسبها در تجهیز لشکر اعزامی به شام استفاده کرد. همچنین عمر رضی الله عنه به سعد نوشت که سهیل بن عدی را با گروهی برای سرکوبی اهالی جزیره بفرست، چرا که آنها رومیها را برای حمله به حمص تشویق نمودهاند و افزود که اهل قرقیسیا نیز از همفکران آنها هستند و نوشت که عبدالله بن عبدالله بن عتبان را به سوی نصیبین بفرست و همچنین حران و رها از وجود دزدان و دشمنان پاکسازی کن و ولید بن عقبه و عیاض را برای سرکوبی عربهای جزیره که از ربیعه و تنوخ هستند بفرست. و اگر جنگ و مقاومتی دیده شد، فرماندهی کل عیاض بن غنم باشد. قعقاع بی درنگ با چهار هزار نیرو در همان روز راه حمص را در پیش گرفت. همچنین عیاض بن غنم و دیگر فرماندهان جزیره رهسپار مناطق خود شدند. و خود امیرالمؤمنین برای کمک به ابوعبیده عازم حمص شد تا این که به جابیه رسید. اهل جزیره که در محاصرهی شهر حمص با رومیها همکاری داشتند، وقتی از حرکت لشکر اسلام از عراق اطلاع یافتند، رومیها را تنها گذاشتند و به سوی شهرها و به کمک برادران خود شتافتند و چون ابوعبیده متوجه این جریان شد از خالد بن ولید در مورد هجوم بر رومیها مشورت گرفت و او نیز موافقت کرد. آنگاه مسلمانان یکپارچه علیه رومیها حمله کردند و جنگ سختی در گرفت. سرانجام، مسلمانان پیروز شدند و پس از سه روز که معرکه به پایان رسیده بود، قعقاع بن عمرو با نیروهای کمکی کوفه از راه رسید و عمربن خطاب نیز به جابیه رسید. ابوعبیده طی نامهای امیرالمؤمنین را از نتیجهی جنگ و همچنین رسیدن نیروهای کمکی کوفه بعد از اتمام جنگ، مطلع ساخت. عمر رضی الله عنه نیز در جواب نوشت که نیروهای کمکی را با خود در غنیمت، شریک بگردانید، چرا که آنها به قصد کمک با شما راهی این دیار شده و باعث پراکندگی دشمنان شما شدهاند و فرمود: خدا به اهل کوفه پاداش نیکو بدهد که هم از دیار خود حفاظت به عمل میآورند و هم به کمک شهرهای دیگر میروند.[15] از ابتکار عمل عمربن خطاب در ترسیم نقشهی فوق و فراری دادن و متفرق ساختن دشمنان، شخصیت و نبوغ نظامی فاروق متبلور میشود. نخست لشکر نیرومندی جهت کمک به ابوعبیده اعزام میدارد و خود نیز با لشکری عازم حمص میشود که البته این یک امر طبیعی بود، اما آنچه باعث شگفتی همگان شد این بود که فرماندهان را به مناطق جنگجویانی فرستاد که در کنار رومیها، شهر حمص را محاصره کرده بودند، و این امر باعث متفرق شدن نیروهای دشمن و پدید آمدن شکاف در صفوف آنان گردید. و نقشهی عمر رضی الله عنه نتیجه بخش واقع شد و مسلمانان توانستند کار دشمنان خود را یکسره کنند.[16]
فتح جزیره در سال 17 هـ قبلاً گفتیم که رومیان به کمک ساکنان مناطق جزیره به شهر حمص حمله نمودند و ابوعبیده و مسلمانان را در محاصرهی خویش در آوردند و عمر رضی الله عنه به سعد بن ابی وقاص نوشت که از کوفه نیروی کمکی به حمص و نیروهایی به فرماندهی عیاض بن غنم رضی الله عنه برای سرکوبی ساکنان مناطق جزیره بفرستد. هر یک از این نیروها رهسپار مسیرهای مورد نظر شدند چنان که سهیل بن عدی با نیروهایش راه «فراض» را در پیش گرفت و به «رقه» رسید و آنجا را محاصره کرد. آنها وقتی خود را در میان دو لشکر بزرگ اسلام در عراق و شام دیدند، چارهای جز تسلیم و صلح نداشتند. عبدالله بن عبدالله بن عتبان راه دجله را در پیش گرفت تا به نصیبین رسید و با ساکنان آن از در صلح آمد. وقتی عیاض از «رقه و نصیبین» خیالش راحت شد، سهیل و عبدالله را با خود به سوی حران برد و آنجا را در محاصرهی خود در آورد و سرانجام بر اساس پرداخت جزیه صلح نمودند و سهیل و عبدالله را به سوی «رها» فرستاد و آنها نیز راضی به پرداخت جزیه شدند و بدین صورت همهی مناطق جزیره به آسانی فتح شد.[17]
وصلی الله وسلم علی نبينا محمد و علی آله و اصحابه الی يوم الدين منبع: کتاب عمر فاروق، مولف: محمد علي صلابي
سایت عصر اســـلام ----------------------------------------- [1]- تاریخ دمشق (2/125) [2]- فتوح الشام و تاریخ اسلامی (9/274) [3]- تاريخ دمشق (2/126). [4]- فتوح الشام ص99-102 . [5]- ترتیب و تهذیب البدایه والنهایه 62 [6]- تاريخ الطبري (4/427). [7]- ترتیب و تهذیب البدایه والنهایه 63 [8]- تاریخ طبری (4/431) [9]- ترتيب وتهذيب البداية والنهاية ص63، 64 . [10]- دراسات في عهد النبوة والخلاقة الراشدة ص355 . [11]- الطريق إلى دمشق ص408، 409 . [12]- الأنصار في العصر الراشدي ص207 . [13]- الطريق إلى الشام ص410، 411 . [14]- الطريق إلى الشام ص411، تاريخ الطبري (4/23، 25). [15]- تاریخ طبری 5/25 [16]- تاریخ اسلامی 11/137 [17]- تاریخ طبری (5/26) |