|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 21 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
مدینه، دار الافتاء و مرکز فقه |
بسم الله الرحمن الرحیم
روزی که رسول خداص چشم از دنیا فرو بست، مدینه پایتخت دولت اسلام بود و مرکز خلافت قرار گرفت. مسايل و احکام اسلامی در آنجا توسط علمای صحابه استنباط و استخراج میشدند و مسايل جدیدی که با گسترش حکومت اسلامی ظهور میکردند در آنجا حل و فصل میشدند. بنابراین مدینهی منوره، در میان ساير شهرهای اسلامی جایگاه ویژه و منحصر به فردی داشت. چرا که رسول خداص در آن شهر زندگی کرده بود و نخستین معلمین بشریت در آنجا پرورش یافته بودند. و علاوه بر اینها، وجود فردی قوی، اهل دانش و سیاست مانند عمر، در رأس امور و بر کرسی خلافت، باعث شد که مدینه نخستین مرکز حدیث، فقه و شریعت اسلامی در دو قرن اول باشد. چرا که مدینه در دوران خلافت عمر رضی الله عنه مرکز تجمع صحابه و به ویژه پیشگامان اسلام بود. عمر آنها را دور خود جمع کرده بود، زیرا میخواست از آنها که شخصیتهای زبدهی اسلام بودند حفاظت به عمل آورد و در کنار او باشند تا با استفاده از علم و تجربه و مشورت آنها بهتر بتواند در میان مردم قضاوت نماید. این امر باعث شد که مفتیان و فقهای سرشناس صحابه در مدینه بمانند که تقریبا تعداد آنها صد و سی نفر بود و از همه بیشتر هفت نفر به نامهای عمر، علی، ابن مسعود، عائشه، زید بن ثابت، عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر رضی الله عنهم فتوا میدادند. ابن حزم میگوید: اگر فتواهای هر کدام از اینها جمع آوری شود کتابهای قطوری از آنها تألیف میگردد.( المدینه النبویه فجر الاسلام. محمد شراب (2/45))
و کسانی که در فتوا دادن جزو متوسطین به شمار میروند عبارتاند از: ابوبکرصديق رضی الله عنه برای آن مدت کوتاهی که بعد از وفات پیامبر رضی الله عنه در مدینه ماند، ام سلمه، انس بن مالک، ابوسعید خدری، ابوهریره، عثمان بن عفان، ابوموسی اشعري، عبدالله بن زبیر، سعد بن ابی وقاص، جابر بن عبدالله، معاذ بن جبل، طله، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، عمران بن حصین و عباده بن صامت رضی الله عنهم . در خصوص هر یک از اینها گفته شده که اگر فتواهایش جمع آوری شود رسالهای از آن به دست میآید. و بیشتر این اشخاص که از آنها نام بردیم در دوران خلافت عمر رضی الله عنه در مدینه ساکن بودند و جز برای آموزشهای مهم و یا جهادهایی در راستای توسعهی دولت از مدینه بیرون نمیرفتند. آری سیاستی که عمربن خطاب در پیش گرفته بود، باعث این شد که مدینه به عنوان مرکز فقهاء، علما و داعیان باشد. چنان که ابن عباس رضی الله عنه میگوید: روزی من در مکان استراحت عبدالرحمان بن عوف در منا بودم و ایشان در رکاب عمر رضی الله عنه به حج آمده بود. در آن روز وقتی برگشت گفت: ای کاش امروز میدیدی که مردی نزد عمر رضی الله عنه آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! مردی میگوید: اگر عمر رضی الله عنه بمیرد، من با فلانی بیعت خواهم کرد و به خدا سوگند که بیعت با ابوبکر یک امر ناگهانی بود و تمام شد و رفت. عمر رضی الله عنه با شنیدن این سخن عصبانی شد و گفت: من امروز بعد از ظهر در میان مردم به ایراد سخن خواهم پرداخت و کسانی را که قصد دارند در این امور دخالت کنند، خواهم ترسانید. عبدالرحمان بن عوف گفت: ای امیرالمؤمنین! چنین مکن، زیرا که در موسم حج، افراد بی سواد و چوپان زیاد است و معمولا آنها بیش از دیگران اطراف تو حلقه خواهند زد و سخنان تو را به خوبی متوجه نمیشوند و آنها، آنرا آنگونه که تو میگویی منعکس نمیکنند. بنابراین بهتر است به دارالهجره و دارالسنه که رسیدی در آنجا با اهل فقه و اهل رأی بنشینی و در اینباره سخن بگویی. عمر رضی الله عنه پذیرفت و گفت: ان شاء الله بعد از این که به مدینه رسیدم، اولین جایی که فرصت بیابم این مسأله را مطرح خواهم کرد.( بخاری ش6830) ابن حجر میگوید: این حدیث بیانگر آن است که اهل مدینه، افرادی دانا و فهمیده هستند. چنان که عبدالرحمان بن عوف و عمرب این مسأله اقرار نمودند. البته این مخصوص همان عصر و همان افراد بود و برای همه اعصار و افراد تعمیم ندارد.( الفتح (12/155) المدینة فجر الاسلام (2/46)) آری مدرسهی عمر رضی الله عنه و مرکز دینی مدینه با گسترش فتوحات اسلامی، گسترش مییافت و به اقصی نقاط عالم اسلام، جهت تبلیغ و آموزش دین اسلام دانشمند و دعوتگر را میفرستاد. در کل مدینه جایگاه ویژهای از نظر علمی و فقهی در میان جامعه اسلامیآن روز و در میان مراکز علمی دیگر مانند بصره و کوفه و غیره باز کرد. به دلیل اینکه: ـ مدینه جای نزول وحی و شریعت الهی بود. ـ در دوران خلفاء راشدین مدینه محل تجمع فقهای صحابه و در رأس آنها، عمر رضی الله عنه بود. ـ بعد از این که عثمان در سال 35 هجری به شهادت رسید، و علی پایتخت حکومت اسلامی را به کوفه انتقال داد باز هم مدینهی منوره به خاطر وجود اصحاب بزرگ مانند ابوهریره، عائشه، جابر بن عبدالله، ابن عمرو سعد بن ابی وقاص رضی الله عنهم همچنان مرکز علم و فتوا بود. ـ بزرگان تابعی و فقهای هفتگانهی معروف که در دنیا نظیر نداشتند در مدینه رشد و نمو یافتند. ـ همچنین نسل دوم تابعین مانند ابن شهاب زهری، نافع بن اسلم، یحیی بن سعید و غیره در مدینه پرورش یافتند. ـ سپس امام مالک که از تبع تابعین است و عالم فرزانه و نمونهای است، در مدینه پرورش یافت و در آنجا زمام فقه و فتوا و تدریس حدیث را به دست گرفت. ـ همچنین مراجعهی علمای مناطق دیگر به علمای مدینه و حجاز و سفرهای علما و قاضیان مدینه به مناطق دیگر جهت تعلیم دادن مردم آن سامان و قضاوت کردن در میان آنها بیانگر جایگاه ویژهی علمی این مرز و بوم بر سایر شهرها و مناطق است. چنان که عمربن خطاب، پس از فتح شام و عراق علمای زیادی را جهت تعلیم آموزههای قرآن و سنت به آن مناطق اعزام نمودند. مثلاً عبدالله بن مسعود، حذیفه بن یمان، عمار بن یاسر، عمران بن حصین، سلمان و عدهای را به عراق و معاذ بن جبل، عباده بن صامت، ابودرداء و بلال را به شام فرستاد و عثمان، علی، عبدالرحمان بن عوف، زید بن ثابت و عدهای دیگر را نزد خود نگه داشت. حتی ابن مسعود که عالمترین فرد اهل عراق بود هر از گاهی به مدینهی منوره مراجعه میکرد و از علمای آنجا کسب علم مینمود و چه بسا پس از مراجعه نزد آنان از برخی فتواهای خود رجوع میکرد. بدین صورت مدرسهی فقهی مدینه منوره سایر شهرهای اسلامی را تحت شعاع قرار داد و به جز کوفه، مسلمانان نواحی دیگر مانند اهل شام و مصر و بصره خود را در علم و فتوا نیازمند علمای مدینه میدانستند و از اینرو در مسایل فقهی از آنان پیروی میکردند و بعدها مذهب فقهی مدینه در بلاد فوق الذکر رایج گردید. و اعتمادی را که عموم مردم به علمای مدینه داشتند به علمای مناطق دیگرن نداشتند. چنان که خطیب بغدادی میگوید: وقتی محمد بن حسن شیبانی حدیثی را از امام مالک نقل میکرد، اهل مجلس و شاگردانش با دیدهی احترام و تعظیم به آن حدیث نگاه میکردند و چون از دیگران روایت بیان میکرد چندان توجهی نمیکردند. محمد بن حسن به این برخورد آنها اعتراض نمود و گفت: وای بر شما! وقتی از علمای خودتان سخنی برایتان نقل میکنم توجه نمیکنید، اما وقتی سخنی از امام مالک به میان میآید، فورا توجهتان را جلب مینماید!( المدینه النبویه فجر الاسلام (2/48)) و در میان علمای مناطق دیگر، آن عالمی برجستهتر محسوب میشد که در تحصیلات خود از علمای مدینه استفاده نموده بود. چنان که مجاهد و عمرو بن دینار که از علمای به نام مکه هستند میگویند: ما و عطاء بن ابی رباح در یک درجه بودیم تا آن که او به مدینه رفت و برگشت و بر ما برتری یافت. المدینه النبویه فجر الاسلام (2/48) یکی از امتیازات علمی مدینهی منوره وجود خود عمربن خطاب بود با شخصیتی که به او الهام میشد چنان که رسول خدا در حدیثی به این مطلب اشاره کرده است. او پایتخت اسلامی را به دانشگاهی تبدیل کرد که از آن، دعوتگران، اندیشمندان، فرماندهان و قضات فارغ التحصیل میشدند و اگر به مراکز علمیآن زمان بنگریم خواهیم دید که همه مرهون تلاشهای علمی عمرفاروق میباشند و اکنون به صورت مختصر از مراکز علمی و فرهنگی آن روزگار سخن به میان میآوریم:
این مرکز فرهنگی جایگاه ویژهای در دلهای مسلمانان باز کرده بود. چه کسانی که ساکن مکه بودند و چه کسانی که به قصد زیارت خانهی خدا میآمدند. اصلا شهر مکه و زیارت خانهی خدا یکی از آرزوها و رؤیاهای هر مسلمان است. در زمان صحابه، در مکه علم چندانی وجود نداشت و به تدریج در اواخر زمان صحابه و در دوران تابعین و شاگردان آنها مانند ابن ابینجیح و ابن جریج، علم در آنجا گسترش یافت. به ویژه زمانی که ترجمان قرآن و حبر امت و صحابی بزرگوار یعنی عبدالله بن عباسب در آن قدم نهاد و تمام کوشش خود را صرف تفسیر قرآن نمود و شاگردانی تربیت نمود که بعدا هر کدام از آنها امامان بزرگواری در علم تفسیر قرآن شدند.( تفسیر التابعین د . محمد الخضری (1/371)) علما به مجموعهای از امتیازات ابن عباس رضی الله عنه و برتری ایشان بر سایر صحابه در علم تفسیر اشاره نمودهاند از جمله دعای رسول خدا در حق ایشان که بار الها! به او فقه دین و علم تأویل بیاموز. کسب علم از بزرگان صحابه، قدرت فوق العادهای در اجتهاد واستنباط، اهمیت دادن به علم تفسیر، شیوهی ویژهی ایشان در تدریس و آموزش، سفرهای علمی، تاخیر وفات و جایگاه ایشان نزد عمربن خطاب را ذکر کردهاند. بعد از این که عمرفاروق رضی الله عنه به فراست و دانش ابن عباس پی برد او را گرامی میداشت و در کنار بزرگان صحابه از رأی او استفاده مینمود و در تفسیر آیات مشکل کلام الهی، نظر او را جویا میشد که این برخورد خلیفه با ابن عباس جوان باعث میشد که او بیشتر به علم و دانش روی بیاورد. چنان که از عامر شعبی روایت است که ابن عباس گفت: پدرم به من گفت: پسرم! میبینم که امیرالمؤمنین به تو توجه ویژهای دارد و در کنار اصحاب بزرگ از تو نظرخواهی میکند بنابراین از من این سه نصیحت را به خاطر داشته باش: از خدا بترس و اگر او با تو رازی را در میان نهاد آنرا فاش نکن و به خاطر جلب رضایت او دروغ مگو و نزد او از کسی غیبت مکن.( الحلیه (1/318)، تفسیر التابعین 1/376) عمر رضی الله عنه وی را در کنار بزرگان صحابه در مجلس خود جای میداد، چرا که او را فردی دارای فهم و فکر و دقت استنباط میدید. خود ابن عباس میگوید: عمر رضی الله عنه از اصحاب رسول خدا در مورد مسايل نظرخواهی میکرد و به من میگفت: تو چیزی نگو تا آنها بگویند. بعد از این که سخن آنها تمام میشد و من لب به سخن میگشودم، خطاب به آنها میگفت: شما نتوانستید پاسخی را بدهید که این جوان دا، در حالی که هنوز موهای سرش به طور کامل نرويیده است.( المستدرک (3/539) با سند صحیح و با تایید ذهبی) خود ابن عباس رضی الله عنه نیز به خاطر رعایت احترام مجلس بزرگان تا از او چیزی نمیپرسیدند لب به سخن نمیگشود. و عمر رضی الله عنه متوجه این مسأله بود بنابراین نظر او را در مورد مسايل جویا میشد و او را تشویق میکرد. چنان که قبلا گذشت که نظر او را در مورد تفسیر آیهی: « أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ »البقرة: ٢٦٦ «آيا كسي از شما دوست ميدارد كه باغي از درختان خرما و انگور داشته باشد». و سورهی «نصر» جویا شد. عبدالرحمان بن زید میگوید: گاهی عمر رضی الله عنه جوانان را جمع میکرد و به آنها آموزش میداد. در این مجلس، ابن عباس را نزدیک خود مینشاند. روزی در حال تلاوت این آیات بود: « وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ »البقرة: 206 «و هنگامي كه بدو گفته ميشود: از خدا بترس (و اقوال و افعال برابر دار و به جاي افساد اصلاح كن)، عظمت (و نخوت، سراپاي) او را فرا ميگيرد و (غرور) گناه (او را به بزهكاري وادار) ميكند. پس دوزخ او را بسنده است و چه بد جايگاهي است. و در ميان مردم كسي يافته ميشود كه جان خود را (كه عزيزترين چيزي است كه دارد) در برابر خوشنودي خدا ميفروشد (و رضايت الله را بالاتر از دنيا و مافيها ميشمارد و همه چيز خود را در راه كسب آن تقديم ميدارد) و خداوندگار نسبت به بندگان بس مهربان است (و بدانان در برابر كار اندك، نعمت جاويد ميبخشد و بيش از توانائي انساني برايشان تكاليف و وظايف مقرّر نميدارد)».
ابن عباس به کسی که در کنار او نشسته بود گفت: در اینجا دو مرد با هم درگیر شدهاند. عمر رضی الله عنه که صدای او را شنید گفت: تو چه گفتی؟ ابن عباس گفت: چیزی نگفتم. عمر رضی الله عنه گفت: تو نگفتی دو مرد با هم درگیر شدهاند. ابن عباس گفت: ای امیرالمومنین من از این آیه چنین فهمیدم که مردی به رعایت تقوای الهی فراخوانده میشود، نمیپذیرد و مرد دیگری به خاطر کسب رضایت پروردگار از جان خود، مایه میگذارد. من فکر میکنم این مرد همان کسی است که آن مرد اولی را به تقوا و خداترسی دعوت میکند و او نمیپذیرد آنگاه این مرد داعی از جان خود میگذرد و با او جهاد و مبارزه میکند. بنابراین گفتم که در اینجا دو مرد با هم درگیر شدهاند. عمر رضی الله عنه گفت: براستی که خدا در وجود تو شگفتیها را آفریده است. (تفسیر الطبری(4/245) الدر المنثور (1/578)) گاهی عمر رضی الله عنه از ابن عباس در مورد تفسیر بعضی آیات میپرسید و میگفت: اي غواص! در اعماق قرآن غواصی کن. و در مسايل پیچیده فقط نظر او را جویا میشد. سعد بن ابی وقاص میگوید: من کسی را حاضر جوابتر و عالمتر و بردبارتر از ابن عباس ندیدهام و در حالی که بزرگان صحابه و اهل بدر در مجلس عمر رضی الله عنه حضور داشتند، مسايل پیچیده را فقط از او جویا میشد و رأی او را میپذیرفت و همواره به او اشاره میکرد و میگفت: این است جوان بزرگسال که دارای زبان گویا و قلب خردمند میباشد.( تفسیر التابعین (1/379) فضائل الصحابه (امام احمد)1555) همچنین طلحه بن عبیدالله میگوید: عمر رضی الله عنه هیچ احدی را بر ابن عباس ترجیح نمیداد.( طبقات ابن سعد (2/370)) خود ابن عباس نیز مشتاق ملازمت و مجالست با عمر رضی الله عنه بود و همواره از او در مورد مسايلی که نمیدانست، سوال میکرد. بنابراین میبینیم که در میان صحابه او از همه بیشتر ناقل علم و تفسیرهای قرآنی عمر رضی الله عنه است و شاید همین توجه ویژهی عمر رضی الله عنه به ابن عباس و ملازمت ابن عباس با عمر رضی الله عنه بود که باعث پیشرفت علمی او به ویژه در تفسیر گردید.( تفسیر التابعین (1/506))
قبلا در مورد مرکز فرهنگی توضیح دادیم که به کوشش عمربن خطاب مدینه به عنوان مرکز فقه، فتوا و علوم اسلامی قرار گرفت و از میان اصحاب پیامبر، زید بن ثابت بیش از دیگران در بارور نمودن و توسعهی فرهنگی این مرکز نقش داشت. چنان که ابن عمر رضی الله عنه میگوید: عمر رضی الله عنه بقیهی اصحاب رسول خدا را به شهرهای مختلف فرستاده و زید را نزد خود در مدینه نگه داشته بود، تا پاسخگوی مسايل فقهی مردم باشد. و حمید بن اسود میگوید: مردم مدینه از فتواها و سخنان زید بن ثابت پیروی میکردند همان طور که بعدا از سخنان امام مالک پیروی کردند او از جمله اصحابی است که سخنان و فتواهایشان توسط شاگردانشان جمع آوری شدند. عمر شعبی میگفت: زید با دو دانش بر دیگران برتری یافت: یکی علم فرايض و دیگری علم قرآن. چنان که رسول خداص در حدیثی فرمود: زید از همهی شما بیشتر علم فرايض را میداند. تعدادی از فقهای مشهور مدینه جزو شاگردان و همنشینان زید هستند که مشهورترین آنها شش نفر از تابعین میباشند. چنان که ابن مدینی میگوید: کسانی که برای ما به ثبوت رسیده است که با زید ملاقات نمودهاند عبارتاند از: سعید بن مسیب، عروه ابن زبیر، قبیصر بن ذؤیب، خارجه بن زید، أبان بن عثمان و سلیمان بن یسار. و همان طور که قبلا متذکر شدیم، مرکز فرهنگی مدینه تأثیر شگرفی در تأسیس، رشد و توسعه دیگر مراکز فرهنگی جهان اسلام داشت.
گفتهاند اولین کسی که به دستور عمربن خطاب نقشهی شهر بصره را کشید و آنرا تأسیس کرد عتبه بن غزوان رضی الله عنه بود. که ما در بحث سیاست عمر رضی الله عنه در مورد توسعه و عمران در این باره به تفصیل سخن خواهیم گفت. ضمنا گفتنی است که بصره سه سال قبل از کوفه تأسیس شده است و بسیاری از اصحاب رسول خدا از جمله: ابوموسی اشعری، انس بن مالک و عمران بن حصین رضی الله عنهم در آنجا سکونت گزیدند.( طبقات ابن سعد (7/26) و مسلم (1/65)) ابوموسی اشعری صحابی بزرگواری است که به مکه آمده و در آنجا مسلمان شده و به حبشه هجرت کرده بود و جزو علمای برجستهی اصحاب پیامبر به شمار میرفت. او در بصره اقامت گزید و به آموزش مردم پرداخت و در علم، عبادت، پرهیزگاری، حیا، عفت، عزت نفس و زهد و استقامت معروف بود. ذهبی در «تذکره الحفاظ» او را جزو طبقه اول اصحاب ذکر نموده و گفته است: او عالم، عامل، صالح و اهل تلاوت بود. صدای بسیار زیبایی داشت. و از او علم نیکو و مبارکی به جا مانده و قاریترین و فقیهترین اهل بصره بوده است.( تذکره الحفاظ (1/23)) ابوموسی جزو کسانی است که در مجالس رسول خدا به کثرت حضور پیدا میکرد و همچنین از بزرگان صحابه مانند: عمر، علی، ابی بن کعب و عبدالله بن مسعود رضی الله عنهم نیز علم فرا گرفت. به ویژه از عمربن خطاب بیشتر استفاده نمود، چرا که در زمان عمر رضی الله عنه او والی بصره و مورد توجه خلیفه بود و بین آنها نامههایی رد و بدل شده و از طرف خلیفه به او توصیههایی میشد و ابوموسی همواره در قضایای مختلف نظر امیرالمؤمنین را جویا میشد. بنابراین شعبی او را یکی از قضات امت معرفی کرده و میگوید: قاضیان امت چهار نفراند که عبارت هستند از: عمر، علی، زید بن ثابت و ابوموسی رضی الله عنهم .( سیر اعلام النبلاء (2/389)) و هرگاه ابوموسی به مدینه میآمد با شیفتگی خاصی در مجالس عمر رضی الله عنه شرکت میکرد. و در مورد مسايل مختلف با او مذاکره مینمود. چنان که ابوبکربن ابی موسی میگوید: باری پدرم بعد از نماز عشاء نزد عمر رضی الله عنه رفت. عمر رضی الله عنه پرسید: این وقت شب چرا آمدهای؟ ابوموسی گفت: میخواهم با شما پیرامون برخی مسايل گفتگو بکنم. آنگاه آنها تا دیر وقت با هم تبادل نظر کردند. سرانجام ابوموسی گفت: نماز شب از دست نرود. عمر رضی الله عنه گفت: فرق نمیکند ما در حال نماز به سر میبریم.( ابوموسی الصحابی العالم المجاهد (محمد طهماز) ص 121) همان طور که ابوموسی شیفتهی فراگیری علم و دانش و فقه بود، شیفتهی آموزش علم و دانش و نشر آن بین مردم بود. بنابراین اغلب در خطبههایش مردم را به فراگیری علم و دانش تشویق مینمود. چنان که ابی مهلب میگوید: من از ابوموسی شنیدم که بر روی منبر میگفت: به هر کس که خدا علم و دانشی داده است باید آنرا به مردم آموزش دهد. و تا علم چیزی را ندارید از طرف خود به مردم چیزی نگویید. آنگاه از دروغگویان و بیدینان شمرده میشوید.( الطبقات (4/107)) ابوموسی از مسجد بصره یک مرکز علمی و فرهنگی با نشاطی ساخت و همواره بخش بزرگی از وقت خویش را صرف مجالس علمی مینمود. و بعد از این که نماز به اتمام میرسید رو به مردم میکرد و به آنها قرآن آموزش میداد. چنان که ابنشوذب میگوید: ابوموسی بعد از نماز فجر، رو به مردم میکرد و همان طور که آنها در صفهای نماز نشسته بودند، به یکایک آنها قرائت قرآن را آموزش میداد.( سیر اعلام النبلاء (2/289)) او از میان همهی اصحاب به حسن تلاوت و صدای زیبا مشهور بود. وقتی قرآن میخواند، مردم جمع میشدند و به تلاوتش گوش فرا میدادند. حتی گاهی عمر رضی الله عنه از او میخواست که برایش تلاوت بکند و خداوند نیز به توفیقات ابوموسی افزایش میداد و به هر شهری که میرفت مردم آن سامان را آموزش میداد و قرآن را به آنها میآموخت. و در مسجد بصره طلاب زیادی جهت فراگیری علم دین و قرائت قرآن گرد آمدند، ابوموسی آنها را در چند گروه تقسیم کرده و به نوبت نزد هر یک از آنها میرفت و به آنها قرآن را آموزش میداد. بدین صورت تلاوت قرآن و آموزش آن، شغل رسمی و اساسی ابوموسی بود. که در سفر و حضر بدان مشغول بود. چنان که انس بن مالک میگوید: ابوموسی مرا نزد عمر رضی الله عنه فرستاد. عمر رضی الله عنه گفت: ابوموسی را در چه حال ترک کردی؟ گفتم: در حالی که مشغول آموزش قرآن به مردم بود. عمر رضی الله عنه گفت: او خیلی عاقل و زرنگ است، اما این سخن مرا به او نگو. حتی وقتی برای جهاد در راه خدا بیرون میشد، به آموزش و تعلیم مردم میپرداخت. چنان که حطان بن عبدالله رقاشی میگوید: ما به فرماندهی ابوموسی با لشکری در ساحل دجله به سر میبردیم که وقت نماز ظهر فرا رسید و اذان گفته شد. بعد از نماز ظهر تا نماز عصر، حلقههای آموزش قرآن تشکیل داد و هنگامی که اذان عصر گفته شد، اعلان کرد که فقط کسانی برای وضو برخیزند که نیاز به تجدید وضو دارند و بقیه در حلقهها بمانند. و سرانجام با دیدن جمع زیادی از حافظان و قاریان قرآن که به کوشش او قرآن را فراگرفته بودند، خوشحال گردید تا جایی که تعداد حافظان قرآن در بصره به سیصد نفر رسید. و هنگامی که عمر رضی الله عنه از والیان خود خواست که اسامی حفاظ کلام خدا را برای او بفرستند تا به آنها جایزه بدهد، ابوموسی نام سیصدو اندی حافظ قرآن را نوشت و فرستاد. همچنین ابوموسی به روایت حدیث و سنتهای رسول خدا و آموزش آنها پرداخت چنان که برخی از بزرگان صحابه و تابعین از او حدیث را روایت کردهاند که ذهبی نام بریده، ابو امامه، ابوسعید خدری، انس بن مالک، طارق بن شهاب، سعید بن مسیب، اسود بن یزید، ابووائل و ابو عثمان نهدی و دیگران را ذکر کرده است.( سیر اعلام النبلاء (2/381)) ابوموسی رضی الله عنه شدیدا متمسک به سنتهای رسول خدا بود و هنگام مرگ، فرزندانش را نیز به همین امر توصیه نمود. ضمناً بنابر توصیهی عمر رضی الله عنه بیشتر به قرآن میپرداخت و زیاد حدیث را روایت نمیکرد.( ابوموسی الصحابی العالم المجاهد (محمد طهماز) ص 132) و اما انس بن مالک از بنی نجار و طايفهی خزرج است که خادم رسول خدا بود و به این شغل خود افتخار میکرد و شایستهی آن بود. چنان که خودش میگوید: من در حالی که نوجوانی بیش نبودم حدود 10 سال در خدمت آن حضرت بودم. همچنین میگوید: رسول خداص در حالی وارد مدینه شد که من ده سال سن داشتم و روزی که وفات نمود 20 ساله بودم. رسول خدا در حق انس چنین دعا کرده بود: (اللهم اکثر ماله و ولده و بارک له فیه). «بار الها! به او مال فراوان و فرزندان زیاد و با برکتی عطا کن». مسلم ش2480 ذهبی میگوید: صاحب «التهذیب» نام دویست نفر از راویانی را که از انس روایت کردهاند ذکر نموده است. از او حدود دو هزار و دویست و هشتاد و شش حدیث نقل شده که از آنها صد و هشتاد حدیث به صورت متفق علیه در بخاری و مسلم و هشتاد حدیث فقط در بخاری و نود حدیث دیگر فقط در صحیح مسلم آمده است. منبع سابق3/406، تفسير التابعين 1/423 گفتنی است که انس بن مالک شیخ بسیاری از بزرگان تابعی مانند: حسن بصری، سلیمان تیمی، ثابت بنانی، زهری، ربیعه بن ابی عبدالرحمان، یحیي بن سعید انصاری، محمد بن سیرین، سعید بن جبیر، قتاده و غیره به شمار میرود.( انس بن مالک الخادم الامین (عبدالحمید طهماز)ص 135) انس همان طور که خادم رسول خدا بود، خادم سنت آن حضرت نیز بود، آنرا روایت ابوموسی به انس رضی الله عنه اعتماد زیادی داشت. بنابراین او را به عنوان سفیر و پیام رسان خود نزد عمر رضی الله عنه میفرستاد. چنان که انس رضی الله عنه میگوید: ابوموسی مرا نزد عمر رضی الله عنه فرستاد او از من احوال مردم را جویا شد. و بعد از فتح شوشتر غنايم جنگی و اسیران را که در میان آنها فرماندهی دشمن یعنی هرمزان وجود داشت توسط انس نزد عمر رضی الله عنه فرستاد. و از انس تعداد زیادی از صحابه و تابعین به ویژه در بصره روایت کردهاند و در میان اطرافیان خود تأثیر به سزایی از نظر زهد، تقوا و عبادت گذاشت. و با شیفتگی خاصی شاگردان و اطرافیان خود را تربیت و آموزش میداد و آنها را گرامی داشته و میگفت: چقدر شما شبیه اصحاب رسول خدا هستید! و به شاگردانش میگفت: شما نزد من از فرزندانم محبوبتر هستید مگر این که آنها نیز بسان شما صالح و نیکوکار باشند و میگفت: من سحرگاهان برای شما دعای خیر میکنم. با این محبت و اکرام توانست نسلی از محدثین تربیت کند که حاملان حدیث پیامبر به نسلهای بعد از خود باشند. و تا سال صد و پنجاه هجری شاگردان مورد اعتماد انس بهترین خدمات علمی را به جهان اسلام ارائه دادند.( الانصار فی العصر الراشدی. ص271)
سیصد نفر از کسانی که در بیعت الرضوان شرکت داشتند و هفتاد نفر از اهل بدر در کوفه سکونت گزیدند. عمر رضی الله عنه در نامهای خطاب به اهل کوفه چنین نوشت: ای اهل کوفه! شما سردستهی عرب و جمجمهی آن و تیری هستید که من به وقت ضرورت آنرا به هر سو که نیاز باشد، شلیک میکنم. اکنون عمار را به عنوان امیر و ابن مسعود را به عنوان معلم و وزیر نزد شما میفرستم. اینها از بهترین اصحاب رسول خداص هستند. پس از آنان حرف شنوی داشته باشید و از آنان پیروی کنید. و افزود که من با فرستادن ابن مسعود به سوی شما، شما را بر خویشتن ترجیح دادم.( مجمع الزوائد (9/291)) و در نامهای به ابن مسعود نوشت: بدان که قرآن به لهجهی قریش نازل شده است، پس آنرا بر اساس همان لهجه بخوان و به مردم آموزش ده نه بر اساس لهجه هذیل.( الفتح (8/625) الخلافة الراشده د. یحیی ص 309) و به گروهی از صحابه که راهی کوفه بودند گفت: شما به شهری میروید که مردمان آنجا قرآن را زمزه میکنند همان طور که زنبوران عسل را زمزمه میکنند پس مبادا آنها را از تلاوت قرآن باز دارید و مشغول قرائت احادیث کنید. بگذارید تنها قرآن محافل را اشغال کند و کمتر از رسول خداص حدیث را روایت کنید.( طبقات ابن سعد 3/156 فقه عمر. قلعجی ص 659) معمولاً عمر رضی الله عنه دوست نداشت مردم با حدیث سر و کار پیدا کنند و از قرآن غافل بمانند. چنان که باری تصمیم گرفت احادیث پیامبرص را جمع آوری و تدوین نماید و پس از مشورت با اصحاب و استخاره از این کار منصرف شد و گفت: تصمیم داشتم احادیث رسول خداص را جمع آوری کنم ولی به یاد ملتهای پیش از شما افتادم که کتابهایی نوشتند و به آنها روی آوردند و از کتاب خدا غافل شدند. و افزود که به خدا سوگند! من نمیخواهم کتاب خدا را بر مردم مشتبه سازم.( تاریخ المدینه 2/770، موسوعه فقه عمر. ص 659) این عملکرد عمر رضی الله عنه به خاطر آن بود تا قرآن بدون کوچکترین تلبیسی جایگاه خود را در جامعه و دلهای مردم تثبیت نماید و تعالیم آن در زندگی مردم پیاده شود. بنابراین دوست نداشت که با چیزی دیگر از علوم اسلامی از جمله حدیث ملبس شود و در واقع در زمان خود رسول خدا مردم به چنگ زدن به قرآن کریم تأکید میشدند.( الانصار فی الصر الراشدی ص 268) به هر حال عبدالله بن مسعود با تلاش فراوان توانست نسلی تربیت نماید که با علم، فهم و بصیرت حاملان دعوت الهی بشوند. و عمربن خطاب به علم و فضل ابن مسعود گواهی داده است چنان که زید بن وهب میگوید: ما در مجلسی با عمر نشسته بودیم که از دور مردی ضعیف الجسه ظاهر شد. عمر به او نگاه میکرد در حالی که چهرهاش میدرخشید میگفت: ضعیف الجسهای که مملو از علم است. این جمله را سه بار تکرار کرد. وقتی آن مرد نزدیک آمد، دانستیم که ابن مسعود است.( طبقات ابن سعد (3/156) الحلیه (1/129)) ابن مسعود رضی الله عنه تأثیر شگرفی در میادین علمی و فرهنگی کوفه به جا گذاشت و شاگردانش بیش از حد تابع آراء استاد خود بودند. حتی بعد از مرگش تا سالهای متمادی آراء و نظریات ابن مسعود در کوفه طرفداران زیادی داشتند. و خود ابن مسعود متأثر از فقه عمربن خطاب بود و گاهی به خاطر آراء فقهی عمر رضی الله عنه از رأی خود صرف نظر میکرد و این جمله معروف او بیانگر دیدگاه او نسبت به جایگاه علمی عمر رضی الله عنه است که گفت: اگر علم عمربن خطاب را بر یک کفه ترازو و علم تمام اهل زمین را بر کفه دیگر ترازو بگذارند، علم عمرسنگینتر خواهد بود.( العلم: ابوحنیفه ص 123، تفسیر التابعین (1/463).) گفتنی است که ابن مسعود در میان صحابه از همه بیشتر به علم قرائت قرآن معروف بود. او حدود هفتاد و اندی سوره را مستقیما از زبان رسول خداص فراگرفته بود. همچنین از مسروق روایت است که نزد عبدالله بن عمرو از ابن مسعود سخن به میان آمد او گفت: ابن مسعود را از زمانی دوست دارم و در قلب من جای دارد که شنیدم رسول خدا فرمود: (استقرئوا القرآن من اربعة عبدالله بن مسعود، سالم مولی ابی حذیفه، ابی بن کعب و معاذ بن جبل).( بخاری ش (3758)) «قرآن را از چهار نفر بیاموزید: از عبدالله بن مسعود، سالم، ابی بن کعب و معاذ بن جبل». عمربن خطاب نیز به این دانش ابن مسعود اعتراف نموده و او را به خاطر آن گرامی میداشت. چنان که علقمه میگوید: مردی نزد عمر رضی الله عنه آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! از کوفه میآیم و در آنجا مردی را دیدم که قرآن را از حفظ املاء میکرد. عمر رضی الله عنه خشمگین شد و گفت: وای بر تو! آن مرد کیست؟ او گفت: عبدالله بن مسعود است. عمر رضی الله عنه با شنیدن نام ابن مسعود آرام گرفت و چیزی نگفت. سپس خطاب به آن مرد گفت: به خدا سوگند من فکر نمیکنم کسی دیگر از مسلمانان لیاقت اینکار را داشته باشد.( المستدرک (2/217) به تصحیح حاکم و تایید ذهبی) گفتنی است که ابن مسعود رضی الله عنه بعد از خود شاگردان زیادی که در فقه، علم و زهد و تقوا معروف بودند به جای گذاشت که معروفترین آنها عبارتاند از: علقمه بن قیس، مسروق بن اجدع، عبیده سلمانی، ابومیسره بن شرحبیل، اسود بن یزید، حارث جعفی و مره همدانی.( طبقات ابن سعد (3/156) و الحلیه (1/129))
بعد از اینکه شام فتح گردید، یزید بن ابوسفیان به عمربن خطاب نوشت که مردم شام گروه گروه وارد اسلام میشوند و ما نیاز به افرادی داریم که به اینها قرآن و تعلیمات دین اسلام را بیاموزد. عمر رضی الله عنه ، معاذ بن جبل، عباده بن صامت و ابودرداء را برای این منظور به شام فرستاد و گفت: از شهر حمص شروع کنید و بعد از این که احساس کردید که وضعیت آموزشی مردم رو به بهبود است یکی از شما آنجا بماند و دو نفر دیگر به دمشق و فلسطین برود. آنها نیز چنین کردند و پس از مدتی عباده در حمص ماند و معاذ به فلسطین و ابودرداء به دمشق رفت و هر کدام مشغول آموزش مردم در حوزهی خود شدند.( الانصار فی عصر الراشدی. ص 259) بدین صورت مدرسهی فرهنگی شام توسط این سه استاد و دیگر اصحابی که عمرفاروق آنها را اعزام کرده بود تاسیس گردید و بعدها حلقه درس ابودرداء در مسجد دمشق تاحدی گسترده شد که بیش از هزار و ششصد نفر در آن شرکت میکردند. و ایشان از سایر صحابه نقش علمی بیشتری در شام و دمشق ایفا نمودند. چنان که ذهبی میگوید: ابودرداء عالم شام و قاری دمشق و فقیه و قاضی آن دیار به حساب میرفت. و از معدود قاریان صحابه بود. او به اهل شام میگفت: میبینم که عالمان شما فوت میکنند و دیگران هم به دنبال علم نمیروند! قبل از این که علم برداشته شود، آنرا بیاموزید چرا که علم با مردن علما، برداشته میشود. همچنین میگفت: عالم باش یا متعلم و یا دوستدار آنها و یا پیرو آنها و غیر از این چهار گروه مباش که نابود میشوی. حسن بصری میگوید: اگر کسی غیر از اینها باشد مبتدع میشود. همچنین میگفت: دنبال علم بروید و اگر نتوانستید، اهل علم را دوست داشته باشید و اگر آنها را دوست نداشتید حداقل با آنها دشمنی نورزید.( الطبقات (1/430)) و در جایی دیگر میگوید: علم را فرا گیرید و به دیگران بیاموزید، چرا که علم فرا گرفتن و علم یاد دادن در پاداش با هم برابراند و در غیر این دو شغل، خیری وجود ندارد. و میگفت: عالم نمیشوی تا آنکه بر آنچه میدانی عمل نکنی و نیز از او منقول شده که گفته است: آنقدر فقیه مشو که قرآن را با چندین چهره ببینی. باری به ابودرداء گفتند: تو چرا شعر نمیگویی. در حالی که هر کدام از انصار شعری گفتهاند؟ گفت: من هم شعری سرودهام و آن این است: یرید المرأ ان یعطی منـاه و یأبـی الله الا م، ـا أرادا یقول المرأ فائلاتی و مالی و تقوی الله افضل ما استفاد «انسان میخواهد به همهی آرزوهای خود برسد اما خدا جز آنچه خودش میخواهد به او نمیدهد. انسان از مال و فایده سخن میگوید در حالی که تقوای الهی از هر آنچه او به دست میآورد بهتر است». و در روایتی آمده است که وقتی عمربن خطاب میخواست ابودرداء را استاندار شام تعیین کند او ابا ورزید و هنگامی که با اصرار عمر روبرو شد گفت: من فقط برای آموزش کتاب خدا و سنت پیامبر و امامت آنها میروم. عمر رضی الله عنه نیز پذیرفت.( اصحاب الرسول (2/209)) و به خاطر توجه ابودرداء به بخشهای مختلف علوم دینی، جایگاه ویژهای در دلهای مسلمانان باز کرده بود و طلاب زیادی پیرامون او جمع میشدند و از مسايل میراث، حساب، حدیث و حتی شعر از او میپرسیدند. بنابراین او تأثیر شگرفی در میادین علمی شام از خود به جای گذاشت به ویژه در آموزش قرآن. گفتنی است که ابودرداء واعظی چیره دست نیز بود چنان که باری خطاب به اهل شام چنین گفت: ای اهل شام! چرا گرد میآورید آنچه که نمیخورید و میسازید آنچه که در آن سکونت نمیکنید و آرزوهایی در سر میپرورانید که هرگز به آنها نمیرسید و بدانید که قوم عاد و ثمود از شهر بصرا تا عدن را مملو از اموال و نعمتها و فرزندان کرده بودند، اکنون آیا شما حاضر هستید آنچه را كه آنها از خود به جای گذاشته بودند به دو درهم از من بخرید؟( الاکتفاء (کلاعی 3/311)) این تعالیم با سیاستی که عمربن خطاب در پیش گرفته بود و امت را به صورت آماده باش برای جهاد و آخرت قرار میداد، هماهنگ بود و اما معاذ بن جبل خزرجی کسی بود که نخست اهل یمن و سپس اهل شام از او استفاده بردند و عبدالله بن مسعود رضی الله عنه همواره از او به نیکی یاد میکرد و میگفت: معاذ امتی بود كه از پروردگارش فرمان میبرد. « إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»النحل: ١٢٠ «پيشوائي بود (جامع همه فضائل اخلاقي) و مطيع (فرمان الهي) و حقّگراي (بيزار از باطل و كنارهگير از بديها) و او از زمره مشركان (چون شما) نبوده است». پرسیدند: امت یعنی چه؟ گفت: یعنی کسی که راههای خیر را به مردم آموزش دهد. و قانت کسی است که مطیع پروردگار باشد. و معاذ چنین بود. ابن مسعود رضی الله عنه ، معاذ را به ابراهیم خلیل علیه السلام تشبیه داد چرا که او دارای علمی وسیع و جایگاه فقهی و اخلاقی ممتازی بود و مسلمانان به جلالت شأن او اعتراف داشتند. چنان که عمربن خطاب گفت: زنان از این که فرزندی مانند معاذ به دنیا بیاورند عاجز شدهاند. و معمولا عمر رضی الله عنه در کارهای بزرگ از اهل شوری که از میان انصار معاذ، ابی بن کعب و زید بن ثابت اعضای آن بودند مشورت میگرفت. چرا که اینها فقهای برجسته و کارشناسان رویدادها و حوادث و جزو مفتیان زمان رسول خداص بودند. بنابراین عبدالله بن عمر رضی الله عنه دوست داشت که برای او احادیثی که معاذ و ابودرداء راویان آنها بودند، بیان کند و میگفت: از دو مرد عاقل برایم روایت کنید. گفتند: دو مرد عاقل کیستند؟ گفت: معاذ و ابودرداء انصاری.( الانصار فی عصر الراشدی. ص 285) باری عمربن خطاب در جابیه خطبهای ایراد کرد و گفت: در مسايل فقهی به معاذ مراجعه کنید. و در آغاز خلافت ابوبکر، عمر رضی الله عنه با خارج شدن معاذ از مدینه و اعزام او به شام مخالف بود و میگفت: فقدان معاذ از مدینه برای این شهر و ساکنان آن از نظر فقهی زیان آور است. و من در این باره با ابوبکر صحبت کردم اما او نپذیرفت و گفت: چگونه مردی را نگه دارم که به قصد شهادت در راه خدا بیرون میشود. من گفتم: به خدا سوگند که گاهی انسان در خانهی خود نیز با شهادت میمیرد.( الانصار فی عصر الراشدی. ص 285؛ سیر اعلام النبلاء (1/285)) اما بعدها خود عمرفاروق رضی الله عنه صلاح کار را در این دانست که معاذ را برای آموزش دادن تعالیم اسلام به مردم شام به آن سامان اعزام نماید و او را به سکونت در شام امر کند و حقا که معاذ از خود تأثیر علمی شگرفی در شام گذاشت چنان که ابو مسلم خولانی میگوید: من وارد مسجد حمص شدم. در آنجا حدود سیصد نفر از اصحاب بزرگسال پیامبر را دیدم که پیرامون جوانی دارای چشمان سیاه و دندانهای براق نشسته بودند و اگر برای آنها سؤالی پیش میآمد به آن مرد جوان مراجعه میکردند. من از کسی که نزدیک من نشسته بود پرسیدم او کیست؟ گفت: او معاذ بن جبل است.( الانصار فی عهد الراشدی.ص 285) معاذ رضی الله عنه همواره به فراگیری علم تشویق مینمود و میگفت: علم بیاموزید که آموختن آن برای رضای خدا، تقوا و طلب آن عبادت و مذاکرهی آن تسبیح و جستجو در آن جهاد و تعلیم آن به دیگران صدقه است و میافزود که علم راهنمای حلال و حرام و رفیق غربت و همنشین تنهایی و اسلحهی انسان در مقابل دشمن و راهنمای او در شادمانی و پریشانی است. و خدا ملتی را به وسیلهی آن سربلند میکند و آنها را امامان هدایت و چراغهای فروزان جهت راهنمایی دیگران قرار میدهد.( همان: ص 285 ‘ حلیه الاولیاء (1/239)) معاذ همچنان در شام به آموزش و تربیت مردم پرداخت تا این که در وبای معروف عمواس درگذشت. وقتی که بیمار بود اطرافیانش گریه میکردند. پرسید چرا گریه میکنید؟ گفتند: به خاطر علمی که با مرگ شما از بین میرود. گفت: علم و ایمان تا قیامت بر جای خود باقی هستند و آنها را در کتاب خدا و سنت پیامبرخواهید یافت و افزود که هر سخنی را بر کتاب خدا عرضه کنید و کتاب خدا را بر هیچ سخنی عرضه ننمايید.( صفه الصفوه (1/501) الانصار فی العصر الراشدی.ص 48) آری، معاذ قرآن را ترازویی معرفی کرد که باید هر چیز را با آن سنجید و محک زد نه این که قرآن بر اساس چیز دیگری موازنه شود. و همین بود روش و منهج معاذ که تا آخر عمر بدان پایبند بود و در حالی که آخرین لحظات عمر خود را سپری میکرد و بیهوش میشد همین که به هوش میآمد میگفت: بار الها! به عزتت سوگند که تو میدانی من تو را دوست دارم.( صفه الصفوه. (1/501)) اما عباده بن صامت را عمر رضی الله عنه به عنوان معلم و قاضی به شام فرستاد. او در شهر حمص اقامت گزید. سپس به فلسطین رفت و در آنجا بر کرسی قضاوت نشست. بنابراین میتوان او را نخستین قاضی فلسطین دانست و علاوه بر آن به مردم آن سامان قرآن آموزش میداد و چند سالی را به همین منوال سپری کرد تا این که در همآنجا درگذشت.( عباده بن صامت صحابی کبیر و فاتح مجاهد (وهبه الزحیلی) ص 84) گفتنی است که عباده ادامه دهندهی سیاست علمی، تربیتی و جهادی عمر رضی الله عنه بود و زندگی زاهدانهای داشت و در نخستین دیدارش با مردم شهر حمص خطاب به آنها چنین گفت: باید دانست که دنیا کالای آماده و زودگذر و آخرت وعدهی راستین است. و دنیا فرزندانی دارد همان طور که آخرت فرزندانی دارد. پس از فرزندان آخرت باشید و نه فرزندان دنیا، چرا که هر فرزندی دنبال مادر خود میرود.( الاکتفاء (کلاعی (3/310)) اینها عیناً همان آموزهایی بود که عمربن خطاب همواره سعی بر پرورش و تثبیت آنها در دلهای مسلمانان داشت. و مردانی را برای تبلیغ آنها انتخاب میکرد که عملا این مفاهیم در وجود آنها تجسم یافته بود. همچنین عباده امر به معروف و نهی از منکر میکرد و به سرزنش هیچ سرزنش کنندهای اعتنا نمیکرد. چنان که وقتی قاضی فلسطین بود به برخی از کارهای استاندار شام اعتراض نمود. استاندار بر او خشم گرفت و گفت: حق سکونت در شام را نداری. بنابراین عباده به مدینه رفت. وقتی چشم عمر رضی الله عنه به او افتاد پرسید: چرا آمدهای؟ او جریان را به عمر رضی الله عنه بازگو کرد. عمر رضی الله عنه گفت: به فلسطین برگرد و افزود نفرین بر زمین باد که تو و امثال تو در آن نباشید و گفت: از این تاریخ به بعد استاندار هیچ حق امارتی بر تو ندارد. و عباده پذیرفت و دوباره به عنوان معلم و قاضی و راهنمای مردم فلسطین به آن شهر برگشت. همچنین عمر رضی الله عنه ، عبدالرحمان بن غنم اشعری را به عنوان آموزگار به شام فرستاد. البته ناگفته پیدا است که پایههای اصلی مرکز فرهنگی شام که عمر رضی الله عنه این مرکز را بر آنها بنا نهاد عبارت بودند از: معاذ، ابودرداء و عباده بن صامت رضی الله عنهم . و زیردست آنها افراد زیادی از اصحاب رسول خدا مشغول تعلیم و تربیت مردم شام بر اساس آموزههای قرآن و سنت بودند و شاگردان زیادی از تابعین شام زیر نظر آنان علم آموختند و تربیت یافتند که مشهورترین آنها ابوادریس خولانی و مکحول دمشقی و دیگران بودند.( تفسیر التابعین (1/526))
بسیاری از اصحاب رسول خدا در سپاهی شرکت داشتند که عمرو بن عاص با آن مصر را فتح کرد. ولی عقبه بن عامر رضی الله عنه از نظر علمی بیش از دیگران در مصر تأثیر گذاشت و اهل مصر به او گرویدند و او را دوست داشتند واز او علم آموختند و روایت نمودند، چنان که ســـعد بـــن ابراهیم میگوید: عقبه بن عامر در نظر مصریان مانند عبدالله بن مسعود در نظر اهل کوفه بود.
از بارزترین شاگردان عقبه در مصر میتوان از ابوالخیر مرشد بن عبدالله یزنی نام برد. ایشان دانش را در خدمت عمرو بن عاص و عبدالله بن عمرو رضی الله عنهم آموخت.( حسن المحاضره (1/296)) اینها مهمترین مراکز علمی و فرهنگی آن روزگار بود که همگام با فتوحات و توسط عمرفاروق تأسیس و گسترش یافتند. و معمولا هرگاه لشکری آمادهی اعزام به جایی میشد، عمر رضی الله عنه یکی از علما و فقها را به عنوان معلم و راهنما با آن لشکر همراه میکرد تا مسايل و احکام دینی و قرآن را به آنها آموزش دهد.( الاداره العسکریه فی الدوله الاسلامیه 2/712) و با گسترش فتوحات نیاز به تأسیس مراکز فرهنگی جدیدی بیش از پیش احساس گردید. بنابراین دست به تأسیس شهرکهای جدیدی مانند کوفه، بصره و فسطاط زد تا علاوه بر این که پایگاه نظامی جهت استقرار مجاهدین باشند به مراکز علمی و فقهی و دعوتی نیز تبدیل شوند.( الاداره العسکریه فی الدوله الاسلامیه.) عمرفاروق به داعیان و معلمین کمک میکرد و آنها را به مناطق فتح شده اعزام مینمود. و در جایی تصریح کرده که هدف از اعزام فرماندهان و امرا به شهرها این است تا مردم را با آموزههای دین اسلام آشنا سازند و غنایم را به خوبی در میان آنها تقسیم کنند و به عدالت رفتار نمایند.( مسلم ش 567) گفتنی است که عمرفاروق رضی الله عنه برای معلمین و مفتیانی که فقط کارشان تعلیم و افتاء بود حقوق ماهیانه تعیین کرده بود، حتی به معلمین که بچهها را آموزش میدادند، حقوق میداد؛ چنان که در مدینه منوره سه نفر که معلم کودکان بودند به هر یکی ماهانه پانزده درهم میداد.( البیهقی (6/124) السلطة التنفیذیة (2/766).) بدین صورت مسألهی آموزش یکی از اهداف مهم دولت عمرفاروق بود. او معلمین و مفتیان را حتی به بادیهها میفرستاد تا به مردم علم بیاموزند و مسايل شرعی آنها را پاسخ دهند. وعلاوه بر کسانی که به صورت ثابت در برخی شهرها انجام وظیفه مینمودند، افراد دیگری را نیز به صورت موقت از مدینهی منوره به بعضی از شهرها جهت علم آموختن به مردم آن سامان میفرستاد. چنان که حدود ده نفر از صحابه را که در میان آنها عبدالله بن مغفل نیز وجود داشت به بصره فرستاد. همچنین عمران بن حصین خزاعی را که یکی از فقهای صحابه بود به بصره اعزام نمود. و بعد از این که دامنهی فتوحات گسترش یافت، ابوموسی اشعری که والی شهر بصره بود دستور داد تا مسجد بزرگی جهت اقامهی نماز جمعه در شهر تأسیس کند و برای هر یک از قبايل مساجدی بسازد و روزهای جمعه مقتدیان همهی مساجد در مسجد جامع جهت ادای نماز جمعه گرد آیند. و همین دستور را به والی کوفه، سعد بن ابی وقاص و والی مصر، عمرو بن عاص نوشت. اما به فرمانداران خود در شهرهای شام نوشت که در هر شهری فقط یک مسجد بسازند و برای هر یک از قبايل مساجد جداگانه نسازند. ناگفته پیدا است که هدف از تأسیس این مساجد، این بود تا هر کدام از آنها به مراکز علمی فعالی تبدیل شوند. پس مساجد در واقع مرکز فرهنگی مهمی به شمار میرفتند که اصحاب بزرگ پیامبراز آنجا فارغ التحصیل شده و به دیگر نقاط عالم، جهت آموزش امت اعزام شدند. این نقشهای بود که در زمان رسول خدا اجرا گردید و عمرفاروق نیز آنرا ادامه داد. چنان که تعداد مساجدی که در زمان عمر رضی الله عنه در آنها نماز جمعه برگزار میشد به دوازده هزار مسجد رسید.( نظام الحکومه الاسلامیه. (2/262)) این مساجد نقش خود را به عنوان مرکز آموزش و پرورش و تزکیهی نفوس به بهترین وجه ایفا نمودند. و هنگامی که مسلمانان احساس نیاز به مکانهای جداگانهای جهت آموزش کودکان خود کردند، فورا عمربن خطاب دستور به احداث مکانهایی جهت آموزش و تربیت نونهالان داد و پویندگان علم و دانش را تشویق مینمود و به آنها جایزه میداد. چنان که به بعضی از فرمانداران خود نوشت که به کسانی که در فراگیری علم و دانش بر دیگران پیشی گرفتهاند جوایزی بدهند. از جمله به سعد بن ابی وقاص نوشت که باقیماندهی مال غنیمت را به کسانی بدهد که مشغول فراگیری قرآن هستند. و این عملکرد عمرفاروق به ویژه در مناطقی که تازه فتح شده بودند زمینه ساز بروز استعدادها و شکوفا شدن آنها جهت فراگیری قرآن و سنت بود. ایشان علاوه بر آن حتی مسلمانان را به فراگیری زبان عربی تشویق مینمود و میگفت: زبان عربی را بیاموزید چرا که باعث افزایش عقل و مروت شما میشود. و در جایی دیگر فرمود که علم نحو را فرا گیرید همان طور که سنن و فرائض را فرا میگیرید. حتی کسانی را که عربی را غلط تلفظ میکردند تنبیه مینمود. چنان که باری ابوموسی اشعری به او نامهای نوشت. عمر رضی الله عنه در پاسخ نامه به ابوموسی نوشت: نویسندهی نامهی تو، در املاء عربی دچار خطا شده است او را تنبیه کن.( مناقب امیرالمؤمنین (ابن جوزی) ص 151) همچنین ابن جوزی نقل میکند که کاتب عمرو بن عاص در نامهای که او به عمر رضی الله عنه نوشت سین بسم الله را ننوشت. عمر رضی الله عنه به عمرو نوشت که به او یک ضربه شلاق بزند. عمرو حسب دستور خلیفه یک ضربه شلاق به کاتب خود زد. آری عمرفاروق محکمکاری و نظم در امور را دوست داشت. بنابراین در شئون مختلف سیاسی، اقتصادی، آموزشی و غیره که مربوط به زندگی، اقتدار، سربلندی و فرهنگ امت بودند، بهترین قانون و روش را طرح و پیاده میکرد. او نمیخواست امتی که کتاب قانونش یعنی قرآن از بالاترین درجهی فصاحت برخوردار است، خودش به پايینترین درجه تنزل نماید.( اولیات الفاروق ص 458) گفتنی است که به دنبال مؤسسه نظامیای که عراق، ایران، شام، مصر و بلاد مغرب را فتح نمود، کادر علمی پیشرفته و ممتازی که به دست رسول خداص تربیت شده بود حرکت میکرد. و این نیروها به راهنمایی و توجیه و حسن استفادهی عمر رضی الله عنه توانستند خدمت فرهنگی و فقهی پویایی همگام با فتوحات ارائه نمایند و نسلی از فرزندان تازه مسلمانان به وجود بیاورند که با مفاهیم و احکام دین اسلام آشنا شده، زبان عربی را به نحو احسن بیاموزند و علم صحابه را که همان علم کتاب و سنت بود به نسلهای بعدی منتقل کنند. و حقا که امت در این بخش بعد از فضل خدا مرهون تلاشهای اصحاب پیامبر و مؤسسین مراکز فرهنگی یاد شده میباشد. به ویژه عمرفاروق که با توجیه علماء، فقها و داعیان و پیگیری احوال آنان و رسیدگی به وضعیت معیشتی آنان زمینهی این رشد فرهنگی را فراهم نمود.
و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین منبع: کتاب عمر فاروق، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام |