|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
آیا روح مخلوق است؟ |
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه الی یوم الدین و اما بعد : گروهی از فلاسفه بر این عقیدهاند که روح غیر مخلوق و قدیم و ازلی است، اما از ذات الهی جدا است، خلاصه در مورد روح همان عقیده را برگزیدهاند که در مورد عقل و نفس اتخاذ کرده بودند. گروه دیگری از زنادقه این امت و گمراهان از متکلمین و متصوفین و اهل بدعت بر این عقیدهاند که روح از ذات خداوند است، بنابر گفته ابن تیمیه این گروه از گروه گذشته خیلی بدتر و خطرناکتر هستند، چون این گروه انسان را به دو بخش لاهوتی که روح است و ناسوتی که جسد است تقسیم کردهاند. مجموع فتاوی شیخ الاسلام: (4/222). واقعیت این است که روح بنا به دلایل فراوان مخلوع و مبتدع است: 1- الاجماع: شیخ الاسلام ابن تیمیه میفرماید: روح انسان به اتفاق امت و ائمه سلف و قاطبه اهل سنت و جماعت مخلوق و مبتدع است. بزرگان فراوانی چون محمد بن نصر مروزی، امام معروف و مشهود که در زمان خود از هرکسی به اختلاف و اجماع امت آگاهتر و خبیرتر بود، این اجماع را نقل کرده است. همچنین ابو محمد بن قتیبه در کتاب «اللقط» پیرامون مخلوق بودن روح میفرماید: همه مردم اتفاق دارند که خداوند آفریدگار بهشت و بوجود آورنده نسیم (روح) است. در این مورد از ابو اسحاق پرسیدند، ایشان هم در جواب فرمود: کسی که به راه راست هدایت یافته باشد در این مورد شکی ندارد. سپس در ادامه میفرماید: روح جزو مخلوقات است، گروههای فراوانی از علما و مشایخ در این باره سخن گفتهاند و دیدگاه مخالف مخلوق بودن را رد و باطل ساختهاند. حافظ ابوعبدالله بن منده در این باره کتاب قطوری بنام «الروح و النفس» به رشته تحریر در آورده و احادیث و آثار زیادی در راستای مساله مورد بحث را بیان فرموده است. علاوه بر ایشان تعداد زیادی از ائمه مانند: امام محمد بن مروزی، شیخ ابو یعقوب الخزار، ابو یعقوب النهر جوری، قاضی ابویعلی در این باره کتاب نوشتهاند و بزرگانی از ائمه درباره مخلوق بودن و جدا بودن روح از جسد قلم فرسائی کردهاند و به شدت بر مخالفین این عقیده تازیدهاند مخصوصاً نوک قلم خود را به سوی کسانی که درباره عیسی علیه السلام معتقد به وحدت روح و جسم بودهاند، نشانه رفتهاند. 2- کتاب و سنت دلایل فراوانی از کتاب خدا و سنت مبنی بر مخلوق بودن روح ذکر شدهاند، مثلاً: « اللّهُ خَالِقُ کلِّ شَیءٍ» الرعد: ١٦ (خدا آفریننده همه چیز است) شارح عقیده طحاویه با استناد به این آیه میفرماید: این آیه عام است و تمام اشیا را در بر میگیرد. « هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یکن شَیئًا مَّذْکورًا» الإنسان: ١ (آیا (جز این است که) مدّت زمانی بر انسان (در شکم مادر، به گونه نطفه و جنین) گذشته است و او چیز قابل ذکر و شایسته توجّه نبوده است؟! ) « قَالَ کذَلِک قَالَ رَبُّک هُوَ عَلَی هَینٌ وَقَدْ خَلَقْتُک مِن قَبْلُ وَلَمْ تَک شَیئًا» مریم: ٩ (فرمود: (مطلب) همین گونه است (که پیام داده است ). پروردگار تو گفته است این کار برای من (که خدایم، و از هیچ، همه چیز را آفریدهام، و از جمله خودِ) تو را که قبلاً هیچ نبودی، هستی بخشیدهام، آسان است. ) قطعاً انسان عبارت از روح و بدن است و در آیه 9 سوره مریم خداوند مجموع روح و بدن حضرت ذکریا را مورد خطاب قرار داده است. ابن تیمیه میفرماید: انسان عبارت است از مجموع روح و بدن، حتی اختصاص انسان بیشتر به روح است تا جسد، چون بدن مرکب روح است، همانگونه که ابو درداء میگوید: یقیناً روح مرکب بدنم است، اگر با آن به نرمیرفتار کنم مرا به مقصدی میرساند و اگر در حق آن شدت به خرج بدهم مرا به مقصد نمیرساند. ابن منده و دیگران از ابن عباس رضی الله عنه چنین روایت کردهاند که تا میان روح و بدن اختلاف باشد خصومت هم تا روز قیامت ادامه خواهد داشت، روح به جسم میگوید: تو بودی که کارهای بد را انجام دادی و بدن هم در جواب به روح میگوید: تو مرا به انجام کارهای بد امر کردی، آنگاه خداوند فرشتهای را به منظور حل اختلاف میان روح وبدن میفرستد، فرشته چنین قضاوت میکند: مثال شما (روح و بدن) مانند دو انسان است که یکی از آنها فاقد دست و پا و زمین گیر است و دیگری نابینا، این دو وارد باغی میشوند و در آن باغ یکی که فاقد دست و پا است میوهای را بالای درختی میبیند و خطاب به دیگری میگوید: من میوهای را میبینم اما توان بلند شدن را ندارم. نابینا میگوید: من میتوانم بلند شوم و از درخت بالا بروم، اما میوه را نمیبینم. شخص زمین گیر میگوید: مرا بر پشت خود سوار کن تا آن میوه را بچینیم. نابینا او را بر پشت خود سوار میکند و او بنا به هدایت و رهنمائی زمین گیر میوه را از بالای درخت میچیند. آنگاه فرشته قاضی میگوید: کدام یک از این دو نفر مجرم هستند؟ روح و بدن میگویند: هر دو مجرم هستند. فرشته میگوید: پس شما دو تا نیز همین حالت را دارید و هر دو مجرم هستید. مجموع فتاوی شیخ الاسلام: 222. 3- در راستای این بحث روایات زیادی از رسولالله صلی الله علیه وسلم مبنی بر اینکه ارواح قبض میشوند و در کفنها و خوشبوهایی که فرشتگان به همراه خود دارند، گذاشته میشوند، سپس به سوی آسمانها برده میشوند و در نهایت عذاب داده میشوند یا از نعمات بهره میجویند، همه این اوضاع و احوال برای موجودات مخلوق و حادث به کار میروند نه قدیم و ازلی. 4- اگر ارواح مخلوق و متربی نمیبودند، هرگز به ربوبیت پروردگار اعتراف نمیکردند، اما زمان تعهد گرفتن از ارواح انسانها، خداوند متعال خطاب به ارواح فرمود: « وَإِذْ أَخَذَ رَبُّک مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکمْ قَالُواْ بَلَى» الأعراف: ١٧٢ ((ای پیغمبر! برای مردم بیان کن) هنگامیرا که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان (در طول اعصار و قرون) پدیدار کرد و (عقل و ادراک بدانان داد تا عجائب و غرائب گیتی را دریابند و از روی قوانین و سنن منظّم و شگفتانگیز هستی، خدای خود را بشناسند و بالاخره با خواندن دلائل شناخت یزدان در کتاب باز و گسترده جهان، انگار خداوند سبحان) ایشان را بر خودشان گواه گرفته است (و خطاب بدانان فرموده است) که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان (هم به زبان حال پاسخ داده و) گفتهاند: آری!) بنا بر این چون خداوند رب ارواح است، باید ارواح متربی و مخلوق باشند. 5- اگر ارواح مخلوق نباشند، نصاری در عبادت عیسی و الوهیت پنداشتنش مورد ملامت قرار نمیگیرند. 6- اگر روح حادث و مخلوق نمیبود، داخل دوزخ نمیشد و عذاب نمیدید و از خداوند محجوب نمیشد و در بدن پنهان نمیگشت و در اختیار فرشته مرگ قرار نمیگرفت، توصیف نمیشد، مورد محاسبه قرار نمیگرفت، عبادت نمیشد، نمیترسید و نمیهراسید، حال آنکه ارواح مومنان میدرخشند و ارواح کافران مانند زغال سیاه میشوند. مجموع فتاوی (4/220). شبهه قائلین به مخلوق نبودن روح: معتقدان به غیر مخلوق بودن روح به دلایل زیر استناد میکنند، مثلاً آیه: « وَیسْأَلُونَک عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً» الإسراء: ٨٥ (از تو (ای محمّد! ) درباره روح میپرسند (که چیست). بگو: روح چیزی است که تنها پروردگارم از آن آگاه است (و خلقتی اسرارآمیز و ساختمانی مغایر با ساختمان ماده دارد و اعجوبه جهان آفرینش است. بنابراین جای شگفت نیست اگر به حقیقت روح پی نبرید ). چرا که جز دانش اندکی به شما داده نشده است، (و علم شما انسانها با توجّه به گستره کلّ جهان و علم لایتناهی خداوند سبحان، قطره به دریا هم نیست. ) این شبهه با چند دلیل رد میشود: اول: منظور از روح در آیه، روح انسان نیست، بلکه روح اسم فرشتهای است، چون خداوند میفرماید: « یوْمَ یقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِکةُ صَفًّا» النبأ: ٣٨ (در آن روزی که جبرئیل و فرشتگان به صف میایستند. ) « تَعْرُجُ الْمَلَائِکةُ وَالرُّوحُ إِلَیهِ» المعارج: ٤ (فرشتگان و جبرئیل به سوی او (پر میکشند و) بالا میروند. ) « تَنَزَّلُ الْمَلَائِکةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کلِّ أَمْرٍ» القدر: ٤ (فرشتگان و جبرییل در آن شب با اجازه پروردگارشان، پیاپی (به کره زمین و به سوی پرستشگران و عبادت کنندگان شب زندهدار) میآیند برای هرگونه کاری) این تفسیر و توجیه نزد علماء سلف امت اسلامیمعروف و مشهور بوده است. دوم: اگر روح را همان روح آدمیتفسیر کنیم ـ همانطور که جمعی از علمای سلف بدان قایل هستند ـ باز هم در آیه دلیلی بر مخلوق بودن روح و اینکه جزئی از ذات خداوند است، وجود ندارد. همان طور که میگویند: این پارچه از جنس آن لباس است، بلکه هدف آیه این است که روح به خدا منتسب است چون بر اساس دستور خداوند ایجاد شده است، امر در قرآن برخی موارد در صورت مصدر و در مواقع دیگر به عنوان مفعول استعمال میشود و در هر دو صورت به مفهوم دستور داده شده به کار میرود: « أَتَى أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ» النحل: ١ (فرمان خدا در رسیده است، پس (مسخرهکنان نگوئید که اگر راست میگوئید که قیامتی هست از خدا بخواهید هرچه زودتر عذاب آن را بنمایاند! استهزاءکنان) آن را به شتاب مخواهید. ) ممکن است کلمه «من» در آیه: 58 سوره اسراء برای ابتدای غایت باشد. البته همانطور که «من» برای انتهای غایت به کار میرود در معنی بیان جنس هم استعمال میشود، مثلاً جمله« باب من الحدید» برای بیان جنس و جمله «خرجت من المکة» برای انتهای غایت به کار رفته است. بنا بر این جمله «من امر ربی» در جنسیت و جزئیت نص نیست، بلکه مفهوم انتهای غایت را بیان میکند، یعنی روح از امر خداوند شکل گرفته و از وی صادر شده است. امام احمد هم وقتی در تفسیر آیه میفرماید: «روح هم از امر پروردگار است»، به این مفهوم اشاره دارد. آیه 13 سوره جاثیه و 53 سوره نحل این مطلب را برای معانی «من» تأیید میکند، خداوند میفرماید: « وَسَخَّرَ لَکم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِّنْهُ» الجاثیة: ١٣ (و آنچه که در آسمانها و آنچه که در زمین است همه را از ناحیه خود، مسخّر شما ساخته است.) « وَمَا بِکم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ» النحل: ٥٣ (آنچه از نعمتها دارید همه از سوی خدا است ) اگر تمام چیزهای مسخر شده و نعمتها در حالی که از جانب الله هستند، ولی بخشی از آن ذات پاک و مقدس نمیباشند، میتوان با صراحت اعلام کرد که عیسی علیه السلام هر چند روح خدا است، ولی هرگز بخشی از ذات خداوند نبوده و نیست. برای آگاهی بیشتر به کتاب مجموع فتاوی (4/226) نگاه کنید. اشکال دوم: « وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی» الحجر: ٢٩ (و از روح متعلّق به خود در او دمیدم. (برای بزرگداشت و درودش) ) « فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا» الأنبیاء: ٩١ (و ما از روح متعلّق به خود در وی دمیدیم. ) میگویند: خداوند در این دو آیه روح را به خودش نسبت داده است، پس روح از خدا است و بخشی از ذات او میباشد. شارح طحاوی در مورد این اشکال میفرماید: باید بدانیم که اضافه کردن و نسبت دادن به خداوند دو گونه هستند: نوع اول: صفاتی هستند که قایم به ذات خود نیستند، مانند: علم، قدرت، کلام، سمع، و بصر و غیره، اضافه چنین صفاتی اضافه صفت به موصوف است، مثلاً علم خدا یا قدرت خدا و صفات دیگر. نوع دوم: نسبت دادن و اضافه کردن اعیان و اجسامیکه منفصل از ذات خداوند هستند، مانند: اضافه کردن خانه، شتر، بنده و رسول در آیات ذیل به ذات خداوند: «نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیاهَا» الشمس: ١٣ (فرستاده خدا (صالح) بدیشان گفت: کاری به شتر خدا نداشته باشید و او را از نوبت آبش باز ندارید. ) « تَبَارَک الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ» الفرقان: ١ (والا مقام و جاوید کسی است که فرقان، (یعنی جدا سازنده حق از باطل) را بر بنده خود (محمّد) نازل کرده است ) «وَطَهِّرْ بَیتِی لِلطَّائِفِینَ »الحج: ٢٦ (و خانهام را برای طوافکنندگان و قیامکنندگان و رکوع برندگان و سجده برندگان (از وجود بتان و مظاهر شرک و از هرگونه آلودگی ظاهری و معنوی دیگر) تمییز و پاکیزه گردان. ) این اضافه، اضافه مخلوق به خالق و هدف آن تنها تشریف و تخصیص است. وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین. وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالیمن. دکتر عمر سلیمان اشقر منبع: کتاب "قیامت صغری و قیامت کبری"؛ دکتر عمر سلیمان اشقر. عصر اسلام IslamAge.com |