تاریخ چاپ :

2024 Nov 21

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

آخرین بخش زندگانی پیامبر (صلی الله علیه وسلم)

زمزمه‌های بدرود

همینکه روند طولانی و پرفراز و نشیب دعوت و جهاد به پایان خود نزدیک شد، و اسلام بر اوضاع چیره گردید، آثار وداع با زندگان، و بدرود گفتن به زندگی این جهانی، اندک اندک در برخوردهای پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- و گفتار و رفتار و حرکات و سکنات آنحضرت مشهود گردید.

نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- در ماه رمضان سال دهم هجرت، بیست روز در مسجدالحرام معتکف گردیدند، در حالیکه پیش از آن بیش از ده شب اعتکاف نمی‌کردند. جبرئیل نیز قرآن را دوبار با آن حضرت دوره کرد. در حجه‌الوداع فرمودند: من نمی‌دانم، شاید دیگر سال‌های آینده شما را در این موقف نبینم!؟ در کنار جمرهٔ عقَبه نیز فرمودند: مناسک حجّ را از من فراگیرید که شاید دیگر سالهای آینده حج نگزارم!؟ سورهٔ نصر نیز، در روز میانی ایام تشریق بر آنحضرت نازل شد، و ایشان دریافتند که وقت وداع فرا رسیده است، و خبر وفاتشان به این ترتیب به ایشان داده شده است.

در اوائل ماه صفر سال یازدهم هجرت، نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- آهنگ دامنه‌های کوه احد کردند، و بر شهدای احد نماز گزاردند، و چنان بود که گویی می‌خواهند هم با زندگان و هم با مردگان وداع کرده باشند. آنگاه، بازگشتند و بر منبر فراز آمدند و گفتند:

«إنی فرط لکم وأنا شهید علیکم، وإنی والله لأنظر إلى حوضی الآن، وإنی أعطیت مفاتیح خزائن الأرض - أو: مفاتیح الارض - وإنی والله ما أخاف علیکم أن تشرکوا بعدی، ولکنی أخاف علیکم الدنیا أن تنافسوا فیها» [1].

«من پیشقراول شما هستم، و من بر شما گواه خواهم بود، و من بخدا اینک دارم حوض خودم را می‌نگرم؛ و نیز کلیدهای همه گنجینه‌های جهان- یا: همه کلیدهای جهان- را به من داده‌اند، و من بخدا بر شما نمی‌ترسم که پس از من شرک بورزید، بلکه بر شما می‌ترسم از اینکه در ارتباط با این دفینه‌ها و گنجینه‌های دنیا به رقابت بپردازید!؟»

شبی، نیمه شب به قبرستان بقیع رفتند و برای اهل قبور طلب مغفرت کردند، و گفتند:

«السلام علیکم یا أهل المقابر، لیهن لکم ما أصبحتم فیه بما أصبح الناس فیه. أقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم، یتبع آخرها أولها والآخرة شر من الأولى».

«سلام بر شما ای اهالی گورستان؛ برای شما گوارا باد وضعیتی که در آن هستید در مقایسه با وضعیتی که مردم به آن دچار شده‌اند! فتنه‌ها و آشوب‌ها همانند پاره‌های شب تار روی آورده‌اند، آخر آن در پی اول آن می‌آید و آن بعدی که می‌آید از آن قبلی بدتر است!؟»

آنگاه، به آنان مژده دادند که «إنّا بکم لا حقون» ما نیز به شما خواهیم پیوست!


بیماری پیامبر

روز دوشنبه بیست‌وهشتم یا بیست‌ونهم ماه صفر سال یازدهم هجرت، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- در قبرستان بقیع جنازه‌ای را تشییع کردند. وقتی بازگشتند، در بین راه سردردی شدید عارض ایشان گردید، و دمای بدنشان بیش از اندازه بالا رفت، تا جایی که حرارت بدن ایشان از روی پارچه‌ای که بر سر آنحضرت بسته بودند محسوس می‌گردید.

مدّت یازده روز نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- در حال بیماری با مردم نماز گزاردند. طول زمان بیماری رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- جمعاً سیزده یا چهارده روز بود.


هفتهٔ آخر

وقتی که بیماری رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- شدت یافت، پیاپی از همسرانشان می‌پرسیدند:

«أین أنا غداً؟ أین أنا غداً؟»

«فردا من کجایم؟ فردا من کجایم؟»

همسران آنحضرت منظورشان را دریافتند، و به ایشان اجازه دادند که هرجا که می‌خواهند باشند. آنحضرت را فضل‌بن عباس و علی‌بن ابیطالب در میان گرفتند و به اتاق عایشه بردند. پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- سرشان را بسته بودند، و پاهایشان روی زمین کشیده می‌شد. به هر حال، به اتاق عایشه رفتند، و آخرین هفتهٔ زندگانی این جهانی خودشان را نزد وی گذرانیدند.

عایشه پیوسته معوّذات و ادعیه‌ای را که از رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- فراگرفته و از بر کرده بود، می‌خواند و بر سر و روی آنحضرت می‌دمید، و به قصد تبرُّک و شفا دست خود آنحضرت را می‌گرفت و بر اعضاء و اندام ایشان می‌مالید.


پنج روز مانده به آخر

روز چهارشنبه، پنج روز مانده به وفات حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- ، دمای بدن ایشان فوق‌العاده بالا کشید، و درد آنحضرت را بی‌تاب گردانید و ایشان از هوش رفتند. در آن حال، گفتند:

«أهریقوا علیّ سبع قرب من آبار شتى، حتى أخرج إلى الناس فأعهد إلیهم».

«هفت مشک آب از چند چاه مختلف بر سر من بریزید، تا از خانه بیرون شوم، و نزد مردم بروم، و با آنان وداع کنم!؟»

آنحضرت را در طشتی نشانیدند، و آنقدر آب بر سر ایشان ریختند که ایشان فرمودند: «حَسبُکُم حسبکم»، بس است؛ بس است!

نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- پس از این معالجه احساس آرامش کردند، و وارد مسجد شدند. ملحفه‌ای را بر روی شانهٔ خویش انداخته بودند، و سرشان را با پارچه‌ای خاکستری رنگ و تیره که به سیاهی می‌زد، بسته بودند. برای آخرین بار، بر منبر جلوس فرمودند، و حمد و ثنای خداوند به جای آوردند، و گفتند: «أیها الناس، إلیَّ» هان ای مردمان، نزد من آیید! همه شتابان بسوی آن حضرت آمدند. نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- ضمن سخنان دیگری که با مردم داشتند، فرمودند:

«لعنة الله على الیهود والنصارى، اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد».

«لعنت خدا بر یهودیان و نصاری، آرامگاه‌های پیامبرانشان را مسجد گردانیدند!»

به روایت دیگر، فرمودند:

«قاتل الله الیهود والنصارى، اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد» [2].

«خدا بکشد یهودیان ونصارا را که...»

و نیز فرمودند:

«لا تتخذوا قبری وثنا یعبد» [3].

«آرامگاه مرا به صورت بتکده‌ای که عبادتگاه مردم گردد درنیاورید!»

آنگاه، خودشان را در معرض قصاص قرار دادند، و فرمودند:

«من کنت جلدت له ظهراً فهذا ظهری فلیستقد منه، ومن کنت شتمت له عرضا فهذا عرضی فلیستقد منه».

«هرکس که گرده‌اش را تازیانه زده باشم؛ این گرده من، بیاید قصاص کند! هرکس که آبرویش را با ناسزا و دشنام ریخته‌ام، این آبروی من، بیاید قصاص کند!»

سپس از منبر پایین آمدند و نماز ظهر را گزاردند. آنگاه بر فراز منبر بازگشتند، و همان سخنان پیشین را دربارهٔ دشمنی و کینه‌توزی و جز آن تکرار کردند.

مردی اظهار کرد: من نزد شما سه درهم دارم! فرمودند: «أعطه یا فضل» ای فضل، به او بده!

آنگاه راجع به انصار سفارش کردند و گفتند:

«أوصیکم بالأنصار، فإنهم کرشی وعیبتی، وقد قضوا الذی علیهم وبقی‌الذی لهم؛ فاقبلوا محسنهم وتجاوزوا عن مسیئهم».

«شما را در مورد انصار سفارش می‌کنم، که ایشان پاره‌های تن من و وابستگان من‌اند؛ آنچه را که بر عهده داشته‌اند ادا کرده‌اند و انجام داده‌اند، و آنچه باید برای ایشان انجام بدهیم، برجای مانده است. بنابراین، از نیکوکارانشان نیکی‌هایشان را بپذیرید، و از بدکارانشان درگذرید!»

به روایت دیگر، فرمودند:

«إن الناس یکثرون وتقل الانصار حتى یکونوا کالملح فی الطعام؛ فمن ولی منکم أمراً یضر فیه أحداً و ینفعه فلیقبل من محسنهم و یتجاوز عن مسیئهم»[4].

«شمار مردم رو به افزایش می‌گذارد، و انصار رو به کاهش می‌گذارند تا همانند نمک در غذا شوند؛ بنابراین، هر یک از شما که مصدر کاری شدید و توانستید به دیگران زیان برسانید یا نفع برسانید، نیکوکاران انصار را، کارهای نیکشان را بپذیرند، و بدکاران ایشان را، از کردارهای بدشان درگذرید!»

آنگاه فرمودند:

«إن عبداً خیَّره الله بین أن یؤتیه من زهرة الدنیا ما شاء وبین ما عنده فاختار ما عنده».

«بنده‌ای را، خداوند مخیر گردانیده است میان آنکه از ساز و برگ دنیا هرچه می‌خواهد به او بدهد، یا اینکه اکتفا کند به آنچه نزد خدا است؛ و آن بنده، آنچه را که نزد خدا است انتخاب کرده است!؟»

ابوسعید خدری گوید: با شنیدن این سخن پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- ابوبکر گریست و گفت: پدران و مادران ما فدای شما! از این کار ابوبکر به شگفت آمدیم. مردم گفتند: این پیرمرد را بنگرید! رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- دربارهٔ یک بنده‌ای از بندگان خدا صحبت می‌کنند که خداوند او را مخیر گردانیده است میان ساز و برگ دنیا که به او بدهد، یا اجر و پاداشی که نزد خداوند داشته باشد، ابوبکر فکر می‌کند که رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- دربارهٔ خودشان صحبت می‌کنند و می‌گوید: پدران و مادران ما فدای شما!؟،اما، بعداً متوجه شدیم که آن بنده‌ای را که رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- دربارهٔ او صحبت می‌کردند، خود آنحضرت بود، و ابوبکر از همهٔ ما بهتر دانسته و فهمیده بود!؟ [5] آنگاه، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمودند:

«إن من أمن الناس علیَّ فی صحبته وماله أبوبکر، ولو کنت متخذاً خلیلاً غیر ربی لاتخذت أبابکر خلیلا، ولکن إخوة الاسلام ومودته. لا یبقین فی المسجد باب إلاَّ سد إلاَّ باب أبی‌بکر» [6].

«یکی از جمله کسانی که بیش از همه بر من منت دارد، هم  از جهت مصاحبت و رفاقت، و هم از جهت بخشش و سخاوت، ابوبکر است، و اگر بنا داشتم که جز با خدای خودم رفاقت کنم، ابوبکر را رفیق خودم می‌گرفتم، بنابراین، رابطه برادری و صمیمیت اسلام میان ما استوار است. در مسجد هیچ دری باقی نماند که بسته نشود، بجز در خانه ابوبکر».


چهار روز به پایان

روز پنجشنبه، چهار روز مانده به پایان عمر شریف پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- ، آنحضرت- در حالی که به شدت از بیماری رنج می‌بردند فرمودند:

«هلموا أکتب لکم کتاباً لن تضلوا بعده».

«بیایید برای شما دستخطی بنویسم که دیگر با وجود آن گمراه نشوید!»

در اتاقی که رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- بستری بودند چند تن از اصحاب آنحضرت از جمله عمر حضور داشتند. عمر گفت: درد و رنج بیماری بر آنحضرت مستولی گردیده است؛ شما قرآن دارید؛ کتاب خدا شما را بس است! حاضران در اطراف بستر رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- با یکدیگر اختلاف‌نظر پیدا کردند و کارشان به کشمکش کشید.

بعضی می‌گفتند: وسایل نوشتن را بیاورید تا رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- برای شما دستخط مورد نظرشان را بنویسند! بعضی دیگر نیز همان را که عمر گفته بود می‌گفتند. وقتی درگیری و اختلافشان بالا گرفت، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمودند: «قوموا عنّی» از کنار بستر من برخیزید! [7]

در این روز، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- سه وصیت فرمودند. وصیت فرمودند که یهود و نصارا و مشرکان را از عربستان اخراج کنند. همچنین وصیت فرمودند که پس از رحلت آنحضرت همانگونه که ایشان به وفدهای دیدارکننده جایزه و هدیه می‌دادند، جوایز و هدایایی بدهند. سوّمین مورد را راوی فراموش کرده است. شاید مورد سوّم عبارت بوده است از سفارش تمسّک به کتاب و سنّت، یا اعزام لشکر اُسامه؛ یا عبارت بوده است از اینکه فرموده باشند: «الصلاة وما ملکت ایمانکم» نماز را پاس بدارید، و بردگانتان را مراقبت باشید!

نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- این روز پنجشنبهٔ واپسین را نیز که چهار روز به آخر عمر آنحضرت باقی مانده بود، با آن شدّت بیماری که از آن رنج می‌بردند، تمامی نمازها را با مردم به جماعت می‌گزاردند؛ چنانکه در این روز، نماز مغرب با مردم گزاردند و در آن نماز سورهٔ مُرسلات را قرائت کردند [8].

به هنگام نماز عشا، بیماری آنحضرت سنگین‌تر شد، به گونه‌ای که نتوانستند از خانه بیرون شوند و به مسجد درآیند. عایشه گوید: نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- گفتند: «أصلى الناس؟» مردم نمازشان را گزاردند؟ گفتیم: نه، ای رسول‌ خدا، همه در انتظار شمایند! فرمودند: «ضعوا لی ماءً فی المخضب» قدری آب برای من در طشت بریزید! چنان کردیم. غسل کردند. آنگاه به راه افتادند که بروند؛ از هوش رفتند، و سپس به خود آمدند. آنگاه گفتند: «أصلى الناس؟» مردم نمازشان را گزاردند؟ دوباره و سه باره همان ترتیبات غسل کردن و از هوش رفتن به هنگام حرکت کردن، پیاپی اتفاق افتاد.

آنحضرت دنبال ابوبکر فرستادند تا با مردم نماز بگزارد. ابوبکر نیز آن روزهای آخر عمر پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- را با مردم نماز گزارد[9]. ابوبکر در حیات پیغمبراکرم -صلى الله علیه وسلم- جمعاً هفده نماز را با مردم گزارد که عبارت بودند از نماز و عشای روز پنجشنبه و نماز صبح روز دوشنبه و پانزده نماز در سه شبانه‌روز فیما بین آندو [10].

عایشه سه یا چهار مرتبه نزدرسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- رفت و آمد کرد تا مأموریت برای پیشنمازی در اوان بیماری رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- را از ابوبکر بگرداند، مبادا که به این مسئله فال بد بزنند!؟ [11]. رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- نپذیرفتند و گفتند:

«إنکن لأنتن صواحب یوسف؛ مروا أبابکر فلیصل بالناس» [12].

«شما همان زنانی هستید که اطراف یوسف را گرفته بودند؟! ابوبکر را وادار کنید تا با مردم نماز بگزارد!»


سه روز پیش از وفات

جابر گوید: سه روز پیش از وفات نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- از آنحضرت شنیدم که می‌فرمودند:

«ألا لا یموت أحد منکم إلا وهو یحسن الظن بالله» [13].

«هشدار که هیچیک از دنیا نرود مگر در حالی که گمانش درباره خداوند نیکو باشد».


یکی دو روز مانده به وفات

روز شنبه یا روز یکشنبه، نبی اکرم -صلى الله علیه وسلم- احساس کردند که بیماری و درد ایشان را موقّتاً آسوده گذاشته است؛ دو تن از صحابهٔ آنحضرت را در میان گرفتند و به مسجد بردند. ابوبکر داشت با مردم نماز می‌گزارد. وقتی ابوبکر آن حضرت را دید، کنار رفت که عقب‌تر بایستد. رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- به او اشاره کردند که عقب نیاستد و فرمودند: «اجلسانی إلى جنبه» مرا در کنار ابوبکر بنشانید! آنحضرت را در کنار ابوبکر، سمت چپِ وی، نشانیدند، ابوبکر نیز به نماز رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- اقتدا می‌کرد، و تکبیرات نماز را به گوش مردم می‌رسانید [14].


یک روز مانده به وفات پیامبر

روز یکشنبه، یک روز مانده به پایان عمر، پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- غلامانشان را آزاد کردند، و شش یا هفت دیناری که داشتند صدقه دادند [15]. اسلحهٔ خودشان را به مسلمانان بخشیدند. همان شب عایشه چراغش را به خانهٔ یکی از زنان فرستاد وبه او گفت: از دبّهٔ خودت چند قطره روغن چراغ در این چراغ ما بریز! [16]  به هنگام وفات رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- زره آنحضرت نزد یک نفر یهودی در برابر سی صاع جو به گروگان رفته بود [17].


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام

IslamAge.com


[1]- صحیح البخاری،‌ ج 2، ص 585؛ فتح الباری، ج 3، ص 248، ح 1344، 3596، 4042، 4085، 6426، 6590؛ صحیح مسلم، کتاب الفضائل، «باب اثبات حوض نبینا وصفاته»، ج 4، ص 1795، ح 2296.

[2]- صحیح البخاری، ج 1، ص 62؛ الموطَّأ، امام مالک، ص 360.

[3]- المؤطّاً، امام مالک، ص 65.

[4]- صحیح البخاری، ج 1، ص 536.

[5]- این حدیث در صحیح بخاری و صحیح مسلم روایت شده است؛ نکـ: مشکاة المصابیح، ج 2، ص 546.

[6]- صحیح البخاری، ج 1، ص 516.

[7]- صحیح البخاری، ج 1، ص 22، 429، 449، ج 2، ص 638.

[8]- این حدیث را بخاری از امّ‌الفضل نقل کرده است: «باب مرض النبی»، ج 2، ص 637.

[9]- این حدیث درصحیحین آمده است. نکـ: مشکاة المصابیح، ج 1، ص 102.

[10]- صحیح البخاری، همراه با فتح الباری، ج 2، ص 193، ح 681؛ صحیح مسلم، کتاب الصلاة، ج 1، ص 315، ح 100؛ مسندالامام احمد، ج 6، ص 229.

[11]- برای این مطلب، نکـ: صحیح البخاری، همراه با فتح الباری، ج 7، ص 747، ح 4445؛ صحیح مسلم، کتاب الصلاة، ج 1، ص 313، ح 93-94.

[12]- صحیح البخاری، ج 1، ص 99.

[13]- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 255؛ مُسند ابی داود الطیالسی، ص 246، ح 1779؛ مُسند ابی یعلی، ج 4، ص 193، ح 2290.

[14]- صحیح البخاری، همراه با فتح الباری،‌ج 2، ص 195، 238-239، ح 683، 712، 713.

[15]- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 237. بنا به روایات، پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- شب دوشنبه یا روز دوشنبه، آخرین روز از عمر مبارکشان این موجودی دارایی خود را صدقه دادند.

[16]- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 239.

[17]- نکـ: صحیح البخاری، ح 2068، 2096، 2200، 2251، 2252، 2386، 2509، 2513، 2916، 4167. در اواخر مغازی آمده است: رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- در حالی  از دنیا رفتند که زره ایشان در گرو بود، و بنا به گزارش امام احمد، موجودی دارایی آنحضرت بهنگام وفات برای درآوردن زره ایشان از گِرو کفایت نمی‌کرد. نکـ: فتح الباری، ج 5، ص 159.