تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

مواضع رسول الله صلی الله علیه و سلم در مرحله‌ی دعوت علنی در مکه

مواضع رسول الله صلی الله علیه و سلم در مرحله‌ی دعوت علنی در مکه

در این مرحله، الله متعال به رسول الله صلی الله علیه و سلم دستور داد تا به بیم‌دادن خویشاوندان نزدیکش بپردازد. پس فرمود: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ* وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ* فَإِنۡ عَصَوۡكَ فَقُلۡ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تَعۡمَلُونَ [الشعراء: 214-216]؛ یعنی: «و خویشاوندان نزدیکت را هشدار بده. و بال (رحمت و فروتنی) خود را برای مؤمنانی ‌که از تو پیروی می‌کنند، بگستر. پس اگر از (فرمان) تو سرپیچی کردند، بگو: همانا من از آنچه انجام می‌دهید، بیزارم».  

 این‌گونه بود که رسول الله صلی الله علیه و سلم در راستای اجرای امر پروردگارش به پا خواست و به دعوت علنی و بیان آشکار آن و بیم دادن خویشاوندانش روی آورد و در این راستا مواضع حکیمانه‌ای داشته است که الله متعال به وسیله‌ی آنها دعوت اسلامی را پیروز و غالب گردانید و با آن‌ها حکمت رسول الله صلی الله علیه و سلم، شجاعت و صبر و اخلاقش برای پروردگار جهانیان را بیان نمود و از طرف دیگر شرک و مشرکین را درهم کوبید و تا روز جزا آنان را خوار و ذلیل گردانید.

 اکنون به برخی از این مواضع‌ حکیمانه می‌پردازیم:

1- موضع حکیمانه رسول الله صلی الله علیه و سلم در  رفتن بر کوه صفا و ندای عمومی

ابن عباس رضی الله عنه روایت می‌کند که چون آیه‌ی ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَنازل شد، رسول الله صلی الله علیه و سلم از کوه صفا بالا رفت و فریاد برآورد که: ای بنی‌فهر، ای بنی‌عدی؛ و بدین‌سان یکایک تیره‌های قبیله‌ی قریش را نام می‌برد تا اینکه همگی جمع شدند، حتی اگر کسی نمی‌توانست حضور یابد، نماینده‌ای می‌فرستاد تا بداند چه خبر است. ابولهب و قریش نیز آمدند. رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «اگر بگویم پشت این کوه لشکری به قصد نابودی شما می‌آید، آیا مرا تصدیق می‌کنید؟ گفتند: آری، زیرا ما از تو جز صداقت و درستکاری سراغ نداریم. آنگاه فرمود: «بدانید که من شما را از عذاب سخت می‌ترسانم». ابولهب گفت: هلاک شوی، آیا ما را برای همین جمع کرده‌ای؟ آنگاه این آیه نازل شد: ﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ* مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُ مَالُهُۥ وَمَا كَسَبَ [المسد: 1-2] «بریده باد هر دو دست ابولهب و هلاک باد! مال و ثروتش و آنچه به دست آورده بود به او سودی نبخشید»[1].

و در روایت ابوهریره چنین آمده است: رسول الله صلی الله علیه و سلم یکا‌یک تیره‌های قریش را صدا می‌زد و به هر تیره می‌گفت: «أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنَ النَّارِ»: «خود را از آتش نجات دهید». سپس فرمود: «يَا فَاطِمَةُ، أَنْقِذِي نَفْسَكِ مِنَ النَّارِ، فَإِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللهِ شَيْئًا، غَيْرَ أَنَّ لَكُمْ رَحِمًا سَأَبُلُّهَا بِبَلَالِهَا»[2]؛ یعنی:  «ای فاطمه، خود را از آتش (دوزخ) نجات ده، که من برای شما در برابر پروردگار مالک چیزی نیستم جز اینکه شما با من رابطه نسبی و قرابت دارید که آن‌را به جا خواهم آورد».  

این روش، روشی صحیح و آگاهانه و در نهایت اعلان و انذار می‌باشد، چنانکه رسول الله صلی الله علیه و سلم به نزدیک‌ترین مردم به خود اعلان فرمود که تصدیق این رسالت، عامل اصلی رابطه‌ی میان او و آنها می‌باشد و بیان داشت که تعصب و پیوند خویشاوندی حاکم در میان عرب، در حرارت این هشدار و بیم ذوب می‌گردد، چون این هشدار و بیم‌ از سوی الله متعال است.  

رسول الله صلی الله علیه و سلم این‌گونه و با این موضع والا، قوم خود را به اسلام فراخواند و آنها را از عبادت بت‌ها منع نمود و ایشان را به بهشت تشویق نمود و از آتش دوزخ برحذر داشت.

چنین بود که در مکه موج بیگانگی و نارضایتی به خروش آمد و برای نابودی و سرکوب این ندای والا که برنامه‌ها و رسم‌ و میراث‌ جاهلیت را متزلزل می‌کرد، به پا خواست و آماده شد. اما رسول الله صلی الله علیه و سلم به فریادهای آنان توجه نکرد و آنها را به حساب نمی‌آورد، زیرا او فرستاده‌ای از سوی الله متعال بود و بایستی به بهترین شیوه و رساترین و آشکارترین روش‌ها، به تبلیغ از سوی پروردگار جهانیان می‌پرداخت هرچند تمام انسان‌ها با او مخالفت کنند یا دعوتش را نپذیرند. و رسول الله صلی الله علیه و سلم نیز این‌گونه عمل نمود[3].  

آری، رسول الله صلی الله علیه و سلم به صورت مستمر، روز و شب، سری و جهری، مخفیانه و آشکارا به سوی الله عزوجل دعوت می‌داد و در این مسیر چیزی او را از ادامه‌ی دعوت بازنداشت و مانع دعوت وی نمی‌گردید؛ رسول الله صلی الله علیه و سلم پیوسته مردم را در گردهمایی‌ها و مجالس و محافل‌ و حتی در موسم و مناسک حج هرکس را ملاقات می‌کرد،چه آزاد یا برده، قوی یا ضعیف، ثروتمند یا فقیر، همه را به اسلام دعوت می‌داد و در امر دعوت همه مردم نزد وی یکسان بودند؛ اما در سوی دیگر مشرکان قریش بیکار ننشستند و قدرتمندان و با نفوذان ایشان اذیت و آزارهای گفتاری و رفتاری را در دستور کار خود قرار دادند و چنین با رسول الله صلی الله علیه و سلم و کسانی که از او پیروی نمودند، برخورد می‌کردند؛ در واقع مکه در اثر خشم و غضب آنها (به خاطر دعوت) در حال انفجار بود، زیرا اهل مکه نمی‌خواستند عبادت بت‌ها و بتکده‌ها را ترک کردند[4].

اما با این همه رسول الله صلی الله علیه و سلم در امر دعوت سست نشدند و از این مسئولیت شانه خالی نکردند و توجه و تربیت کسانی را که وارد اسلام شده بودند، رها نکرد بلکه برعکس، مخفیانه و کاملا سری و به دور از چشم قریش با مسلمانان در خانه‌ی‌شان جمع می‌شد. و سری قهرمانانی را تربیت کرد که پس از الله متعال به آنها امید داشت و با ایشان در مسیر نشر اسلام و به دوش کشیدن وظایف و مسئولیت‌های بزرگ و مهم عهد و پیمان بست. و این‌گونه بود که به تدریج گروهی ممتاز و استثنایی از اولین مومنان با شاخصه‌هایی همچون ایمان قوی، استواری در عقیده، درک مسئولیت، پایبند به اوامر پروردگار و مطیع رهبر خود پا به عرصه ظهور نهاده و شکل گرفت. گروهی ‌که از رهبر خود چنان اطاعت می‌کردند که هر امری از وی صادر می‌گردید، آن‌ را با شور و شوق و میل و محبت و به بهترین شیوه تطبیق می‌دادند؛ آری آن محبت و شور و شوق مثل و مانندی نداشت.  

با این مواضع حکیمانه و تربیت صالحانه و استوار بود که رسول الله صلی الله علیه و سلم توانست امانت را ادا نماید و رسالت را تبلیغ و امت را نصیحت کند و آنچنان که شایسته جهاد در راه الله متعال است، مبارزه کند و روشی را برای ما ترسیم کند تا در دعوت، عمل و رفتار خود موافق با آن حرکت کنیم؛ یقینا رسول الله صلی الله علیه و سلم الگو و امام ما می‌باشد که باید با اقتدا به ایشان و در پرتو رهنمودها و هدایتش حرکت کنیم و با حکمت‌های ایشان است که به روشنایی دست می‌‌یابیم.

رسول الله صلی الله علیه و سلم دعوت را با افرادی آغاز نمود که آنان را برگزیده و پرورش داده بود و دعوتش را پذیرفته بودند و به رسول الله صلی الله علیه و سلم ایمان آوردند. دعوت رسول الله صلی الله علیه و سلم متوجه همه‌ی مردم بود و در حین دعوت بر کسانی تمرکز می‌کرد که نزدشان امکانات می‌یافت یا اینکه از آنها توقع این امر می‌رفت؛ و از همین افراد بود که هسته مرکزی و زیرساخت استواری که ارکان دعوت بر آن استوار شده و تثبیت می‌گردد، شکل گرفت[5].   

 اما با وجود این تلاش مبارک و ارزشمند، رسول الله صلی الله علیه و سلم به ترور سیاسی روی نیاورد و این روش را راهی برای کنار زدن افراد مشخص و رهایی از آنها قرار نداد، درحالی‌که این امر برای وی مقدور و بسیار آسان و امکان‌پذیر بود و حتی می‌توانست یکی از صحابه را مکلف کند برخی از رهبران کفر را به قتل برساند، رهبرانی چون: ولید بن مغیره مخزومی، عاص بن وائل سهمی، ابوجهل: عمرو بن هشام، ابولهب: عبدالعزی بن عبدالمطلب، نضر بن حارث، عقبه بن ابی معیط، ابی بن خلف، امیه بن خلف و... همان کسانی که بیشترین سهم را در اذیت و آزار رسول الله صلی الله علیه و سلم داشتند، اما رسول الله صلی الله علیه و سلم با این همه به هیچ‌یک از صحابه ماموریت ترور کسی از آنها یا حتی یکی از دشمنان اسلام را نداد؛ چون اینگونه اعمال گاهی منجر به نابودی کامل گروه اسلامی یا دشوار شدن و به تعویق افتادن مسیر حرکت رو به جلوی آن برای مدتی طولانی می‌گردد؛ و یا ممکن است منجر به واکنش مشابه از سوی دشمنان اسلام گردد، دشمنانی که آشکارا به جنگ با آن برخاسته‌اند.  

رسول الله صلی الله علیه و سلم در این مرحله هیچ‌یک از اصحاب خود را به ترور کسی از آنها دستور نداد، زیرا کسی که او را فرستاده بود، عادل‌ترین قاضیان و دادگرترین آنها بود.  

آری، باید دعوتگران در هر مکان و زمانی دعوت‌شان بر مبنای روش رسول الله صلی الله علیه و سلم پیش از هجرت یا پس از آن باشد؛ روش صحیحِ دعوت، همان رهنمود و روش نبوی و پایبندی به اخلاق نیکو و حکمت‌ها و رفتار رسول الله صلی الله علیه و سلم مطابق با اراده و مقصود ایشان می‌باشد[6].  

2- مقاومت و ایستادگی رسول الله صلی الله علیه و سلم در برابر نمایندگان قریش و آزارها و فشارهای آنان

بالاخره قریش به این نتیجه رسید که برای جلوگیری از رشد دعوت، باید شیوه‌های دیگری که همراه با تشویق و تهدید بود، تجربه کند؛ بنابراین کسانی را نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم فرستاد تا هر امر دنیوی می‌خواهد به او بدهند؛ و نیز کسانی را نزد عمویش - حامی ایشان - فرستاد تا او را از عاقبت این تایید و حمایت برحذر دارند و از او بخواهند که از حمایت محمد و دینش دست بردارد[7].

اما روش آنان در رسیدن به این اهداف: 

الف) بزرگان قریش نزد ابوطالب آمده و به او گفتند: ای ابوطالب، از تو سن و سالی گذشته و در بین ما از شرافت و بزرگی و جایگاه ویژه‌ای برخورداری، بارها از تو خواستیم که برادرزاده‌ات را از دعوتش بازداری؛ به الله سوگند، نمی‌توانیم او را تحمل کنیم، او پدران ما را دشنام می‌دهد و عقاید و باورهای ما را باطل خوانده است و خدایان و معبودان ما را مردود دانسته است؛ بخدا تا او را باز نداری آرام نمی‌گیریم، یا اینکه تو را نیز به جنگ و مبارزه می‌طلبیم تا یکی از این دو گروه هلاک و نابود شوند.

این تهدید صریح و تند که پیامد آن جدایی از قوم و دشمنی با آنها بود، بر ابوطالب گران آمد. از طرفی تسلیم رسول الله صلی الله علیه و سلم به آنان هم برایش ناخوشایند بود و به خواری پیامبر  و شکست وی راضی نبود، به این ترتیب کسی را به دنبال رسول الله صلی الله علیه و سلم فرستاد و به او گفت: ای برادرزاده، قومت نزد من آمدند و به من چنین و چنان گفتند، من و خود را حفظ کن و به کاری که توان آن‌ را نداریم وامدار و از اقوالی که قومت نسبت به آنها احساس نارضایتی دارند، دست بردار.   

اما رسول الله صلی الله علیه و سلم بر دعوتش به سوی الله متعال باقی و استوار ماند و در این راه از ملامت هیچ ملامت کننده‌ای نهراسید، زیرا او بر حق بود و می‌دانست که الله متعال دینش را یاری خواهد نمود و کلمه‌اش را بلند خواهد کرد.  

زمانی‌که ابوطالب این ایستادگی و مقاومت را دید و از موافقت رسول الله صلی الله علیه و سلم با خواسته‌های قریش که ترک دعوت به سوی توحید بود، ناامید شد، گفت:  

وَاللَهِ لَن يَصِلوا إِلَيكَ بِجَمعِهِم

 

حتى أُوَسَّدَ في الترابِ دَفينا

فاصدَعْ بأمرِك ما عليكَ غَضاضة ٌ

 

وأبشِـرْ بذاكَ، وقرَّ منهُ عُيونا

«به الله سوگند تا زمانی‌که زنده‌ام، این جماعت هرگز به تو دست نخواهند یافت، مگر زمانی‌که مرا در گور بگذارند. آشکارا فعالیت کن که تو را هیچ مشکلی نیست و از این بابت شادمان و خشنود باش»[8].

ب) پس از اینکه حمزه بن عبدالمطلب و عمر بن خطاب اسلام آوردند، ابرهای تیره و تار پراکنده شده و بر قریشیان سایه افکند و اوضاع جدید مشرکان را به شدت نگران کرد و آسودگی را از آنان سلب نمود و افزایش مسلمانان و اعلان اسلام‌شان و عدم توجه به دشمنی مشرکان با آنها، آنان را به وحشت انداخت و بر وحشت و هراس‌شان بیش از پیش افزود.

امری که موجب شد قریشیان به چانه‌زنی با رسول الله صلی الله علیه و سلم روی آورند. آری، باز آنان عتبه بن ربیعه را فرستادند تا اموری را به پیام رسول الله صلی الله علیه و سلم پیشنهاد کند، شاید برخی از آنها را بپذیرد و آنچه از امور دنیوی می‌خواهد، به او داده شود. عتبه آمد و روبروی رسول الله صلی الله علیه و سلم نشست و گفت: ای برادرزاده، تو از ما بودی و می‌دانم که در میان قوم از منزلت و جایگاه بالا و نسبی والا برخورداری و با  امری بزرگ نزد قومت آمده‌ای که با آن جمع ایشان را متفرق ساخته‌ و افکارشان را باطل و احمقانه دانسته‌ای و دین و معبودان‌شان را مردود شمرده‌ای و پدران و نیاکان‌شان را کافر خوانده‌ای، پس به من گوش بده که اموری را به تو پیشنهاد می‌کنم، در آنها تامل کن شاید برخی از آنها را بپذیری؛ رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «قل أبا الوليد أسمع»: «بگو ای ابوولید، می‌شنوم». گفت: ای برادرزاده، اگر با پیامی که آورده‌ای قصد جمع مال و ثروت داری، از اموال خود برایت جمع می‌کنیم تا اینکه ثروتمندترین ما شوی؛ اگر به دنبال رسیدن به جاه و مقام هستی، تو را بزرگ و سرور خود قرار می‌دهیم و هیچ کاری را بدون اجازه‌ی تو انجام نمی‌دهیم؛ و اگر در پی فرمانروایی و حکمرانی هستی، تو را پادشاه خود می‌کنیم تا هیچ کاری جز به فرمان تو انجام نشود؛ و اگر حالتی که داری، نوعی جن‌زدگی است و نمی‌توانی آن‌را از خود دور کنی، ما حاضریم برایت طبیبی بیاوریم و از اموال خود خرج کنیم تا از این بیماری بهبود یابی، چون بسیار اتفاق می‌افتد که جنی بر انسان غلبه می‌کند و انسان ناچار به مداوا شود...  

و عتبه ادامه داد تا آنکه سخنانش را به پایان رسانید و رسول الله صلی الله علیه و سلم همچنان به سخنان وی گوش می‌داد. سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «أفرغت يا أبا الوليد؟»: «ای ابوالولید، سخنانت  تمام شد؟» گفت: بله؛ فرمود: «فَاسْتَمِعْ مِنِّي»: «اکنون تو از من بشنو». گفت: آماده‌ام؛ رسول الله شروع به تلاوت این آیات کرد: ﴿حمٓ* تَنزِيلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ* كِتَٰبٞ فُصِّلَتۡ ءَايَٰتُهُۥ قُرۡءَانًا عَرَبِيّٗا لِّقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ* بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا فَأَعۡرَضَ أَكۡثَرُهُمۡ فَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ* وَقَالُواْ قُلُوبُنَا فِيٓ أَكِنَّةٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَيۡهِ ... [فصلت: 1-5] «حم (حا. میم). نازل شدن (این کتاب) از سوی (الله) بخشنده مهربان است. کتابی است که آیاتش به روشنی بیان شده است، درحالی‌که (به زبان) عربی است، برای گروهی‌ که می‌دانند. بشارت‌دهنده و هشدار دهنده است، پس بیشتر آنها روی‌گردان شدند، پس آنها نمی‌شنوند. و گفتند: دل‌های ما از آنچه ما را به آن دعوت می‌کنی در پوشش‌هایی است».

رسول الله صلی الله علیه و سلم این آیات را تلاوت نمود. عتبه هنگام تلاوت پیامبر  سراپا گوش بود و دستانش را پشت سر بر زمین تکیه‌گاه خود قرار داده بود و تلاوت رسول الله صلی الله علیه و سلم را گوش می‌داد. چون رسول الله صلی الله علیه و سلم به آیه‌ی سجده رسید، سجده نمود و سپس فرمود: «قَدْ سَمِعْت يَا أَبَا الْوَلِيدِ مَا سَمِعْت، فَأَنت وَذَاكَ»: «ای ابوالولید، شنیدی آنچه را شنیدی، از این پس خود می‌دانی و تصمیم‌ات»[9].   

و در روایت دیگری آمده است که: عتبه به تلاوت رسول الله صلی الله علیه و سلم گوش می‌داد تا اینکه رسول رسول الله صلی الله علیه و سلم به این آیه رسید که: ﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُكُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ [فصلت: 13]: «اگر (مشرکان مکه از پذیرش ایمان) روی‌گردان شدند، بگو: شما را از صاعقه‌ای همچون صاعقه عاد و ثمود می‌ترسانم».  

(عتبه پس از شنیدن این آیه) درحالی‌که ترس و وحشت وجودش را فراگرفته بود، برخاسته و دهان رسول الله صلی الله علیه و سلم را گرفت و می‌گفت: تو را به الله سوگند می‌دهم، رحم کن؛ و از رسول الله صلی الله علیه و سلم خواست تا از ادامه‌ی تلاوت دست بردارد، سپس به سرعت نزد قومش بازگشت - گویا که صاعقه‌ها به وی رسیده بود - و به قریش پیشنهاد کرد که محمد را با کارش رها کنند و آنها را به این امر تشویق نمود[10].

این‌گونه بود که رسول الله صلی الله علیه و سلم به فضل الهی و پس از آن با حکمت والایی که از آن برخوردار بود، از میان آیات وحی این آیات را انتخاب کرد تا عتبه حقیقت رسالت و رسول را بشناسند و بداند که محمد صلی الله علیه و سلم حامل کتابی از خالق به سوی بندگانش می‌باشد که آنها را از گمراهی‌ها نجات می‌دهد و هدایت می‌کند تا از فساد و تباهی نجات یابند؛ و در این میان محمد خود بیش از دیگران مکلف به تصدیق و عمل به آن و توقف در احکامش می‌باشد؛ و اگر الله متعال مردم را به استقامت بر امرش دستور می‌دهد، محمد سزاوارترین مردم به این امر می‌باشد. از این‌رو به خواسته‌های قریش توجهی نکرد و پیامش را بالاتر و برتر از آن دید که دست به سوی کالای ناچیز و بی‌ارزشِ فانی و نابودشدنی دنیا دراز کند، چون در دعوتش صادق و مخلص بود و دعوتش خالصانه برای رضای پروردگارش بود[11].  

این موضع از بزرگ‌ترین مواضع حکیمانه‌ای است که به رسول الله صلی الله علیه و سلم داده شده است، براستی که او در دعوتش ثابت قدم، صادق و استوار بود و در برابر عقب نشینی از آن، مال و پست و مقام و پادشاهی و ازدواجی را نپذیرفت؛ و در واقع پاسخ مناسب را در موضع مناسب اختیار نمود که این عین حکمت است.  

3- مشرکان قاطعانه تصمیم گرفته بودند از کمترین تلاشی در جنگ و مبارزه با اسلام و اذیت و آزار رسول الله صلی الله علیه و سلم و کسانی که با او وارد اسلام می‌شوند، دریغ نکنند و تعرض به ایشان را با انواع شکنجه و در شکل‌های مختلف آن در دستور کار قرار دهند. و از زمانی‌که رسول الله صلی الله علیه و سلم دعوت علنی را آغاز کرد و دروغ‌ها و کج‌روی‌های جاهلیت را بیان نمود، مکه سراسر خشم و غضب گردید و ده سال پی در پی مسلمانان را سرکشانی شورشی می‌خواندند. (و به تعبیر امروزی تروریست، تندرو، وهابی، مخل امنیت و...)

و این‌گونه زمین در زیر پایشان به لرزه درآمد و در حرم امن الهی، خون و اموال و آبرویشان را مباح دانستند و علاوه بر این، آتش تمسخر و تحقیر و استهزاء و تکذیب و واژگون جلوه دادن تعالیم و آموزه‌های اسلام و ترویج شبهات و انتشار ادعاهای دروغین و مخالفت با قرآن شعله‌ور گردید و قرآن را افسانه‌های پیشینیان خواندند و افزون بر این، مشرکان تلاش نمودند زمینه را فراهم کنند تا یک‌سال رسول الله صلی الله علیه و سلم معبودان‌شان را عبادت نماید و یکسال آنها الله را عبادت کنند و پیشنهادات مضحک دیگری که مطرح کردند...  

اما به این مقدار هم اکتفا نکردند و رسول الله صلی الله علیه و سلم را به جنون و سحر و دروغ و کهانت متهم نمودند، اما در مقابل رسول الله صلی الله علیه و سلم ثابت قدم و صبور و امیدوار به نصرت و یاری الله متعال در مورد دینش و پیروز گرداندن آن بود[12].   

در این میان مشرکان چنان رسول رسول الله صلی الله علیه و سلم را مورد اذیت و آزار قرار دادند که هیچ یک از مومنان چنین اذیت و آزاری از آنان ندید. این ابوجهل است که به رسول الله صلی الله علیه و سلم حمله می‌کند تا چهره مبارکش را به خاک بمالد، اما الله متعال پیامبرش را در برابر دشمن الله و رسول، حمایت و حفاظت نمود و نیرنگ و مکرش را به خودش بازگرداند؛ ابوهریره روایت می‌کند که: ابوجهل گفت: محمد در برابر دیدگان شما صورتش را به خاک می‌مالد؟  

ابوهریره می‌گوید: گفته شد: آری؛

 ابوجهل گفت: سوگند به لات و عزی اگر ببینم چنین می‌کند، گردن او را لگد خواهم کرد تا صورتش با خاک و خون یکی شود یا گفت: چهره‌اش را به خاک می‌مالم. آنگاه به سوی رسول رسول الله صلی الله علیه و سلم رفت درحالی‌که رسول الله صلی الله علیه و سلم نماز می‌خواند؛ ابوجهل عزم را جزم کرده بود تا گردن رسول الله صلی الله علیه و سلم را لگد کند، ناگهان همه‌ی کسانی که آنجا حاضر بودند متوجه شدند ابوجهل عقب عقب باز می‌گردد و دستانش را به نشان امان خواستن بلند کرده است؛ گفتند: ای ابوالحکم، چه شده؟ گفت: میان من و او خندقی پر از آتش، اشباح ترسناک و بال‌های فرشتگان مانع شده بود؛ رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «لَوْ دَنَا مِنِّي لَاخْتَطَفَتْهُ الْمَلَائِكَةُ عُضْوًا عُضْوًا»: «اگر به من نزدیک شده بود، فرشتگان او را می‌ربودند و تکه تکه می‌کردند».   

ابوهریره می‌گوید: الله عزوجل آیات 6 تا 19 سوره علق را نازل فرمود: ﴿كَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَيَطۡغَىٰٓ٦ ...: «هرگز، (چنین نیست که می‌پندارید) قطعا انسان طغیان (و سرکشی) می‌کند....»[13].

و این‌گونه الله متعال رسولش  را در برابر این طاغوت و امثال وی حفاظت نمود و در مقابل، رسول الله صلی الله علیه و سلم در برابر این اذیت و آزار بزرگ، برای کسب رضای پروردگار صبر نمود و جان و مال و وقت خود را نثار  راه الله کرد.  

4- از دیگر اذیت و آزارهای این طاغوت نسبت به رسول رسول الله صلی الله علیه و سلم، روایتی است که ابن مسعود ذکر می‌کند و می‌گوید: درحالی‌که رسول الله صلی الله علیه و سلم کنار کعبه نماز می‌خواند، گروهی  از قریش در مجلسی نشسته بودند و شتری روز گذشته ذبح شده بود؛ (ابوجهل که در میان آنان بود گفت:) کدام‌یک از شما شکمبه شتری را که بنی‌فلان کشته‌اند می‌آورد و چون به سجده رفت میان شانه‌هایش می‌گذارد؟ به این ترتیب بدبخت‌ترین آنها[14] فرستاده شد و همین که رسول الله صلی الله علیه و سلم به سجده رفت، شکمبه را میان شانه‌های ایشان گذاشت و من نگاه می‌کردم، اگر قدرت داشتم آن‌ را از روی رسول الله صلی الله علیه و سلم برمی‌داشتم. رسول الله صلی الله علیه و سلم بر اثر آن همچنان در سجده باقی ماند و کفار قریش چنان خندیدند که از فرط خنده روی یکدیگر می‌افتادند. فردی نزد فاطمه رفت، او که هنوز دختری کم سن و سال بود، دوان دوان آمد و شکمبه شتر را از میان شانه‌های رسول الله صلی الله علیه و سلم برداشت و انداخت و رو به کفار نمود و آنها را ناسزا گفت؛ وقتی رسول الله صلی الله علیه و سلم نماز را تمام کرد با صدای بلند علیه آنها دعا نمود و هر دعا را سه بار تکرار ‌کرد و چون در پیشگاه حق درخواست می‌کرد سه بار درخواست می‌نمود و فرمود: خدایا، تو خود به حساب قریش برس. تا سه بار این دعا را تکرار نمود؛ چون صدای رسول الله صلی الله علیه و سلم را شنیدند، خنده‌شان از بین رفت و از دعای رسول الله صلی الله علیه و سلم ترسیدند. سپس فرمود: پروردگارا عمرو بن هشام، عتبه بن ربیعه، شیبه بن ربیعه، ولید بن عتبه، امیه بن خلف، عقبه بن ابی معیط را هلاک و نابود کن؛ و نفر هفتم را نیز ذکر نمود که آن‌را به خاطر ندارم.  

ابن مسعود می‌گوید: به الله سوگند در جنگ بدر همه‌ی آنها را دیدم که نقش بر زمین افتاده بودند، سپس به سوی چاه بدر کشانده می‌شدند و در آن انداخته شدند[15].

5- از شدیدترین برخوردهای مشرکان با رسول الله صلی الله علیه و سلم روایتی است که صحیح بخاری از عروه بن زبیر روایت می‌کند که: به عبدالله بن عمرو بن عاص گفتم: به من بگو بدترین و سخت‌ترین برخوردی که مشرکان با رسول الله صلی الله علیه و سلم داشتند چه بود؟ گفت: رسول الله صلی الله علیه و سلم در حجر اسماعیل به نماز ایستاده بود که عقبه بن ابی معیط آمد و یقه‌ی لباس ایشان را بر گلوی مبارک پیچاند و چنان فشار داد که نزدیک بود رسول الله صلی الله علیه و سلم را خفه کند. ابوبکر رضی الله عنه به سوی عقبه شتافت و شانه‌اش را گرفت و او را کنار زد و از رسول الله صلی الله علیه و سلم دور گردانید و می‌گفت: ﴿أَتَقۡتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ ٱللَّهُ [غافر: 28]: «آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: «فقط پروردگار من الله است؟».   

و این‌گونه اذیت و آزار مشرکان نسبت به رسول الله صلی الله علیه و سلم و اصحاب و یارانش شدت گرفت، تا جایی که برخی از صحابه نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم رفتند و طلب یاری می‌کردند و از رسول الله صلی الله علیه و سلم می‌خواستند که آنان را یاری کند و دست به دعا بردارد؛ اما رسول الله صلی الله علیه و سلم به یاری الله متعال مطمئن بود، چون عاقبت و سرانجام از آنِ پرهیزگاران و تقوا پیشگان خواهد بود.    

خباب بن ارت روایت می‌کند که: درحالی نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم شکایت کردیم ‌که در سایه کعبه به ردای خویش تکیه کرده بود «و اذیت و آزارهای بسیاری از مشرکان دیده بودیم» گفتیم: آیا ما را یاری نمی‌کنید، آیا برای ما دعا نمی‌کنید؟ رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «قَدْ كَانَ مَنْ قَبْلَكُمْ، يُؤْخَذُ الرَّجُلُ فَيُحْفَرُ لَهُ فِي الأَرْضِ، فَيُجْعَلُ فِيهَا، فَيُجَاءُ بِالْمِنْشَارِ فَيُوضَعُ عَلَى رَأْسِهِ فَيُجْعَلُ نِصْفَيْنِ، وَيُمْشَطُ بِأَمْشَاطِ الحَدِيدِ، [مَا دُونَ عِظامِهِ مِن لَحم وَ عَصَب]، فَمَا يَصُدُّهُ ذَلِكَ عَنْ دِينِهِ، وَاللَّهِ لَيَتِمَّنَّ هَذَا الأَمْرُ، حَتَّى يَسِيرَ الرَّاكِبُ مِنْ صَنْعَاءَ إِلَى حَضْرَمَوْتَ، لاَ يَخَافُ إِلَّا اللَّهَ، وَالذِّئْبَ عَلَى غَنَمِهِ، وَلَكِنَّكُمْ تَسْتَعْجِلُونَ»:[16] ؛ یعنی: «پیش از شما کسانی بودند که اسیر می‌شدند و برای آنها گودالی در زمین حفر می‌شد و ایشان را در آن قرار می‌دادند، سپس ارّه می‌آوردند و بر سرشان قرار داده و آنها را به دو نیم‌ می‌کردند. و گوشت و استخوان‌هایشان را با شانه‌های آهنین شانه می‌کردند اما این شکنجه‌ها آنان را از دین و آئین‌شان باز نمی‌داشت. به الله سوگند، تردیدی نیست که پروردگار این امر (دین اسلام) را به اتمام می‌رساند تا جایی که مسافری از صنعا به حضرموت می‌رود و جز از الله و از گرگی که بر گوسفندانش حمله‌ور می‌شود، از چیزی نمی‌ترسد، ولی شما شتاب می‌کنید».

 آری، اینچنین اذیت و آزارهای قریش نسبت به رسول الله صلی الله علیه و سلم و اصحاب و یارانش شدید بود. و همه‌ی این اذیت و آزارها تنها به خاطر اعلای کلمه الله و دفاع از حق و استقامت بر آن و دعوت به سوی  توحید خالص و دفع باورها و رسم‌های جاهلیت و خرافات شرک‌آمیز و بت‌پرستی بود.  

6- رسول الله صلی الله علیه و سلم در مسیر دعوت شدیدترین اذیت و آزارها را تحمل کرد تا جایی که اسم ایشان را به هدف تحقیر او و دینش تغییر دادند که این خود بیانگر شدت حسادت و دشمنی آنان با پیامبر بود. آری، مشرکان قریش از شدت نفرت و انزجاری که نسبت به رسول الله صلی الله علیه و سلم داشتند، ایشان را با اسمش که بیانگر مدح و ستایش وی بود، مخاطب قرار نمی‌دادند بلکه با اسمی که به معنای ضد آن بود یعنی مُذمَم، ایشان را صدا می‌زدند و از رسول الله صلی الله علیه و سلم به بدی یاد می‌کردند و می‌گفتند: پروردگار با مذمم چنان کند. اما مذمم اسم رسول الله صلی الله علیه و سلم نبود و با آن شناخته نمی‌شد، پس هرچه می‌گفتند در واقع متوجه کسی غیر از رسول الله صلی الله علیه و سلم بود. (چون رسول الله صلی الله علیه و سلم محمد بود و آنان مذمم را دشنام می‌دادند). 

رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «أَلاَ تَعْجَبُونَ كَيْفَ يَصْرِفُ اللَّهُ عَنِّي شَتْمَ قُرَيْشٍ وَلَعْنَهُمْ، يَشْتِمُونَ مُذَمَّمًا، وَيَلْعَنُونَ مُذَمَّمًا وَأَنَا مُحَمَّدٌ»:[17] «آیا تعجب نمی‌کنید چگونه الله متعال دشنام دادن و نفرین قریش را از من دفع نمود؟ آنها مذمم را دشنام می‌دهند و لعن می‌کنند، درحالی‌که من محمد هستم».  

آری، رسول الله صلی الله علیه و سلم پنج اسم داشت که هیچ‌یک از آنها مذمم نبود[18]. هنگامی‌که ام جمیل  (همسر ابولهب) آیاتی را که الله متعال در قرآن در مورد او و همسرش نازل نمود، شنید با مشتی از سنگ به سراغ رسول الله صلی الله علیه و سلم رفت در‌حالی‌که رسول الله صلی الله علیه و سلم با ابوبکر کنار کعبه نشسته بود؛ اما همین که در برابر آنها ایستاد، الله متعال بینایی چشمانش را از دیدن رسول الله صلی الله علیه و سلم گرفت و فقط ابوبکر را می‌دید و گفت: ای ابوبکر، دوستت کجاست؟ به من خبر رسیده که از من بدگویی کرده است، به الله سوگند اگر او را بیابم با این سنگ‌ریزه‌ها به دهانش می‌کوبم. و به الله سوگند من شاعرم، سپس گفت: «مُذَمماً عصينا ... وأمره أبينا ... ودينه قلينا»:[19] «از مذمم سر بر تافتیم و فرمانش را نپذیرفتیم و با دینش کینه و دشمنی ورزیدیم».

مشرکان پیوسته مشغول اذیت و آزار رسول الله صلی الله علیه و سلم و یارانش بودند و چون تعداد مسلمانان افزایش یافت و رو به کثرت نهاد، خشم و کینه‌ی‌شان نسبت به مسلمانان افزایش یافت و با دست و زبان آنها را مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار می‌دادند.  

زمانی‌که رسول الله صلی الله علیه و سلم این وضع را مشاهده نمود و دید که خود در حمایت الله متعال و سپس عمویش ابوطالب است و نمی‌تواند مانع عذاب و شکنجه‌ی مسلمانان گردد، تا جایی که برخی از آنها شهید شدند و برخی عذاب و شکنجه می‌شوند و حتی به کسی‌که کور و نابینا بود، رحم نمی‌کردند، به یارانش اجازه داد به حبشه هجرت کنند.  

کسانی که در این هجرت - که اولین هجرت به حبشه بود - شرکت داشتند، 12 مرد و 4 زن بودند و رئیس‌شان عثمان بن عفان رضی الله عنه بود.

 این‌گونه بود که سفر را آغاز نمودند و الله متعال برای آنان دو کشتی در کنار ساحل مهیا کرد و با آنها به سرزمین حبشه  سفر کردند. این هجرت در ماه رجب و در سال پنجم بعثت بود. چون قریش از هجرت آنها مطلع شد، افرادی در پی ایشان فرستاد، حتی که جستجو را به دریا نیز رساندند اما هیچ‌یک از آنها را نیافتند.

پس از اینکه این گروه هجرت کرد، به آنها خبر رسید قریش از اذیت و آزار رسول الله صلی الله علیه و سلم دست کشیده است، بنابراین از حبشه به مکه بازگشتند، اما پیش از آنکه به مکه برسند، اطلاع یافتند که این خبر دروغ بوده و همچون گذشته، قریش سرسخت‌ترین دشمنان رسول الله صلی الله علیه و سلم می‌باشد، به این ترتیب برخی از آنها برای دانستن حقیقت ماجرا به مکه آمدند - که یکی از آنها ابن مسعود بود - و این‌گونه دریافتند که خبر اسلام آوردن اهل مکه، دروغ بوده است. در نتیجه کسی از آنها وارد مکه نشد، مگر در پناهندگی کسی از اهل مکه - مانند ابن مسعود - یا مخفیانه.

 پس از این، آزار و اذیت و شکنجه قریش نسبت به مهاجرانی که وارد مکه می‌شدند و نیز دیگر مسلمانان شدت گرفت و اذیت و آزارهای شدیدی را از قریش متحمل شدند لذا رسول الله صلی الله علیه و سلم برای بار دوم به هجرت به حبشه اجازه دادند، اما کسانی که این بار در این هجرت شرکت داشتند، 83 مرد - اگر عمار بن یاسر جز آنها بوده باشد - و 95 زن بودند. مهاجران در سرزمین حبشه که تحت فرمانروایی اصحمه نجاشی بود، در امن و امان بودند؛ اما چون قریش از این موضوع اطلاع یافت، دو نفر را همراه هدایا نزد نجاشی فرستاد تا به این ‌وسیله مهاجران را به‌ آنها تحویل دهد و به مکه بازگرداند، اما نجاشی از تسلیم مهاجران خودداری کرد و هدایای ایشان را نپذیرفت. و این‌گونه بود که مهاجران در حبشه، در امن و امان باقی ماندند تا اینکه در سال فتح خیبر نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمدند[20].   

8- چون قریش انتشار اسلام و افزایش مسلمانان را مشاهده کرد و از طرفی به آنها خبر رسیده بود که مهاجران در سرزمین حبشه از احترام و امنیت برخوردارند و فرستاده‌ی آنها به حبشه ناکام بازگشته بود، کینه‌توزی و دشمنی آنها نسبت به اسلام افزایش یافت و اتفاق نمودند که بر علیه بنی‌هاشم و بنی‌عبدالمطلب و بنی‌ عبد ‌مناف هم‌پیمان شوند که با آنها خرید و فروش نکنند، ازدواجی میان آنها صورت نگیرد، با آنان سخن نگویند و نشست و برخاست نکنند تا اینکه رسول الله صلی الله علیه و سلم را تسلیم کنند؛ و بر این مبنا قراردادی نوشتند و آن ‌را داخل کعبه آویزان کردند؛ با بسته شدن چنین پیمان ظالمانه‌ای، بنی‌هاشم و بنی‌عبدالمطلب اعم از مومن و کافر بجز ابولهب، از  رسول الله صلی الله علیه و سلم حمایت کردند اما ابولهب در هم‌پیمانی قریش بر علیه رسول الله صلی الله علیه و سلم و بنی‌هاشم و بنی‌عبدالمطلب باقی ماند.  

آری، چنین بود که رسول الله صلی الله علیه و سلم از شب اول محرمِ سال هفتم بعثت به مدت سه سال در شعب ابوطالب محاصره و شرایط دشواری را تحمل کرد. چنانکه به مواد غذایی دسترسی نداشتند، تا جایی که گرسنگی شدید بر آنان فشار زیادی وارد کرد و صدای گریه‌ی کودکان‌شان از شعب ابی‌طالب شنیده می‌شد؛ این وضعیت سه سال ادامه داشت تا اینکه الله متعال پیامبرش را از خورده شدن قرارداد توسط موریانه خبر داد همان قراردادی که قریش نوشته بود؛ از اینکه موریانه‌ همه بندهای ظالمانه و ستم‌گرانه‌ی پیمان قطع روابط را جز نام الله متعال خورده است؛ رسول الله صلی الله علیه و سلم این خبر را به عمویش بازگو کرد و ابوطالب با آگاهی از این مساله نزد قریش رفت و به آنان اطلاع داد محمد چنین و چنان گفته است، اگر دروغ گفته باشد بگذارید تا آن قرارداد را ببینیم (تا دروغش آشکار گردد) و اگر راست گفته باشد از قطع روابط و ظلم و ستم بر ما دست بردارید؛ گفتند: منصفانه سخن گفتی و سپس قرار داد را آوردند. چون دیدند واقعیت همان است که رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر داده، بر کفرشان افزودند. و رسول الله صلی الله علیه و سلم و کسانی که با ایشان در شعب بودند پس از سه سال محاصره، در سال دهم بعثت از آن شرایط دشوار رهایی یافتند و شش ماه پس از آن بود که ابوطالب وفات کرد و سه روز پس از وی ام المومنین خدیجه رضی الله عنها از دنیا رفت. البته در مورد فاصله‌ی زمانی میان وفات ابوطالب و خدیجه اقوال دیگری نیز گفته شده است[21].   

پس از شکسته شدن پیمان قطع روابط قریش با مسلمانان، طولی نکشید که ابوطالب و خدیجه در یک زمان فوت کردند و میان فوت آنها فاصله‌ی اندکی بود. با وفات این دو حامی، اذیت و آزار رسول الله صلی الله علیه و سلم به وسیله‌ی سفیهان و نابخردان قوم شدت گرفت و جسورانه به اذیت و آزار ایشان پرداختند.

چنین بود که رسول الله صلی الله علیه و سلم به امید اجابت دعوتش یا پناه دادنش یا یافتن کسانی که او را بر قومش یاری دهند، مکه را به قصد طائف ترک نمود، اما در طائف هم کسی را نیافت که او را یاری کند یا پناهش دهد؛ بلکه طائفیان با شدیدترین و بدترین رفتار از او استقبال کرده و به اذیت و آزار او پرداختند تا جایی که رسول الله صلی الله علیه و سلم چنان رفتاری را از قومش هم ندیده بود[22].  

 

منبع: برگرفته از کتاب: اصول و مبانی دعوت در سیرت پیامبر رحمت، تألیف: د. سعید بن علی بن وهف قحطانی، ترجمه: امین پورصادقی.

 

 

 



[1]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب التفسیر، باب ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ﴾ (8/501)، (ش: 4770)؛ و مسلم، کتاب الإیمان، باب قوله: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ﴾ (1/194)، (ش: 208).

[2]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب التفسیر، سورة الشعراء، باب ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ﴾ (5/382)، (8/501)؛ و مسلم، کتاب الإیمان، باب: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ﴾ (1/192)، (ش: 206).

[3]- الرحیق المختوم، ص78؛ و فقه السیرة لمحمد الغزالی، ص101؛ والسیرة النبویة دروس وعبر لمصطفى السباعی، ص47.

[4]- البدایة والنهایة (3/40).

[5]- التاریخ الإسلامی، محمود شاکر (2/65).

[6]- نگا: التاریخ الإسلامی، محمود شاکر (2/65).

[7]- نگا: البدایة و النهایة ابن کثیر (3/41)؛ و فقه السیرة، محمد غزالی، ص 112.

[8]- سیرة ابن هشام (1/278)؛ و نگا: البدایة والنهایة (3/42)؛ وفقه السیرة للغزالی، ص114؛ والرحیق المختوم، ص94.

[9]- این داستان را ابن إسحاق در المغازی (1/313) از سیرة ابن هشام نقل نموده است وآلبانی می‌گوید: «سند آن حسن است إن شاء الله». نگا: فقه السیرة غزالی، ص113؛ وتفسیر ابن کثیر (4/61)؛ والبدایة والنهایة (3/62)؛ والرحیق المختوم، ص103.

[10]- البدایة والنهایة (3/62)؛ وتفسیر ابن کثیر (4/62)؛ وتاریخ الإسلام، ذهبی، بخش السیرة، ص158؛ و فقه السیرة لمحمد الغزالی، ص114؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص102.

[11]- فقه السیرة، محمد الغزالی، ص113.

[12]- فقه السیرة، محمد الغزالی، ص106؛ و الرحیق المختوم، ص80، 82؛ و التاریخ الإسلامی، محمود شاکر (2/85 و88 و91 و93 و94)؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص110.

[13]- مسلم، کتاب المنافقین، باب قوله تعالى: ﴿كَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَيَطۡغَىٰٓ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ٧ ﴾  (4/2154)، (ش: 2797)؛ و شرح نووی (17/140).

[14]- در روایت صحیح مسلم (3/1419) تصریح شده که این فرد عقبة بن أبی معیط بود.

[15]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب الوضوء، باب إذا أُلقي على ظهر المصلی قذر أو جیفة لم تفسد علیه صلاته (1/39)، (ش: 240)؛ ومسلم، کتاب الجهاد والسیر، باب ما لقي النبی ج من أذى المشرکین والمنافقین (2/1418)، (ش: 1794).

[16]- بخاری مع الفتح فی کتاب المناقب، باب علامات النبوة فی الإسلام (6/619)، (ش: 3612)؛ وفی کتاب مناقب الأنصار، باب ما لقی النبی ج وأصحابه من المشرکین بمکة (7/164)، (ش: 3852)؛ وفی کتاب الإکراه، باب من إختار الضرب والقتل والهوان على الکفر (12/315)، (ش: 6943)، واللفظ من کتاب الإکراه، وما بین المعقوفین من مناقب الأنصار.

[17]- البخاری مع الفتح، کتاب المناقب، باب ما جاء فی أسماء رسول الله (6/554)، (ش: 3533).

[18]- البخاری مع الفتح، کتاب المناقب، باب ما جاء فی أسماء رسول الله (6/554)، (ش: 3532).

[19]- سیرة ابن هشام (1/378)؛ نگا: تفسیر ابن کثیر (4/523).

[20]- زاد المعاد، ابن القیم (3/23، 36، 38)؛ والرحیق المختوم، ص89؛ وهذا الحبیب یا محب، ص120؛ وسیرة ابن هشام (1/343)؛ والبدایة والنهایة (3/66)؛ والتاریخ الإسلامي، محمود شاکر (2/98، 109)؛ وتاریخ الإسلام، ذهبی، قسم السیرة، ص183.

[21]- زاد المعاد (3/30)؛ وسیرة ابن هشام (1/371)؛ البدایة والنهایة (3/64)؛ والتاریخ الإسلامی، محمود شاکر (2/109 و127 و128)؛ وتاریخ الإسلام للذهبی - قسم السیرة، ص126، 137؛ والرحیق المختوم، ص112.

[22]- زاد المعاد (3/31)؛ والرحیق المختوم، ص113.