|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
فتح خیبر |
غزوهٔ خیبر و وادیالقُری در محرم سال هفتم هجرت روی داد. خیبر شهری بزرگ، دارای قلعهها و کشتزارهای فراوان، بود که در فاصلهٔ هشتاد میل در سمت شمال مدینه واقع شده بود؛ هماکنون نیز دهکدهای است که آب و هوای آن چندان مطلوب نیست. انگیزهٔ جنگ وقتی که رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- از جانب نیرومندترین جناح از سه گروه دشمنانشان- که عبارت بود از قریش- آسوده شدند، و از جانب آنان کاملاً امنیت خاطر پیدا کردند، اراده فرمودند به حساب دو جناح دیگر نیز برسند که یکی از آن دو جناح یهودیان بودند و جناح دیگر قبایل نَجد؛ تا امنیت و صلح و صفا استقرار تمام پیدا کند، و آرامش و آسایش بر منطقه حکمفرما گردد، و مسلمانان از درگیریهای خونین پیاپی فراغت یابند و بتوانند به تبلیغ رسالت الهی و دعوت مردم جهان بسوی اسلام بپردازند. از آنجا که شهرک خیبر آشیانهٔ توطئه و خیانت، و مرکز کارشکنیهای جنگی، و پایگاه تحریکات و جنگافزارها بود، در خورِ آن بود که پیش از هر جای دیگر توجه مسلمانان را به خود جلب کند. برای اینکه ویژگیهای خیبر را بار دیگر مورد توجه قرار دهیم، باید از یاد نبریم که اهل خیبر هم آنان بودند که احزاب را بر علیه مسلمانان متشکل گردانیدند، و بنیقریظه را تحریک کردند و به نیرنگ و خیانت وادار ساختند. آنگاه، ارتباط خودشان را با منافقان- ستون پنجم در جامعهٔ اسلامی- و همچنین با قبیلهٔ غَطفان و اعراب بادیهنشین که جناح سوم احزاب را تشکیل میدادند گسترده گردانیدند. یهودیان خیبر خودشان نیز دستاندرکار آماده شدن برای کارزار بودند. با این ترتیب، مسلمانان را دچار رنجها و محنتهای پیوسته و پیگیر کردند. حتّی برای سربه نیست کردن پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- نیز نقشه کشیدند. در برابر این تحریکات و کارشکنیها، مسلمانان مجبور شدند مأموریتهای نظامی و رزمی را به این سوی و آن سوی تدارک کنند، و سرکردگان این توطئهگران، امثال سلام بن ابیالحُقَیق و اَسیربن زارِم را از میان بردارند. اما، وظیفهٔ دینی و تبلیغی مسلمانان در برابر این یهودیان بیش از این بود، و علت اینکه تاکنون به انجام این وظیفه کمتر اندیشیده بودند، آن بود که نیرویی بزرگتر و توانمندتر و سرسختتر و کینهتوزتر- یعنی قریش- رویاروی مسلمانان قرار داشت. همینکه این رویارویی پایان پذیرفت. اوضاع و شرایط برای حسابرسی این تبهکاران مساعد گردید و روز حساب اینان نیز فرا رسید. عزیمت پیامبر بسوی خیبر ابن اسحاق گوید: رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- بهنگام بازگشت از حدیبیه ماه ذیحجه و چند روزی از ماه محرم را در مدینه اقامت کردند، و در همان ماه محرّم بسوی خیبر عزیمت فرمودند. مفسّرین گفتهاند: خیبر همان و عدهای بود که خداوند متعال به پیامبر اسلام و به مسلمانان داده بود و فرموده بود: {وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ}[1]. یعنی خداوند دست یافتن به غنیمتهای فراوانی را در جنگ خیبر به شما وعده داده است، و هم اینک صلح حُدیبیه و آثار و برکات آن را برای شما زودتر رسانیده است. آمار لشکریان اسلام زمانی که منافقان و مسلمانان سُست ایمان از همراهی رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- سر باز زدند، و در غزوهٔ حدیبیه بر جای خویش ماندند و به جنگ نرفتند، خداوند متعال دربارهٔ ایشان فرمانی صادر فرمود و به پیامبر گرامیاش چنین دستور داد: {سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ یُرِیدُونَ أَن یُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا كَذَلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُوا لَا یَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِیلاً}[2]. «بر جای ماندگان خواهند گفت: هرگاه بسوی غنیمتهای جنگی رفتید تا آنها را بگیرید، ما را واگذارید تا به دنبال شما بیاییم! آنان میخواهند سخن خدا را تغییر بدهند! بگو: هرگز شما به دنبال ما نخواهید آمد؛ خداوند از پیش این چنین فرموده است! آنان نیز پاسخ خواهند داد که شما با حسادت میورزیدند! اما، آنان بجز اندکی از ایشان، فهم و شعور ندارند». وقتی که رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- اراده فرمودند که بسوی شهرک خیبر عزیمت فرمایند اعلام کردند که جز شیفتگان جهاد در راه خدا، همراه ایشان به جنگ نخواهند آمد. بنابراین، تنها اصحاب بیعت شَجَره که عبارت از یک هزار و چهارصد رزمندهٔ مسلمان بودند، در معیت رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- عازم شدند. نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- سِباع بن عُرفَطهٔ غِفاری را کارگزار خویش در مدینه گردانیدند. ابناسحاق بجای وی نُمَیلَه بن عبدالله لَیثی را نام برده است، امّا همان قول اول نزد محققان درستتر است [3]. پس از خروج پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- از مدینهٔ طیبه، ابوهریره وارد مدینه شد و اسلام آورد. به هنگام نماز صبح بر سباع بن عرفطه وارد شد، ابوهریره نزد سِباع رفت. او نیز به وی تجهیزات جنگی داد. ابوهریره نزد رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- شتافت، و با مسلمانان مذاکره کرد، و پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- و مسلمانان ابوهریره و همراهانش را در موجودی تیر و کمان خودشان شریک ساختند. جاسوسی منافقان برای یهودیان منافقان دست به کار جاسوسی به نفع یهودیان شدند. سرکردهٔ منافقان عبدالله بن اُبّی برای یهودیان خیبر پیام فرستاد و گفت: محمد آهنگ نبرد با شما کرده، و راهی دیار شما شده است؛ ساز و برگ خویش مهیا سازید، و از او هیچ نهراسید. عدّه و عُدّهٔ شما بسیار است. و افراد محمد گروهی اندک بیش نیستند، این گروه اندک نیز فاقد ساز و برگاند، و جز تعدادی اندک، اسلحهٔ چندان به همراه ندارند! خیبریان، چون این پیام را دریافت کردند، کنانه بن ابی الحُقَیق و هُوذَه بنقیس را بسوی قبیلهٔ غَطَفان فرستادند و از آنان استمداد کردند؛ زیرا، آنان همپیمانان یهودیان خیبر و پشتیبانان آنان علیه مسلمانان بودند. و نیمی از محصول خیبر را نیز در صورتیکه بر مسلمانان پیروز گردند، به آنان وعده دادند. در راه خیبر نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- در عزیمت بسوی خیبر از کوه عِصْر (یا: بقولی عِصِر) و سپس از کوه صًهباء گذشتند، و در بیابانی به نام رَجیع، که در آنجا یک شبانهروز با محل سکونت قبیلهٔ غطفان فاصله داشتند، منزل کردند. اعراب غَطَفان آمادهٔ جنگ شدند و بسوی خیبر روی آوردند تا به یهودیان مدد برسانند. در بین راه، از پشت سرشان صدای همهمه و اسلحه به گوش ایشان رسید و گمان کردند مسلمانان بر خانوادهها و داراییهای ایشان حمله بردهاند. از میانهٔ راه بازگشتند، و راه رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- را بسوی خیبر بازگذاشتند. آنگاه رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- دو تن از راهنمایان لشکر را که لشکر اسلام را به پیش میبردند، و نام یکی از آندو حٌسَیل بود، فراخواندند، تا بهترین راه را بسوی خیبر به ایشان نشان بدهند، تا بتوانند از سمت شمال، یعنی از سوی شام، وارد خیبر شوند، و راه فرار یهودیان را به شام ببندند، و در عین حال، بر سر راه ایشان بسوی قبیلهٔ غطفان نیز قرار بگیرند. یکی از آندو گفت: ای رسولخدا، من شما را راهنمایی میکنم. لشکر را به پیش برد تا بر سر یک چند راهی رسیدند. گفت: ای رسولخدا، این چند راه که میبینید، از هر یک از آنها که بخواهیم میتوانیم به مقصد مورد نظر شما برسیم. آنحضرت دستور دادند تا آن راهها را برای ایشان یک به یک نام ببرد. گفت: نام یکی از این راهها «حَزَن» است! پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- نخواستند از آن راه بروند. گفت: نام آن راه دیگر «شاش» است! از رفتن به آن راه نیز خودداری کردند. گفت: نام این راه دیگر «حاطِب» است! از رفتن به این راه نیز امتناع فرمودند. حُسیل گفت: یک راه دیگر بیش باقی نمانده است! عمر گفت: نام آن چیست؟ گفت: مَرحَب! پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- همین راه را پیش گرفتند. رویدادهای بین راه 1. از سَلَمه بن اَکوَع روایت کردهاند که گفت: همراه نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- بسوی خیبر عزیمت کردیم. شبانه راه میپیمودیم. مردی از میان لشکریان به عامر گفت: برخی از رَجَزهایت را برای ما نمیسرایی؟! عامر مردی شاعری بود. از مرکب خویش فرود آمد و آهنگ آواز «جُدی» برگرفت و چنین سرود: لاهم[4] لولا انت ما اهتدینا ولا تصدقنا ولا صلینا فاغفر فداء لک ما اقتفینا وثبت الاقدام ان لاقینا والقین سکینة علینا انا اذا صیح بنا ابینا و با لصیاح عولوا علینا «خداوندا، اگر تو نبودی، ما هدایت نمیشدیم، و زکات نمیدادیم و نماز نمیگزاردیم؛ اینک، فدایت شویم؛ گناهان گذشته ما را ببخشای، و هرگاه با دشمن برخورد کنیم، ما را ثابت قدم گردان؛ و بر ما آرامش و آسایشی از جانب خود بیافکن، ما، هرگاه بر سرمان فریاد بکشند، با غرور و مناعت برخورد خواهیم کرد؛ و به هنگام فریادرسی، مردمان همه بر ما اعتماد میورزند!» رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمودند: «مَن هذا السائق؟» این ساربان که آواز حُدی سر داده است، کیست؟ گفتند: عامربن اَکوَع! فرمودند: (یرحمهُالله) خدای رحمتش کناد! مردی از میان جماعت گفت: دعای شما مستجاب باد، ای پیامبر خدا! ای کاش میگذاشتید بیشتر از وجود او بهرهمند بشویم!؟ [5] آنان میدانستند که رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- برای هیچکس به طور اختصاصی طلب مغفرت نمیکنند، مگر آنکه به شهادت خواهد رسید[6]، و این قضیه در جنگ خیبر اتفاق افتاد. 2. در وادی صهباء، در نزدیکی خیبر، نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- نماز عصر را اقامه کردند. آنگاه گفتند توشهٔ سفر را حاضر کنند. تنها آرد نرم موجود بود. دستور دادند از آن آرد ثَرید تهیه کردند، خود آنحضرت از آن ثرید خوردند. مردم نیز خوردند. آنگاه، برای نماز مغرب برخاستند، و آب در دهان گردانیدند؛ مردم نیز آب در دهان گردانیدند. آنگاه به نماز ایستادند، و برای نماز وضو نساختند[7]؛ آنگاه نماز عشا را خواندند [8]. 3. وقتی به خیبر نزدیک شدند و شهرک خیبر در دیدرس آنحضرت واقع شد، گفتند: «قِفوا» باز ایستید! لشکریان باز ایستادند. پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- گفتند: «اللهم رب السموات السبع وما أظللن، ورب الارضین السبع وما أقللن، ورب الشیاطین وما أضللن، ورب الریاح وما ذرین؛ فإنا نسألک خیر هذه القریة وخیر أهلها وخیر ما فیها، ونعوذ بک من شر هذه القریة وشر أهلها وشر ما فیها؛ اقدموا باسم الله»[9]. «خداوندا، ای خدای آسمانهای هفتگانه و هر آنجه زیر سایه آنها قرار گرفته، و خدای زمینهای هفتگانه و هر آنچه بر گرده آنها بار شده، و خدای شیطانها و هر آنکس که آنان گمراه گردانیدهاند، و خدای بادها و هر آنچه به این سوی و آن سوی پراکندهاند؛ ما از تو درخواست میکنیم خیر این شهر و خیر اهل آن و خیر هر آنچه را که در آن است، و به تو پناه میبریم از شرّ این شهر و شرّ اهل آن و شرّ هر آنچه که در آن است؛ بنام خدا پای پیش نهید!» لشکریان اسلام پشت باروهای خیبر مسلمانان، شب واپسین را که صبح فردای آن کارزار شروع شد، در نزدیکی خیبر به سر بردند، و یهودیان از حضور مسلمانان هیچ درنیافتند. نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- هرگاه شب هنگام بر سر قومی میتاختند، به آنان نزدیک نمیشدند تا صبح شود. به هنگام صبح، نماز بامدادان را تاریک و روشن خواندند، و مسلمانان پای در رکاب کردند. اهل خیبر بیل و کلنگهایشان را برداشتند و به زمینهای زراعتی خودشان رفتند، و هیچ درنیافته بودند که مسلمانان در سرزمین آنان حاضر شدهاند. وقتی لشکریان را دیدند، گفتند: محمد! بخدا، محمد! لشکر! آنگاه، گریزان به شهر خودشان بازگشتند. پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- فرمودند: «الله اکبر، خربت خیبر! الله اکبر؛ خربت خیبر! إنا إذا نزلنا بساحة قوم فساء صباح المنذرین» [10]. «الله اکبر؛ ویران شد خیبر! الله اکبر؛ ویران شد خیبر! ما هرگاه به سرزمین قومی وارد شویم، بامداد آن انذار شوندگان بد بامدادی خواهد بود!» قلعه های خیبر شهرک خیبر به دو ناحیه تقسیم میشد. در یک ناحیهٔ آن پنج قلعه داشت: 1) قلعهٔ ناعِم؛ 2) قلعهٔ صَعب بن مَعاذ؛ 3) قلعهٔ زُبیر؛ 4) قلعهٔ اُبّی؛ 5) قلعهٔ نِزار. سه قلعهٔ نخستین در منطقهای به نام «نَطاه» و دو قلعهٔ دیگر در منطقهای به نام شَقّ واقع شده بودند. ناحیهٔ دیگر شهرک خیبر معروف به «کتیبه» تنها سه قلعه داشت: 1) قلعهٔ قًموص، که قلعهٔ بنی ابی الحُقیق از بنی نضیر بود؛ 2) قلعهٔ وَطیح؛ 3) قلعهٔ سُلالِم. در شهرک خیبر دژها و قلعههای دیگر نیز بجز این هشت قلعه بودهاند، مگر اینکه آنها کوچک بودند، و در آسیبناپذیری و توانمندی مانند این هشت قلعه نبودند. کارزار و کشتار سخت در ناحیهٔ نخستین خیبر درگرفت. ناحیهٔ دیگر با قلعههای سهگانهاش، با وجود فراوانی مردان جنگجو در آنها، بدون جنگ تسلیم شدند. اردوگاه لشکریان اسلام رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- همچنان پیش رفتند تا برای اردوگاه لشکریانشان مکانی را درنظر گرفتند. حُباب بن مُنذِر نزد آنحضرت آمد و گفت: ای رسولخدا، به من بازگویید که این مکان را خداوند برای اردو زدن شما تعیین فرموده است، یا رأی و نظر و کارشناسی در جنگ را باید درنظر گرفت؟ فرمودند: «بَل هُو الرَّأی» البته، رأی ونظر و کارشناسی در کار است! وی گفت: ای رسول خدا، این مکان بسیار نزدیک به قلعهٔ نطاه است که همگی رزمندگان و جنگجویان خیبر در این قلعهاند. آنان همهٔ اوضاع و شرایط ما را زیرنظر دارند، ما از اوضاع و احوال آنان خبری نداریم؛ تیرهای آنان به سوی ما روان است، اما تیرهای ما به سوی آنان راه نمیگیرد؛ از شبیخون زدن آنان نیز در امان نیستیم؛ علاوه بر این، در میان نخلستانها قرار گرفته، و مکان گود و پستی است؛ آب و هوای خوبی هم ندارد. ای کاش دستور میفرمودید در مکانی اردو میزدیم که این بدیها و کاستیها را نداشته باشد!! نبّیاکرم -صلى الله علیه وسلم- فرمودند: «الرَّأی ما اَشَرتَ» نظر صائب همان است که تو مشورت دادی! آنگاه به جای دیگری نقل مکان کردند. آماده باش رزمی و مژدهٔ پیروزی در همان شبی که به شهرک خیبر وارد شدند- و به قولی، پس از چند فقره حمله و ضدّ حمله و درگیری با یهودیان- پیامبر گرامی اسلام فرمودند: «لأعطین الرایة غداً رجلاً یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله [یفتح الله على یدیه]». «فردا رایت جنگ را به دست مردی خواهم داد که دوستدار خدا و رسول است و خدا و رسول او را دوست دارند، [تا خداوند به دست او پیروزی را نصیب ما بگرداند!]» بامداد فردای آن شب، رزمندگان همه اطراف رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- گرد آمدند. یکایک آنان امیدوار بودند که رایت جنگ به دست ایشان داده شود. پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- فرمودند: «اَینَ علی بنُ أبی طالب؟» علی بن ابیطالب کجاست؟ گفتند: ای رسولخدا، چشمانش درد میکند! فرمودند: «فَاَرسِلوا اِلَیه» هم اینک به دنبال وی بفرستید! وی را آوردند. رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- آب دهان مبارکشان را به چشمان وی مالیدند، و برای او دعا کردند. بهبود یافت؛ چنانکه گویی هیچگاه دردمند نبوده است. آنگاه رایت جنگ را به دست او دادند. گفت: ای رسولخدا، با آنان کارزار میکنم تا همانند ما بشوند! فرمودند: «أنفذ على رسلک، حتى تنـزل بساحتهم، ثم ادعهم إلى الاسلام، وأخبرهم بما یجب علیهم من حق الله فیه؛ فوالله لان یهدی الله بک رجلا واحداً خیرٌ لک من أن یکون لک حمر النعم»[11]. «راهت را پیش بگیر و پیش برو، تا به خانه و کاشانهٔ آنان درآیی. آنگاه آنان را به اسلام دعوت کن، و حقوق خداوند را در اسلام که برگردن آنان است گوشزدشان کن؛ که بخدا، تنها یک نفر را که خداوند به دست تو هدایت کند برای تو بهتر از آن است که اشتران سُرخ موی فراوان داشته باشی!» آغاز جنگ و فتح قلعهٔ ناعم یهودیان، همینکه لشکریان را مشاهده کردند و به شهر گریختند در قلعههای خویش سنگر گرفتند و بست نشستند. نخستین قلعهای که از قلعههای هشتگانهٔ یهود در شهرک خیبر مورد هجوم و حملهٔ مسلمانان واقع گردید، قلعهٔ ناعم بود. این قلعه خطّ مقدم جبههٔ دفاع یهود، و از اماکن استراتژیک ایشان بود. همچنین، این قلعه قلعهٔ مرحب آن قهرمان یهودی بود که او را برابر با یک هزار مرد جنگی میدانستند. علیبن ابیطالب -رضی الله عنه- به اتفاق رزمندگان مسلمان بسوی این قلعه روانه شد، یهودیان را به اسلام دعوت کرد. یهودیان دعوت وی را نپذیرفتند، و با مسلمانان رویاروی شدند. پادشاهشان مرحب خیبری نیز همراه آنان بود. وقتی به میدان کارزار آمد، مبارز طلبید. سلمه بن اکوع گوید: وقتی که ما به قلعهٔ خیبر رسیدیم، پادشاه یهودیان، مرحب خیبری فراز آمد، و شمشیرش را در هوا تکان میداد و میگفت: قد علمت خیبر انی مرحب شاکی السلاح بطل مجرب اذ الحروب اقبلت تلهب خیبریان همه میدانند که من مرحب هستم؛ سر اندر پا اسلحهام، و قهرمانی جنگ آزموده هستم؛ آن هنگام که صحنههای جنگ شعله کشیدن آغاز کنند!» عموی من عامر برای نبرد با او پای پیش نهاد و گفت: قد علمت خیبر انی عامر شاکی السلاح بطل مغامر «خیبریان همه میدانند که من عامر هستم؛ سر اندر پا اسلحهام، و قهرمانی جسور و بیباک هستم!» مرحب و عامر با یکدیگر دو ضربت دادوستد کردند. ابتدا شمشیر مرحب در کلاهخود عموی من عامر نشست. عامر خواست خود را پایین کشد تا از ضربت شمشیر مرحب در امان باشد. شمشیرش کوتاه بود. آهنگ ساق پای آن یهودی را کرد تا بر وی ضربت بزند. نوک شمشیرش برگشت و به زانوی خودش اصابت کرد، و در دم جان داد. پیامبر گرامی اسلام دربارهٔوی فرمودند: (إن له لأجرین) و دو انگشت خودشان را کنار هم قرار دادند و افزودند:- (إنه لجاهد مجاهد، قل عربی مشى بها مثله) وی را دو پاداش است!... او مردی کوشا و جهادگر بود. کمتر مرد عربی پیدا میشود که در این میدانها همانند او باشد! [12] ظاهراً، پس از این درگیری با عامر، مرحب خیبری بار دیگر مبارز طلبیده و رجزخوانی آغاز کرده و گفته است: قد علمت خیبر انی مرحب...! و این بار، علیبن ابیطالب برای مبارزه با او پای پیش نهاده است. سلمه بن اکوع گوید: علی نیز گفت: انا الذی سمتنی امی حیدره کلیث غاباب کریه المنظره اوفیهم بالصاع کیل السندره «من آنم که مادرم مرا «حیدر» (شیر ژیان) نامیده است؛ همچون شیران نر با قیافههای پرهیبت و ترسناک؛ و کافیست اندک تجاوزی از آنان ببینم تا با کیفری بزرگ سزایشان را بدهم!» این رجز را خواند، و ضربتی کارساز بر سر مرحب فرود آورد، و او را به قتل رسانید، و طولی نکشید که فتح خیبر به دست او انجام پذیرفت [13]. وقتی علی -رضی الله عنه- به قلعههای خیبر نزدیک شد، مردی یهودی از فراز قلعه سرک کشید و گفت: تو کیستی؟! گفت: من علی بن ابیطالب هستم! مرد یهودی گفت: به آنچه بر موسی نازل شده است سوگند که شما قطعاً بر ما عُلوّ و برتری یافتهاید! آنگاه یاسر برادر مرحب بیرون آمد و گفت: چه کسی به جنگ من میآید؟ زبیر با او رویاروی گردید. صفیه مادر زبیر گفت: ای رسولخدا، او پسرم را میکشد!؟ رسول خدا فرمودند: «بَل اِبنُکِ یقتُلُه» برعکس، پسرت او را میکشد! و چنین شد، زبیر او را به قتل رسانید. کارزاری سخت در پیرامون قلعهٔ ناعم درگرفت. در این کارزار، چند تن از اشراف و بزرگان یهود کشته شدند، و بر اثر آن، مقاومت یهودیان درهم شکست، و از اقدام به ضدّحمله در برابر یورش مسلمانان درماندند. از منابع چنین برمیآید که این کارزار چندین روز ادامه یافته، و مسلمانان با مقاومت سرسختانهٔ یهودیان مواجه شدهاند. آخرالامر نیز یهودیان از اینکه بتوانند در برابر مسلمانان مقاومت کنند، ناامید شدند، و از این قلعه - بی سروصدا - به قلعهٔ صَعْب نقل مکان کردند، و مسلمانان به قلعهٔ ناعم پای نهادند. فتح قلعهٔ صعب بن معاذ قلعهٔ صعب، از جهت توانمندی و آسیبناپذیری پس از قلعهٔ ناعم قرار میگرفت. مسلمانان به رهبری حباب بن مُنذر انصاری بر این قلعه هجوم بردند، و مدت سه روز آن را در محاصرهٔ خویش گرفتند، و روز سوم، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- با دعایی مخصوص، فتح این قلعه را از خداوند سبحان درخواست کردند. * ابن اسحاق روایت کرده است که طایفهٔ بنی سهم از قبیلهٔ اَسلَم نزد رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- آمدند و رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ چنین دعا کردند: «اللهم إنک قد عرفت حالهم، وإن لیست بهم قوةٌ، وإن لیس بیدی شیء أعطیهم إیاهم؛ فافتح علیهم أعظم حصونها عنهم غناء، و اکثرها طعاما و ودکا». «خداوندا؛ تو از اوضاع و احوال اینان با خبری، و میدانی که تاب و توانی ندارند، و میدانی که من چیزی ندارم که به اینان بدهم؛ حال که چنین است، بزرگترین و پُر سَکنهترین قلعه آنان، و پر آذوقهترین و روغندارترین قلعه آنان را برایشان بازگشای؟!» بامداد روز بعد، خداوند عزوجل قلعهٔ صعب بن معاذ را به روی مسلمانان گشود، و چنان بود که در میان قلعههای خیبر، هیچ قلعهای پرآذوقهتر و نان و روغندارتر از آن نبود[14]. زمانی که پیامبر گرامی پس از دعا و نیایش مسلمانان را به هجوم بردن بر این قلعه تشویق کردند، بنیاسلم فعالترین پیشتازان این یورش بودند. میدان مبارزه و کارزار نیز روبروی این قلعه بود. سرانجام، در آن روز این قلعه پیش از غروب خورشید فتح شد، و مسلمانان در این قلعه منجنیقها و ارّابههای متعددی کشف کردند. به خاطر این گرسنگی شدید که در روایت ابن اسحاق از آن یاد شده است، بعضی از رزمندگان سپاه اسلام الاغها را سر بریدند، و دیگها را بر سر آتش نهادند. وقتی رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- از این ماجرا خبردار شدند، مسلمانان را از خوردن گوشت الاغهای اهلی نهی فرمودند. فتح قلعهٔ زبیر به دنبال فتح قلعهٔ ناعم و قلعهٔ صعب، یهودیان از همهٔ قلعههای ناحیهٔ نَطاه به قلعه زبیر نقل مکان کردند. قلعهٔ زبیر قلعهای بلند برفراز قلّهٔ کوه بود که به خاطر دشواری راه و دستنایافتنی بودن آن، پای اسبان و رزمندگان نمیتوانست به آنجا برسد. رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- حلقهٔ محاصره را بر این قلعه تنگ کردند، و مدت سه روز محاصرهٔ این قلعه را ادامه دادند. مردی از یهودیان نزد آن حضرت آمد و گفت: ای اباالقاسم، حتی اگر یک ماه محاصره را ادامه بدهید، اینان هیچ باک ندارند. زیرِزمین آبشخورها و چشمهها دارند؛ شبانه بیرون میشوند و از آن آبشخورها و چشمهها مینوشند و آب برمیدارند، و باز به قلعهٔ خویش بازمیگردند و در برابر شما مقاومت میکنند. اما، اگر آب را بر روی آنان ببندید، ناگزیر در برابر شما ظاهر میشوند! پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم-، آب را بر روی آنان بستند. یهودیان از قلعه بیرون آمدند و به کارزاری سخت پرداختند، که طی آن گروهی از مسلمانان کشته شدند، و حدود 10 تن از یهودیان نیز مجروح شدند، و رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- این قلعه را نیز فتح کردند. فتح قلعهٔ اُبَی پس از گشوده شدن قلعهٔ زبیر، یهودیان به قلعهٔ اُبّی نقل مکان کردند و در آن بست نشستند، و مسلمانان حلقهٔ محاصره را بر آنان تنگ کردند. دو مرد پهلوان از قوم یهود، یکی پس از دیگری مبارز طلبیدند، و دلاوران مسلمان آندو را به قتل رسانیدند. آن کسی که دومین جنگجوی یهودی را به قتل رسانید، قهرمان مشهور اسلام ابودُجانه سِماک بن خَرَشهٔ انصاری صاحب پیشانیبند قرمز بود. ابودجانه پس از کشتن وی شتابان بسوی قلعه تاخت، و به قلعه وارد شد، و لشکریان اسلام همراه او وارد قلعه شدند، و ساعتی درون قلعه کارزاری سخت روی داد، و یهودیان از این قلعه نیز به بیرون خزیدند، و به قلعهٔ نزار که واپسین قلعهٔ ناحیهٔ نخستین شهرک خیبر بود نقل مکان کردند. فتح قلعهٔ نَزار این قلعه دست نایافتنیترین قلعهٔ یهودیان در این ناحیه بود، و یهود تقریبا یقین داشتند که مسلمانان نخواهند توانست به این قلعه وارد شوند؛ حتی اگر آخرین جدّیت و کوشش خود را به کار بگیرند! به همین جهت در این قلعه، علاوه بر مردان رزمنده کودکان و زنان را نیز سُکنا داده بودند، در صورتیکه چهار قلعهٔ پیشین را بکلّی از زنان و کودکان تخلیه کرده بودند. مسلمانان این قلعه را به شدت در محاصرهٔ خویش گرفتند، و با خشونت و سرسختی یهودیان را تحت فشار قرار دادند، اما، از آنجا که قلعهٔ نَزار برفراز کوهی مرتفع و دستنایافتنی واقع شده بود، مسلمانان راهی برای ورود به آن نمییافتند، یهودیان نیز جرأت آن را نداشتند که از قلعه بیرون آیند، و با نیروهای رزمندهٔ مسلمانان درگیر شوند. در عین حال، سرسختانه، در برابر مسلمانان مقاومت میکردند، و به تیراندازی و سنگ غلطانیدن بر سر مسلمانان دست میزدند. زمانی که قلعهٔ نَزار در برابر نیروهای رزمندهٔ مسلمانان سرسختی نشان داد و حلقهٔ محاصره پس از مدتی شکسته شد. نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- دستور دادند دستگاههای منجنیق را سرپا کنند، و ظاهراً مسلمانان از این منجنیقها بر علیه یهودیان استفاده کردهاند، و سرانجام در دیوارهای قلعه شکاف ایجاد کردهاند و وارد شدهاند. درون قلعه کارزار سختی درگرفت، و یهودیان با شکستی مفتضحانه از برابر سپاهیان اسلام گریختند. علت این شکست آن بود که یهودیان آنچنان که از قلعههای دیگر بیسروصدا بدون درگیری بیرون میخزیدند، از این قلعه نمیتوانستند بیرون بروند. سرانجام، از قلعه گریختند، و زنان و فرزندانشان را از چنگ مسلمانان وانهادند. با فتح این دژ برافراشته، فتح ناحیهٔ نخستین شهرک خیبر تمامیت یافت که عبارت بود از نطاه و شَقّ؛ در این ناحیه قلعههای کوچک دیگر نیز وجود داشت؛ امّا یهودیان به محض آنکه مسلمین این قلعهٔ دوردست را فتح کردند، آن قلعههای کوچک را تخلیه کردند، و به ناحیهٔ دوم شهرک خیبر گریختند. فتح ناحیهٔ دوم شهرک خیبر پیامبر بزرگ اسلام، همینکه از فتح کامل ناحیهٔ نطاه و شقّ اطمینان حاصل کردند، بسوی ناحیهٔ دیگر خیبر رفتند که قلعهٔ قَموص، قلعهٔ بنیابیالحُقیق از بنینضیر، حصن وَطیح و سُلالم در آن ناحیه قرار داشت، روی آوردند. از سوی دیگر، همهٔ فراریانی که از نطاه و شق بیرون گریخته بودند به ساکنان این ناحیه پیوستند، و یهودیان بر شدت مقاومت خود افزودند. صاحبان مغازی پیرامون اینکه آیا در این سه قلعه کارزاری میان مسلمانان و یهودیان روی داده است یا نه، اختلافنظر دارند. از گزارش ابن اسحاق چنین برمیآید که مسلمانان برای فتح قلعهٔ قموص ناگزیر از کارزار شدهاند. حتی، از نحوهٔ گزارش وی میتوان برداشت کرد که این قلعه سرانجام تنها با جنگ فتح شده است، بدون آنکه گفتگویی بر سر تسلیم و مانند آن پیش آید [15]. اما، واقدی با صراحت تمام تأکید دارد بر اینکه قلعههای سهگانهٔ این ناحیه به دنبال گفتگوی یهودیان با سپاه اسلام تسلیم شدهاند. چنین نیز میتواند بوده باشد که گفتگو برای تسلیم قلعهٔ قموص به دنبال درگیری و کارزار صورت پذیرفته باشد، و دو قلعهٔ دیگر بدون جنگ و کارزار به دست مسلمانان افتاده باشند. به هر حال، وقتی رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- به این ناحیه روی آوردند، حلقهٔ محاصره را بر ساکنان آن تنگ کردند، و محاصره مدت چهارده روز ادامه پیدا کرد. یهودیان از درون قلعههایشان بیرون نمیآمدند، تا آنکه رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- بنا را بر آن نهادند که منجنیقها را به کار اندازند و تیر و سنگ بر سر آنان ببارانند. از این رو، به قطع دریافتند که هلاکتشان حتمی است، و از رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- تقاضای صلح کردند. مذاکرات صلح ابن ابیالحُقَیق نزد رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- فرستاد و پیغام داد که فرود آیید تا با شما سخن بگویم! پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- فرمودند: نَعَم! و فرود آمدند، و با او مصالحه کردند، مبنی بر اینکه خون جنگجویان متحصّن شده در قلعهها مصون و محفوظ باشد، و مسلمانان زنان و کودکان یهودیان را در اختیار ایشان بگذارند، و یهودیان به اتفاق زنان و فرزندانشان از خیبر بیرون بروند، و همهٔ داراییها و زمینهای زراعتی خود را در اختیار رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- قرار دهند، و زرد و سفید- طلا و نقره- و اسبان و اسلحه هرچه دارند بگذارند و بروند، به استثنای لباسهایی که بر تن پوشیده باشند [16]. آنگاه رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمودند: «وبرئت منکم ذمة الله وذمة رسوله إن کتمتونی شیئاً». «اگر چیزی را از من پنهان کرده باشید، خدا و رسول در برابر شما هیچ تعهدی نخواهند داشت!» یهودیان نیز این مطلب را ضمن معاهدهٔ صلح پذیرفتند [17]. به دنبال این قرارداد صلح، کار تسلیم قلعههای خیبر به پایان رسید، و به این ترتیب، فتح خیبر بطور کامل توسط مسلمانان انجام پذیرفت. قتل پسران ابوالحُقَیق به خاطر پیمانشکنی به رغم این معاهده و قرارداد فیمابین، پسران ابوالحُقَیق اموال فراوانی را پنهان کردند. دو پسر ابوالحقیق یک پوست گاو را که پر از طلا و نقره و زیورآلات و متعلق به حیی بن اخطب بود، پنهان کردند. حیی بن اخطب این اموال را زمانی که مسلمانان بنینضیر را از اماکن خودشان آواره گردانیده بودند، با خود حمل کرده بود و به خیبر آورده بود. * ابن ابیاسحاق گوید: کنانه بن ربیع را نزد رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- آوردند. گنجینهٔ اندوختههای بنینضیر در اختیار او بود. پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- دربارهٔ آن اندوختهها از او سؤال کردند. انکار کرد و باز نمود که از مکان آن اندوختههای یهودیان بنینضیر اطلاعی ندارد. آنگاه، مردی از یهود نزد رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- آمد و گفت: من مکرّر دیدهام که کنانه هر روز صبح زود در این ویرانه پرسه میزند! رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- به کنانه گفتند: «اَراَیتَ اِن وَجَدناهُ عندکَ اَقتُلْک» قبول داری که اگر آن گنجینه را نزد تو یافتیم تو را بکشیم؟ گفت: آری! دستور فرمودند تا ویرانه را حفاری کنند. قسمتی از اندوختههای بنینضیر در آنجا کشف شد. رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- از او خواستند که جای بقیهٔ آن اندوختهها را نشان بدهد. از تحویل آنها خودداری کرد. آنحضرت وی را به زبیر تحویل دادند و گفتند: «عَذّبِهُ حتى نستأصل ما عنده» او را شکنجه کن تا هر آنچه نزد اوست از او بازستانیم! زبیر با شعلهٔ شمع سینهٔ او را داغ میکرد تا وقتی که نیمهجان شد. آنگاه رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- وی را به محمدبن مسلمه سپردند تا او را به جرم قتل محمودبن مسلمه به قتل برساند. محمودبن مسلمه را زیر دیوار قلعهٔ ناعِم سنگ آسیا بر سر او غلطانیده بودند و در حالیکه وی به زیر سایهٔ دیوار پناه آورده بود، از دنیا رفت. ابن قیم یادآور شده است که در همین اثنا رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمان قتل دو پسر ابوالحُقیق را نیز صادر کردند، و آن کسی که خبر رسانید آنان اموالی را پنهان کردهاند، پسرعموی کنانه بود. رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- در این غزوه صفیه دختر حیی بناخطب را به اسارت گرفتند. وی همسر کنانه بن ابیالحُقیق بود، و به تازگی زندگی زناشوییاش را با کنانه آغاز کرده بود. تقسیم غنایم حضرت رسولاکرم -صلى الله علیه وسلم- مقرر فرمودند که یهودیان همه از خیبر جلای وطن کنند. خیبریان گفتند: ای محمد، بگذارید ما در این سرزمین بمانیم، و از آن نگاهداری کنیم، و به کار زراعت در آن بپردازیم؛ هرچه باشد ما به این کارها آشناتر از شماییم! رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- و یارانشان نیز، نه خود فراغت داشتند که به کار زراعت در خیبر بپردازند، و نه پسرانی داشتند که در آن زمینها کار کنند. از این رو، خیبر را مجدّداً به آنان مرحمت فرمودند، مشروط بر اینکه نیمی از محصول کشاورزی، و هر میوه و فرآوردهای از خیبر از آنِ مسلمانان باشد، تا هر زمان که رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- بخواهند آنان را بر سر زمینهای زراعتی خیبر نگاه دارند. .عبدالله بن رواحه نیز برای برآورد و گمانزنی محصولات خیبر تعیین گردید. اراضی خیبر را به سی و شش سهم تقسیم کردند، که هر سهم- بنوبهٔ خود- بر یکصد سهم مشتمل بود، یعنی جمعاً سه هزاروششصد سهم. بنابراین، نیمی از آن یعنی هزاروهشتصد سهم از آنِ رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- و مسلمانان گردید. سهم رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- نیز با سهم هر یک از آحاد مسلمانان مساوی بود. نیم دیگر را نیز که هزاروهشتصد سهم بود برای روزهای مبادا و پیشامدهایی که ممکن است به طور پیشبینی نشده برای مسلمانان روی نماید، کنار گذاشتند. علت آنکه به هزار و هشتصد سهم تقسیم شد، این بود که خیبر پاداشی بود برای رزمندگان حاضر در حدیبیه، اعمّ از آنان که در خیبر حضور داشتند یا نداشتند، و به هر اسب دو سهم تعلق میگرفت. این بود که به هزاروهشتصد سهم تقسیم شد: هر اسب سوار سه سهم، و هر پیاده یک سهم[18]. فراوانی غنیمتهای جنگ خیبر را از روایتی که بخاری از ابن عمر آورده است، میتوان دریافت. ابن عمر گوید: تا زمانی که خیبر را فتح کردیم، غذای سیر نخورده بودیم! از عایشه نیز روایت شده است که گفت: وقتی خیبر فتح شد، گفتیم: اینک از خرما سیر خواهیم شد! [19] وقتی رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- به مدینه بازگشتند، مهاجران پیشکشهای انصار را که از نخلستانهای خویش به آنان بخشیده بودند، به آنان بازگردانیدند؛ زیرا، دیگر خودشان ثروتمند و صاحب نخلستان از خیبر بازگشته بودند [20]. آمار کُشتگان دو طرف در جنگ خیبر مجموع رزمندگان مسلمان که در جنگ خیبر به شهادت رسیدند، شانزده تن بودند: چهارتن از قریش؛ یک تن از اشجع؛ یک تن از اسلم؛ یک تن از اهل خیبر، و مابقی از انصار. بعضی نیز گفتهاند که مجموع شهیدان اسلام در این نبرد هجده تن بودهاند. علامه منصورپوری، آمار شهدای جنگ خیبر را نوزده تن ذکر کرده و گفته است: من با تفحّص بسیار، نهایتاً 23 نام را یافتهام؛ یک نام فقط در تاریخ طبری آمده است؛ یک نام نیز فقط در مغازی واقدی آمده است؛ یک تن نیز بخاطر خوردن گوشت گوسفند زهرآلود جان داده است، دربارهٔ یک تن دیگر نیز، اختلاف است که وی در جنگ بدر به قتل رسیده است یا در جنگ خیبر، و درست آن است که وی در جنگ بدر به شهادت رسیده است [21]. آمار کشتگان یهود در این نبرد، 93 تن بود. فتح فَدَک زمانی که رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- به شهرک خیبر پای نهادند، محیصه بن مسعود را به نزد یهودیان فدک فرستادند، تا آنان را به اسلام فراخواند. آنان از این دعوت استقبال نکردند. امّا، وقتی که خداوند فتح خیبر را برای آنحضرت میسّر فرمود، ترس و وحشت در دلِ آنان افتاد، و نمایندگانی را نزد رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- فرستادند تا با آنحضرت بر همان مبنای مصالحه با خیبریان قرارداد صلح امضا کنند. پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- نیز پیشنهاد ایشان را پذیرفتند، و به این ترتیب، فدک مِلک خالص رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- گردید؛ زیرا مسلمانان اسب و اشتری در آن سرزمین نتاخته بودند [22].
منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388 عصر اسلام
[1]- سوره فتح، آیه 20. [2]- سوره فتح، آیه 15. [3]- نکـ: فتح الباری، ج 7، ص 465؛ زاد المعاد، ج 2، ص 133. [4]- لاهُمُّ= اَللهُمَّ؛ در متن به همین صورت اخیر آمده است که با وزن شعر راست نمیآید-م. [5]- صحیح البخاری، «باب غزوة خیبر»، ج 2، ص 603؛ صحیح مسلم، «باب غزوة ذی قَرَد و غیرها»، ج 2، ص 115. [6]- صحیح مسلم، ج 2، ص 115. [7]- صحیح البخاری، ج 2، ص 603. [8]- المغازی، واقدی، «غزوه خیبر»، ص 112. [9]- سیرهٔ ابنهشام، ج 2، ص 329؛ دیگر مآخذ. [10]- صحیح البخاری، «باب غزوة خیبر»، ج 2، ص 603-604. [11]- صحیح البخاری، «باب غزوة حیبر»، ج 2، ص 605-606. [12]- صحیح مسلم، «باب غزوة خیبر» ج 2، ص 122؛ «باب غزوة ذی قرد و غیرها»، ج 2، ص 115؛ صحیح البخاری، «باب غزوة خیبر» ج 2، ص 603. [13]- در منابع، اختلاف فراوانی مشاهده میشود بر سر اینکه چه کسی قاتل مرحب خیبری بوده است؛ همچنین، بر سر اینکه چه روزی وی به قتل رسیده و قلعهای که وی در آن سکونت داشته فتح شده است، حتی در مضامین روایات صحیحین نیز برخی از این اختلافات موجود است. روند گزارش متن کتاب را ما از روایت صحیح بخاری گرفتهایم که در نظر ما رُجحان داشته است. [14]- سیرهٔ ابنهشام، ج 2، ص 332؛ با تلخیص. [15]- سیرهٔ ابنهشام، ج 2، ص 331، 336-337. [16]- در گزارش ابوداود تصریح شده است بر اینکه پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- با یهودیان صلح کردند مبنی بر اینکه مسلمانان به یهودیان اجازه بدهند به هنگام جلای وطن و خروج از شهرک خیبر به اندازه بار اشترانشان هرچه از دارایی و اموالشان میخواهند ببرند. نکـ: سُنن ابی داود، «باب ماجاء فی حکم ارض خیبر»، ج 2، ص 76. [17]- زاد المعاد، ج 2، ص 136. [18]- زاد المعاد، ج 2، 137-138. [19]- صحیح البخاری، ج 2، ص 609. [20]- زاد المعاد، ج 2، ص 148؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 96. [21]- رحمة للعالمین، ج 2، ص 268-270. [22]- سیرهٔ ابنهشام، ج 2، ص 337، 335. |