تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

نامه به مقوقس پادشاه مصر

پیامبر بزرگ اسلام، به جُرَیح بن متی[1]- ملقب به مُقَوقِس- پادشاه مصر و اسکندریه نامه‌ای به این شرح نوشتند:

«بسم الله الرحمن الرحیم. من محمد عبدالله ورسوله إلى المقوقس عظیم القبط. سلام على من اتبع الهدی؛ أما بعد: فإنی أدعوک بدعایة الإسلام. أسلم تسلم؛ وأسلم یؤتک الله أجرك مرتین؛ فإن تولیت فإن علیك إثم أهل القبط». {قُلْ یَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ}[2].

«بنام خداوند بخشنده مهربان. از محمد بنده خدا و فرستاده او، به مقوقس بزرگ قبطیان. سلام بر آنکس که از هدایت تبعیت کند؛ اما بعد، من تو را به آیین اسلام فرامی‌خوانم. اسلام بیاور تا سلامت بمانی؛ و اسلام بیاور تا خداوند پاداش تو را دو چندان بدهد. آنوقت، اگر نپذیری، گناه همه قبطیان بر گردن تو خواهد بود. ای اهل کتاب...»

پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- برای بردن این نامه به مصر، حاطب بن ابی بلتعه را برگزیدند. وقتی حاطب بر مقوقس وارد شد، خطاب به او گفت: پیش از تو مردی بوده است که می‌پنداشته است وی ربّ اعلاست، و خداوند به او شکنجهٔ دنیا و آخرت را چشانید، و ابتدا به واسطهٔ او از عده‌ای انتقام گرفت، و سپس از خود او انتقام گرفت؛ از دیگران عبرت بگیر، و عبرت دیگران مَشو!

مُقوقس گفت: ما دین و آئینی برای خودمان داریم، و تا دین و آیینی بهتر از آن نیابیم آن را از دست نمی‌نهیم!

حاطب گفت: ما تو را به دین اسلام دعوت می‌کنیم که خداوند جای خالی هر دین و آیین دیگری را به واسطهٔ آن پر کرده است! این پیامبر مردم را دعوت کرد. سرسخت‌تر از همه قریشیان با او برخورد کردند، و یهود خصمانه‌ترین رفتار را با او داشتند، و نزدیک‌ترین مردمان به وی نصاری بودند. به جان خویشم سوگند است که بشارت موسی به عیسی عیناً مانند بشارت عیسی به محمد بوده است؛ دعوت ما نیز که تو را به قرآن دعوت می‌کنیم، عیناً همانند دعوت اهل تورات است به انجیل. هر پیامبری که با مردمانی مواجه می‌گردد، آن مردمان قوم او هستند، و حق آنست که وی را اطاعت کنند؛ تو نیز از جمله کسانی هستی که این پیامبر با او مواجه گردیده است. در عین حال، تو را از آیین مسیح نهی نمی‌کنیم، بلکه تو را به این آیین امر می‌کنیم!

مٌقوقس گفت: من در کار این پیامبر نیک نگریسته‌ام، و دریافته‌ام که به هیچ چیز پرهیز کردنی امر نمی‌کند، و از هیچ‌چیز تمایل پیدا کردنی نهی نمی‌کند؛ و هرگز او را جادوگر و گمراه یا کاهن و دروغگو نیافته‌ام؛ از آیات و نشانه‌های پیامبری وی نیز موارد پنهانی را که خبر داده و نجواهایی را که گزارش کرده است، دریافته‌ام، و بیش از این نیز خواهم نگریست.

نامهٔ پیامبر گرامی اسلام را دریافت کرد، و آن را در محفظه‌ای از جنس عاج قرار داد، و به یکی از کنیزکانش سپرد. آنگاه، یکی از مُنشیان مخصوص خود را که نامه‌های عربی را می‌نوشت فراخواند و او را گفت که به رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- چنین بنویسد:

«بنام خداوند بخشندهٔ مهربان. به سوی محمد بن عبدالله از مقوقس بزرگ قبطیان، سلام بر شما، اما بعد؛ من نامهٔ شما را خواندم و مطالبی را که در آن آورده بودید دریافتم، و دعوت شما را نیک بازشناختم، من می‌دانستم که یک پیامبر دیگر باقی مانده است و باید بیاید؛ اما فکر می‌کردم که در شام خروج می‌کند. من فرستادهٔ شما را مورد تکریم قرار داده‌ام، و دو کنیزک برای شما فرستاده‌ام که نزد قبطیان موقعیتی بس والا دارند؛ همچنین، مقداری جامه و لباس برایتان فرستاده‌ام. استری نیز به شما هدیه کرده‌ام که بر آن سوار شوید. و سلام بر شما».

مُقوقس افزون بر این چیزی نگفت و کاری نکرد. اسلام نیز نیاورد. آن دو کنیز، ماریه و سیرین بودند؛ آن استر نیز دُلدُل بود که تا زمان معاویه باقی بود [3].


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام
IslamAge.com


[1]- این مطابق نظر علامه منصور پوری در کتاب رحمة للعالمین‌(ج 1، ص 178) است؛ دکتر حمیدالله گفته است که نام وی بنیامین بوده است؛ نکـ: رسول اکرم کی سیاسی زندگی، ص 141.

[2]- این متن را ابن قیم در زادالمعاد، (ج 3، ص 61) آورده است، و متنی که دکتر حمیدالله از تصویر نامه‌ای که اخیراً بر آن دست یافته نقل کرده است، بعضی از عبارات آن با این متن متفاوت است. در آن متن چنین آمده است: «فَاَسلِم تسلم یؤتک الله...»؛ همچنین، در آن متن به جای «اثم اهل القبط» آمده است: «اِثم القبط»؛ نکـ: رسول اکرم کی سیاسی زندگی، ص 136-137.

[3]- زاد المعاد، ج 3، ص 61.