|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
سلطان بایزید دوم (886 - 918 هـ) | ||||||||||||||||
بایزید دوم فرزند محمد فاتح، هشتمین خلیفهی عثمانی است که در بین سالهای 1447 تا 1512میلادی زندگی میکرد. وی شعر سرودن را دوست میداشت و به آموزش خط عربی علاقه نشان میداد. او که فرزند بزرگ خانوادهی محمد فاتح است در قرن نهم هجری به دنیا آمد، بایزید دوم در دوران پدرش بر مناطق «آماسیا» حکومت میکرد و پس از وفات پدرش، متولی امر سلطنت شد که در آن هنگام بر سر گرفتن حکومت با برادرش "جم" دچار نزاع شد. سلطان بایزید همراه با شعر و ادب نشأت یافت. او فردی متفقه در علوم شرعی و علاقهمند به علم فلک بود. درگیری بر سر قدرت بایزید بزرگترین فرزند سلطان محمد فاتح بود. وی برادر دیگری به نام "جم" داشت که هنگام وفات پدرش در بروسه اقامت داشت، و توانست از سکان منطقهی خویش اعتراف گرفته، و خود را سلطان آنجا معرفی کند. جم از برادرش سلطان بایزید خواست تا مملکت عثمانی به دو قسمت آسیایی و اروپایی تقسیم شود، تا خودش بر سرزمینهای آسیایی و سلطان بایزید بر قسمت اروپایی حکمرانی کند، ولی سلطان بایزید این پیشنهاد را به علت از هم پاشیدگی دولت و عدم وحدت، رد کرده، و بر یکی بودن دولت تاکید داشت. به همین خاطر لشکری بسیار بزرگ تدارک دید، و به سمت بروسه حرکت کرد. برادرش جم از آن منطقه فرار کرده، و به سلطان مملوکیان در مصر پناهنده شد. وی نیز او را اکرام کرده، و مایحتاج سفر حج را برای "جم" و خانوادهاش فراهم نمود. جم پس از بازگشت از سفر حج، با بزرگان سرزمین آناتولی ارتباط بر قرار کرد، و سعی داشت آنها را علیه بایزید بشوراند، ولی راه بجایی نبرد، و توفیقی کسب نکرد. جم سپس به سوی "رودس" رفته و در آنجا به قدیس یوحنا پناهنده شد، ولی راهبان "رودس" نیز تحت فشار بایزید او را در جزیره حبس کرده و از رفتن او به بیرون جلوگیری کردند. آنها بدینوسیله امتیازات زیادی از سلطان بایزید می گرفتند. نهایتا در سال 900هـ جم به قتل رسانده شد، و برادرش بایزید به قتل او متهم گشت. با کشته شدن "جم" سلطان بایزید احساس راحتی کرده، و برای توسعه و پیشرفت حکومت خویش دست به کار شد. موضع سلطان بایزید در برابر حکومت مملوکیان در مرزهای شامی میان عثمانیان و مملوکیان نبردها و در گیریهایی رخ داد، ولی این جنگها زیاد دامنهدار نبود، بلکه هر کدام از دو طرف بیشتر به خاطر عدم اطمینان به یکدیگر وارد نبرد میشدند. در سال 1491 هـ سلطان بایزید با فرستادن فرستادهگانی ویژه به سوی مملوکیان توانست پیمان صلحی را میان خود و مملوکیان برقرار سازد. در مقابل، دولت مملوکیان اسرای عثمانی را آزاد کرد. این صلح تا پایان دوران بایزید دوم باقی ماند. این سیاست مصالحتآمیز با مملوکیان، نشان دهندهی تلاش سلطان بایزید دوم در ایجاد فضایی صلح آمیز با دیگر مسلمانان است. سلطان بایزید دوم و دیپلماسی غربیها در دوران سلطان بایزید دوم، همچنان به شیوهی آباء و اجداد عثمانیان، جهاد و فتوحات استمرار داشت، و دشمنان دریافتند که نمیتوانند در مقابل مجاهدین دوام بیاورند مگر با مکر و حیلهای تازه؛ لذا به روشی جدیدی به نام روابط دیپلماتیک رو آوردند، تا خباثتشان را در لابه لای این روابط و سخنان بپوشانند. دشمنان در این فکر بودند که بتوانند از این طریق جامعهی اسلامی را از درون ویران سازند. زیر همین نام، اولین سفیر روس در سال (898 هـ برابر با 1492م) در دوران بایزید دوم به اسلامبول (استانبول) آمد. آمدن سفیر روسی در دوران "ایوان سوم" و پس از وی، به جز ضرر و زیان، پیامد مثبتی برای مسلمانان نداشت. با باز شدن این درب (روابط دیپلماتیک) نقاط ضعف دولت عثمانی برای آنان هویدا گشت، و بر اسرار و مسائل پنهان آنها اطلاع پیدا کردند، لذا با کسب این اطلاعات، سعی در ویران کردن جامعهی اسلامی نمودند. ایوان سوم در سال 886 هـ در عهد بایزید دوم، توانست امارت موسکو از دست مسلمین خارج سازد، ولی این به معنای ضعف بایزید دوم نبود، بلکه وی به سبب مشغول بودن به دشمنان اسلام در شبه جزیرهی آناتولی و اروپای شرقی، نتوانست جلوی این مساله را بگیرد. موضع سلطان بایزید در برابر سقوط اندلس تقسیم شدن مسلمانان اندلس به دولتهای کوچک یکی از علتهای اساسی سقوط اندلس به شمار میرود، و از سویی دیگر این دولتهای کوچک علیه دیگر حکومتهای مسلمان از اسپانیا یاری میجستند. اما از سویی دیگر در زمانی که مسلمان به فرقهها و طوایف مختلفی تقسیم شده بودند، اسپانیا برای یکی کردن سرزمین خویش گامی اساسی برداشت، به ویژه پس از ازدواج ایزابل ملکهی قشتاله با فردیناند پادشاه آراگون، که این سبب اتحاد میان آن دو شد. اینجا بود که اسپانیای متحد، برای سقوط غرناطه و تصفیهی مسلمانان در کل اسپانیا آمادهی نبرد گردید. در آن دوران دولت بنی احمر در غرناطه حکومت میکرد، که ابوعبدالله محمد از آخرین پادشاهان این دولت به شمار میآید که در طی سالهای (1482 - 1492م) بر آنجا حکم میراند، این یعنی سقوط اندلس در سال 1492م به وقوع پیوست. و اینچنین بود که آفتاب اسلام از سرزمین اندلس غروب کرد. حادثهی دردناک سقوط اندلس، و رنجهای مسلمانان آن سرزمین به دست نصاری در صفحات تاریخ ثبت گردیده است. در نتیجهی سقوط غرناطه، و فشار مسیحیان بر مسلمانان و هتک مقدسات آنان، بسیاری از مسلمانان از آن سرزمین هجرت کردند و برخی از آنان از جمله "موریسکیها" به مقاومت و قیام خویش علیه نصاری ادامه دادند، و سعی بر این داشتند تا دین و آیین خویش را در آن سرزمین حفظ کنند، ولی نصاری نه تنها به آنها آزادی دینی ندادند، بلکه با تهدید و زور شمشیر آنها را مجبور به تغییر دینشان کردند، و یا به قتل رساندند. مسلمانان اندلس در طی این دوران سخت از سلطان بایزید دوم طلب کمک نظامی کردند، گر چه آنان چهارده سال پیش از سقوط اندلس در دوران محمد فاتح نیز با فرستادن سفیر به استانبول، سلطان فاتح را از اوضاع نابسامان اندلس با خبر ساختند. آنان در نامهی خویش با قصیدهای دلخراش سختیها و مشقت اندلسیان را چنین به سلطان بایزید دوم یاد آور شدند: سلام عليكم من عبيد تخلفوا / بأندلس بالغرب في أرض غربة أحاط بهم بحرٌ من الردم زاخر / وبحرٌ عميق ذو ظلام ولجة سلام عليكم من عبيد أصابهم / مصاب عظيم يالها من مصيبة سلام عليكم من شيوخ تمزقت / شيوخهم بالنتف من بعد عزة سلام عليكم من وجوه تكشفت / على جملة الأعلاج من بعدة سترة سلام عليكم من بنات عوائق / يسوقهم اللباط قهراً لخلوة سلام عليكم من عجائز أكرهت / على أكل خنزير ولحم جيفة حال شاید جای سؤال باشد، که چرا سلاطین عثمانی همچون محمد فاتح و بایزید دوم که در اوج قدرت بودند، برای جلوگیری از سقوط اندلس اقدامی جدی انجام ندادند؟ چرا هنگامی که مسلمانان اندلس از بایزید دوم درخواست کمک کردند، برای آنها کمکی صورت نگرفت؟ اگر ما نگاهی منصفانه به خلافت سلطان فاتح داشته باشیم درمییابیم که اجابت این امر از سوی وی امری غیرممکن بود، چون وی با ائتلاف جدید صلیبیان مواجه بود که دشمنی عمیقی با عثمانیها داشتند، به خصوص هنگامی که قسطنطنیه فتح شد بر دشمنی آنان افزوده شد، بنابراین سیاست سلطان محمد فاتح بر این بود که با ادامه دادن جهاد و افزودن بر فتوحات بتواند از قدرت صلیبیان بکاهد و در آیندهای نه چندان دور بر تمامی بلاد غرب تسلط یابد. سلطان بایزید دوم نیز با مشکلات داخلی و خارجی زیادی مواجه بود؛ از جمله اینکه این دوره (سقوط اندلس) مصادف بود با نزاع و درگیری وی با برادرش جم بر سر قدرت (1481- 1495م). جنگ با دولت مملوکیان در طی سال های (1485- 1491م) و همچنین جنگ با ترانسیلوانیا و مجارستان و ونیز نیز بر مشکلات خارجی افزوده بود. ائتلاف جدید صلیبیان از دیگر مشکلاتی بود که عثمانیها در دورهی بایزید دوم با آن مواجه بودند. با وجود این شرایط و مشکلاتی که دولت عثمانی در این برهه از زمان با آن مواجه بود، باز هم سلطان بایزید در این امر سستی نورزید و در حد توان خویش برای کمک به مسلمانان اندلس اقدام نمود. وی سفیری را نزد پاپ فرستاد، و به وی هشدار داد که اگر پادشاه قشتاله اصرار بر محاصرهی غرناطه و در تنگنا قرار دادن مسلمین داشته باشد، ما نیز همان برخورد را با مسیحیان قسطنطنیه و دیگر شهرها خواهیم داشت. وی در سال 1486م با فرستادن ناو جنگی به ساحل اسپانیا، به تخریب ساحل اسپانیا و ایتالیا پرداخت، و در نقل قافلهی مهاجران مسلمان و یهود به ترکیه نقش به سزایی ایفا کرد. به شکل کلی سلطان بایزید توانست در جنگ دریایی بر ونیزیها در خلیج لپانتو (در یونان) پیروز گشته، و در سال 1499م برابر با 905هـ بر شهر لپانتو و باستیلا سیطره یابد. در نتیجهی این پیروزی، ونیزیها از پاپ (الکساندر ششم) خواستند تا ائتلاف جدیدی ضد عثمانیان شکل گیرد، ولی بایزید توانست با ونیزیها پیمان صلح بر قرار کند، و از پیامد ائتلاف جلوگیری به عمل آورد. اهتمام سلطان بایزید دوم به عمران و فرهنگ سلطان بایزید به ساخت مبانی عمومی و انجام کارهای خیر اهتمام میورزید. وی در دوران خویش به ساخت مساجد و مدارس و بیمارستانها و راهها و پلها و حمامها و عمارتها همت ورزید و به علما و مفتی دوران خویش حقوقی به مقدار ده هزار عثمانی در سال عطا کرد. همچنین وی برای مدرسان و شیوخ خانقاهها نیز حقوق خوبی در نظر گرفته بود. در دورهی وی زلزلهی بزرگی قسطنطنیه را به لرزه در آورد، که بر اثر آن، خانهها و مساجد و قصرهای زیادی ویران گشت. سلطان برای بازسازی شهر 15هزار کارگر را به کار گرفت. وفات سلطان بایزید دوم سلطان بایزید دوم نزدیک به سی و یک سال بر امپراتوری وسیع عثمانی حکومت کرد. وی در 18 صفر سال 918هـ مصادف با 25 آوریل 1512م سلطنت را به فرزندش سلیم اول سپرد و خود نیز در همان سال وفات نمود؛ وی در آن هنگام 67 سال از زندگی خویش را گذرانده بود. سلطان بایزید دوم دارای پنج فرزند بود که هر کدام بر یک بخش از سرزمین آناتولی حکم میراندند، و هر کدام در ولایت خویش آزادی کامل داشتند، که در میان آنها سلطان سلیم از همه قویتر و جسورتر بود. سلطان بایزید در حالی که در مسیر رفتن به دیموتیقا بود وفات نمود؛ جنازهاش را به اسلامبول انتقال دادند و در کنار مسجد جامع شریف دفن نمودند.
ترجمه و تحقیق: أبو أنس سايت عصر اسلام www.IslamAge.com
* الدولة العثمانیة- تألیف: دکتر علی محمد صلابی. * الدولة العثمانية في التاريخ الإسلامي الحديث - تألیف: اسماعيل احمد ياغى * سایت ويكيبيديا، سایت قصة الإسلام ، الموسوعة الحرة- سایت إسلام أون لاین . نت. سایت المعرفه * تاريخ الدولة العلية العثمانية - تألیف: محمد فریک بک * التاريخ الاسلامى، العهد العثمانى ، تألیف محمود شاکر، المکتب الإسلامی، الطبعة الثالثة، 1411هـ/1991م. |