تاریخ چاپ :

2024 Oct 18

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

اباضیـه

تعریف:

اباضیه گروهی میانه رو از گروه های خوارج است، مگر پیروان این مذهب خود را از جملهء خوارج نمی شمارند، بلکه مذهب خویش را مذهبی اجتهادی و فقهی  از مذاهب اهل سنت میدانند، مثل مذاهب چهار گانهء دیگر اهل سنت، یعنی :  حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی.

تأسیس وافراد برازنده:

- تأسیس کنندهء این مذهب عبدالله بن اباض مقاعسی مرُی است، که به اباض منسوب می شود و آن قریه ای در یک جانب یمامه است.

- از اشخاص برازندهء شان جا برابن زید ( 21- 96هـ )  است، وی از جملهء کسانیست که نخستین تدوین کنندگان حدیث شمرده میشوند، علوم خویش را از عبدالله ابن عباس، عائشه، انس ابن مالک، عبدالله ابن عمر و دیگر بزرگان صحابه ، اخذ نموده است.

- ابوعبیده مسلمه ابن ابی کریمه : از مشهور ترین شاگردان جابرابن  زید است.

وی بعد از جا برابن زید مرجع اباضیه گردید ، ومشهور به لقب " قفاف" است.

- ربیع بن حبیب فراهیدی: وی در نصف قرن دوم هجری زندگی نموده، ومسندی [کتابی به طرزمسند] از احادیث نیز تصنیف نموده که بنام (مسند ربیع بن حبیب) یاد میشود، این کتاب مطبوع ومتداول است.

- ازجملهء  امامـان شان درشمـال افریـقا، در دوران حکومـت عباسی: حـارث بن

 تلید، بعد از وی ابوخطاب عبدالاعلی بن السمح معافری،  بعد از وی ابو حاتم یعقوب بن حبیب، بعد از وی حاتم مروزی بود.

- آن امامان شان که بعد از یکدیگر، در دولت رستمی بر تاهرت مغرب حکومت کردند عبارت اند از: عبدالرحمن، عبدالوهاب، افلح، ابوبکر، ابوالیقظان، ابو حاتم.           -از جملهء علماء شان :

1- سلمه بن سعد: وی در اوائل قرن دوم، مذهب شان را در افریقا نشر نمود.

2- ابن مقطع الجنونی: علوم خویش را دربصره فرا گرفت ، بعد به وطن خود، در (جبل نفوسه) که در لیبیا واقع است، باز گشت تا درنشر مذهب اباضی سهم گیرد.

3- عبد الجبار بن قیس مرادی : وی در دوران امام شان حارث بن تلید، قاضی بود.

4- سمح ، ابوطالب: وی از زمرهء علماء شان در نصف دوم قرن دوم هجری به شمار میرفت. در دوران عبدالوهاب بن رستم تا مدتی وزیر وی بود ، بعدا منحیث والی وی بر جبل نفوسه واطراف آن در لیبیا ایفای وظیفه نمود.

5- ابوذر ابان بن وسیم : از جملهء علماء شان، در نصف اول قرن سوم هجری بوده، ومنحیث والی برای افلح بن عبدالوهاب، بر مناطق طرا بلس ایفای وظیفه نموده است.

افکار ومعتقدات :

- اباضیها به تنزیه مطلـق پروردگار دعـوت می کنند، وآنچـه از قرآن کـریم و

احادیث شریف را که ظاهرا افادهء تشبیه می نماید طوری تأویل می کنند که معنی داشته باشد ومفضی به تشبیه نشود، اسماء حسنی وصفات را برای خداوند عزوجل ثابت می نمایند، همانطوری که خداوند آنها را برای خویش ثابت کرده است ، ( مثلا ) استواء خداوند برعرش باید تأویل مجازی شود، ودست خداوند (که در قرآن آمده ) باید به قوت ویا به نعمت تأویل شود.

- به دیدار خداوند  در آخرت قائل نیستند، و در این مورد از این ایت: (لاتدرکه الأبصار) استدلال مینمایند.

-برخی مسائل آخرت را ، از قبیل ترازوی اعمال وپل صراط وغیره، تأویل مجازی میکنند.

- افعال انسان را خداوند خلق کرده، وخود انسان کسب نموده است، درین مسئله آنان موقف وسطی میان قدریه و جبربه اتخاذ نموده اند.

- صفات خداوند زیاده بر ذات خداوند نیست بلکه عین ذات خداوند  هستند.

- قرآن کریم نزد آنان مخلوق است.

- به «المنزلة بین المنزلتین» قائل نیستند [چنانکه معتزله ها به آن قائل اند]یعنی میان کفر وایمان جای سومی وجود ندارد زیرا آندو، مانند زندگی وموت، ومانند حرکت وسکون ضد همدیگر اند، ومیگویند هر گاه کسی از ایمان خارج شود

درکفر داخل می شود،[ چون جای سوم وجود ندارد] ، بنابرین کسی که مؤمن نبود حتـمی کافراست، درین مسئـله به این قول خداوند  استدلال میکنند: (إماشاکرا وإماکفورا ).

- مردم به نظر آنها به سه گروه تقسیم می شوند:

1- مؤمنانی که تقاضاهای ایمان خویش را پوره کرده اند .

2- مشرکانی که شرک شان ظاهر و آشکار است.

3- گروهی که کلمهء توحید را می خوانند وبه اسلام معترف اند، ولی در سلوک وعبادت ملتزم به اسلام نیستند ، بنابرین اینها مشرک نیستند زیرا به توحید ویکتایی خداوند  اقرار دارند ، ومؤمن نیز نیستند، چون آنان به  آنچه ایمان تقاضا دارد ملتزم نیستند ، پس این گروه در احکام دنیا بامسلمانان اند، به خاطر اقرار شان به توحید، ودر احکام آخرت، به خاطر عدم وفای شان به ایمان  ومخالفت شان با آنچه توحید تقاضا می کرد بامشرکین اند.

- وطن مسلمانان دیگر که مخالف آنان اند دار توحید است، جز اردوگاه پاشاه که آن دار بغی میباشد.

- عقیده دارند که مخالفین شان، از اهل قبله، کافر هستند نه مشرک، عروسی ومناکحه با آنان جائز است، میراث بردن میراث دادن به آنها حلال است، غنیمت اموال شان از قبیل سلاح، اسپ وغیره اسباب جنگی درست بوده، وغنیمت اشیاء دیگر شان حرام است.                                                               

- مرتکب کبیره کافر است، وممکن نیست که در حال گناه کردنش و اصرارش بر آن، بدون توبه از آن، داخل جنت شود، زیرا خداوند گناهان کبیره را، برای مرتکبین آن، تاکه قبل از مردن توبه نکنند، نمی بخشد.

- بالای کسیکه گناهی از گناهان کبیره را مرتکب می شود لفظ "کافر" را استعمال می کنند، آنهم به این فکر که این کفر کفر نعمت است، نه کفر ملت، ولی اهل سنت والجماعت بالای وی کلمهء "عاصی" یا "فاسق" را استعمال می کنند ، وبه نظر اهل سنت کسی که درین حال ( درحال فسق وعصیان ) بمیرد در دوزخ تا وقتی عذاب می شود که ازگناه پاک شود، بعد ازآن به جنت برده میشود.

- خلافت مخصوص به قریش نیست، بلکه هر مسلمانی که در آن شرائط خلافت موجود باشد صلاحیت خلاف را دارد، و هر خلیفه ای که منحرف شود مناسب است بر طرف کرده شود و دیگری در جایش تعیین گردد.

- خلافت به طریق وصیت در مذهب آنان باطل و نادرست میباشد، و باید خلیفه از راه بیعت تعیین گردد وتعدد خلفاء ( پادشاهان ) در چندین جای درست است.

- قیام در مقابل پادشاه ظالم را نه واجب می دانند و نه هم از آن منع میکنند، بلکه آنرا جائز می دانند، اما وقتی اوضاع برای قیام مناسب باشد، و ضرر قیام هم کم ارزیابی شود آنگاه همین جواز به طرف وجوب نزدیک میشود، و اگر اوضاع برای قیام مناسب نباشد  و ضررها هم زیاد به نظر بیاید ودرحصول مطلوب هم چندان اطمئنان وجود نداشته باشد آنگاه جواز به طرف عدم جواز ومنع نزدیک میشود،بازهم درهیچ وضع از قیام منع صورت نمی گیرد، وکتمان حق ( و بازنشتن)  در صورتیکه پادشاه ظالم باشد، به هیچ وجه خوشایند نیست.

- میگویند: پدر پدر [بابای پدری] در نگهداری طفل [حضانة] از مادر مادر [مادر کلان] مستحقتر است، واکثر مذاهب به خلاف آن قائل اند.

- میگویند: پدرکلان برادران را از میراث محروم میسازد در حالیکه دیگر مذاهب قائل اند که برادران با پدرکلان در میراث شریک می شوند.

- نزد آنان دعاء کردن به شخص به خوبی های جنت و آخرت درست نیست مگر به شخصی که مسلمان باشد و مقتضیات دین خودرا به طور کامل آنجام دهد و به سبب طاعت خویش مستحق ولایت باشد أما دعاء کردن به نیکی های دنیا و یا به خیرهائیکه إنسان را أز أهل دنیا بودن برهاند و أهل آخرت سازد این نوع دعاء برای هر مسلمان درست است چه متقی باشد و چه گنهگار.

- آنان گروهی میداشته باشند بنام ( حلقة العزابة) که تعداد محدودی را در بر میگیرد و متشکل از أفراد دانشمند و مصلح أهل قریه می باشد، اینان تنظیم امور دینی،  تعلیمی، إجتماعی و سیاسی جامعهء اباضی را بدوش دارند همچنان اینها در زمان ظهور و دفاع حیثیت مجلس شوری را دارا میباشند  أما در زمان خمول وکتمان وظایف إمام را بذمه میگیرند و أمور إمامت را پیش میبرند. 

- آنان گروپ دیگری دارند بنام ( ایروان ) این گروپ مجلس شوری را  تشکیل میدهد و همکار (حلقة العزابة) میباشند، بنابرآن این گروپ قوهء دوم را در قریه تشکیل میدهد، یعنى بعد از قوهء عزابة اینها هستند .

- در میان خویش حلقاتى تشـکیل میدهند کـه متصدی جمع آوری زکاة و توزیع

آن به مستحقین و فقراء میباشند، و از خواستن زکاة، کمک و هر نوع چشم داشتن در مال مردم شدیدا منع مینمایند .

- از گروه اباضی چندین فرقهء دیگر انشـعاب کرد که حـالا از آنان أثری باقی

نیست و آنان قرار  آتی اند:

- حفصیه: پیروان حفص بن أبی المقدام.

- حارثیه : پیروان حارث اباضی.

- یزیدیه : پیروان یزید بن انیسه.

 - سائر اباضی ها از افکار این گروه ها بیزاری خویش را اعلان نموده اند و آنان را  بخاطر پرا گنده گویى و دوری شان از خط سیر اصلی اباضی که تا امروز باقی است کافر میدانند.

ریشه های فکری و اعتقادی :

- اباضی ها  به قرآن، حدیث،  إجماع، و قیاس اعتماد نموده از آنها استدلال مینمایند.

- از مذهب أهل ظاهر نیز متأثر اند  چون در بعضی مواضع نصوص دینی را  تفسیر ظاهری و حرفی مینمایند.

- همچنان از مذهب معتزله متأثر بوده قول  به مخلوق بودن قرآن کریم مینمایند.

انتشار و جاهای نفوذ :

آنان در جنوب جزیرة عربی نفوذ و ظهوری داشتند، بحدیکه به مکهء مکرمه و مدینهء منوره رسیده بودند و در شمال افریقا  دولتی  داشتند  بنام  دولت  رستمیه که پایتختش تاهرت بود.

- حکمروائی آنان در شمال افریقا به مدت یکصد و سی سال پی در پی بطور مستقل ادامه یافت تا آنکه فاطمی ها حکومت شان را از میان برداشتند.

- اباضیه در عمان نیز دولتی مستقل برپا کردند که تا عصر حاضر نیز حکمفرمایان اباضی بر آن حکومت میکنند.

- از جاهای تاریخی شان ( جبل نفوسه) در لیبیا میباشد، که پایگاه شان بوده و از همان جابه نشر مذهب اباضی پرداخته و امور گروه اباضی را تنظیم می نمودند .

- آنان وجود خویش را تا امروز در عمان ، حضرموت، یمن ، لیبیا ، تونس، الجزائر، و صحراء عربی حفظ نموده اند.

مراجع:

1- الإباضیة فی موکب التاریخ          على  یحیى  معمر- مکتبة   وهبه  –  القاهرة

                                              1284هـ 1964م.

2- المذاهب الإسلامیة                     محمد أبوزهرة –المطبعة النموذجیة.

3- الفرق الإسلامیة                        (ذیل کتاب شرح المواقف للکرمانی)  تحقیق

                                              سلیمة عبد الرسول – مطبعة ارشاد – بغداد

                                               -1972م

4- إسلام بلا مذاهب                    د.مصطفى الشکعة- الدار المصریة للطباعة و النشر–

                                              بیروت.

5- الملل و النحل                         للشهرستانی-الطبعة الثانیة-دار المعرفة-بیروت.

6- الإباضیة بین الفرق الإسلامیة       على یحیى معمر-مکتبة وهبه-ط1–1396هـ

                                              /1976م - القاهرة .

7-الفرق بین الفرق                        عبدالقادر البغدادی.

8- مقالات الإسلامیین                   أبو الحسن الأشعری.

9- الفصل فی الملل و الأهواء             أبو محمد بن حزم.

     و النحل

1.- المذاهب و الفرق و                 عبدالقادر شیبه أحمد .

       الأدیان المعاصرة

11- الفرق الإسلامیة فی الشمال        فردبل ترجمة عبد

       الافریقا                               الرحمن  بدوی .

12- تاریخ فلسفة الإسلام               د. یحیى هویدى.

منبع:

موسوعه آسان در بيان فرقه ها و گروهها، نويسنده : دکتر حماد الجهني، مترجم : محمد طاهر (عطائي) ناشر: مركز الثقافة الإسلامية " بخارى".

سایت عصر اسلام

IslamAge.Com