سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

6 مرداد 1403 20/01/1446 2024 Jul 27

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 573
بازدید کـل سايت: 7089295
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 8   تعداد بازدید: 3689 تاریخ اضافه: 2017-01-02

سلسله مقالات بدعت بازنگری در فهم نصوص شماره ی (3): چگونگی تسلیم سلفِ صالح در برابر نصوص شرعی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله مقالات بدعت بازنگری در فهم نصوص شماره ی (3):

چگونگی تسلیم سلفِ صالح در برابر نصوص شرعی

 

صحابه رضی الله عنهم بهترین و زیباترین نمونه‌ های تسلیم در برابر نصوص شرعی و بزرگداشت آن بودند. نمونه ‌های بسیاری از تسلیمِ آنان موجود است که از حد و حصر خارج است، از جمله:

 

هنگامی که تحریم خمر – شراب – نازل شد و رسول الله صلی الله علیه وسلم آیاتِ آن را بر اصحاب قرائت نمودند و به این سخن پروردگار متعال رسیدند که: {فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ}[1] یعنی: «پس آیا دست می‌ کشید»؟ عمر رضی الله عنه فرمود: «دست کشیدیم، دست کشیدیم»[2].

 

سپس منادی در مدینه ندا زد که: آگاه باشید خمر حرام شد.

ناگهان مردم به سوی خمره ‌های شراب که در خانه‌ های خود داشتند شتافتند و آن‌ ها را شکستند تا جایی که در کوچه‌ های مدینه خمر جاری شد[3].

انس رضی الله عنه می‌ گوید: "نه دوباره به نوشیدن خمر بازگشتند، و نه حتی پس از خبر دادن آن مرد، دوباره در مورد خمر پرسیدند"[4].

و هنگامی که آیه ی حجاب {و بايد خُمارهای – مقنعه ها – خود را بر گريبان هايشان بيفکنند}[5] نازل شد، زنان انصار و مهاجر، عباهای شان را دو تکه کردند و خود را با آن پوشاندند[6].

هنگامی که صحابه ش از تغییر قبله آگاهی یافتند (درحالی که در نماز به سوی شام ایستاده بودند همان لحظه به سوی کعبه روی کردند)[7].

زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم در نماز کفش‌ های شان را از پا در آوردند، صحابه رضی الله عنهم نیز به پیروی از او کفش‌ های خود را از پا در آوردند[8].

 

هنگامی که ایشان صلی الله علیه وسلم انگشتر طلایی را در انگشت مردی دیدند آن را گرفتند و دور انداختند؛ زمانی که نبی صلی الله علیه وسلم رفتند، به او گفته شد: انگشترت را بگیر و از پولش استفاده کن. او گفت: "نه، سوگند به الله هرگز آن را نمی گیرم درحالی که رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را دور انداخته اند"[9].

 

هنگامی که ابوبکر رضی الله عنه قسم خورد به دلیل سخن مِسْطَح بن اثاثه رضی الله عنه درباره ی ام المؤمنین عائشه رضی الله عنها در حادثه ی افک، دیگر بر وی انفاق نکند، الله متعال این آیه را نازل نمود: {کسانی از ميان شما كه توانگر و فراخ دست اند، نبايد سوگند بخورند بر اینکه به خويشاوندان و مستمندان و مهاجران در راه الله چيزی ندهند، آنها بايد عفو کنند و چشم بپوشند، آيا دوست نمی داريد که الله شما را ببخشد؟! و الله آمرزنده ی مهربان است}[10] اینجا بود که ابوبکر رضی الله عنه فرمود: "به الله سوگند، هرگز آن را از وی باز نمی ‌دارم"[11].

 

و زمانی که معقل بن یسار رضی الله عنه خواهرش را به ازدواج یکی از اصحاب در آورد، آن صحابی، خواهر وی را طلاق داد، سپس پشیمان شد و دوباره به خواستگاری‌ اش آمد؛ اما معقل رضی الله عنه سوگند خورد که خواهرش را به او باز نگرداند، سپس الله متعال این آیه را نازل نمود: {و چون زنان را طلاق دادید و عده ی شان را به پایان رساندند، آنان را از ازدواج با همسران سابق شان منع نکنید زمانی که به خوبی با یکدیگر تراضی نمایند}[12] معقل رضی الله عنه همین که این آیات را شنید گفت: «سمع و طاعت برای پروردگارم است». سپس او را فرا خواند و گفت: «تو را به ازدواج خواهرم در می ‌آورم و گرامی ‌ات می ‌دارم»[13].

 

هنگامی که نبی صلی الله علیه وسلم مغیره رضی الله عنه را امر نمود تا به زنی که از وی خواستگاری کرده بود نگاه کند، خانواده ی آن زن تردید کردند و این کار را نپسندیدند؛ اما آن زن که از پس پرده جریان را شنیده بود گفت: "اگر رسول الله صلی الله علیه وسلم تو را امر نموده که مرا ببینی پس مرا ببین، وگرنه تو را قسم می دهم"[14] یعنی: تو را به الله، قسم می دهم که به من نگاه نکنی[15].

 

و وقتی نبی صلی الله علیه وسلم از یکی از خانواده‌ های انصار خواست تا دخترش را به ازدواج جُلَیْبیب رضی الله عنه درآورند، خانواده ‌اش دچار تردید شدند؛ اما دخترشان گفت: "آیا می‌ خواهید دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم را رد کنید؟ اگر ایشان، او را برای شما پسندیده پس او را داماد کنید"[16].

عبدالله بن رواحه رضی الله عنه در حال رفتن به مسجد صدای رسول الله صلی الله علیه وسلم را شنید که در خطبه می ‌گوید: "بنشینید"؛ او نیز همان جایی که بود یعنی بیرون از مسجد، بر زمین نشست تا آنکه خطبه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم به پایان رسید. وقتی این داستان را به ایشان صلی الله علیه وسلم رساندند خطاب به عبدالله رضی الله عنه فرمودند: "الله، حرص و توجهت را در اطاعت از الله و رسولش افزون نماید"[17].

 

و از جابر رضی الله عنه روایت است که زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم در روز جمعه بر منبر ایستادند، فرمودند: "بنشینید". ابن مسعود سخن او را شنید و – همان جایی که بود - کنارِ در مسجد نشست. رسول الله صلی الله علیه وسلم او را دیدند و فرمودند: "عبدالله بن مسعود، بیا"[18].

 

سعد بن عباده رضی الله عنه شنید که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: "بهترین محله ‌های انصار بنی نجار، سپس بنی عبدالاَشْهَل، سپس بنی حارث بن خَزْرَج و سپس بنی ساعِده هستند، و در همه ی خانواده ‌های انصار خیر است". وقتی چنین شنید احساس ناراحتی کرد و گفت: عقب ماندیم و چهارم شدیم! الاغم را آماده کنید تا به نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم بروم.

 

اما برادر زاده ‌اش به وی گفت: آیا می‌ روی تا سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم را رد کنی درحالی که رسول الله صلی الله علیه وسلم آگاه ‌تر است؟! آیا این برایت کافی نیست که در چهار مورد، چهارم باشی؟! پس بازگشت درحالی که می‌ گفت: «الله و رسولش آگاه ‌ترند» و دستور داد افسار و زین الاغش را باز کنند"[19].

 

علی بن ابی ‌طالب رضی الله عنه بر روی خُف – پاپوش – خود مسح می‌ کرد و‌ فرمود: "اگر دین بر اساس رأی و نظر بود، مسح کردن زیر خف از روی خف اولی تر می بود، من دیدم که رسول الله صلی الله علیه وسلم بر روی خف خود مسح می ‌کردند"[20].

 

رافِع بن خَدیج رضی الله عنه می‌ گوید: "ما در دوران رسول الله صلی الله علیه وسلم زمین را در برابر یک سوم یا یک چهارم یا غذایی تعیین شده اجاره می ‌دادیم. تا اینکه روزی مردی از عموزادگانم نزد ما آمد و گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم ما را از کاری که به سود ما بود نهی کرد[21]، اما اطاعت از الله و رسولش برای ما سودمندتر است"[22].


روزی مردی خطاب به عمر رضی الله عنه سخن ناشایستی گفت. عمر رضی الله عنه خواست او را بزند اما یکی از حاضران این فرموده ی الله متعال را به او یادآور شد: {گذشت را پيشه کن و به نيکی فرمان ده و از نادانان روی گردان}[23] ابن عباس رضی الله عنه می‌ گوید: "به الله سوگند همین که این آیه را بر عمر رضی الله عنه خواند از آن پا فراتر نگذاشت، زیرا وی نزد کتاب الله می‌ ایستاد - اوامر آن را زیر پا نمی‌ گذاشت و به آن پایبند بود –"[24].

یکی از کنیزان علی بن حسین رحمه الله برای وی آب می ‌ریخت تا برای نماز آماده شود، اما ناگهان کوزه از دستش بر صورت علی بن حسین افتاد و وی زخمی شد. علی رحمه الله سرش را به سوی او بلند کرد، اما کنیز گفت: الله عزوجل می‌ فرماید: {و کسانی که خشم خود را فرو می برند}[25].

علی بن حسین گفت: خشم خود را فرو بردم.

کنیز گفت: {و کسانی که از مردم در می گذرند}[26].

علی رحمه الله گفت: تو را بخشیدم!

سپس کنیز گفت: {و الله نيکوکاران را دوست می دارد}[27].

علی رحمه الله گفت: برو که تو آزادی[28].

اهل سلف نیز همانند صحابه رضی الله عنهم به این راه و روش پایبند بودند و رفتارشان بر اساس تسلیم در برابر نصوص شرعی و دریافت آن بر اساس خشنودی کامل استوار بود.

(یکی از اصولی که صحابه و تابعینی که به نیکی از آنان پیروی می ‌کردند، بر آن اتفاق نظر داشتند، این بود که از هیچ کس نمی ‌پذیرفتند که با رأی یا ذوق یا عقل یا قیاس و یا درکش، به مخالفت با قرآن برخیزد)[29].

آنان بدون هیچ شک و تردیدی برای تطبیق نصوص شرعی شتاب می‌ ورزیدند.

از ابو المصبِّح مُقرائی نقل است که گفت: درحالی که با گروهی به فرماندهی مالک بن عبدالله خثعمی در سرزمین روم حرکت می ‌کردیم، مالک از کنار جابر بن عبدالله رضی الله عنه گذشت درحالی که قاطرش را می ‌راند.

 

مالک گفت: ای اباعبدالله! سوار شو درحالی که الله برایت وسیله ی سواری فراهم نموده.

جابر رضی الله عنه گفت: اینگونه هم حیوانم سالم می ‌ماند، هم از قوم خود بی ‌نیاز می مانم و هم از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که‌ فرمودند: "کسی که پاهایش در راه الله غبارآلود شود، الله او را بر آتش حرام می ‌سازد".

 

مالک حرکت کرد و به جایی رسید که صدایش به گوش جابر رضی الله عنه می‌ رسید، پس با صدایی بلند فریاد زد: ای اباعبدالله! سوار شو درحالی که الله برایت وسیله ی سواری فراهم نموده!

 

جابر رضی الله عنه دانست منظور او چیست – این که می‌ خواهد مردم نیز حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را بشنوند – پس گفت: اینگونه هم حیوانم سالم می ‌ماند، هم از قوم خود بی ‌نیاز می مانم و هم از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که‌ فرمودند: "کسی که پاهایش در راه الله غبارآلود شود، الله او را بر آتش حرام می ‌سازد".

 

پس مردم از سواری‌ های شان پایین آمدند و هیچ روزی مانند آن روز مردم را پیاده ندیدم[30].

هر یک از آن‌ ها اگر سخنی مخالف با نص شرعی می ‌گفت به مجرد شنیدن نص از رأی و نظر خود بازمی گشت.

 

عبدالواحد بن زیاد می‌ گوید: زُفَر بن هُذیل[31] رحمه الله را ملاقات کردم و به او گفتم: سخن مردم و مضحکه ی آنان شده ‌اید!

گفت: چرا؟

گفتم: می‌ گویید: «در صورت وجود شبهه حد را انجام ندهید» سپس به بزرگترین حدود – قصاص – رسیدید و گفتید با وجود شبهه انجام می ‌شود!

گفت: کدام حد؟

گفتم: رسول الله صلی الله علیه وسلم می ‌فرمایند: «مسلمان در قبال کافر کشته نمی‌ شود»[32] اما شما می ‌گویید: مسلمان در برابر کافر ـ یعنی ذمی ـ کشته می ‌شود.

گفت: من تو را شاهد می ‌گیرم که همین الآن از قول خود برگشتم.

ذهبی رحمه الله می‌ گوید: عالم اینگونه در نزد نصوص شرع توقف می کند[33].

حتی کسانی از اهل سلف که علم اندکی داشتند ایمان و تصدیق شان در برابر نصوص شرع بسیار عظیم و بزرگ بود.

ابواسحاق حَبّال رحمه الله می ‌گوید: «روزی نزد شیخی حدیث می‌ خواندیم؛ به این سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم رسیدیم که می‌ فرمایند: «هیچ قَتّاتی وارد بهشت نمی‌ شود»[34] در میان جمع، مردی بود که «قَتّ» یعنی علوفه ی چهارپایان را می ‌فروخت؛ برخاست و گریست و گفت: از فروش علوفه به سوی الله توبه می ‌کنم!

به او گفتند: منظور از قَتّات علوفه ‌فروش نیست، بلکه کسی است که سخن چینی می ‌کند و سخن گروهی را به گروهی دیگر می ‌رساند.

سپس خوشحال شد و آرام گرفت[35].

ابن قیم رحمه الله می ‌گوید: "سلف رحمهم الله مخالفت با نصوص در برابر آرای رجال را بسیار بد می پنداشتند و آن را هرگز نمی ‌پذیرفتند"[36].

ابو قَتاده رحمه الله می ‌گوید: "همراه با گروهی نزد عِمران بن حُصَین رضی الله عنه بودیم و بُشَیْر بن کَعْب نیز همراه مان بود. عمران رضی الله عنه آن روز گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «حیا، جمیعش خیر است».

بُشَیْر بن کعب گفت: در برخی از کتاب ‌ها یا حکمت ‌ها خوانده ‌ایم که برخی از انواع حیا آرامش و وقار برای الله است و برخی از آن روی ضعف است!

عمران رضی الله عنه چنان خشمگین شد که چشمانش سرخ گشت و گفت: مگر نمی بینی حدیثی از رسول الله صلی الله علیه وسلم را به تو می ‌گویم و تو داری سخنی مخالف با به زبان می ‌آوری؟!

 

سپس عمران رضی الله عنه حدیث را دوباره تکرار کرد و بشیر باز سخن خود را بازگو نمود؛ عمران بار دیگر عصبانی شد. به او گفتیم او از ماست ای ابو نُجید! او ایرادی ندارد[37]!"[38].

از ابو المخارق نقل است که: عُباده بن الصامِت رضی الله عنه گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم از فروش دو درهم به یک درهم نهی نمودند.

مردی گفت: در این کار اشکالی نمی ‌بینم اگر دست به دست باشد - یعنی مدت دار نباشد -.

عباده رضی الله عنه گفت: می‌ گویم رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده اند و می ‌گویی اشکالی نمی ‌بینم؟!! به الله سوگند هیچ گاه با تو زیر یک سقف قرار نخواهم گرفت[39].

 

هنگامی که عبدالله بن مبارک رحمه الله حدیث «زناکار درحالی که زنا می ‌کند مؤمن نیست...»[40] را روایت کرد، شخصی گفت: این دیگر چیست؟ منظورش انکار بود.

ابن مبارک خشمگین شد و گفت: اینها ما را از روایت حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم باز می دارند، آیا هرگاه معنای حدیثی را ندانستیم آن را ترک کنیم؟! هرگز! بلکه آن را همان طور که شنیده ‌ایم روایت می ‌کنیم و جهل و ندانستن آن را می‌ پذیریم[41].

ابومعاویه، محمد بن خازم می ‌گوید: حدیث اعمش از ابوصالح را برای امیرالمؤمنین، هارون الرشید می‌ خواندم. هر بار که می‌ گفتم «قال رسول الله» هارون می ‌گفت: «صلی الله علی سیدی ومولای» یعنی: درود الله بر سرورم و مولایم.

تا آنکه حدیث «آدم و موسی احتجاج کردند...»[42] را ذکر کردم.

اینجا بود که عموی هارون الرشید گفت: ای ابامعاویه! کجا یکدیگر را دیدار کردند؟

هارون به شدت عصبانی شد و گفت: آیا بر حدیث اعتراضی داری؟! چرم و شمشیر را بیاورید.

چرم و شمشیر را آوردند... مردم شروع به شفاعت از عمویش کردند. هارون الرشید گفت: این زندقه است. سپس دستور داد او را زندان کنند و سوگند یاد کرد که او را آزاد نکند مگر آنکه بگوید چه کسی این را به او یاد داده است.

عمویش سوگند خورد و گفت که هیچ کس این را به من نگفته بلکه این سخن بدون هیچ پیش ‌زمینه ‌ای به زبانم آمد و از الله آمرزش می‌ خواهم و توبه می ‌کنم. آنگاه هارون الرشید او را آزاد کرد[43].


ابواسماعیل صابونی رحمه الله در توضیح این داستان می‌ گوید: "انسان باید اینگونه اخبار و سخنان رسول الله صلی الله علیه وسلم را بزرگ بدارد و با پذیرش و تسلیم و تصدیق با آن روبرو شود و بر کسی که در این مورد راهی جز راه هارون الرشید رحمه الله را در پی می گیرد، باید به شدت انکار نماید. یعنی در مقابله با کسی که خبر صحیحی را می‌ شنود و از روی انکار و دوری گزیدن از آن «چگونه» می ‌گوید و پرسش می ‌کند و آن را همانند دیگر سخنان رسول الله صلی الله علیه وسلم که باید پذیرفت، نمی ‌پذیرد"[44].

سعید بن مسیب رحمه الله مردی را دید که پس از اذان صبح بسیار نماز می ‌خواند، پس با سنگریزه او را زد و فرمود: اگر نمی ‌دانید بپرسید؛ بدانید که پس از اذان صبح نمازی نیست مگر دو رکعت. سپس برخاست. آن مرد گفت: ای ابامحمد! آیا می ‌ترسی که الله به خاطر نمازِ بسیار مرا عذاب دهد؟

سعید بن مسیب رحمه الله فرمود: بلکه می ‌ترسم الله به سبب ترک سنت تو را عذاب دهد[45].

مانند این داستان از امام مالک بن انس رحمه الله نیز نقل شده است که مردی نزد وی آمد و گفت: از کجا احرام کنم؟

فرمود: از همان جایی که رسول الله صلی الله علیه وسلم احرام نمودند.

گفت: اگر بر آن بیفزایم چه؟

فرمود: چنین نکن؛ چرا که بر تو از فتنه می ‌ترسم.

گفت: فتنه ‌اش کجاست؟ فقط چند میل بیشتر نمی افزایم!

امام مالک فرمود: الله متعال می‌ فرماید: {پس کسانی که با فرمان او مخالفت می کنند؛ بايد بترسند از اين که فتنه ای گريبان آنها را بگيرد يا عذابی دردناک به آنها برسد}[46] و چه فتنه‌ ای بزرگ ‌تر از این که فکر کنی چیزی که خودت برای خود برگزیده ‌ای بهتر از انتخاب الله و رسولش است؟![47]

از جنبه‌ های دیگر تسلیم در برابر نصوص شرعی، این است که انسان با رأی خود بر شارع پیشی نگیرد؛ چنانکه الله متعال می‌ فرماید: {ای كسانی كه ايمان آورده‌ايد! بر الله و رسولش پيشی نگيريد و پيشدستی نكنيد و تقوای الله را پیشه کنید همانا الله شنوای آگاه است}[48].

بنابراین مؤمن در هیچ زمینه ‌ای در برابر الله و رسولش نه در امر و نه در نهی و نه اجازه و تصرف پیشی نمی ‌جوید تا زمانی که دستور دهند و نهی کنند و  اجازه دهند.


این مسأله تا روز قیامت به قوت خود باقی است و منسوخ نخواهد شد؛ یعنی پیشی گرفتن از ایشان صلی الله علیه وسلم در سنت شان پس از وفات وی، مانند پیشی گرفتن از ایشان در هنگام حیات شان است و این دو مورد نزد هیچ عاقلی تفاوتی با هم ندارند.

ابوعبیده رحمه الله می‌ گوید: عرب می ‌گوید: در برابر امام و در برابر پدر، از وی پیشی مجویید، یعنی در امر و نهی از آنان سبقت نگیرید.

و دیگران گفته ‌اند: یعنی دستور ندهید تا آنکه آنان دستور دهند و نهی نکنید تا زمانی که آنان نهی کنند.

(اگر بلند کردن صدا بر صدای رسول صلی الله علیه وسلم سبب از بین رفتن اعمال است، پس ترجیح آراء و نظرات و نتایج افکار بر سنت وی چگونه خواهد بود؟!)[49].

این بود حال سلف؛ چرا که "سنت در سینه ی آنان گرامی ‌تر از آن بود که رأیی فقهی یا بحثی جدلی یا تخیلات صوفیانه یا تناقضات کلامی و قیاس فلسفی و حکم سیاسی را بر آن مقدم بدارند. پس هر کس چیزی از این‌ ها را بر سنت مقدم بدارد درِ صواب به رویش بسته و از راه هدایت باز مانده است"[50].

امام بخاری رحمه الله می‌ فرماید: (از حمیدی شنیدم که می ‌گفت: نزد شافعی بودیم؛ مردی آمد و درباره ی  مسأله ‌ای از وی پرسید.

شافعی رحمه الله فرمود: رسول الله صلی الله علیه وسلم درباره ی این مسأله چنین و چنان نمودند.

آن مرد گفت: نظر شما چیست؟

شافعی رحمه الله فرمود: سبحان الله! مرا در کلیسا می بینی؟ مرا در معبد می بینی؟ بر من کمربند یا گردنبند صلیب می ‌بینی؟! می گویم رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین قضاوت نمودند و تو می ‌گویی نظر مشا چیست؟!)[51].

ربیع بن سلیمان رحمه الله می‌ گوید: "مردی مسأله‌ ای را از شافعی پرسید. شافعی رحمه الله فرمود: از رسول الله صلی الله علیه وسلم در این مورد چنین و چنان روایت می کنند.

شخص به وی گفت: ای اباعبدالله! تو نیز چنین می ‌گویی؟

ناگهان دیدم که شافعی رحمه الله به لرزه افتاد و از جایش با شتاب برخواست و فرمود: هی فلانی! کدام زمین مرا بر خود جای می دهد و کدام آسمان بر من سایه می اندازد اگر از رسول الله صلی الله علیه وسلم حدیثی را روایت کنم و نظر من بر اساس آن نباشد!؟ آری بر گوش و بر چشم، آری بر گوش و بر چشم"[52].

"تسلیم" در نزد سلف یعنی تسلیم بودن کامل در برابر وحی؛ {و راسخان در علم می گويند: به آن ايمان آورده ايم، تمام آن از جانب پروردگار مان است}[53]. پس آنان در برابر هرچه از سوی الله متعال باشد یا از رسول الله صلی الله علیه وسلم به صحت رسیده باشد، سر تسلیم فرو می ‌آورند و اینگونه نیستند که به قسمتی از آن ایمان آورند و به قسمتی دیگر کفر ورزند، چنانکه اهل کتاب و اهل اهواء – هوی او هوس – اینگونه ‌اند.

در سلسله مقالات بعدی به توضیحات بیشتری خواهیم پرداخت.

 

برگرفته از کتاب "بدعت بازنگری در فهم نصوص" با عنوان اصلی "بدعة إعادة فهم النص" تألیف محمد صالح المنجد.

بازنگری: ام احمد

 



[1] مائده:91

[2] "انْتَهَيْنَا انْتَهَيْنَا" روایت احمد (1/53)، ابوداود (3670)، ترمذی (3049). ابن حجر در "الفتح" گفته است: آن را علی بن مدینی و ترمذی صحیح دانسته اند. (8/279). آلبانی نیز آن را صحیح دانسته است.

[3] "فَجَرَتْ فِي سِكَكِ المَدِينَةِ"روایت بخاری (4620)

[4] "فَمَا رَاجَعُوهَا، وَلَا سَأَلُوا عَنْهَا بَعْدَ خَبَرِ الرَّجُلِ" روایت مسلم (1980)

[5] {وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ} نور:31

[6] "شَقَّقْنَ مُرُوطَهُنَّ فَاخْتَمَرْنَ بِهَا" روایت بخاری (372) و نگاه: فتح الباری (1/490)

[7] "وَكَانَتْ وُجُوهُهُمْ إِلَى الشَّامِ ، فَاسْتَدَارُوا إِلَى الْكَعْبَةِ" روایت بخاری (403) روایت مسلم (526)

[8] "بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُصَلِّي بِأَصْحَابِهِ إِذْ خَلَعَ نَعْلَيْهِ فَوَضَعَهُمَا عَنْ يَسَارِهِ، فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ الْقَوْمُ أَلْقَوْا نِعَالَهُمْ" روایت احمد (3/20) آلبانی آن را در "الإرواء" (1/314) صحیح دانسته است.

[9] "لَا وَاللهِ، لَا آخُذُهُ أَبَدًا وَقَدْ طَرَحَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ" روایت مسلم.

[10] {وَلَا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَىٰ وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ ۖوَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا ۗأَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّـهُ لَكُمْ ۗوَاللَّـهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ} نور:22

[11] "وَاللهِ لاَ أَنْزِعُهَا مِنْهُ أَبَدًا" روایت بخاری (4750) و مسلم (2770)

[12] {وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ} بقره:232

[13] "«سَمْعًا لِرَبِّي وَطَاعَةً»، ثُمَّ دَعَاهُ فَقَالَ: «أُزَوِّجُكَ وَأُكْرِمُكَ»" روایت ترمذی (2382) و گفته است: حدیث حسن صحیح است. آلبانی نیز آن را صحیح می داند. نگاه: فتح الباری (9/187)

[14] "إِنْ كَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَمَرَكَ أَنْ تَنْظُرَ، فَانْظُرْ، وَإِلَّا فَإِنِّي أَنْشُدُكَ" روایت احمد (18137) ابن ماجه (1866) و آلبانی آن را در "غایة المرام": 1/142 صحیح دانسته است.

[15] لسان العرب (3/421) واژه ی: نَشَدَ

[16] "أَتُرِيدُونَ أَنْ تَرُدُّوا عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمْرَهُ؟ إِنْ كَانَ قَدْ رَضِيَهُ لَكُمْ، فَأَنْكِحُوهُ" روایت احمد (3/136) ابن حبان (9/365) سندش صحیح است.

[17] "زَادَكَ اللهُ حِرْصاً عَلَى طَوَاعِيَةِ اللهِ وَطَوَاعِيَةِ رَسُوْلِهِ" روایت بیهقی در "دلائل النبوة" با سند صحیح، آنچنان که حافظ ابن حجر در "الإصابة" (4/84) گفته است. اما آن مرسل است.

[18] "عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: لَمَّا اسْتَوَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الْمِنْبَرِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، قَالَ: «اجْلِسُوا». فَسَمِعَ ذَلِكَ ابْنُ مَسْعُودٍ فَجَلَسَ عِنْدَ بَابِ الْمَسْجِدِ، فَرَآهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: تَعَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍ" روایت بیهقی (3/206) و حاکم (1/420) و آن را صحیح دانسته است، ذهبی نیز با وی موافق است.

[19] "أَبَا أُسَيْدٍ الْأَنْصَارِيَّ يَشْهَدُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ خَيْرُ دُورِ الْأَنْصَارِ بَنُو النَّجَّارِ ثُمَّ بَنُو عَبْدِ الْأَشْهَلِ ثُمَّ بَنُو الْحَارِثِ بْنِ الْخَزْرَجِ ثُمَّ بَنُو سَاعِدَةَ وَفِي كُلِّ دُورِ الْأَنْصَارِ خَيْرٌ قَالَ أَبُو سَلَمَةَ قَالَ أَبُو أُسَيْدٍ أُتَّهَمُ أَنَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَوْ كُنْتُ كَاذِبًا لَبَدَأْتُ بِقَوْمِي بَنِي سَاعِدَةَ وَبَلَغَ ذَلِكَ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ فَوَجَدَ فِي نَفْسِهِ وَقَالَ خُلِّفْنَا فَكُنَّا آخِرَ الْأَرْبَعِ أَسْرِجُوا لِي حِمَارِي آتِي رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَكَلَّمَهُ ابْنُ أَخِيهِ سَهْلٌ فَقَالَ أَتَذْهَبُ لِتَرُدَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَعْلَمُ أَوَ لَيْسَ حَسْبُكَ أَنْ تَكُونَ رَابِعَ أَرْبَعٍ فَرَجَعَ وَقَالَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ وَأَمَرَ بِحِمَارِهِ فَحُلَّ عَنْهُ" روایت مسلم.

[21] چیزی که رسول الله صلی الله علیه وسلم از آن نهی نمودند مزارعه ‌ای است که سود آن بر اساس نسبت (درصد) نباشد بلکه معین باشد، یعنی مثلا بگوید: سمت شرق زمین از آن تو و سمت غرب مال من باشد، که این جایز نیست زیرا چه بسا بخشی از زمین ثمر ندهد و بخش دیگر ثمر دهد، یا برعکس.

[23] {خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ} اعراف:199

[24] "وَاللهِ مَا جَاوَزَهَا عُمَرُ حِينَ تَلَاهَا عَلَيْهِ وَكَانَ وَقَّافًا عِنْدَ كِتَابِ اللهِ" روایت بخاری.

[25] {وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ} آل عمران:134

[26] {وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ} آل عمران:134

[27] {وَاللَّـهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ} آل عمران:134

[28]"جعلت جارية لعلي بن الحسين تسكب عليه الماء يتهيأ الصلاة، فسقط الإبريق من يد الجارية على وجهه فشجه، فرفع علي بن الحسين رأسه إليها، فقالت الجارية: إن الله عزّ وجلّ يقول: {والكاظمين الغيظ} فقال لها: قد كظمت غيظي، قالت: {والعافين عن النّاس} فقال لها: قد عفا الله عنك، قالت: {والله يحبّ المحسنين} قال: اذهبي فأنت حرة" تاریخ دمشق:41/387

[29] مجموع الفتاوی:13/28

[30]"أَبُو الْمُصَبِّحِ الْمَقْرَائِيُّ قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ نَسِيرُ بِأَرْضِ الرُّومِ فِي طَائِفَةٍ عَلَيْهَا مَالِكُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْخَثْعَمِيُّ، إِذْ مَرَّ مَالِكٌ بِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَهُوَ يَمْشِي يَقُودُ بَغْلا لَهُ، فَقَالَ لَهُ مَالِكٌ: أَيْ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، ارْكَبْ فَقَدْ حَمَلَكَ اللَّهُ. فَقَالَ جَابِرٌ: أُصْلِحُ دَابَّتِي وَأَسْتَغْنِي عَنْ قَوْمِي، وَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنِ اغْبَرَّتْ قَدَمَاهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ» فَأَعْجَبَ مَالِكًا قَوْلُهُ، فَسَارَ حَتَّى إِذَا كَانَ حَيْثُ يُسْمِعُهُ الصَّوْتَ نَادَاهُ بِأَعْلَى صَوْتِهِ: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ارْكَبْ، فَقَدْ حَمَلَكَ اللَّهُ، فَعَرَفَ جَابِرٌ الَّذِي أَرَادَ بِرَفْعِ صَوْتِهِ، وَقَالَ: أُصْلِحُ دَابَّتِي وَأَسْتَغْنِي عَنْ قَوْمِي، وَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ: «مَنِ اغْبَرَّتْ قَدَمَاهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ». فَوَثَبَ النَّاسُ عَنْ دَوَابِّهِمْ، فَمَا رَأَيْنَا يَوْمًا أَكْثَرَ مَاشِيًا مِنْهُ" روایت ابن حبان (4604) و آلبانی آن را "صحیح الترغیب" 2/43 صحیح دانسته است.

[31] از اصحاب ابو حنیفه رحمه الله است.

[33]"عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ زِيَادٍ قَالَ: لَقِيتُ زُفَرَ رَحِمَهُ اللهُ فَقُلْتُ لَهُ: صِرْتُمْ حَدِيثًا فِي النَّاسِ وَضُحْكَةً. قَالَ: وَمَا ذَاكَ؟ قُلْتُ: تَقُولُونَ «ادْرَءُوا الْحُدُودَ بِالشُّبُهَاتِ» ثُمَّ جِئْتُمْ إِلَى أَعْظَمِ الْحُدُودِ، فَقُلْتُمْ: تُقَامُ بِالشُّبُهَاتِ. قَالَ: وَمَا هُوَ؟ قُلْتُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ «لَا يُقْتَلُ مُسْلِمٌ بِكَافِرٍ» فَقُلْتُمْ: يُقْتَلُ بِهِ - يَعْنِي بِالذِّمِّيِّ - قَالَ: فَإِنِّي أُشْهِدُكَ السَّاعَةَ أَنِّي قَدْ رَجَعْتُ عَنْهُ. قُلْتُ: هَكَذَا يَكُونُ الْعَالِمُ وَقَّافًا مَعَ النَّصِّ" سیر أعلام النبلاء:8/40

[34] "لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَتَّاتٌ" روایت بخاری (6056) و مسلم (105)

[35]"كُنَّا نَقْرَأُ عَلَى شَيْخٍ جُزْءًا، فَقَرَأْنَا قَوْلَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَتَّاتٌ، وَكَانَ فِي الْجَمَاعَةِ رَجُلٌ مِمَّنْ يَبِيعُ الْقَتَّ، وَهُوَ عَلَفُ الدَّوَابِّ، فَقَامَ وَبَكَى، وَقَالَ: أَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مِنْ بَيْعِ الْقَتِّ. فَقِيلَ: لَيْسَ هُوَ الَّذِي يَبِيعُ الْقَتَّ، وَلَكِنَّهُ النَّمَّامُ الَّذِي يَنْقُلُ الْحَدِيثَ مِنْ قَوْمٍ إِلَى قَوْمٍ.
فَسَكَنَ بُكَاؤُهُ وَطَابَتْ نَفْسُهُ" سیر أعلام النبلاء:18/499

[36] مختصر الصواعق المرسلة:3/1062

[37] منظور از اینکه «او ایرادی ندارد» یعنی از کسانی نیست که متهم به نفاق یا زندقه یا بدعت و دیگر ویژگی‌ های خلاف اهل استقامت باشد.

[38] "أَبَا قَتَادَةَ حَدَّثَ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ فِي رَهْطٍ مِنَّا وَفِينَا بُشَيْرُ بْنُ كَعْبٍ فَحَدَّثَنَا عِمْرَانُ يَوْمَئِذٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: الْحَيَاءُ خَيْرٌ كُلُّهُ. قَالَ: أَوْ قَالَ: الْحَيَاءُ كُلُّهُ خَيْرٌ. فَقَالَ بُشَيْرُ بْنُ كَعْبٍ: إِنَّا لَنَجِدُ فِي بَعْضِ الْكُتُبِ أَوْ الْحِكْمَةِ أَنَّ مِنْهُ سَكِينَةً وَوَقَارًا لِلهِ وَمِنْهُ ضَعْفٌ. قَالَ: فَغَضِبَ عِمْرَانُ حَتَّى احْمَرَّتَا عَيْنَاهُ وَقَالَ: أَلَا أَرَانِي أُحَدِّثُكَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَتُعَارِضُ فِيهِ؟! قَالَ: فَأَعَادَ عِمْرَانُ الْحَدِيثَ. قَالَ: فَأَعَادَ بُشَيْرٌ، فَغَضِبَ عِمْرَانُ. قَالَ: فَمَا زِلْنَا نَقُولُ فِيهِ: إِنَّهُ مِنَّا يَا أَبَا نُجَيْدٍ إِنَّهُ لَا بَأْسَ بِهِ" روایت مسلم.

[39] "ذَكَرَ عُبَادَةُ بْنُ الصَّامِتِ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَهَى عَنْ دِرْهَمَيْنِ بِدِرْهَمٍ، فَقَالَ فُلَانٌ: مَا أَرَى بِهَذَا بَأْسًا، يَدًا بِيَدٍ. فَقَالَ عُبَادَةُ: أَقُولُ: قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَتَقُولُ: لَا أَرَى بِهِ بَأْسًا، وَاللهِ لَا يُظِلُّنِي وَإِيَّاكَ سَقْفٌ أَبَدًا" روایت دارمی (443) این لفظ دارمی است. ابن ماجه نیز آن را با لفظ دیگری (18) روایت نموده. آلبانی آن را صحیح می داند.

[40] "لا يزني الزاني حين يزني وهو مؤمن" روایت بخاری (2475) و مسلم (57)

[41] "لما ذكر عبدالله بن المبارك حديث: لا يزني الزاني حين يزني وهو مؤمن؛ فقال فيه قائل: ما هذا؟ على معنى الإنكار، فغضب ابن المبارك وقال: يمنعنا هؤلاء أن نحدّث بحديث رسول الله صلى الله عليه وسلم، أكلّما جهلنا معنى حديث تركناه؟! لا بل نرويه كما سمعــنا ونلزم الجهل أنفسنا" تعلظیم قدر الصلاة:1/504

[42] "احتج آدم وموسى..." روایت بخاری (4736) و مسلم (2652)

[43]"فقال عم الرشيد أين التقيا يا أبا معاوية؟ فغضب الرشيد من ذلك غضبا شديدا، وقال: أتعترض على الحديث؟! علي بالنطع، والسيف. فأحضر ذلك، فقام الناس إليه يشفعون فيه، فقال الرشيد: هذه زندقة. ثم أمر بسجنه، وقال: لا يخرج حتى يخبرني من ألقى إليه هذا. فأقسم بالأيمان المغلظة ما قال له أحد وإنما كانت بادرة مني، فأطلقه" سیر أعلام النبلاء:9/288؛ البدایة والنهایة:10/215

[44] عقیدة السلف وأصحاب الحدیث:ص/117

[45] الفقیه والمتفقه:1/214

[46] {فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ} نور:63

[47] الباعث فی إنکار البدع: ص/22

[48] {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ ۖوَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚإِنَّ اللَّـهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ} حجرات:1

[49] مدارج السالکین:2/389

[50] حادی الأرواح: ص/8

[51] تاریخ دمشق:51/287؛ أحادیث فی ذم الکلام وأهله:2/13

[52] الفقیه والمتفقه:1/218؛ حلیة الأولیاء:9/601

[53] {وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا} آل عمران:7

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان