سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

10 فروردين 1403 19/09/1445 2024 Mar 29

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 573
بازدید کـل سايت: 6787874
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 6   تعداد بازدید: 3942 تاریخ اضافه: 2010-10-31

سلطان بایزید اول (791 - 805 هـ)

سلطان بایزید چهارمین سلطان عثمانی بود و در 761هـ که مصادف با سلطنت پدرش بود، دیده به جهان گشود. وی پس از شهادت پدرش سلطان مراد، متولی حکم شد. بایزید در حماسه و شجاعت و کسب فتوحات چیزی کمتر از آباء و اجداد خویش نداشت.

وی اهتمام زیادی به امور لشکری ورزید، به همین جهت مانند پدرش توجه خاصی به سرزمین‌های بیزانسی در آناتولی داشت، و برای فتح دیگر سرزمین‌های بیزانس اقدام جدی کرد. تنها یک سال از فرماندهی بایزید نگذشته بود که بیزانسی‌ها آخرین اراضی خویش را که شهر آلاشهر بود از دست دادند و همه‌ی آن‌ها تابع حکومت عثمانی گشت.

سلطان بایزید در تحرک نظامی میان دو جبهه‌ی بالکان و آناتولی مانند برق عمل می‌کرد، برای همین به خاطر تند و تیز بودن در نبردهای خویش به وی لقب صاعقه نیز داده شده است.

سیاست وی با صرب‌ها

سیاست سلطان بایزید با صرب‌ها به گونه‌ای دیگر، بلکه با اهداف خاص بود، وی به این نتیجه رسید که با صرب‌ها روابط دوستی و صلح‌آمیز برقرار کند. وی بدینوسیله می‌خواست تا حکومت صرب‌ها مانعی میان آن‌ها و مجارها باشد، تا بتواند با خیالی آسوده در جبهه‌ی آناتولی مشغول جهاد شود. همچنین از دیگر اهداف وی این بود که بتواند از صرب‌ها به عنوان هم پیمان در نبردهای خویش استفاده ببرد.

در راستای همین سیاست بود که سلطان بایزید اجازه داد دو تن از فرزندان پادشاه لازار که در نبرد قوصره کشته شد بر صربستان حکومت کنند و دستور داد تا بر حسب قوانین و عرف و عادت صربها بر آنها حکومت کنند. در مقابل، آن‌ها نیز می‌بایست به پیمان وفادار بوده و برای سلطان جزیه بفرستند و تعدادی مشخص از سربازان را برای مشارکت در جنگهایی که خاص به ایشان بود، شرکت دهند. سلطان بایزید با دختر پادشاه لازار ازدواج کرد.

پیروزی عثمانی‌ها در یکی از بزرگترین نبردهای تاریخی به نام نيكوپولس

سلطان بایزید پس از مصالحه با صرب‌ها، متوجه سرزمین بلغارها شد، و در سال 797هـ توانست بر آن مناطق مستولی شود. با سقوط بلغارستان و قبضه شدن آن مناطق در دست عثمانی‌ها، رعب و ترس اروپا را فرا گرفت، و آنان مجبور شدند تا باری دیگر نیروهای مسیحی صلیبی را برای از بین بردن دولت عثمانی در بالکان به حرکت در آورند؛ آنها در یک گردهمایی لشکر عظیمی به بزرگی صد و بیست هزار نفر تشکیل دادند که متشکل از پانزده حکومت اروپایی و از نژادهای مختلف (آلمانی، فرانسوی، اسکاتلندی، انگلیسی، ایتالیایی، و...) بودند.

در سال 800 هجری این قوای صلیبی به سوی مجارستان حرکت کردند، اما این لشکر مسیحی بر سر استراتژی و چگونگی میدان نبرد با هم دیگر دچار اختلاف شدید شدند. زیگموند پادشاه مجارستان، بر این رأی بود که باید انتظار کشید تا نیروهای عثمانی هجوم آورند. اما دیگر فرماندهان جنگی بر این نظر بودند، که خودشان حمله را شروع کنند، بدینوسیله با همین اختلاف استراتیژیکی به سوی شهر "نیکوپولیس" واقع در شمال بالکان حرکت کردند، هنوز نیروهای صلیبی وارد این شهر نشده بودند، که سلطان بایزید مانند صاعقه با صد هزار جنگجو به آن‌ها نزدیک شد.

لشکر مسلمانان به گونه‌ای تند و تیز بودند، که گویی زمین را از هم می‌شکافتند، با ظهور سپاه مسلمانان رعب و هول و هراس در قلب صلیبیان واقع شد. طولی نکشید که لشکر صلیبی شکست سنگینی را متحمل شد، رهبران مسیحی که پیش از جنگ با غرور و تکبر می گفتند: اگر آسمان از بالا بخواهد با ما بجنگد ما با نبرد خویش جلوی آن را خواهیم گرفت! اما همین که سلطان بایزید مانند صاعقه بر آنها خروشید، مانند موش‌هایی ترسو، خود را از نبرد خارج می‌ساختند، و در فکر نجات خویش بودند.

بسیاری از فرماندهان و بزرگان مسیحی به دست عثمانی‌ها اسیر گشتند، که از جمله‌ی آنها "کونت دی نیفر" فرانسوی بود، که سلطان بایزید در مقابل فدیه‌ی سنگینی او را آزاد ساخت. وی قسم یاد کرد که دیگر به جنگ با عثمانیان باز نگردد، ولی سلطان بایزید به وی گفت: من به تو اجازه می‌دهم که به سوگندت پایبند نباشی، زیرا هیچ چیز نزد من دوست داشتنی‌تر از جنگ با همه‌ی مسیحیان اروپا و پیروزی بر آنان نیست.

این پیروزی عظیم اثرات زیادی بر امپراطوری عثمانی و جامعه‌ی اسلامی بر جای گذاشت. بایزید با فرستادن نامه به حکام شرق اسلامی آن‌ها را به پیروزی عظیم علیه نصاری بشارت داد. بایزید خود را سلطان روم لقب داد، زیرا وی بر همه‌ی شبه جزیره‌ی آناتولی سیطره یافته بود و دولت سلاجقه‌ی روم را نیز به ارث برده بود. وی به خلیفه‌ی عباسی در قاهره نیز نامه‌ای نوشته، و از وی خواست تا به این لقب اقرار ورزد. تا بدینگونه ایشان را در این مقام که به طریق شرعی از آبا و اجداد خویش به ارث برده، باقی گذاشته، و باعث زیاد شدن هیبت و منزلت عالم اسلامی گردد. سلطان مملوکی نیز با این درخواست بایزید موافقت کرد، زیرا بایزید تنها نیروی قدرتمند ضد تیمورلنگ بود که حکومت مملوکی و عثمانی را تهدید می‌کرد.

عزت مسلمانان در دوران خویش!!!

پیروزی مسلمین در نبرد نيكوپولس و دیگر نبردها یاد آور دوران اصحاب و تابعین ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ بود، که هر گاه انسان مسلمان از این رویدادهای تاریخی اطلاع می‌یابد، از عزت مسلمانان در آن دوران به خود می‌بالد؛ از روزی که امپراطور "مانویل" بر قسطنطنیه مستولی شد، تا به آن روز تنها به فکر مقاومت در مقابل مسلمانان بود.

در دوران سلطان بایزید محاصره‌ی قسطنطنیه شدید شد، و دولت عثمانی امپراطوری بیزانس را مجبور کرد، تا برای امور مسلمانان قاضی و دادگاه اسلامی تعیین کند، همچنین دولت بیزانس پذیرفت تا در شهر قسطنطنیه اجازه‌ی بنای مسجد و هفتصد خانه برای مسلمانانی که به آن شهر مهاجرت کرده بودند، ساخته شود. افزایش جزیه و تعیین هزینه‌های جدید بر مزارع انگور و درختان خارج از شهر قسطنطیه از دیگر مواضعی است که نشان دهنده‌ی قدرت و سیطره‌ی مسلمانان بر جهان غرب بوده است.

در سال 801هـ/ 1397م سلطان بایزید از مانویل امپراطور دولت بیزانس خواست تا قسطنطنیه را به او تسلیم کند، زیرا فتح قسطنطنیه یکی از اهداف اصلی در طی نبردهای سلطان بایزید به شمار می‌آمد. به همین دلیل با قوای خویش قسطنطنیه را محاصره کرد.

در حالی که اروپا هر لحظه منتظر سقوط قسطنطنیه بود، ناگهان قضای خداوندی فتح قسطنطیه و دیگر سرزمین‌های اروپایی را به تاخیر انداخت، چرا که سلطان بایزید می‌بایست متوجه خطر مغول‌ها باشد که به بوسیله‌ی  "تیمور لنگ" فرماندهی می‌شدند.

نبرد میان سلطان بایزید و تیمور لنگ

هنگامی که عثمانی‌ها در حال پیشرفت بودند و چیزی تا فتح قسطنطنیه باقی نمانده بود، فردی به نام تیمورلنگ در دیگر سرزمین‌های اسلامی در حال کشورگشایی بود. تیمورلنگ فردی شجاع و سنگدل بود و از جنگ و نبرد هراسی نداشت. وی بر این ادعا بود که همان طور که در آسمان بیش از یک خداوند وجود ندارد، باید در زمین نیز بیش از یک پادشاه نباشد. به همین خاطر در این فکر بود که بتواند بر کل جهان سیطره یابد. وی اگر چه مسلمان بود، اما به رافضی بودن نیز متهم شده است، و گفته شده است وی از پیروان طریقه‌ی نقشبندی بوده است و بیشتر علمای نقشبندی همراه وی بودند.

 تیمورلنگ در سال 1369م بر عرش خراسان نشست و لشکر بسیار عظیمی به بزرگی یک میلیون جنگجو تشکیل داد. قوای تیمور لنگ از خراسان تا دمشق و از دریای آرال تا خلیج فارس و فارس و ارمنستان و از دریاچه ی خزر تا دریای سیاه انتشار یافتند.

اما آنچه که باعث نزاع و درگیری میان تیمورلنگ و سلطان بایزید بود، عوامل متعددی است که ما به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

* پناه گرفتن برخی از امرای عراق به سلطان بایزید، هنگامی که تیمورلنگ بر سرزمین آن‌ها سیطره پیدا کرد، و در مقابل پناه گرفتن برخی از امرای آسیای صغیر به تیمورلنگ هنگام سیطره‌ی عثمانی‌ها بر آن ناحیه. این امر سبب شد تا پناه یافته‌گان از هر دو طرف همدیگر را به نزاع و نبرد علیه یکدیگر تشویق کنند.

* عامل مهم دیگر، تشویق نصاری برای حمله‌ی تیمورلنگ علیه سلطان بایزید بود، چون حکومت عثمانی بیشترین خطر را برای امپراطوری بیزانس داشت، لذا آنها از این طریق می‌خواستند این امپراطوری را از بین ببرند.

* هر یک از دو طرف یعنی سلطان بایزید و تیمورلنگ در اندیشه‌ی توسعه‌ی سرزمین خویش بودند.

بر پا شدن آتش نبرد میان تیمورلنگ و سلطان بایزید

تیمورلنگ با لشکر خویش آماده نبرد با عثمانی‌ها شد؛ آن‌ها وارد شهر سیواس شده و ارطغرل بن بایزید را به قتل رساندند و سپس عازم جهت غربی شدند.

نیروهای عثمانی نیز به فرماندهی سلطان بایزید خود را برای نبرد آماده ساختند. تعداد آن‌ها صد و بیست هزار نفر بود. در مقابل، لشکر تیمورلنگ تعدادشان هشصد هزار نفر بود.

دو گروه در تاریخ بیستم ژولای / 1402م (804هـ) در محلی به نام "انقره" با همدیگر روبه رو شدند. مغولان در این نبرد پیروز گشته و سلطان بایزید به دست مغولان اسیر شد. وی چندین بار برای فرار از دست تیمورلنگ اقدام کرد، اما موفق نشد، و سر انجام در پانزدهم شعبان سال 805هـ در حالی که در اسارت تیمورلنگ بود، دار فانی را وداع گفت. تیمور اجازه داد تا برای دفن، جنازه‌ی وی را به شهر بورصه انتقال دهند.

خداوند سلطان بایزید را مورد لطف و رحمت خودش قرار دهد، وی فتوحات زیادی را برای مسلمانان به ارمغان آورد.

اما آنچه باعث شکست عثمانی‌ها گشت عوامل متعددی بود، از جمله: عجله‌ی سلطان بایزید در تدبیر جنگی و عدم انتخاب جای مناسب برای استقرار لشکر، و همچنین کم بودن تعداد جنگجویان عثمانی در مقایسه با لشکر تیمورلنگ که نزدیک به هشصد هزار تن بودند.

در این نبرد تعداد بسیاری از لشکر بایزید به سبب تشنگی و گرم بودن هوا جان سپردند. از دیگر عوامل شکست عثمانی‌ها، خروج تعداد زیادی از سربازان امارت‌های آسیای صغیر از ارتش عثمانی، و پیوستن آن‌ها به تیمورلنگ بوده است. با این وجود لشکریان بایزید شجاعت و مقاومت زیاد از خود به خرج دادند، اما باز هم نتوانستند در مقابل مغولان دوام آورند.

با شکست سلطان بایزید، غرب و امپراطوری بیزانس از این واقعه بسیار خوشحال شدند، و با فرستادن پیام تبریک به تیمورلنگ، وی را تمجید کردند.

تیمورلنگ پس از پیروزی در این نبرد، بر شهرهای ارنیق و بروسه نیز سیطره پیدا کرد؛ وی امرای سابق آسیای صغیر را به فرمانروایی پیشین خودشان باز گرداند.

اختلاف فرزندان بایزید بر سر قدرت

 تیمور در آن نبرد نه تنها عثمانی‌ها را شکست داد، بلکه توانست بذر اختلاف و درگیری را میان فرزندان بایزید بپاشد؛ به گونه‌ای که برادران بر سر منصب حکومت با یکدیگر وارد نزاع و جنگ شدند. این فتنه و جنگ داخلی میان فرزندان بایزید ده سال (طی سال‌های 806 - 816 هـ / 1403 - 1413م) به طول انجامید.

سلطان بایزید پنج فرزند داشت که در نبرد با تیمور با او مشارکت داشتند. یکی از آن‌ها به نام مصطفی در میدان نبرد کشته شد، فرزند دیگرش موسی همراه پدرش به اسارت گرفته شد، و سه فرزند دیگرش موفق شدند از میدان نبرد فرار کنند.

فرزند بزرگ وی سلیمان، به ادرنه رفت و خود را سلطان آنجا معرفی کرد. عیسی نیز به بروسه رفت و خود را جانشین پدرش اعلان کرد، و پس از مدتی، تیمورلنگ موسی پسر دیگر بایزید را نیز آزاد کرد تا به این نزاع و درگیری بیافزاید، و آتش فتنه‌ی میان برادران را شعله‌ور تر سازد.

در حالی که حکومت عثمانی به سبب اختلافات داخلی به چندین تکه تقسیم شده بود، تیمورلنگ با آن لشکر سنگدلش سرزمین عثمانی را ترک گفت، و این مملکت را با کوله‌باری از آسیب و زیان و کشتار و ویرانی رها ساخت.

این دوره از تاریخ دولت عثمانی ابتلاء و آزمایشی برای آنان بود، که بعدها همین آزمایش سبب فتح عظیم قسطنطنیه شد، و این سنتی است که خداوند در طی تاریخ، بر امت اسلامی گذرانده است، و الله سبحانه و تعالی در این باره می‌فرماید: {أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ (2) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ} [سوره‌ی عنکبوت، آيه‌ی 2-3].

سرانجام پس از ده سال جنگ داخلی، در سال 1413میلادی، سلطان محمد اول امور حکومت را بدست گرفته، و به اختلافات داخلی پایان داد.

شناسنامه‌ی چهارمین خلیفه‌ی عثمانی

نام كامل

بايزيد بن مراد بن اورخان بن عثمان بن ارطغرل

ترتیب در خلافت

چهارم

تاريخ ميلاد

761 هـ 

دوران خلافت

791-805 هـ/1389-1402م

تاريخ وفات

805هـ 

خلیفه‌ی قبلی

سلطان مراد اول

خلیفه‌ی بعدی

سلطان محمد اول

ترجمه و تحقیق: أبو أنس

عصر اسلام

www.IslamAge.com


مصادر و مراجع:

*الدولة العثمانیة- تألیف: دکتر علی محمد صلابی.

*الدولة العثمانية في التاريخ الإسلامي الحديث - تألیف: اسماعيل احمد ياغى

*سایت ويكيبيديا، سایت قصة الإسلام ، الموسوعة الحرة- سایت إسلام أون لاین . نت. سایت المعرفه

*تاريخ الدولة العلية العثمانية - تألیف: محمد فریک بک

*التاريخ الاسلامى، العهد العثمانى ، تألیف محمود شاکر، المکتب الإسلامی، الطبعة الثالثة، 1411هـ/1991م.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان