سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آبان 1403 18/04/1446 2024 Oct 22

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7274289
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 6   تعداد بازدید: 3233 تاریخ اضافه: 2010-02-25

هود عليه السلام

قوم عاد در سرزمین احقاف بین یمن و عمان مدت زمانی طولانی را در خوشی و آرامش به‌سر می‌بردند؛ خداوند نعمت‌های زيادی را به آنان عطا کرده بود؛ آنان رودهای زيادی بر روی زمین به جریان انداخته و به زراعت بر روی زمین روی آورده و باغ و بوستان‌های زيادی را پدید آورده و کاخ‌ها بنا نهاده بودند. علاوه بر این نعمت‌ها، خداوند به آنان نیروی بدنی زياد و اجسامی تنومند بخشیده بود و آن‌چه را که به هیچ‌ یک از جهانیان عطا نکرده است به آنان داده بود.

اما آنان در مبدأ این آفرینش تفکر ننمودند و برای شناختن مصدر همه‌ی این نعمت‌ها نکوشیدند و تمام آن‌چه به ذهن و عقل آن‌ها رسیده بود و به آن دل خوش‌ کرده بودند این بود که بت‌هایی را به خدایی گرفته بودند که در مقابل آن‌ها پیشانی بر خاک می‌مالیدند و گونه‌هایشان را به خاک و غبار آنان می‌آلودند، در هنگام خوشی و نعمت‌، آن‌ها را شکر نموده‌، می‌ستودند و هنگام ضرر و زيان برای طلب یاری به آن‌ها متوسل مي‌شدند. سپس آن‌ها در زمین به فساد و تباهی روی آوردند، قدرتمندانشان ضعفا را ذلیل نموده بودند و بزرگان به زيردستان زور می‌گفتند؛ از این‌رو خداوند از روی رحم و کرم خود اراده نمود که به خاطر هدایت قدرتمندان و قدرت بخشیدن به ضعفا و پاک نمودن روان‌ها از جهلی‌که آن‌ها را پوشانده بود و برداشتن پرده‌هایی که بر روی چشمان این مردم افتاده بود، پیامبری از میان خودشان برایشان بفرستد تا با زبان خودشان با آنان سخن‌گويد، با روش خودشان آنان را مخاطب قرار دهد و به سوی خالقشان رهنمونشان‌ کند و بی‌ارزشی عبادت آن‌ها برای بت‌ها را آشکار نماید.

هود مردی از آن قوم بود با نسبی برگزیده، اخلاق بسیار نیکو و حلم و سعه‌ی صدری بسیار برتر. خداوند او را به عنوان امین رسالت و صاحب دعوت خود برگزید تا این اذهان گمراه را هدایت و این روان‌های‌ کج را راست نماید. هود امر الهی را آشکار و به رسالت قیام نمود و خود را با عزمی‌ که ‌کوه‌ها را به لرزه درمی‌آورد، حلمی‌ که جاهلان را به ستوه می‌آورد، یعنی آنچه‌ که هر صاحب دعوتی باید به آن مجهز باشد، مجهز نمود و آن‌گاه به میان قوم خود رفت و به انکار بت‌ها و تقبیح و تحقیر عبادت آن‌ها پرداخت‌.

هود گفت‌: ای قوم‌! این سنگ‌هایی که تراشیده و به پرستش آن‌ها مشغول شده‌اید و به آن‌ها پناه می‌برید، چیستند؟ اهمیت و فایده‌ی آن‌ها کدام است‌؟ این‌ها چه نفع و ضرری می‌توانند برای شما داشته باشند؟ آن‌ها نمی‌توانند سودی به شما برسانند و زيانی را از شما دفع نمایند؛ این کار شما تحقیر عقل و اهانت به کرامت خودتان می‌باشد، (‌این‌ها چیزی نیستند)‌، اما خدای یگانه‌ای وجود دارد که شایسته‌ی پرستش است و پروردگاری است‌ که باید به او روی آورد، پروردگاری‌ که شما را آفریده و روزيتان داده است‌، شما را زنده نموده است و می‌میراند، شما را در زمین تسلط و قدرت داده و زرع را برایتان رويانده و هیکل و بدنی تنومند به شما بخشیده و در حیوانات شما برکت انداخته است‌، پس به او ایمان آوريد و از چشم‌پوشی از حق و نادیدن حقیقت و عناد ورزيدن در امر خداوند بپرهیزید که اگر چنین نکنید، به آن‌چه قوم نوح دچار شدند، دچار خواهید شد و زمان قوم نوح از شما دور نیست‌.

هود، این‌ها را می‌گفت و امیدوار بودکه سخنانش در اعماق درون و یا عقل آن‌ها نفوذ کند و ایمان بیاورند، یا عاقلانه فکر کنند و راه هدایت را در پیش‌ گیرند، اما او چیزی ندید جز چهره‌هایی دگرگون و چشمانی خیره‌، زيرا آن‌ها سخنی را می‌شنیدند که قبلا نشنیده بودند و با آن الفتی نداشتند؛ از این‌رو گفتند: این چه یاوه‌هایی است‌ که می‌گویی و در آن فرو رفته‌ای‌؟ چگونه از ما می‌خواهی ‌که خداوند را به تنهایی و بدون شریک بپرستیم‌؟ ما این بت‌ها را می‌پرستیم تا ما را به خداوند نزدیک سازند و نزد او ما را شفاعت نمایند؛ هود گفت‌: ای قوم‌! خداوند یگانه است و شریکی ندارد و اصل و اساس و ذات عبادت آن است‌که تنها او خالصانه پرستش شود؛ او از شما دور نیست و از رگ گردن به شما نزدیک‌تر است‌، اما بت‌هایی‌ که به امید نزدیک کردنتان به خدا و شفاعتتان نزد او می‌پرستید، برخلاف‌ گمان شما كه با این وسیله به خدا نزدیک خواهید شد، از خداوند دورتان می‏گرداند و بر جهل و گمراهی شما گواهی می‌دهند در حالی‌ که‌ کمان می‌کنید می‌دانید و می‌فهمید.

آن‌ها از هود روی برگرداندند و گفتند: تو جز فردی سبک‌سر و بی‌خرد نیستی ‌که آیین ما را به استهزا گرفته‌ای و بر آن‌چه‌ که پدرانمان بر آن بودند، عیب و ایراد می‌گیری‌؛ تو در میان ما کیستی و چه امتیازی بر ما داری‌؟ تو هم مانند ما غذا می‌خوری و آب می‌نوشی و جریان زندگیت مانند جریان زندگی ماست‌، چرا خداوند رسالتش را به تو اختصاص داده و تو را برای دعوتش ترجیح داده است‌؟ به‌ گمان ما تو فقط دروغ‌گويی بیش نیستی‌.

هود گفت‌: ای قوم‌! من بی‌خرد و کوته‌فکر نیستم‌؛ من روزگار درازی در میان شما زيسته‌ام و شما بر من ایرادی نگرفته‌اید و از من حماقت و سبک‌سری ندیده‌اید و این‌که خداوند یکی را از میان قومش برای انجام رسالت و بر دوش ‌گرفتن دعوتش برگزیند، چیز عجیب و غریبی نیست‌؛ امر عجیب و غریب آن است‌که آنان را بدون پیامبر رها کند تا بدون هیچ رهبر و برنامه‌ای در هرج و مرج و پراکنده زندگی‌ کنند؛ پس از آن‌جا که من از ایمان آوردن شما نا امید و از رفتار نادانان شما دلتنگ نیستم‌، با رجوع به عقل خود، اندیشه و تفکر نمایید و با بصیرت در حقایق‌، تعمّق ‌کنید تا به یگانگی خداوند در همه چیز پی ببرید و آثار یگانگی او را در نظام عجیب و آفرینش غریب آسمان و زمین و ستارگان به روشنی ببینید. هر چیزی نشانه‌ای بر یگانگی اوست‌. پس به او ایمان بیاوريد و از او طلب آمرزش نمایید تا با باراندن باران زياد شما را بهره‌مند سازد، به اموالتان فزونی بخشد و قدرتتان را چند برابر سازد و مانند مجرمان رويگردان نباشید. بدانید که بعد از مرگ، زنده خواهید شد، آن‌ کس‌ که ‌کردار نیک انجام داده باشد، خودش سود خواهد برد و کردار بد نیز چیزی جز عذاب و زيان برای صاحبش در بر ندارد؛ پس در مورد خود تدبیری بیندیشید و برای آخرتتان‌، خود را آماده ‌کنید؛ من آن‌چه را که وظیفه‌ی رسالت من است به شما ابلاغ نمودم و با آن شما را از عواقب اعمالتان بیم دادم و ترساندم.

قومش به او گفتند: بدون شک یکی از خدایان ما بر تو خشم‌ گرفته‌، عقلت را زایل و مختل و افکارت را پریشان نموده است به‌ گونه‌ای ‌که هذیان ‌گفته‌، سخنانی به‌دور از حقیقت بر زبان می‌رانی ‌که به جز در فکر و اندیشه‌ی تو، جایی و مکانی برای آن‌ها نیست‌؛ وگرنه آن طلب آمرزش چیست‌که خداوند بعد از آن باران بباراند، مال را فزونی بخشد و قدرت را چند برابر سازد؟ و آن روز رستاخیز چه چیزی است‌که تو گمان می‌کنی ما بعد از تبدیل شدن به اجسادی گندیده و فروريخته و استخوان‌هایی پوسیده‌، دوباره در آن زنده می‌شويم‌؟ آن‌چه را که تو وعده می‌دهی و گمان می‌کنی‌، بسیار دور از حقیقت است‌، بسیار دور! و زندگی و مرگ فقط همین زندگی ما در این دنیا می‌باشد و به جز روزگار و گذشت آن‌، چیزی ما را از بین نمی‌برد. علاوه بر این‌ها، این عذاب چه عذابی است که به ما وعده داده‌ای و انتظار داری که ما بدان دچار شویم‌؟‌! ما آن‌چه را که تو می‌گوبی قبول نداريم و از عبادت بت‌هایمان دست برنمی‌داريم و تو نیز اگر راست می‌گويی‌، آن عذابی را که به ما وعده داده‌ای بیاور.

هنگامی ‌که لجاجت و اصرار قوم عاد بر سخنان و گفتارشان بر هود معلوم ‌گشت‌، به آنان گفت‌: من خداوند را گواه می‌گیرم ‌که رسالتم را ابلاغ نموده‌، در آن کوتاهی نکردم و در راه دعوت تلاش و مجاهده نمودم و از آن دست نکشیدم و هم‌چنان به ابلاغ رسالت خود و تلاش در راه آن ادامه خواهم داد، به جمع شما اهمیت نمی‌دهم و از زورگويی‌های شما نمی‌هراسم‌، هر کاری ‌که می‌خواهید، بر ضد من انجام دهید و هر حیله‌ای می‌دانید، علیه من به‌ کار برید، «‌من بر خدایی ‌که پروردگار من و شماست توکل‌ کرده‌ام‌، هیچ جنبنده‌ای وجود ندارد مگر این ‌که تحت ‌کنترل اوست و همانا پروردگارم بر راه راست است»‌‌[1].

هود همچنان قوم خود را دعوت می‌کرد و آنان نیز از او روی برمی‌گرداندند، تا این‌که روزی ابر سیاهی را در پهنای آسمان دیدند و به امید این‌که بارش خوبی برای آن‌ها داشته باشد، شادمانانه جمع شدند و به آن نگریستند و برای استقبال از آن‌، ‌کشتزارهای خود را برای بارانش آماده نمودند؛ اما هود به آنان‌ گفت‌: این ابر رحمت نیست بلکه باد نقمت و عذاب است و همان چیزی است‌ که آمدنش را پیش انداختید، بادی است ‌که عذابی دردناک با خود دارد.

اما قومش نترسیدند تا این ‌که دیدند باد با بال‌های قوی خود تمام وسایل و حیواناتی را که در صحرا داشتند، به هوا بلند می‌کرد و به جاهای دور می‌انداخت‌؛ در آن هنگام بود که وحشت و هراس و ناله و فریاد، آنان را دربرگرفت و به سرعت به سمت خانه‌های خود فرار کردند و درها را محکم بستند به‌گمان این‌که از دست باد نجات پیدا کرده‌، در امان خواهند بود، اما بلا و خطر و فراخوان‌ِ عمومی و فراگیر بود و باد، شن صحرا را به شدت با خود می‌آورد و هفت شب و هشت روز پشت سر هم ادامه یافت و قوم هود چنان بر زمین پرت شدند، انگار که ريشه‌های درخت خرمایی واژگون شده و از ريشه برآمده بودند و به زودی اثری از آن‌ها باقی نماند و تاريخ نیز جز نامی از آنان برای آیندگان باقی نگذاشت‌، «‌و پروردگارت اهل هیچ قریه‌ای را به ناحق هلاک نمی‌کند در حالی‌ که اهل آن اصلاحگر باشند»[2].

اما هود؛ یاران با ایمانش دور او گرد آمدند و در مکان خود باقی ماندند و باد در اطراف آنان زوزه می‌کشید و شن‌ها را با خود می‌برد، در حالی که آنان در آمان و آسایش بودند، تا این ‌که باد آرام ‌گشت و وضع به حالت عادی بازگشت‌. هود، سپس‌، با پیروانش عازم حضر موت شد و بقیه‌ی عمرش را در آن‌جا به‌سر برد.

منبع: قصه‌های قرآن، محمد احمد جاد المولی، ترجمه صلاح الدين توحیدی، ويراستار عثمان نقشبندی، چاپ اول 1387، انتشارات كردستان

عصر اسلام

IslamAge.com


[1] هود؛ 55.

[2] هود؛ 117.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان